زمان تقریبی مطالعه: 7 دقیقه

بغلان

بَغْلان‌، ولایت‌ (استان‌) و شهر مركز آن‌ در شمال‌ شرقی‌ افغانستان‌. این‌ ولایت‌ 118 ‘21كمـ 2 مساحت‌ دارد و از شمال‌ به‌ ولایتهای‌ تخار و قندوز، از غرب‌ به‌ سمنگان‌ و بامیان‌، از شرق‌ به‌ بخشی‌ از تخار و كاپیسا، و از جنوب‌ به‌ پروان‌ محدود است‌. 
ولایت بغلان‌ متشكل‌ از 5 «وُلُسوالی‌» (شهرستان‌)، 4 علاقه‌داری‌ (بخش‌) و 7 شهر به‌ نامهای‌ بغلان‌، پل‌ خُمری‌، دهانه غوری‌، نَهرین‌، دوشی‌، خِنجان‌ و اَندراب‌، و 384 آبادی‌ است‌. جمعیت‌ این‌ ولایت‌ تا پیش‌ از آغاز جنگهای‌ خانگی‌ افغانستان‌ (1357ش‌ / 1978م‌) حدود 640 هزار نفر تخمین‌ زده‌ می‌شد، اما بر اثر جنگ‌ و خرابیهای‌ ناشی‌ از آن‌، رو به‌ كاهش‌ نهاد و در 1369ش‌ / 1990م‌ جمعیت‌ این‌ ولایت‌ حدود 600 ‘275تن‌ تخمین‌ زده‌ می‌شد. با فروكش‌ كردن‌ جنگ‌ و بازگشت‌ مهاجران‌ به‌ میهنشان‌، جمعیت‌ ولایت‌ بغلان‌ در 1382ش‌ / 2003م‌ به‌ حدود 800 ‘875تن‌ رسید («فرهنگ‌...»). 
مردمان‌ ولایت‌ بغلان‌ متشكل‌ از اقوام‌ هزاره‌، تاجیك‌، پشتو و ازبكند و به‌ زبانهای‌ فارسی‌ دری‌، پشتو و ازبكی‌ سخن‌ می‌گویند و پیرو مذاهب‌ تسنن‌، تشیع‌ و اسماعیلیه‌اند (نکـ: دولت‌آبادی‌، 25-27، 148؛ «فرهنگ‌»؛ نقشه‌...). بغلان‌ تا 1343ش‌ / 1964م‌ بخشی‌ از ولایت‌ قَطَغَن‌ بود ( ایرانیكا، .(III / 417
شهر بغلان‌ شامل‌ 3 بخش‌ است كه‌ هر كدام‌ شهری‌ جداگانه‌ به‌شمار می‌آیند. این‌ 3 بخش عبارتند: 1. بغلان‌ كهنه‌، كه‌ در 1352ش‌ 70 باب‌ دكان داشت‌؛ 2. بغلان‌ نو، كه‌ در 4 كیلومتری‌ بغلان‌ كهنه‌ واقع‌ است و مراكز اداری‌ ولایت‌ بغلان‌ در آن‌ قرار دارد و تا پیش از ناآرامیهای‌ اخیر افغانستان‌، دارای‌ 600 باب‌ دكان‌، یك‌ بیمارستان‌ 50 تختخوابی‌ و دو دبیرستان‌ بود؛ 3. بغلان‌ صنعتی‌، كه‌ در جنوب‌ بغلان‌ نو و در فاصلۀ 8 كیلومتری‌ از آن‌ واقع‌ است‌ و در آن‌ 340 باب‌ دكان‌، یك‌ مدرسه ابتدایی‌ و یك‌ دبیرستان‌ و یك‌ بیمارستان‌ وجود داشته‌ است‌ (دولت‌ آبادی‌، 28). شهر بغلان‌ با توجه‌ به‌ اهمیت‌ اقتصادی‌ و نظامی‌ خود، در دهه‌های‌ اخیر مورد توجه‌ دولتهای‌ وقت‌ بوده‌، اما با این‌ همه‌، رشد چندانی‌ نداشته‌ است‌. 

