بدل
بَدَل، در لغت به معنای جانشین، و در اصطلاح یکی از وابستههای اسم (توابع) در نحو عربی. بدل اسمی است غالباً جامد که بدون واسطۀ حرف عطف پس از اسمی دیگر به منظور تقریر، تأکید و توضیح آن میآید و مراد اصلی گوینده است، و همین ویژگی آن را از دیگر توابع (صفت، عطف بیان، عطف نسق، تأکید) که در حقیقت مکمل و مفسر متبوعند، نه مراد و مقصود اصلی، متمایز میسازد؛ مانند جملۀ جائنی زیدٌ اخوک (سیبویه، 1/ 150؛ ابن هشام، اوضح...، 3/ 399-400؛ جرجانی، 19؛ صبان، 3/ 123؛ اهدل، 2/ 105؛ حسن، 3/ 664-665). بدل تنها از لحاظ اعراب باید با مبدلٌ منه تطبیق کند (ابن یعیش، 2/ 68؛ کیشی، 385؛ اهدل، همانجا؛ حسن، 3/ 674-676؛ نیز نکـ: ابن جنی، 144-145؛ ابن عصفور، 244-247). با اینهمه، موضوع تطابق میان آن دو، در انواع گوناگون بدل، هنوز جای گفتوگو دارد.
نحوریان کوفه به جای اصطلاح بدل، ترجمه، تبیین و تکریر را به کار بردهاند (سیوطی، 1/ 125؛ صبان، اهدل، همانجاها). بدل میتواند به جای مبدلٌ منه (متبوع) بنشیند و حذف مبدلٌ منه تغییر در معنای جمله ایجاد نمیکند و ازهمینرو، دستورنویسان گفتهاند که مبدلٍ منه در حکم استقاط است، یعنی میتوان آن را حذف کرد (مبرد، 4/ 211؛ ابن جنی، 144؛ ابن یعیش، 2/ 66؛ فقی، 242؛ قس: ابن ابی الربیع، 1/ 387-389؛ اهدل، همانجا).
بدل بر 4 نوع است: 1. بدل کل از کل (یا بدل مطابق) مانند «اِهْدِنَاالصَّراطَ الْمُسْتَقیمَ. صراطَ الَّذینَ اَنْعَمْتَ عَلَیْهِم» (فاتحه/ 1/ 6، 7)؛ 2. بدل بعض از کل که لازم است در آن بدل متصل به ضمیری باشد که به مبدلٌ منه بازگردد. این ضمیر گاه آشکار است مانند اکلتُالرغیفَ ثُلثَه، و گاه پنهان چون: قبّله الیدَ؛ 3. بدل اشتمال (یا انتقال، ﻧﻜ : اهدل، 2/ 107) که در آن بدل خصوصیتی است که مبدلٌ منه دارندۀ آن است و وجود ضمیر آشکار یا پنهان در آن نیز ضروری است، مانند اعجینی علیٌ علمُه؛ 4. بدل مباین [با مبدلٌ منه] که خود بر 3 نوع است: 1. بدل غلط؛ 2. بدل نسیان مانند مررت بکلبٍ فرسٍ؛ 3. بدلِ اضراب یا بَداء که برخلاف دو نوع دیگر، در اینجا مبدلٌ منه و بدل هر دو موردنظر گوینده است، مانند اکلتُ خبزاً لحماً. این نوع از بدل را میتوان با واسطۀ «بل» نیز به کار برد: اکلتُ خبزاً بل لحماً. برخی از نحویان تفاوتی میان بدل غلط و نسیان قائل نیستند (ابنعصفور، 242-244؛ ابنهشام، همان، 3/ 401-404؛ شرح...، 568، 567- 570؛ ابن عقیل، 2/ 249؛ اهدل، 2/ 106-108؛ رایت، 284-286) و بدیهی است که کلام فصیح باید عاری از بدل غلط یا نیسان باشد (ﻧﻜ : ابنجنی، 146؛ ابن ابیالربیع، 1/ 393-394؛ کیشی، 383؛ فتحالله، 139-140). برخی بدل کل از بعض را نیز به انواع یاد شده افزودهاند (ﻧﻜ : اهدل، 2/ 108).
بدل در دستور زبان عربی محدود به اسم نیست، بلکه فعل و جمله نیز به عنوان بدل آورده میشود (ﻧﻜ : سیبویه، 3/ 87؛ ابن هشام، اوضح، 3/ 407-408؛ ابن عقیل، 2/ 253؛ اهدل، 2/ 109؛ فقی، 248-252). چون «یُضاعَف» که بدل است از «یَلقَ» در آیۀ شریفۀ «... وَ مَن یَفعَل ذلِکَ یَلقَ أَثاماً. یُضاعَف لَهُ العَذابُ...» (فرقان/ 25/ 68، 69).
