بغی
بَغْی، تعبیری قرآنی به معنای تجاوزگری كه زمینهساز اصطلاحی فقهی به معنای سركشی گروهی از مسلمانان در برابر امام مشروع بوده است. مرتكب بغی، باغی (جمع: بغات) خوانده شده است. در منابع، در مقابل اصطلاح «اهل بغی»، «اهل عدل» به كار رفته (مثلاً نکـ: شیبانی، 1 / 228-229) كه گویای مفهوم تاریخی بغی است.
هرچند معنای اصلی واژۀ بغی، گونهای طلب است (نکـ: راغب، 53؛ ابن منظور، ذیل بغی)، اما در فرهنگها باتوجه به معنای اصلی و كاربردها، معانی گوناگونی چون تعدی، تجاوز از حد، ظلم، حسد و كذب نیز برای آن ذكر شده است (نکـ: ابن فارس، 1 / 271-272؛ ابنمنظور، همانجا؛ قاموس، ذیل بغی). ریشۀ ثلاثی این واژه به دو صورت مجرد و مزید به كار رفته، و معمولاً صیغۀ ثلاثی مزید آن، «ابتغاء» به معنای خواستن، و مجرد آن بیشتر به معنای ظلم و تجاوز از حد آمده است.
گرچه معانی برشمرده برای این واژه بر محور طلب و ظلم استوار است، اما بیتردید تفاوت معنایی بغی با این دو واژه قابل توجه است، چنانکـه راغب و ابوهلال عسكری به این تفاوتها توجه كرده، و مقوله معنایی بغی را با طلب (راغب، همانجا) و ظلم متفاوت دانستهاند (ابوهلال، 192). از آنجا كه معنای یك واژه ممكن است تحت تأثیر واژههایی كه متعلق به همان حوزه معنایی است، قرار گیرد و ارزش معنایی آنها را كسب كند (ایزوتسو، 51)، واژۀ بغی نیز همواره تحت تأثیر واژههایی چون ظلم، حسد و تعدی قرار گرفته است و ساختمان معنایی آن به روشنی قابل تشخیص نیست و غالباً آنچه جزو عوارض یا علل بغی به شمار میرود، جایگزین واژههای مترادف با بغی شده است. مفسران نیز غالباً برداشت روشنی از مفهوم بغی و تفاوت معنایی آن با مفاهیمی چون ظلم و تعدی و حسد ندارند و معمولاً در ارائه معنای بغی به یكی از این واژهها اشاره میكنند (برای مثال، نکـ: قرطبی، 7 / 201، 16 / 27؛ آلوسی، 20 / 110).
بر پایۀ آنچه از برخی روایات برداشت میشود، بغی در فرهنگ عصر نزول قرآن مفهومی آشنا داشته (نکـ: طبری، 2 / 103؛ قرطبی، 2 / 245)، و به همان معنای تجاوز به حدود دیگری بوده است (نکـ: ابوالفرج، 15 / 11-12؛ زمخشری، 1 / 121؛ قلقشندی، 1 / 349).
در قرآن كریم كاربردهای بغی میتواند تا حدودی معنای واژه را روشن نماید (قصص / 28 / 76؛ ص / 38 / 22). میتوان دریافت كه معنای بغی در قرآن، عبارت است از رفتار ظالمانه با دیگران تحت تأثیر هوای نفس و برخلاف قانون، برای رسیدن به خواستهای شخصی یا گروهی (نیز نکـ: ص / 38 / 21-26؛ شوری / 42 / 13- 15؛ جاثیه / 45 / 16- 18).
در قرآن كریم دو گونه كاربرد بغی، در حوزۀ فردی و اجتماعی قابل تشخیص است: نمونههایی از كاربرد فردی آن در آیاتی آمده است (نکـ: نساء / 4 / 34؛ قصص / 28 / 76؛ ص / 38 / 22، 24؛ شوری / 42 / 39، 42)؛ اما كاربرد اجتماعی بغی (به معنی بغی گروهی نسبت به جامعه یا گروهی دیگر) در سورۀ حجرات (49 / 9) ملاحظه میشود. هرچند اسباب نزول متفاوتی برای این آیه ذكر شده (نکـ: ابنكثیر، 6 / 376- 378؛ سیوطی، 7 / 560-562)، اما این آیه همواره آیه محوری در فهم معنای اجتماعی بغی در قرآن بوده است.
مفسران متقدم و معاصر، غالباً از دریچۀ این آیه به پدیدۀ بغی نگریستهاند و آن را به درگیری دو گروه از مسلمانان و تجاوز یكی به دیگری تفسیر كردهاند و بر مبنای بیان همین آیه، وظیفه دیگر مسلمانان را جلوگیری از ادامۀ غائله و مبارزه با متجاوز تا دست كشیدن از تجاوز دانستهاند (برای مثال، نکـ: بغوی، 4 / 214؛ طبرسی، 10 / 89؛ قطب، 6 / 3343؛ ابن عاشور، 26 / 238-239).
برخی از مفسران معتقدند كه دستور آن آیه ناظر به هر نوع برخورد و تنش در جامعه نیست، بلكه یا مربوط به درگیریهای پیش از تشكیل حکـومت در جامعه مسلمانان است كه خود تأكیدی بر تشكیل حکـومت بهشمار میآید (صادقی، 26 / 235؛ قس: شیخ طوسی، المبسوط، 7 / 263؛ ثعالبی، 4 / 188)، یا ناظر به درگیریهای دو حکـومت مستقل است كه میتوان كاركردی در عرصۀ روابط بینالمللی نیز داشته باشد (دروزه، 10 / 126- 128). در همین راستا، عبدالملك منصور حسن با تألیف اثری با عنوان البغی السیاسی (چ صنعا، 2002م) منازعات نظامی درون جهان اسلام را از منظر قرآن و احکـام اسلامی بررسی كرده است.
گذشته از این آیه - كه چگونگی برخورد با گروهی متجاوز به گروهی دیگر را تشریح میكند - در آیات دیگر قرآن در مواجهه با پدیده بغی فردی، به دستور عملی متفاوت بر میخوریم و آن، مقابله به مثل است (نکـ: قرطبی، 10 / 168؛ بیضاوی، 5 / 133)؛ اما در كنار آن، توصیههایی به صبر، عفو، غفران، صلح و اصلاح روابط به جای مقابله به مثل نیز وجود دارد كه بر مبنای جهانبینی خدا محور و آخرتگرای قرآن استوار است (نکـ: قرطبی، بیضاوی، همانجاها؛ آلوسی، 25 / 48).
در گذار از فرهنگ جاهلی به فرهنگ اسلامی، كاربرد بغی به معنای ظلم و تجاوز به حقوق دیگران در احادیث مورد توجه قرار گرفته است (نکـ: ابن ماجه، 2 / 1409؛ شیخ طوسی، تهذیب...، 6 / 169؛ كلینی، 8 / 8). همچنین روایات دربارۀ اینکـه مردم عهد نزول، تا چه حد تصویر واضحی از ظرایف مفهوم بغی در قرآن و مصادیق آن داشتهاند، راهگشا هستند؛ ازجمله حدیثی در مستدرك حاكم نیشابوری به روشنی نشان میدهد كه در آن زمان، ابهامی در فهم معنای بغی وجود داشته است (نکـ: 4 / 202).
گویا واژۀ بغی و مشتقات آن در برخی از احادیث، بهویژه در سخنان امیرالمؤمنین علی(ع)، بیشتر به مضمونی سیاسی گراییده، و از آن، معنای سركشی در برابر امام و حاكم اسلامی فهمیده شده است (برای مثال، نکـ: نهجالبلاغة، خطبه 97، نامۀ 48؛ شیخ مفید، الجمل، 213، الرسالة...، 28). بههرروی، در اوان خلافت آن حضرت، واژه بغی بیشتر در معنای سیاسی آن بهكار میرفته است.