پیشینۀ تاریخی‌

دیرینگی‌ بغلان‌ به‌ روزگار كوشانیان‌ می‌رسد. نام‌ این‌ شهر نخستین‌بار در كتیبه‌ای‌ به‌ زبان‌ بلخی‌ و خط یونانی‌ كه‌ در ویرانه‌های‌ پرستشگاهی متعلق‌ به‌ دوران‌ كَنیشكه‌ (حکـ 125-152م‌) كشف شده‌، آمده‌ است‌. ویرانه‌های‌ این‌ پرستشگاه‌ در محلی‌ به‌ نام‌ سرخ‌ كتل‌ در 13 كیلومتری‌ بغلان‌ كنونی‌، بر سر جاده اصلی‌ كابل‌ به‌ مزار شریف‌ كه‌ نزد اهالی‌ به‌ كافر قلعه‌ معروف‌ است‌، قرار دارد (معیری‌، 145). در این‌ كتیبه‌ از بغلان‌ با نام «بغولانگو» (بگولانگو) نام‌ برده‌ شده‌ است‌ (هنینگ‌، .(367 این نام‌ مركب‌ از دو جزء است‌: «بگو» یا «بَگه‌» (بَغ‌) و «لانگو» یا «لان‌». «بغه‌» در اوستا و «بَگه‌» در زبان‌ فارسی‌ باستان‌ به‌ معنی‌ خدا و آفریدگار است‌. این‌ نام‌ در زبان‌ ایرانی‌ باستان‌ به‌ صورت‌ مفروض «بگدانکـه‌» به‌ معنی‌ پرستشگاه‌ است‌ (همانجا؛ داوری‌، .(172 واژۀ بغولانگو سپس‌ به‌صورت‌ بغلانگ‌ و در نهایت‌ بغلان‌ درآمده‌ است‌ (هنینگ‌، همانجا). 
شكوه‌ و عظمت‌ پرستشگاه‌ بغولانگو یا بغلان‌ باعث‌ شد تا ناحیۀ بزرگی‌ به‌ نام‌ آن‌ خوانده‌ شود. بغلان‌ كهن‌ یكی‌ از مراكز مهم‌ و اولیه فرهنگ‌ كوشانیان‌ بود (كهزاد، 117). این‌ پرستشگاه‌ چنانکـه‌ از مضمون‌ سنگ‌نوشته آن‌ پیداست‌، درحدود سال‌ 130م‌ به‌ دستور كنیشكه‌ ساخته‌ شد و به‌ آن‌ نوشاد هم‌ می‌گفتند. پس‌ از مرگ‌ وی‌، این پرستشگاه‌ به‌ علت كم‌آبی‌ متروك‌ شد، ولی‌ درحدود سال‌ 160م‌ یكی‌ از بزرگان‌ كوشانی‌ به‌ نام‌ نوكونزوك‌ كه‌ منصب «كَنارَنگی‌» داشت‌، با مرمت‌ و حفر چاهی‌ كه‌ آثار آن‌ تا به‌ امروز باقی‌ است‌، مشكل‌ كم‌آبی‌ را برطرف‌ كرد و بار دیگر پرستشگاه‌ بغلان‌ مسكون‌ و معمور گردید؛ اما دیری‌ نپایید كه‌ در نیمه نخست‌ سدۀ 3م‌ با چیرگی‌ ساسانیان‌ بر سرزمین‌ كوشان‌، این‌ پرستشگاه‌ در یك‌ آتش‌سوزی‌ عمدی‌ ویران‌ شد (نکـ: حبیبی‌، 1 / 70- 71). 
در دورۀ ساسانیان‌ فرمانروایان‌ محلی‌ و شاهزادگان‌ ساسانی‌ كه‌ لقب‌ كوشان‌شاه‌ و بزرگ‌ْ كوشان‌شاه‌ داشتند، بر بغلان‌ حکـومت‌ می‌كردند. این‌ حکـومت‌ ایرانی‌ تا 360م‌ ادامه‌ داشت‌ و با تهاجم‌ كیداریها و سپس‌ هفتالیان‌، این‌ سرزمین‌ به‌ تصرف‌ آنان‌ درآمد (نکـ: بیوار، 212 ,209؛ حبیبی‌، 1 / 72). مقارن‌ فتوحات‌ مسلمانان‌، این‌ ناحیه‌ همچنان‌ در تصرف‌ هفتالیان‌ باقی‌ بود (نکـ: یعقوبی‌، 287- 288؛ ماركوارت‌، 67) و هفتالیان‌ در برابر آنان‌ ایستادگی‌ می‌كردند. استیلای‌ نهایی‌ مسلمانان‌ بر این‌ ناحیه‌ تا 91ق‌ / 710م‌ میسر نگشت‌. در این‌ سال‌ قتیبه بن‌ مسلم‌ باهلی‌ با نیرنگ‌ بر نیزك‌ طرخان‌ چیره‌ شد و بر بغلان‌ دست‌ یافت‌ و نیزك‌ طرخان‌ نیز به‌ دار آویخته‌ شد (نکـ: طبری‌، 6 / 456-460؛ بارتولد، 60). 