گروهی از نحویان مانند سیبویه عطف بیان و بدل کل از کل (مطابق) را یکی دانسته، و در کتابهای خود به عطف بیان نپرداختهاند (ابنبرهان، 1/ 236؛ استرابادی، 2/ 379-380)، اما برخی دیگر با آنکه هر یک از آن دو را به طور مستقل مورد بررسی قرار داده، تفاوتهایشان را ذکر کرده، گاه در تشخیص و تمییز میان آن دو دچار تردید شدهاند (ابنیعیش، 2/ 71؛ ابنهشام، مغنی...، 2/ 593-597؛ فتحالله، 136-141).
آنچه در تعریف و تقسیم بدل ذکر شد، مجموعۀ نظر نحویان است که با توجه به عنایت خاص آنها به ظواهر اعراب، در این تقسیمبندیها از تکلف به دور نماندهاند؛ زیرا برخی از قاعدههای پیشنهادی ایشان، یا اصلاً در مقولۀ قواعد دستوری نمیگنجد (مانند نوع 4، که در آن بدل، زاییدۀ اشتباه یا تغییر عقیدۀ گوینده است)، و یا معادل ساختار نحوی دیگری است و شامل مفهوم بدل (جایگزین) نمیگردد (مانند نوع 2 و 3 که با ترکیب مضاف و مضافٌالیه قابل تطبیق است: اکلتُ ثلثالرغیف؛ اعجبنی علمُعلیٍ).
علاوه بر این، آنچه در این باب جایش در بحثهای نحویان خالی است، آن است که مرز ضفت و بدل را چگونه باید تعیین کرد؟ مثلاً آیا در ارسوط المعلم الاول، کلمات «المعلمالاول» بدلِ ارسطویند یا صفت او؟
مآخذ
ابن ابیالربیع، عبیدالله، البسیط فی شرح جمل الزجاجی، به کوشش عیاد بن عیدثبیتی، بیروت، 1407ق/ 1986م؛ ابن برهان عکبری، عبدالواحد، شرحاللمع، به کوشش فائز فارس، کویت، 1404ق/ 1984م؛ ابن جنی، عثمان، اللمع فی العربیة، به کوشش حامد مؤمن، بیروت، 1405ق/ 1985م؛ ابن عصفور، علی، المقرب، به کوشش احمد عبدالستار جواری و عبدالله جبوری، بغداد، 1391ق/ 1971م؛ ابنعقیل، عبدالله، شرح ﻋﻠﻰالفیة ابن مالک، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، 1385ق/ 1965م؛ ابنهشام، عبدالله، اوضحالمسالک، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت، 1399ق/ 1979م؛ همو، شرح شذورالذهب، به کوشش عبدالغنی دقر، دمشق، 1404ق/ 1984م؛ همو، مغنی اللبیب، به کوشش مازن مبارک و محمدعلی حمدالله، قم، 1408ق؛ ابن یعیش، یعیش، شرح المفصل، بیروت، عالم الکتب؛ استرابادی، محمدمهدی، شرحالرضی علیالکفایة، به کوشش یوسف حسن عمر، بغازی، 1398ق/ 1978م؛ اهدل، محمد، الکواکبالدریة، بیروت، 1417ق/ 1996م؛ جرجانی، علی التعریفات، قاهره، 1306ق؛ حسن، عباس، النحو الوافی، قاهره، دارالمعاف؛ سیبویه، عمرو، الکتاب، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت؛ 1403ق/ 1983م؛ سیوطی، همعالهوامع، به کوشش محمد بدرالدین نعسانی، قم، 1405ق؛ صبان، محمد، حاشیة ﻋﻠﻰ شرحالاشمونی، قاهره، داراحیاءالکتب العربیه؛ فتحالله، رفعت، «البدل و عطف البیان»، مجلة مجمع اللغة العربیة، قاهره، 1388ق/ 1969م، شمـ 24؛ فقی، زکریا، نحوالزمخشری بین النظریة و التطبیق، بیروت، 1407ق/ 1986م؛ قرآن کریم؛ کیشی، محمد، الارشاد اﻟﻰ علمالاعراب، به کوشش عبدالله علی حسینی برکاتی و محسن سالم عمیری، مکه، 1410ق/ 1989م؛ مبرد، محمد، المقتضب، به کوشش محمد عبدالخالق عضمیة، بیروت، 1382ق/ 1963م؛ نیز: