برده
بُرْدَه، یا بُرأة، مشهورترین قصیده در مدح حضرت پیامبر(ص) «برده» در اصل گویا بافتهای خشن از نوع گلیم بوده که استفادههای گوناگون داشته است. روزها آن را به دوش میانداختند و بدن را به آن میپوشاندند و شبها، جامۀ خواب بوده است. این معانی همه از روایاتی که دربارۀ «بردۀ» حضرت پیامبر(ص) نقل شده، آشکار است (نک: دوزی، 57، بب).
اما رابطۀ برده با شعر عربی، در روزگار حضرت پیامبر(ص) آشکار شده است: کعب بن زهیر پیوسته پیامبر اسلام(ص) را هجو میگفت و چون رسول اگرم(ص) خون او را مباح کرد، شاعر به خدمت پیامبر شتافت و قصیدهای در اظهار پشیمانی تقدیم آن حضرت کرد. در عوض، حضرت پیامبر(ص)، بردۀ خود را به او بخشید. قصیدۀ کعب که با کلمات «بانت سعاد» آغاز میشود، به همین نام شهرت یافته است، نه برده. با اینهمه، ماجرای برده و شَرَفی که نصیب کعب شده بود، در ادبیات عرب شهرتی شگفت یافت و آثار آن در ادب فارسی نیز پدیدار است (مثلاً نک: منوچهری، 113، بیت آخر).
حدود 600 سال پس از رحلت حضرت پیامبر(ص) ماجرای برده تکرار شد. اما این بار، با آنکه در رؤیا رخ داده بود، چندان شهرت یافت و فراگیر شد که کلمۀ «برده» برای قصیدهای که به این مناسبت سروده شده بود، عَلَم گردید.
شرح زندگی بوصیری، برای درک شرایط و احوال اجتماعی و روانشناختی که موجب پدید آمدن قصیده شد، بسیار ضروری است. وی نسبت خود را از قریۀ ابوصیر در مصر یافته است، اما او خود در 608ق/1211م در دلاص یا بهشیم زاده شد، حدود 10 سال در قدس زیست و سپس به مدینه رفت؛ پس از آن 13 سال در مکه به تعلیم قرآن مشغول شد. آنگاه به بَلْبَیس در کشور خود، مصر بازگشت و آنجا، در حدود سال 659ش/1261م در دستگاه دولت، در مقام «مباشر» (کاتب رسمی) به خدمت مشغول شد. 4 سال بعد، خود مکتب خانهای برای تعلیم قرآن ایجاد کرد. بوصیری آنجا هم دوام نیاورد و به پشت گرمی ذوق شعری خود، رو به قاهره و درگاه بزرگان نهاد؛ اما چون توفیقی نیافت، دوباره مکتب خانهای بهپا کرد و به تعلیم قرآن پرداخت. وی عاقبت در 694ق/ 1295م در قاهره درگذشت (ابن شاکر، 3/362 بب؛ صفدی، 3/ 105 بب؛ نیز نک: ه د، بوصیری).
چنانکه ملاحظه میشود، بوصیری هیچگاه نتوانست از راه قلم به جایی برسد. شعر او نه فاخر و بلندپایه و پرطمطراق است، و نه لطیف و عاشقانه و شورانگیز. تنها جایی که، به غیر از مدیحۀ معروف، میتوان شعر او را با لذت خواند، آنجاست که وی به انتقاد از دستگاه اداری مصر، و فساد کارمندان و قاضیان و دیگر طبقات اجتماع میپردازد؛ و بدینسان، پرده از چهرۀ جامعهای که دچار انحطاط گردیده، برمیدارد. وی به صراحت اشاره میکند که کارمندان، محصولات مردم را میدزدند و از این راه لباسهای ابریشمین میپوشند و باده مینوشند؛ کَتّاب، به پارسایی تظاهر میکنند، اما شکمهاشان را به مال حرام میآکنند؛ قاضیان با تأویلها و تفسیرهای مزورانه، خیانت خود را توجیه میکنند؛ قبطیان، ادعای مالکیت مصر را دارند؛ یهودیان ادعاهایی دیگر دارند و مسلمانان با هیچکدام نمیسازند. قصیدۀ بسیار مفصلی که ابن شاکر در فوات آورده (3/362-364)، و آن را مشهور خوانده، آکنده از اینگونه موضوعات است؛ اما قصیده با همۀ اعتباری که از نظر تاریخ و جامعهشناسی دارد، شعر ارجمندی به شمار نمیآید. بسیاری از قصاید و قطعات مشهور او نیز از همین قبیل است: ماجرای خری که مفتّش «شرقّیه» به عاریت گرفته بود و پس نمیداد، قصیدهای با انبوهی اصطلاحات مصری که در شرح تنگدستی خود برای وزیر فرستاد، و نمونههای دیگر (نک: مبارک، 189 بب).
با اینهمه، قصیدهای که به نام «برده» نامزد شده، قصیدهای استوار، روان، گویا و دارای نظمی روشن و منطقی است، و بیتردید مشهورترین شعری است که در ستایش پیامبر اکرم(ص) سروده شده است، اما اسبابی که دربارۀ سرودن آن نقل کردهاند، نیز مهم است، زیرا خود از جهات گوناگون موجب اعتبار و شهرت بسیار قصیده شده است و از سوی دیگر، علت تسمیۀ آن را به برده آشکار میسازد.
گویا آنچنانکه بوصیری خود اشاره کرده، به پیشنهاد زینالدین یعقوب از وزرای مصر بود که وی به سرودن چندین قصیده در مدح پیامبر(ص) رو آورد. در همان احوال بیمار شد و نیمی از اندامش فلج گردید. در ایام بیماری قصیدهای سرود و نامش را الکواکب الدریة فی مدح خیر البریة نهاد و به برکت آن، از خداوند طلب شفا کرد. وی پیوسته آن را میخواند و میگریست، تا شبی پیامبر(ص) به خوابش آمد، دست مبارک را بر اندام بیمارش کشید و بردهای بر او افکند. نام دیگر قصیده «برأة» به معنی شفایابی از همینجا سرچشمه میگیرد. اما حکایت معجزهآمیز به همین جا ختم نمیشود، زیرا براساس روایت، بوصیری که سلامت یافته بود، بامداد از خانه خارج شد و در راه درویشی که او نیز همۀ آن ماجرا را در خواب دیده بود، قصیدۀ مدحیه را ــ که هنوز کسی از وجودش خبر نداشت ــ از او طلب کرد (ابنشاکر، 3/368-369؛ صفدی، 3/112-113). این حکایت، با گذشت زمان، تفصیل بیشتر و افزایش و آرایش بسیار یافته، و مثلاً در بسیاری از شروح، فقیر یا درویشی که بوصیری صبحگاهان دیده بود، به یکی از مشایخ بزرگ به نام شیخ ابورجا تبدیل میگردد؛ علاوه بر این، خوابهای دیگری نیز به بوصیری نسبت میدهند (نک: شیخ الاسلام، 5-6).
در روایتی که باز ابن شاکر نقل کرده، و مورد توجه حاجی خلیفه بوده است، موضوع برده ستاندن بوصیری موجود نیست؛ به همین سبب حاجی خلیفه با اشاره به روایات گوناگون، این روایت را معقولترمیپندارد: سعدالدین فارقی که دچار چشم درد شده بود، در خواب میبیند که کسی به وجود قصیدهای شفابخش به نام «برده» نزد بهاءالدین (وزیر ملک ظاهر) اشاره میکند. سپس چون از او قصیدۀ «برده» را میطلبد، وزیر پاسخ میدهد که چیزی به نام بُرده ندارد، اما خود او هم به برکات قصیدهای که بوصیری سروده، گاه طلب شفا میکند، سرانجام قصیده امیر را از چشم درد نجات میدهد (حاجی خلیفه، 2/1331-1332). از این نکته برمیآید که قصیده، از آغاز «برده» خوانده نمیشده است.
رؤیای شفا یافتن بوصیری، و نیز موضوع قصیده، اندک اندک به آن شعر، خواصی متبرک و معجزهآمیز و مقدس بخشید، چندانکه مثلاً هر بار که قصیده را برای وزیر بهاءالدین میخواندند، وی برهنه سر و برهنه پا و ایستاده به آن گوش فرا میداد (همو، 2/1331). آنگاه انبوهی رؤیا و نیز معالجات معجزهآسا گرداگرد قصیده پدید آمد. شاید صوفیان بیش از همه از آن بهره گرفتهاند. ایشان حتیٰ قرائت بیت 51 آن را که درود بر حضرت رسول(ص) است، در مناسبتهای گوناگون مستحب میشمارند. برخی به امید آنکه حضرت رسول(ص) را مانند بوصیری در خواب ببینند، هر شب آن را قرائت میکردند و برای آن آدابی نهاده بودند... (نک: مبارک، 199).
این قصیده، در ایران نیز رواج دارد: شیخ الاسلام اشاره کرده که خواندن این قصیده ــ اگر شرایط مراعات شود ــ در هر امری سودآور است. وی 7 شرط برشمرده است که با وضو داشتن آغاز میشود و با صلوات گفتن به شیوۀ بوصیری (بیت 51) خاتمه میپذیرد (ص 6-7). در کردستان ایران، هنوز هم به مناسبت میلاد حضرت رسول(ص)، مجالس ذکری از آن نوع برپا میگردد (حواری نسب، «د»)؛ بطرس بستانی نیز اشاره میکند که مسلمانان و دروزیان هم آن را در سوگ مردگان میخوانند و به یمن آن، برای ایشان طلب آمرزش میکنند (5/312).
قصیده
قصیدۀ میمیه در بحر بسیط که با مصراع «آمن تذکر جیران بذی سلم» آغاز میشود، در روایات معروف، بر 161 و گاه 162 بیت شامل است. اما گاه ابیات مجعول فراوانی نیز بر آن افزودهاند. قصیده با ساختار تشبیب که سرآغاز همۀ قصاید بزرگ عرب است، شروع میشود. اما عشق، معشوق و منزلگه معشوق، همه در فضایی روحانی و دینی غوطهور است. این بخش شامل 12 بیت است. پس از آن، ذکر نفس اماره آغاز میشود که نصیحت پیران نمیشنود. این نفس، توشهای شایسته برای پیری که اینک چون میهمان بر شاعر وارد شده، آماده نساخته است. بوصیری در این بخش، مردم را حتیٰ از دسیسههای گرسنگی و یا شکمبارگی هم بر حذر میدارد. عموماً 16 بیت در اینباره سروده شده، و برخی از مصرعهای این بخش به صورت ضرب المثل درآمده است (نک: مبارک، 204-205). در مرتبۀ سوم، مدح حضرت پیامبر(ص) در 30 بیت آمده است. برخی از ابیات این بخش، در نهایت زیبایی و استواری است. در مرتبت چهارم، سخن از میلاد رسول اکرم(ص) است (در 19 بیت): در اثر میلاد آن حضرت، طاق کسریٰ از هم بشکافت، آتش جاویدان مجوسان فرو مرد، دریاچۀ ساوه خشکید... نیز در آن آمده است که چگونه درختان به او سجده کردند، ابر چگونه بر سر مبارکش سایه افکند، عنکبوت چگونه بر در غار تارِ و پود بست، و چگونه آن حضرت بیمار و مجنون را شفا بخشید... . پنجم، در ذکر دعا و ستایش (10 بیت) است. در مرتبت ششم، شرف قرآن، عظمت و اعجاز آن را در 17 بیت شرح داده است. در مرتبۀ هفتم، روایت معراج نبوی در 13 بیت است. در مرتبۀ هشتم، سخن از جهاد و خاصه دلاوریهای حضرت پیامبر(ص) و اصحاب اوست (22 بیت) که از بخشهای بسیار برازندۀ قصیدۀ برده و حتیٰ از جملۀ زیباترین آثار ادب دینی عرب است. مرتبت نهم و دهم (14 بیت + 9 بیت) در استغفار و توسل به حضرت رسول و مناجات و زاری بر حال خویشتن است (نک: حاجی خلیفه، 2/1331).
شرحها، تخمیسها، تثلیثها و تشطیرها و ترجمههای گوناگون قصیدۀ برده چندان کثرت یافته است که جمع آوری همۀ آنها به آسانی میسر نیست. هنوز از هر کتابخانۀ شخصی در کشورهای اسلامی، شماری ترجمه و شرح ناشناخته سر بیرون میکشد. جامعترین گزارشی که تاکنون به عربی فراهم آمده، هنوز بخش «برده» در کشف الظنون حاجی خلیفه است (2/1331 بب). وی مجموعاً از 46 شرح نام برده که دو تای آنها فارسی و 3 تا ترکی است. از تخمیسها نیز به 11 تخمیس اشاره کرده است. نیز در حاشیۀ کتاب افزوده شده که تخمیسات و تسبیعات قصیده از شمار خارج است، و از قول سهرانی آمده است که وی 35 تخمیس دیده؛ باسه نیز به 90 شرح به زبانهای عربی، فارسی، ترکی و بربری اشاره کرده است (نک: EI2 ). بروکلمان 72 شرح به زبانهای گوناگون شرقی، و انبوهی تخمیس، تسبیع و ... آورده است (GAL, I/309-311).
ظاهراً نخستین شرح، از آن ابوشامه، فقیه، ادیب و مورخ دمشقی (د 665ق/1267م) بوده است که نسخههای خطی این شرح در کتابخانۀ ملی پاریس و کتابخانۀ مونیخ موجود است. گستردهترین شرح نیز گویا شرح ابو عبدالله محمد ابن مرزوق تلمسانی (د 842ق/1438م) است که الاستیعاب لما فیها من البیان و الاعراب نامیده شده است. مزیت این شرح مفصل آن است که مؤلف، برخلاف دیگران، تنها به شرح لغوی قصیده بسنده نکرده، بلکه به استخراج معانی صوفیانۀ شعر نیز پرداخته است.
نخستین ترجمۀ اروپایی قصیده، از آنِ اوری است که در 1761م متن قصیده و ترجمۀ لاتینی آن را در لیدن منتشر کرد. به آلمانی، شرح و ترجمۀ روزنسوایگ در 1824م (وین) و از آنِ رُلفس در 1860م (وین) منتشر شده است. به زبان فرانسه، ترجمههایی از دوساسی (1822م) و باسه (1894م)، به انگلیسی، ترجمۀ ردهاوس (گلاسکو، 1881م)، و به ایتالیایی، ترجمۀ گابریلی (فلورانس، 1901م) معروفند (نک: EI2 ; GAL,I/308-309).
از ترجمههای فارسی برده شماری، غالباً به شعر در فهارس معرفی شده که از آن جمله است:
قرن 8ق: ترجمۀ ابوالقاسم جنید فرزند بهرام شیرازی (منزوی، خطی، 4/2723) در موزۀ بریتانیا؛ ترجمۀ محیی الدین محمد، در 779ق (همان، 4/2724)، نسخۀ مشهد (نک: آستان...، 7/248-249). شرح شرفالدین علی یزدی (برای نسخ خطی، نک: منزوی، همان، 5/3483).
قرن 9ق: ترجمۀ محمدحافظ شرف یا محمدشریفا. این ترجمه که با این بیت آغاز میشود:
ای زیاد صحبت یارانت اندر ذی سلم / اشک چشم آمیخته با خون روان گشته به هم
بیگمان مشهورترین ترجمههاست و نسخههای متعددی از آن موجود است (نوشاهی، 609-610). احتمالاً ترجمهای که در بسیاری جایها به جامی نسبت داده شده، همین ترجمه باشد؛ هرچند که نسخههایی از ترجمۀ قصیده، منسوب به جامی در لنینگراد (منزوی، همان، 5/3482) موجود است، اما اطلاع روشنی دربارۀ آنها در فهرست آکادمی علوم شوروی نیامده است؛ حال آنکه در انتهای این نسخهها (ترقیمه)، قصیده به جامی منسوب شده است (نوشاهی، همانجا)؛ نیز گزارش دیگری از ترجمۀ قصیده، متعلق به غضنفر بن جعفر (سدۀ 10ق) دانسته شده، حال آنکه در ترقیمه باز نام جامی آمده است (منزوی، فهرست...، 3/1702، خطی، 5/3483). افزون بر اینها، 5 نسخه از شرح و ترجمۀ منسوب به جامی معرفی شده است (همان، 5/3482). با توجه به آنچه گذشت، به نظر میرسد که شرح خاصی به نام جامی موجود نیست و هر چه هست، ترجمههایی است که به او نسبت دادهاند.