در دورۀ اسلامی‌ به‌ این‌ ناحیه‌ نام‌ تُخارستان‌ - برگرفته‌ از نام‌ قوم‌ باستانی‌ تخار كه‌ از دیرباز در این‌ ناحیه‌ سكنی‌ داشتند - داده‌ شد ( ایرانیكا، .(III / 416 در تقسیمات‌ اداری‌ خراسان‌ در سده‌های‌ نخستین‌ اسلامی‌، بغلان‌ از شهرهای‌ تخارستان‌، از نواحی‌ بلخ‌ به‌ شمار می‌رفت‌ (نکـ: یعقوبی‌، همانجا؛ اصطخری‌، 275؛ مقدسی‌، 295- 296؛ ابن‌ حوقل‌، 457). در این‌ دوره‌ بغلان‌ شهركی‌ بیش‌ نبود ( حدودالعالم‌،100). این‌ شهر از دو بخش‌ علیا و سفلی‌ تشكیل‌ می‌شد، و آب‌وهوایی‌ خوش‌ داشت‌. بغلان‌ِ پایین‌ بزرگ‌تر از بغلان‌ بالا و دارای‌ مسجد بود. بغلان‌ بالا همچون‌ دهی‌ بزرگ‌، در مجاورت‌ دره‌ای‌ سرسبز با درختان‌ انبوه‌ قرار داشت‌ و تفرجگاه‌ مردم‌ بود. این‌ شهر بیشتر به‌ سببـ‌ واقع‌ شدن‌ بر سر راههای‌ ارتباطی‌ اصلی‌ خراسان‌ اهمیت‌ داشت‌ (نکـ: مقدسی‌، 303؛ سمعانی‌، 1 / 376؛ بیهقی‌، 2 / 395-396). 
از بغلان‌ راهی به‌ سوی‌ اندراب كه در پای‌ رشته‌كوههای‌ هندوكش‌ واقع‌ بود، و اهمیت‌ بازرگانی‌ فراوانی‌ داشت‌، می‌گذشت‌؛ راهی‌ نیز از بغلان‌ و سمنگان‌ به‌ بلخ‌ منتهی‌ می‌شد و راهی‌ دیگر از بغلان به‌ بامیان‌ می‌رفت‌ (اصطخری‌، 286؛ مقدسی‌، 346؛ ادریسی‌، 1 / 485؛ یاقوت‌، 1 / 695؛ بارتولد، همانجا). از این‌رو، این‌ شهر از آسیب‌ سپاهیانی‌ كه‌ از گذرگاههای‌ آن‌ عبور می‌كردند، مصون نماند (نکـ: بیهقی‌، 3 / 886، 888-889، 983). پس‌ از چیرگی‌ سلجوقیان‌ بر غزنویان‌ و استیلای‌ آنان‌ بر خراسان‌، گروهی‌ بزرگ‌ از غزان‌ برای‌ چرای‌ دامهای‌ خود در پیرامون‌ بغلان‌ اقامت‌ گزیدند (خواندمیر، 2 / 510). چنگیزخان‌ در 621ق‌ / 1224م‌ به‌ هنگام‌ بازگشت‌ از لشكركشی‌ به‌ خراسان‌، برای‌ احتراز از گرما، تابستان‌ را در بغلان‌ - كه‌ بخشی از بنۀ سپاه‌ خود را پیش‌تر در آنجا گذاشته‌ بود – گذراند (جوینی‌، 1 / 110؛ رشیدالدین‌، 1 / 530؛ بارتولد، .(454
بغلان تا ظهور امیر تیمور گوركانی‌ در دست‌ مغولان‌ (نکـ: غبار، 254)، و سپس‌ در سراسر دوران‌ حکـومت‌ تیموریان‌، جزو قلمرو اینان‌ بود. با انقراض‌ دولت‌ تیموریان‌، محمدخان‌ شیبانی‌ (ازبك‌ خان‌) بر بخشهایی‌ از خراسان‌ ازجمله‌ بغلان‌ چیرگی‌ یافت‌ (نکـ: همو، 282). با مرگ‌ محمدخان‌ شیبانی‌، حکـومت‌ ازبكها در خراسان‌ رو به افول‌ نهاد. در 910ق‌ / 1504م‌ ظهیرالدین‌ محمد بابر، پادشاه تیموری‌ هند، به‌ نواحی‌ بدخشان‌ و قندوز و بغلان‌ لشكر كشید و این نواحی‌ را به‌ قلمرو خود افزود (قاضی‌ احمد، 1 / 118؛ تتوی‌، 350-351). 
استیلای‌ بابریان‌ بر این نواحی‌ دیری‌ نپایید. تهاجم‌ ازبكها سرانجام‌ آنان را مجبور ساخت تا در زمان‌ اورنگ‌ زیب‌، ولایات‌ بلخ‌ و بدخشان و بغلان‌ را به‌ ازبكان تسلیم‌ دارند. بغلان‌ تا به‌ قدرت رسیدن‌ ابدالیها در قندهار و چیرگی ایشان‌ بر صفحات‌ شمالی افغانستان‌ امروزی‌، همچنان‌ دردست ازبكان‌ ماند (غبار، 285-286). 

مآخذ

ابن‌ حوقل‌، محمد، صورة الارض‌، به‌ كوشش‌ كرامرس‌، لیدن‌، 1939م‌؛ ادریسی‌، محمد، نزهةالمشتاق‌، بیروت‌،1409ق‌ / 1989م‌؛ اصطخری‌، ابراهیم‌، مسالك الممالك‌، به كوشش‌ دخویه‌، لیدن‌، 1870م‌؛ بارتولد، و. و.، تذكره جغرافیای‌ تاریخی‌ ایران‌، ترجمه حمزه‌ سردادور، تهران‌، 1358ش‌؛ بیهقی‌، ابوالفضل‌، تاریخ‌، به‌ كوشش‌ خلیل‌ خطیب‌ رهبر، تهران‌، 1368ش‌؛ تتوی‌، احمد و آصف‌ خان‌ قزوینی‌، تاریخ‌ الفی‌، به‌ كوشش‌ علی‌ آل‌ داود، تهران‌، 1378ش‌؛ جوینی‌، عطاملك‌، تاریخ‌ جهانگشای‌، به كوشش‌ محمد قزوینی‌، لیدن‌، 1329ق‌ / 1911م‌؛ حبیبی‌، عبدالحی‌، تاریخ‌ مختصر افغانستان‌، كابل‌، 1346ش‌؛ حدودالعالم‌، به‌ كوشش‌ منوچهر ستوده‌، تهران‌، 1340ش‌؛ خواندمیر، غیاث‌الدین‌، حبیب‌ السیر، به‌ كوشش‌ محمد دبیرسیاقی‌، تهران‌، 1353ش‌؛ دولت‌آبادی‌، بصیر احمد، شناسنامه افغانستان‌، قم‌، 1371ش‌؛ رشیدالدین‌ فضل‌الله‌، جامع‌ التواریخ‌، به‌ كوشش‌ محمد روشن‌، تهران‌، 1373ش‌؛ سمعانی‌، عبدالكریم‌، الانساب‌، به كوشش‌ عبدالله‌ عمر بارودی‌، بیروت‌، 1408ق‌ / 1988م‌؛ طبری‌، تاریخ‌؛ غبار، غلام‌محمد، افغانستان‌ در مسیر تاریخ‌، قم‌، 1359ش‌؛ قاضی احمد قمی‌، خلاصة التواریخ‌، به‌ كوشش‌ احسان‌ اشراقی‌، تهران‌، 1359ش‌؛ كهزاد، احمدعلی‌، افغانستان‌ در پرتو تاریخ‌، كابل‌، 1346ش‌؛ معیری‌، هایده‌، باختر به‌ روایت‌ تاریخ‌، تهران‌، 1377ش‌؛ مقدسی‌، محمد، احسن‌ التقاسیم‌، به‌ كوشش‌ دخویه‌، لیدن‌، 1906م‌؛ نقشه راهنمای‌ افغانستان‌، گیتاشناسی‌، تهران‌، شمـ 189؛ یاقوت‌، بلدان‌؛ یعقوبی‌، احمد، «البلدان‌»، همراه‌ الاعلاق‌ النفیسه ابن‌ رسته‌، به‌ كوشش‌ دخویه‌، لیدن‌، 1891م‌؛ نیز:

Barthold, W. W., Turkestan Down to the Mongol Invasion, tr. T. Minorsky, ed. C. E. Bosworth, Karachi, 1981; Bivar, A. D. H., «The History of Eastern Iran» , The Cambridge History of Iran, vol. III(1), ed. E. Yarshater, Cambridge, 1983; Davary, G.D., Baktrisch, Heidelberg, 1982; Henning, W. B., «Surkh Kotal» , Bulletin of the School of Oriental and African Studies, 1956, vol. XVIII; Iranica; Markwart, J., Eransahr, Berlin, 1901; The World Gazetteer, www. world-gazetteer.com / fr / fr / _af.htm.

علی‌ كرم‌همدانی

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.