زمینههای اجتماعی - سیاسی تفكر شورش بر ضد حاكم اسلامی از زمان قتل خلیفه سوم رخ نمود (برای تحلیل، نکـ: ولهاوزن، 40؛ ابوزید، 12)، اما اصطلاح بغی در معنای سیاسی آن عملاً پس از جنگهای حضرت علی(ع) با مخالفانش رواج یافت. شاید دلیل اصلی آن را بتوان در درگیریهای متعدد سیاسی آن دوره، و نیز در رواج احادیثی از پیامبر(ص) یافت كه در آنها بر كشته شدن عمار به دست «فئۀ باغیه» (گروه اهل بغی) تأكید شده است (مثلاً نکـ: بخاری، 1 / 172؛ مسلم، 4 / 2236). در این میان، نه تنها حضرت علی(ع) طرف مقابل خود را «اهل بغی» دانسته (نکـ: نهجالبلاغة، همانجا)، بلكه بر پایۀ برخی روایات، معاویه نیز طرف درگیر خود را باغی خوانده است (نکـ: نصر، 296). در برخی از منابع، اهل بغی بر آن گروه از اهل رِدّه كه ارتداد نگزیده بودند، اطلاق شده كه كاربردی متأخر است (مثلاً نکـ: ماوردی، 65). گاه نیز تصریح شده كه روشن شدن مسائل مربوط به بغی حاصل عملكرد حضرت علی(ع) در جریان جنگهای خود بوده است (مثلاً نکـ: ابن عربی، 202).
به هر حال، این واژه از قرن 2ق / 8م تاكنون در معنای سیاسی خود كاملاً شناخته شده، و همواره در فقه و كلام اسلامی با معنای شورش بر ضد حاكم اسلامی مطرح بوده است (مثلاً نکـ: شافعی، الام، 4 / 216؛ ابن ادریس، 2 / 15؛ محقق حلی، شرائع...، 1 / 256؛ ابن مفلح، 6 / 147) و معانی دیگر آن تحتالشعاع این معنا قرار گرفتهاند و مواردی را كه براساس تعریف قرآنی بیتردید میتوان بغی خواند، برخی به این دلیل كه در ضوابط فقهی مفهوم بغی نمیگنجد، به عنوان بغی نمیشناسند (نکـ: ابن ادریس، همانجا؛ علامۀ حلی، 2 / 229).
مهمترین مستند قرآنی این معنا، آیه نهم سورۀ حجرات است كه به عنوان محور تمامی مباحث مفصل احکـام بغات تلقی میشود (شافعی، همانجا، احکـام القرآن، 1 / 289؛ جصاص، 5 / 279؛ شیخ طوسی، المبسوط، 7 / 262). با این همه، به نظر میرسد كه بغی در این آیه به معنای لغوی و قرآنی خود نزدیكتر است و اگرچه مقابله با شورشیان بر ضد حکـومت اسلامی نیز مستندات مهمی در شرع اسلام دارد (شیخ طوسی، تهذیب، 6 / 137؛ كلینی، 5 / 11، 32-33؛ ماوردی، 57 -61)، اما گویا این آیه درصدد بیان این مسئله نیست (ابن عاشور، 26 / 240).
با وجود آنکـه بغی جرم عظیمی تلقی شده، باغی به خروج از دایرۀ اسلام محکـوم نشده است (شافعی، الام، 4 / 214؛ شیخ طوسی، همانجا). عموماً بغی مستلزم فسق دانسته شده، و از همین روست كه اختلافات مربوط به ایمان باغی در حوزۀ منازعات كلامی، عملاً تابعی از اختلافات مربوط به ایمان فاسق بوده، و به تبع، مسائل كلامی مربوط به باغی نیز در مبحث اسماء و احکـام گسترش یافته است (مثلاً نکـ: اشعری، 451 ببـ؛ شیخ مفید، الجمل، 19-30؛ شهرستانی، 1 / 203؛ ابن تیمیه، 35 / 53). در این میان، تنها امامیه با وجود آنکـه قائل به كفر فاسق نبودهاند، تحت تأثیر عقاید كلامی خویش دربارۀ ائمه(ع)، قائل به كفر باغیان معارض با حضرت علی(ع) شدند؛ با اینکـه در نگرش فقهی به تفاوتهایی اساسی میان احکـام آنها با احکـام كفار قائل بودهاند (نکـ: شیخ مفید، همان، 29-30؛ سیدمرتضی، 476-480؛ محقق حلی، المسلك...، 287).
در حوزۀ فقه، تا آنجا كه به كلیت برخورد با باغیان باز میگردد، اتفاق فقها بر وجوب جنگ با بغات است (شافعی، شیخ طوسی، همانجاها؛ ابن قدامه، 9 / 3؛ محقق حلی، شرائع، همانجا)، اما درباره شرایط وجوب جنگ اختلافاتی وجود دارد.
در فقه امامیه، شرایط وجوب قتال با بغات اینهاست: 1. از موقعیت و استحکـامات برخوردار باشند كه دفع شر آنها جز با پیكار ممكن نباشد؛ 2. از محدوده اقتدار امام خارج شوند و در جای دیگری گرد هم آیند؛ 3. شورش آنها براساس تأویلی باشد كه با آن بر مخالفت خود پای میفشرند و در مشروعیت حکـومت تشكیك میكنند؛ 4. شمار آنان در حدی باشد كه پراكنده ساختن آنها جز با تجهیز سپاه و جنگ با ایشان، ممكن نباشد (نکـ: شیخ طوسی، المبسوط، 7 / 264-265؛ ابنادریس، علامه حلی، همانجاها). در صورت فقدان هریك از این شرایط، جرم بغی تحقق نمییابد (ابن ادریس، همانجا).
در فقه اهل سنت، اگر جمع قابل توجهی از مسلمانان براساس استنباطی نادرست و دلیلی باطل، به قصد براندازی حاكم اسلامی مقبول مردم دست به شورشی مسلحانه و ناروا بزنند، جنگ با آنان واجب میشود (برای تفصیل، نکـ: الموسوعة...، 8 / 133).
بغات از حیث سازماندهی به دو گروه تقسیم میشوند: گروهی كه دارای تشكیلاتی منسجم و رهبری مشخص نیستند و گروهی كه تحت فرماندهیِ فرد مشخصی، سازماندهی منظمی یافتهاند. میان این دو گروه در احکـام تفاتهایی وجود دارد. برخلاف گروه دوم، مجروحان گروه اول كشته نمیشوند و فراریان آنان تعقیب نمیگردند و تحت هیچ شرایطی فرزندانشان مورد هجوم قرار نمیگیرند؛ اما در هر صورت، هرگاه بغات جنگ را رها كنند و سلاح خود را به زمین بگذارند، یا تسلیم دولت اسلامی شوند، قتال با آنها حرام میگردد (شیخ طوسی، النهایة، 297؛ ابن ادریس، 2 / 16؛ محقق حلی، همانجا؛ برای آگاهی بیشتر از اختلاف مربوط به غنیمت اموال بغات، مثلاً نکـ: شیخ طوسی، المبسوط، 7 / 266-267؛ محقق حلی، همان، 1 / 257؛ نیز الموسوعة، 8 / 142- 143).
در تاریخ دولتهای اسلامی، با دور شدن از صدر اسلام، بغی اهمیت خود را از دست داده، و حتی در سخن از وقایع عصر عباسی به موضوع بغی كمتر اشاره شده، و تنها در برخی دورهها و قلمروها این اصطلاح اهمیت خود را بازیافته است. در حکـومتهایی كه دارای وجههای مذهبی بودهاند، مانند حکـومت علویان در مغرب اقصی (سدههای 11 و 12ق / 17 و 18م) و دولت عثمانی این اصطلاح اهمیت داشته است (مثلاً نکـ: سلاوی، 1 / 58، 2 / 77، جمـ؛ طاش كوپریزاده، 346، 449).