قرن 10: ترجمههای تحت اللفظی، اما منظوم از کسی به نام نصیر (تاریخ تحریر: 928ق) (آستان، 3/5)؛ شرح محمدافضل پسر روزبهان معروف به خواجه مولانای اصفهانی (منزوی، همان، 5/3482، 3484).
قرن 11: شرح غضنفر فرزند جعفر حسینی (همان، 5/3483، که 13 نسخه از آن معرفی کرده است).
قرن 12: ترجمۀ کسی به نام سمرقندی، موجود در موزۀ بریتانیا (همان، 4/2723)؛ ترجمهای به تاریخ 1145ق، موجود در بادلیان (مرکزی، 559)؛ ترجمهای به نام شاه سلطان حسین صفوی (منزوی، همان، 4/2724).
قرن 13: شرح فرید فرزند فتح الله حسینی (همان، 5/3484).
علاوه بر اینها منزوی (همان، 5/3482-3484) 4شرح دیگر با نسخ فراوان معرفی کرده است که تاریخ روشنی ندارند.
اینک فهرست جامعی از تخمیسها، ترجمهها و شرحهای فارسی این قصیده توسط احمد منزوی در دست تدوین و چاپ است. این فهرستواره که بیشتر نسخههای یاد شده را نیز در بردارد، شامل است بر: 8تخمیس، 11ترجمۀ منظوم و 25شرح.
برخی از شروح و ترجمههایی که به فارسی چاپ و منتشر شده است، اینهاست؛ شرح قصیدۀ برده، از سدۀ 9ق، به کوشش علی محدث، تهران، 1361ش که ظاهراً کهنترین ترجمۀ فارسی است؛ شرح قصیدۀ برده، از حسن علیخان، چ سنگی، هند، 1282ق؛ شرح و ترجمۀ قصیدۀ برده، از احمد شیخالاسلام مریوانی، 1334ش. این شرح و ترجمۀ منظوم محمد شریفا، به کوشش حسن سعید به نام جلوهگاه رسالت و امامت در کرج چاپ شده است؛ قصیدۀ مبارکۀ برده، با ترجمه و شرح از محمد شیخ الاسلام، تهران، 1361ش. در این شرح، ترجمههای منظوم محییالدین محمد، میرجان عراقی، محمد شریفا، جامی و گاه کسان دیگر، جابهجا آورده شده است؛ قصیدۀ مبارکۀ برده، همراه با ترجمۀ مختصر فارسی، از قیس آل قیس و محمدرضا عادل، تهران، 1371ش؛ همچنین ترجمۀ قصیدۀ مبارکۀ برده، همراه با شرح لغات شکل، از احمد حواری نسب (سنندج، 1368ش).
مآخذ
آستان قدس، فهرست؛ ابن شاکر، محمد، فوات الوفیات، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1974م؛ بستانی، بطرس، دائرةالمعارف، بیروت، دارالمعرفه؛ حاجی خلیفه، کشف؛ حواری نسب، احمد، ترجمۀ قصیدۀ مبارکۀ برده، سنندج، 1368ش؛ دوزی، ر.، فرهنگ البسۀ مسلمانان، ترجمۀ حسینعلی هروی، تهران، 1359ش؛ شیخالاسلام، محمد، قصیدۀ مبارکۀ برده، تهران، 1361ش؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به کوشش س. ددرینگ، بیروت، 1394ق/1974م؛ مبارک، زکی، المدائح النبویة، قاهره، 1354ق/1935م؛ مرکزی، میکروفیلمها؛ منزوی، خطی؛ همو، فهرست نسخههای خطی کتابخانۀ گنج بخش، لاهور، 1359ش؛ منوچهری دامغانی، دیوان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1326ش؛ نوشاهی، عارف، فهرست نسخههای خطی فارسی موزۀ ملی پاکستان کراچی، لاهور، 1362ش؛ نیز: