بشیریه
بَشیریه، گروهی از شیعیان واقفه با گرایش به تفویض (ه م)، و دارای عقاید خاص درباره امام موسی كاظم (ع). مبنای اندیشههای اینان، دیدگاههای محمد بن بشیر است كه گویا پیش از درگذشت امام كاظم (ع) نیز نمودهایی داشته است؛ اما بروز جدی عقاید این فرقه، مربوط به تردیدهایی است كه پس از درگذشت آن امام دربارۀ جانشینی وی پدید آمد. گزارشهای بسیار اندك منابع دربارۀ این فرقه نشان میدهد كه آنان زمان درازی در عرصه تاریخ نپاییده، و به زودی از میان رفتهاند.
با اینكه سعدبنعبدالله اشعری (ص 92-93) میگوید كه «ممطوره» لقبی برای گروه بشیریه بوده است، اما با توضیحی كه چند سطر بعد میآورد، روشن میشود كه این عنوان، لقبی عام برای واقفه بوده، و اختصاص به بشیریه نداشته است.
مهمترین ویژگی بشیریه در میان فرقههای گوناگون واقفه، موضعی است كه محمد بن بشیر نسبت به جانشینی امام صادق(ع) گرفته، و چندی بعد همین موضعگیری در تردیدهای پدید آمده بر سر حیات یا وفات امام كاظم(ع)، به نحوی جدیتر آشكار شده است. گویا محمد بن بشیر عقیده داشته است: آنكه مردم او را به عنوان امام موسی بن جعفر(ع) میشناسند، فرزند امام صادق(ع) نیست (كشی، 2 / 778). امام موسی بن جعفر(ع) مهدی امت است كه از نظرها پنهان گردیده، ظهور خواهد كرد (سعد، 91). بدینسان، آن روز كه در میان شیعیان، بحث دربارۀ امام پس از موسی بن جعفر(ع) بالا گرفت و تردید پدید آمد كه آیا وی پس از حبس شدن، به شهادت رسیده، یا عروج كرده، و یا به مرگ طبیعی از دنیا رفته است (نكـ: نوبختی، 67 -70)، محمد بن بشیر خود را در كنار واقفیان قرار داد و بر مبنای همان عقیده ادعا كرد كه موسی بن جعفر(ع) اصلاً به زندان پا ننهاده، و آنكه مردم میشناسند، فردی شبیه به اوست. موسی بن جعفر(ع) از دیدهها پنهان است و اگرچه در میان مردم رفت و آمد میكند، كسی همانند سابق متوجه حضور او نمیشود (كشی، 2 / 774- 775).
محمد بن بشیر كوفی، از موالی بنی اسد مردی آشنا به فنون شعبدهبازی و تردستی بود (همانجا) و همین امر، به همراه برخی عقاید وی كه بدانها اشاره گردید، سبب شد كه خلیفه به قتل او فرمان دهد (همو، 2 / 776-777). لعن و دشنام شدیدی كه در آثار متقدم شیعی نثار وی شده (برای نمونه، نك : همو، 2 / 591، 777، 779؛ شیخ طوسی، 344)، بیانگر تأثیر افكار او در پراكندن مردم از گرد امام رضا(ع)، و دامن زدن به تردیدها در غائله درگذشت امام كاظم(ع) بوده است.
اگرچه طبرسی معتقد است كه بنیانگذاران شماری از فرقههای واقفه، كارگزاران امام كاظم(ع) بودند و به طمع دست یافتن بر اموال باقی مانده نزد خود، رحلت امام را منكر شدند (2 / 258)، اما مسلم است كه محمد بن بشیر با توجه به سابقۀ مخالفتی كه با امام كاظم(ع) داشته، در زمرۀ این كارگزاران نبوده است. از آنجا كه پیروان او پرداخت هرگونه مالیات دینی، همچون خمس و زكات را نفی كردهاند (نك : ادامۀ مقاله)، باید احتمال وجود چنین طمعی را منتفی دانست.
با توجه به كمبود منابع، تنها راه برای ارائۀ تصویری واضحتر از دیدگاههای بشیریه، اشاره به ترتیب منطقی محتمل میان عقاید آنها و ارتباط هر یك با دیگری ضروری است:
الف هستیشناسی
1. حاكمیت نیروهای نور و ظلمت بر هستی: به صراحت چنین عقیدهای به ایشان منسوب نشده است، ولی با توجه به برخی عبارات نقل شده از آنان دربارۀ ظاهر شدن امام كاظم(ع) بر هر دو گروه اهل نور و ظلمت درصورتی مشابه خلقت و پوست و گوشت انسانی خودشان (كشی، 2 / 774- 775)، میتوان احتمال داد كه به وجود چنین نیروهایی عقیده داشتهاند. شاید بتوان عبارت سعد بن عبدالله اشعری را (همانجا) كه دربارۀ محمد بن بشیر آورده است: «كان یقول بالاثنین» بر چنین اندیشهای حمل كرد. 2. اعتقاد به دو ساحت وجودی برای انسان: ساحت ظاهر كه زمینی، و در قالب انسان (و احتمالاً حادث) است و ساحت باطن كه ازلی (و احتمالاً قدیم) است (نك : همانجا؛ كشی، 2 / 775). 3. حلول: نیروهای نور و ظلمت در ساحت باطن وجود همگان حلول میكنند. 4. نیروهای حلول كرده در باطن اشخاص، با تناسخ به دیگران منتقل میگردند. احتمال وجود چنین باورهایی، با توجه به دیگر عقیدههای منسوب به آنان، همچون اعتقاد به دو ساحت بشری و ازلی برای انسان، اعتقاد به تناسخ برای امامان و تقسیم مردمان به اهل نور و ظلمت، تقویت میشود.
ب دینشناسی
1. روح پیامبر(ص)، نمونهای از حلول نیروهای نور (= خداوند) است و همۀ صفات خدایی را داراست؛ نه میزاید و نه زاده میشود... . استشهاد آنان به آیۀ «... بَل اَنْتُم بَشَرٌ مِمَّن خَلَق...» (مائده / 5 / 18)، برای اثبات نادرست بودن ادعای نسب فرزندان امامان (كشی، 2 / 776)، حاكی از همین اعتقاد است. 2. روح پیامبر(ص) كه ازلی است، از طریق تناسخ، در یكایك امامان شیعه تا امام كاظم(ع) حلول كرده است (نك : سعد، 60). 3. از آنجا كه باطن این امامان ازلی است و روح خدا در آنها حلول كرده، فرزندی ندارند، هر كه خود را از نسب ایشان بداند، دروغگوست. از این حیث، اعتقاد آنها همچون مُخَمّسه و عَلیاویه است (كشی، همانجا). 4. امور هستی به امامان تفویض گردیده است (سعد، 91) كه صفات خدایی نیز دارند. 5. جانشین امام صادق(ع)، امام كاظم(ع) است، ولی نه آنكه مردم به عنوان امام خویش میشناسند. آنكه زندانی گشته، فردی شبیه اوست. امام در میان مردمان است. با مردم سخن میگوید و خویشتن را بدانها مینماید، ولی او را نمیشناسند (كشی، 2 / 775). 6. امام كاظم(ع) به هنگام پنهان شدن، به محمد بن بشیر وصیت كرده، مُهر خویش و امانتهای امامت را بدو سپرده، و او را «خلیفۀ» خویش بر امت قرار داده است (سعد، 91). عقاید بشیریه در این زمینه واضح نیست؛ زیرا ضمن اعتقاد به خلافت محمد بن بشیر (و نه امامت وی؛ نك : همانجا)، از «نبوت» محمد بن بشیر (كشی، 2 / 776) سخن رفته است كه با اعتقاد وی به الوهیت امام كاظم(ع) سازگار، اما با اعتقاد پیروانش به خلافت وی در ایام غیبت امام، متناقض است. نیز گاه از «امامت» سمیع (فرزند محمد بن بشیر) سخن گفتهاند (سعد، 91-92) كه با حیات امام كاظم(ع) در نظر آنها ــ و لزوم وجود خلیفهای برای او و نه امامی دیگر ــ و هم با قول به خلافت محمد بن بشیر سازگار نیست. شاید این اعتقاد، مربوط به زمانی باشد كه به زعم آنان غیبت امام كاظم(ع) طولانی شده، و احتمال حیات وی، بعید مینموده است.
ج دیدگاههای فقهی
1. هركس چیزی در راه خدا انفاق كند، باید به سمیع بن محمد برسد. این آموزه نیز میتواند با اعتقاد به باطن الوهی برای سمیع تفسیر گردد. 2. نقل شده است كه ایشان ظاهراً با استناد به قرآن كریم (شوری / 42 / 50)، منكر حرمت نكاح با محارم و نزدیكی با همجنس بودهاند. 3. انكار زكات، خمس، حج و دیگر احكام عبادی اسلام، بجز نماز و روزه. 4. وجود مواسات در همه اموال، حتی همسران (نك : سعد، 92؛ كشی، 2 / 775-776).
به درستی نمیتوان ارتباطی منطقی میان 3 عقیدۀ اخیر با دیگر عقاید آنان بازیافت، هرچند این باورها میتواند نشانهای از تأثر افكار آنها از یك محیط فرهنگی خاص باشد.
از امتداد تاریخی این فرقه گزارش دقیقی در دست نیست. با گذشت صد و اندی سال از درگذشت امام كاظم(ع)، سعد بن عبدالله اشعری (د 301ق / 914م)، از آنان یاد میكند (ص 92-93). در منابع، به جانشین سمیع بن محمد اشارهای نشده، و تنها چنین آمده است: «هر كه سمیع بن محمد بدو وصیت كند، تا خروج موسی بن جعفر(ع) امام خواهد بود» (همو، 92). این خود گواهی است بر آنكه معتقدان این فرقه، برای ظهور امام كاظم(ع) نمیتوانستهاند مدتی طولانی در انتظار بمانند و از اینرو، با پایان یافتن زمانی كه دوران محتمل برای عمر امام(ع) بوده، نومید گشتهاند. نقل شده است كه هاشم بن ابی هاشم، از شاگردان محمد بن بشیر، پس از درگذشت وی، مردم را بدین آیین میخوانده است (كشی، 2 / 778)؛ باری، هیچ اشارهای به نقشی واضح برای سمیع بن محمد یا هاشم بن ابی هاشم در دست نیست. اوصیای محمد بن بشیر، تنها تا یك نسل پس از وی شناخته بودهاند (نك : سعد، همانجا). گویا نویسندگان تاریخ فرق نیز بیش از اینها اطلاعی از آنان نداشتهاند و بعید به نظر میرسد كه بیش از 3 نسل دوام آورده باشند.
مآخذ
سعد بن عبدالله اشعری، المقالات و الفرق، به كوشش محمدجواد مشكور، تهران، 1342ش؛ شیخ طوسی، محمد، الرجال، به كوشش جواد قیومی اصفهانی، قم، 1415ق؛ طبرسی، فضل، اعلام الورى، قم، 1417ق؛ قرآن كریم؛ كشی، محمد، معرفة الرجال، اختیار شیخ طوسی، به كوشش مهدی رجایی، قم، مؤسسة آلالبیت؛ نوبختی، حسن، فرق الشیعة، به كوشش ه . ریتر، استانبول، 1931م.