مآخذ
آلوسی، محمود، روح المعانی، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ ابن ادریس، محمد، السرائر، قم، 1410ق؛ ابن تیمیه، احمد، كتب و رسائل و فتاوی، به كوشش عبدالرحمان محمد قاسم نجدی، بیروت، مكتبـة ابن تیمیه؛ ابن عاشور، محمد طاهر، التحریر و التنویر، تونس، 1984م؛ ابن عربی، محمد، العواصم من القواصم، به كوشش محمد جمیل غازی، بیروت، 1407ق؛ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت، 1410ق؛ ابن قدامه، عبدالله، المغنی، بیروت، 1405ق؛ ابن كثیر، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، 1389ق؛ ابن ماجه، محمد، سنن، به كوشش محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره، 1952م؛ ابن مفلح، ابراهیم، المبدع فی شرح المقنع، بیروت، 1400ق؛ ابن منظور، لسان؛ ابوزید، نصر حامد، الاتجاه العقلی فی التفسیر، بیروت، 1998م؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، به كوشش سمیر جابر، بیروت، 1409ق / 1989م؛ ابوهلال عسكری، حسن، الفروق اللغویة، به كوشش حسامالدین قدسی، قاهره، 1353ق؛ اشعری، علی، مقالات الاسلامیین، به كوشش هلموت ریتر، ویسبادن، 1400ق / 1980م؛ ایزوتسو، توشیهیكو، مفاهیم اخلاقی - دینی در قرآن مجید، ترجمۀ فریدون بدرهای، تهران، 1378ش؛ بخاری، محمد، صحیح، به كوشش مصطفی دیب البغا، بیروت، 1407ق؛ بغوی، حسین، معالم التنزیل، به كوشش خالد عك و مروان سوار، بیروت، 1407ق / 1987م؛ بیضاوی، عبدالله، انوار التنزیل، به كوشش عبدالقادر عرفات و عشا حسونه، بیروت، 1416ق؛ ثعالبی، عبدالرحمان، الجواهر الحسان، بیروت، مؤسسه الاعلمی؛ جصاص، احمد، احکـام القرآن، به كوشش محمد صادق قمحاوی، بیروت، 1405ق / 1985م؛ حاكم نیشابوری، محمد، المستدرك علی الصحیحین، به كوشش مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، 1411ق؛ دروزه، محمد عزت، التفسیر الحدیث، قاهره، 1383ق؛ راغب اصفهانی، حسین، مفردات الفاظ القرآن، به كوشش ندیم مرعشلی، بیروت، 1403ق؛ زمخشری، محمود، المستقصی فی امثال العرب، بیروت، 1408ق / 1987م؛ سلاوی، احمد، الاستقصاء، به كوشش جعفر ناصری و محمد ناصری، دارالبیضاء، 1997م؛ سید مرتضی، علی، الانتصار، قم، 1415ق؛ سیوطی، الدر المنثور، بیروت، 1993م؛ شافعی، محمد، احکـام القرآن، به كوشش محمد زاید بن حسن كوثری و عبدالغنی عبدالخالق، بیروت، 1400ق / 1980م؛ همو، الام، بیروت، 1393ق؛ شهرستانی، محمد، الملل والنحل، به كوشش محمد سید كیلانی، بیروت، 1984م؛ شیبانی، محمد، السیر، به كوشش مجید خدوری، بیروت، 1975م؛ شیخ طوسی، محمد، تهذیب الاحکـام، تهران، 1365ش؛ همو، المبسوط، به كوشش محمدتقی كشفی، تهران، 1387ق؛ همو، النهایة، بیروت، دارالاندلس؛ شیخ مفید، محمد، الجمل، نجف، 1368ق؛ همو، الرساله الكافئه فی ابطال توبة الخاطئة، به كوشش علیاكبر زمانینژاد، قم، 1413ق؛ صادقی، محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن، بیروت، 1398ق؛ طاش كوپریزاده، احمد، الشقائق النعمانیة، بیروت، 1975م؛ طبرسی، فضل، مجمع البیان، بیروت، 1415ق؛ طبری، تفسیر؛ علامه حلی، حسن، تحریر الاحکـام، مشهد، مؤسسه آل البیت(ع)؛ قاموس؛ قرآن كریم؛ قرطبی، محمد، الجامع لاحکـام القرآن، به كوشش احمد عبدالعلیم بردونی، قاهره، 1372ق؛ قطب، سید، فی ظلال القرآن، بیروت، 1394ق؛ قلقشندی، احمد، صبح الاعشی، به كوشش یوسف علی طویل، دمشق، 1987ق؛ كلینی، محمد، الكافی، بهكوشش علیاكبر غفاری، تهران، 1365ش؛ ماوردی، علی، قتال اهل البغی، به كوشش ابراهیم علی صندقجی، قاهره، 1407ق؛ محقق حلی، جعفر، شرائع الاسلام، به كوشش صادق شیرازی، تهران، 1409ق؛ همو، المسلك فی اصول الدین، به كوشش رضا استادی، مشهد، آستان قدس رضوی؛ مسلم، صحیح، به كوشش محمد فؤاد عبدالباقی، قاهره، 1955م؛ الموسوعة الفقهیة، وزارة الاوقاف و الشؤون الاسلامیه، كویت، 1980م؛ نصر بن مزاحم، وقعة صفین، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1382ق؛ نهجالبلاغة؛ ولهاوزن، یولیوس، تاریخ سیاسی صدر اسلام، ترجمه محمود افتخارزاده، قم، 1375ش.
مهدی غفاری