زمان تقریبی مطالعه: 11 دقیقه

بخشی

بَخشی، در اصل اصطلاحی چینی، به معنای استاد که از دروازۀ «پاک» در چینی کهن (پودر چینی معاصر، پوک در چینی کانتونی، و هاکو در زبان ژاپنی) به معنای وسیع، گسنرده پهناور، و «دژی» در چینی کهن (شی در چینی معاصر، سی در چینی کانتونی، و شی در زبان ژاپنی) به معنای محقق و دانشمند، آقا، اشراف‌زاده و...، ترکیب یافته است (ﻧﻜ : دورفر، II/ 271؛ کلاوسن، 321؛ کارلگرن، 50,259). این اصطلاح در زبان ژاپنی به صورت هاکوشی، به معانی پزشک، و به صورت هاکاسه به معنای مرد دانش آموخته، کارشناس و پزشک است.
بخشی در آغاز به‌صورت باغشی (کلاوسن، همانجا) و باقشی (مایترییسیمیت، 59,67)، به معنای آموزگار روحانی یا راهب بودایی، از زبان چینی به زبان ترکی اویغوری راه یافت و به هر دو صورت با همان معنی از ترکی به زبان مغولی درآمد (پوپ، 61,63؛ دورفر، II/ 274)؛ اگرچه در یک متن بودایی، واژۀ باقشی به‌معنای آموزگار به خود بودا خطاب شده است، اما در زبان ادبی مغولی در دورانهای بعد، به صورت باغسی و در زبان رسمی جمهوری مغولستان (زبان قبیلۀ خالخا) به صورت باغش درآمد و بار معنایی آن گسترش یافت و به معنای آموزگار، استاد، لامای دانا و عالم و آقا به کار رفت (پوپ،63؛ لسینگ، 70) لسینگ در فهرستی که از اصطلاحات بودایی زبان مغولی به عنوان پیوستی بر فرهنگ خویش به دست داده (همانجا)، واژۀ باغسی را ضبط نکرده، و این بدان معناست که آن اصطلاح به مفهوم آموزگار یا راهب بودایی کاربرد چندانی در زبان مغولی نداشته است. بنابر گزارش دورفر از منابع متأخر، باغشی در زبان مغولی به معنای ادیب و دانشمند نیز به کار می‌رفته است (همانجا).
به سبب آنکه تلقظ ترکیب حروف «غ‌ش» و «ق‌ش» در زبان ترکی چندان روان نیست، واژۀ (باغشی یا باقشی) در آن زبان به صورت باخشی درآمده است (کلاوسن، همانجا) و در زبان ترکی اوریغوری که به ظاهر نخستین میزبان این واژه در زبانهای ترکی است، واژۀ باخشی به معنای آموزگار، استاد و پزشک نیز بوده است (جعفر اوغلو، 31).
جعفر اوغلو مؤلف «فرهنگ اویغوری کهن» (همانجا)، و نیز دورفر (II/ 275) برآنند که واژۀ بخشی، ترکی شدۀ واژۀ سنسکریت بهیکسو از ریشۀ بهاج (= آرزو کردن، خواستن)، به معنای سائل و گداست؛ و سؤال و گدایی مرحله‌ای از سلوک عرفانی آیین هندو و سپس آیین بودای به شمار می‌آمده است (مونیر ویلیامز، 756) و چون راهبان بودایی در سیر و سلوک آیینی، به دریوزگی می‌پرداخته‌اند، بعدها واژۀ بهیکسو معنای مطلق راهب یافته است. اما این فرض بی‌اساس است، زیرا واژۀ باخشی در ترجمۀ اوریغوری متون سنسکریت بودایی بیشتر در برابر واژه‌های سنکسریت گورو و گاه شاستا و آچاریا به معنای استاد و آموزگار دینی نیز بوده است (مایتریسیمیت، 200؛ کلاوسن، همانجا؛ مونیزویلیامز، 131, 358, 1044؛ شایگان، 1/ 295). ظاهراً تقابل آن واژه‌های سنسکریت با باخشی، بیشتر در زبان ترکی رایج بوده است و چینیان دست‌کم آن را در برابر واژۀ گورو: شی (سی در چینی باستان به معنی رئیس، رهبر، استاد، آموزگار و...) به‌کار می‌برده‌اند («منتها...»، 174؛ کارلگرن،263) و این «شی»، جدا از واژۀ چینی شی در ترکیب بخشی است.
کاربرد واژۀ بخشی در زبان ترکی اوریغوری تداوم، و به دیگر زبانهای ترکی راه یافت و در آن زبانها مفاهیم گوناگون پیدا کرد، از جمله: دبیریا کاتب. به نظر کلاوسن، باخشی به معنای کاتب در زبان ترکی، بازگشتی است از زبان مغولی بدین زبان (همانجا)، اما کاربرد واژۀ باغسی/ باغشی در زبان مغولی به معنای کاتب، کمتر مشاهده و ضبط شده است و احتمال بیشتر آن است که باخشی به این معنا، از زبان فارسی به ترکی بازگشته باشد.
بخشی در زبان قپچاقی به معنای دبیر (دورفر، II/ 271) و در زبان جغتایی به معنای نویسنده، دبیر، خواننده و جراح بوده است (بابر، 108ب؛ استرابادی،119ب). در زبان ترکمنی، نوازندگان و خوانندگان دوره‌گرد که داستانهای حماسی را به نثر و شعر روایت می‌کنند، بخشی خوانده می‌شوند (ابوالغازی، 34).
در زبان قزاقی معاصر، بخشی که به صورت باقسی تلفظ می‌گردد، به معنای قام (=شمن)، جادوگر، پزشک سنتی و فالگیر (= باقسی بالگر) است )شنیتنیکوف، 48؛ «گویش...»، 34)، و در زبان قرقیزی، باقشی به معنای شمن و پزشک سنتی است و قرقیزان، معرکه گیرانی را که آهن داغ بر زبان می‌کشند و چاقو بر تن خویش فرو می‌کنند، باقشی می‌خوانند (یوداخین، I/ 81). در زبان ترکی عثمانی سدۀ9ق/ 15م کاتبانی که به خط اوریغوری می‌نوشتند، بخشی خوانده می‌شدند (کلاوسن، 321). اگر استنباط دورفر (II/ 275) که بخش نخست وازۀ سغدی پخسیند را همان بخشی می‌داند، درست باشد، باید پذیرفت که این اصطلاح نخستین بار چند سده پیش‌تر از واردشدن آن به فارسی، در حوزۀ فرهنگ ایرانی راه یافته بوده است؛,و نیز وجود واژۀ بخشنی (که «ن» آن احتمالاً ناملفوظ بوده است و در زبان سغدی که احتمالاً به معنای راهب بوده است، امکان صحت آن استنباط را تقویت می‌نماید (نیز ﻧﻜ : قریب، 258).
می‌دانیم که سغدیان نیز مانند اویغوران به هر دو آیین مانوی و بودایی گرایش داشته‌اند و ترجمۀ متنهای بودایی و مانوی به زبانهای سغدی و اویغوری موجود است. آنان با یکدیگر ارتباط 
فرهنگی بسیار نزدیکی داشته، و اوریغوران، خط سغدی را از سغدیان عاریت گرفته‌اند و بدین‌سان، واژه‌هایی از سغدی به اوریغوری و بالعکس راه یافته است (جعفر اوغلو، 60، 53،30،28،21،17؛ قریب، 447،443،391،85،79).
اگرچه وجود انبوه اصطلاحات بودایی سنسکریت در زبان اوریغوری نشانۀ آن است که متون بودایی یکسره از آن زبان به اویغوری ترجمه شده، اما واژه‌های دینی و غیردینی چینی دخیل در اوریغوری نیز درخور اهمیت است (جعفر اوغلو، یز کلاوسن، جمـ). از آن گذشته، اویغوران از نظر جغرافیایی به چین نزدیک‌تر از سغدیان بودند و تأثیر فرهنگ چینی بر آنان بیش از سغدیان بود؛ ازاین‌رو، گمان می‌رود بخشی (=پاکشی) چینی به واسطۀ زبان اویغوری به سغدی راه‌یافته باشد.
اصطلاح بخشی در عصر ایلخانان مغول به زبان فارسی درآمد. مغولان که پیش از کشورگشایی چنگیزخان و در آغاز آن دوران آیین شمنی داشتند و در آن باور نیز از ترکان متأثر بودند، به زودی تحت تأثیر شدید فرهنگی اوریغوران قرار گرفته و از آنان نوشتند آموختند، به واسطۀ آنان با آیین بودایی آشنا شدند و اوریغوران به عنوان کارگزاران اداری-مالی روحانیان دین بودایی در قلمرو گستردۀ مغولان چنگیزخانی نفوذ و حضور چشمگیر یافتند. ازآن‌رو، در آن دوران واژه‌های ترکی- اویغوری دخیل در زبان فارسی چندین برابر واژه‌های زبان مغولی بود و حتی واژه‌ها و نامهای خاص مغولی نیز به صورت ترکی شده به زبان فارسی انتقال یافت و اصطلاح بخشی از واژه‌های ترکی دخیل در زبان فارسی آن روزگار است (رشیدالدین،1/ 34؛ روشن، 59 ؛ نیز: ﻧﻜ : ه‍ د، 10/ 462-463). جوینی با اصطلاح بخشی آشنا نبود و در جهانگشای او تنها واژۀ تویین به معنای راهب بودایی به‌کار رفته است (1/ 10). در واقع جامع‌التواریخ رشیدالدین فضل‌الله نخستین منبع به کارگیری این اصطلاح ترکی است، اگرچه در آن نیز تویین (2/ 844) و تایشی (1/ 154) به همان معنی به‌کار رفته است.
به گزارش رشیدالدین، هولاگوخان به رغم آنکه خود بر آیین شمنی نیاکان بود، چنگلاون بخشی را ک مربی اباقاخان ـ پسر و جانشین بوداییش ـ بود، بزرگ می‌داشت (2/ 1101). دوران زرین بوداییان در ایران از دورۀ ایلخانیآباقاخان تا بر افتادن و مرگ گیخانوخان ادامه داشت و بخشیان بودایی از هند، چنی، کشمیر و اویغور به سوی این سرزمین سرازیر می‌شدند (همو، 2/ 1332) و در بیشتر شهرها از جمله قوچان، تبریز و بغداد و معابد بودایی، معابد بخشیان و بتخانه‌ها ساخته شد (همو،2/ 1254، 1259). گفتنی است که هیچ سندی از گرایش مسلمانان به آیین بودایی در دست نیست؛ برتردید بخشیان، مغولان و ترکان شمنی را به آیین خویش فرا می‌خواندند.
اگرچه بخشی در جامع‌التواریخ همواره به معنای راهب بودایی است، اما برخی از بخشیان، حاکم وامیر بودند. از جمله توکال بخشی در عهد هولاگو به سحنگی حلب گمارده شده بود (همو، 2/ 1027) و در دوران ستیز احمد تگودار با ارغون، شیشی بخشی از امرای بزرگ (همو، 2/ 1124) و امیری عاقل و کافی به شمار می‌آمد. اباقاخان، یارق (یاروغ) بخشی ختایی را (که البته از نام ترکیش پیداست که اویغور بوده است) به ترتیب نوادۀ خویش غازان خان گمارد، تا هم وی را آموزش دینی دهد و هم بدو خط مغولی و اویغوری بیاموزد. ارغون پدر غازان، باپجو بخشی را نیز در این کار انبار یارق ساخت (همو،2/ 1211، 1210، 1125، 1124، 1027).
برخی از بخشیان، در عهد ارغون و صدارت سعدالدولۀ یهودی، به پشتیبانی از مسلمانان برخاستند. برنده بخشی یک بار ملک جلال‌الدین سمنانی را از مرگ رهانید، اگر چه سعدالدوله بار دیگر کمر بر قتل او بست و ارغون به اغوای او، ملک را کشت. بندید بخشی نیز از محمود، نوادۀ صاحب جوینی حمایت کرد (همو، 2/ 1173-1174).
در دربار قوییلای قاآن و نوادۀ او تیمور در چین نیز بخشیان حضوری نمایان داشتند، از جمله تَنلبه و کَنبه بخشی تبتی، و قَرَنطاس بخشی کشمیری (همو، 2/ 930). اندک بخشیان تبتی در دربار آن نفوذ بیشتر یافتند و به طبابت نیز پرداختند و از همان دربار آیین بودایی ویژۀ تبتیان به مغولستان راه یافت و فراگیر شد (ولادیمیرتسف، 293).
غازان خان که به پرورش بخشیان، به آیین بودایی سخت گرایش داشت (رشیدالدین، 2/ 1253، 1254، 1332)، در هنگامۀ ستیزبا بایدو بر سر ایلخانی، ناگهان به دین اسلام درآمد و در 674ق/ 1276م فرمان دادتا «معابد بخشیان و بتخانه‌ها (معابد بودایی) و کلیساها و کنیسه‌ها را در شهرهای قلمرو ایلخانی ویران کنند (همو، 2/ 1254، 1259) و بخشیان و بوداییان را مخیر کرد که به دیار خود بروند، یا اسلام آورند. اما گروهی بر عقیدۀ پیشین ماندند؛ غازان نیز آنان را نرند و هزینۀ زندگیشان را تأمین کرد (همو، 2/ 1356، 1357).
وصاف از بخشیان دیگر نیز نام برده است: سوانا بخشی، کرنبه بخشی، بخشی بوقا که شاید تنها نام خاص باشد، تولکا بخشی و ایدل‌پای بخشی (ص 140، 144، 176، 228، 287). در دورۀ اولجایتو حضور بخشیان در ایران تداوم یافت. آنان پس از آنکه بحثی میان دو عالم حنفی و شافعی درگرفتو تشنیع آنان بر ضد یکدیگر ایلخان و امیران را آزرد، کوشیدند تا ایلخان را به آیین بودایی بازگردانند؛ اما اوجالیتو به اشارت یکی از امیران، به مذهب شیعه روی آورد و به هدایت علامۀ حلی آن را پذیرا شد (ابوالقاسم کاشانی،97).
ابوالقاسم کاشانی از بخشیان دیگری نیز نام برده است: سشی (شیشی)، جابکجوک؟ بخشی و سیف‌الدین بخشی (ص 7، 9، 203، 219). این سیف‌الدین که به روایت ابوالقاسم کاشانی از عالمی پرسش فقهی می‌کرد، بی‌گمان مسلمان بوده، و ارتباطی با بوداییان نداشته است و این نشانۀ تحول معنایی بخشی در زبان فارسی است همان‌گونه که گفته شد، غازان را برای آموختن خطی مغولی و اویغوری به یک بخشی سپردند و آن بخشی به راستی یک راهب بودایی بود، اما سیف‌الدین به یقین به سبب آنکه خط اویغوری و شاید زبان مغوی نیز می‌دانست، بخشی نامیده می‌شد. و از این پس بخشی در زبان فارسی، معنای دبیر (= منشی، کاتب) خط اویغوری و زبان مغولی یافت (نخجوانی، 2/ 39).
به احتمال بسیار بخشیان عصر تیموری و بعد ازآن، از این زمره بوده‌اند، مانند بخشی خواجه (حافظ ابرو، ذیل...، 281)، دولتشاه بخشی (شرف‌الدین، 1/ 86؛ عبدالرزاق، 380؛ منتخب التواریخ...، 281)، اردوان بخشی (عبدالرزاق، 310)، ایدی بیردی بخشی (نظام‌الدین، 113؛ شرف‌الدین، 1/ 333)، آلتون بخشی (نظام‌الدین 236)، پاینده بخشی (همو، 255)، ترمچی بخشی (شرف‌الدین، 1/ 106)، محمد بخشی (تاج‌السلمانی، 53 الف)، انکه/ ایکهایکو (شاید اتکو) تیمور بخشی (حافظ ابرو، زبده...، 1/ 173)، بای بخشی (همو، 1/ 366)، پکنه/ بکنه (شاید تکنه) بخشی، شیخ محمد بخشی، نوروز بخشی (همو، 1/ 417، 538،463)، و شاه محمد بخشی دیوانه (فضل‌الله،185).
بخشی در عصر صفوی، دیگر کاربرد نداشت و گویا نامه‌نویسی به خط اویغوری متروک شده بود و تنها از ابوالقاسم بخشی وابستۀ شیبانیان که در هرات بر ضد صفویان برخاست، در منابع آن دوره نام برده شده است (قاضی احمد، 1/ 126). در سدۀ 12ق/ 18م هنوز اصطلاح بخشی در حوزۀ فرهنگ فارسی، اما در بیرون مرزهای ایران کاربرد داشت (حسینی،1/ 46ب،149ب).
واژۀ بخشی به دیگر زبانهای جهان اسلام نیز وارد شده است، ازجمله: عربی «البخشیه» (ابن فضل‌الله،3/ 66) و «البخشین» (متن به نادرست: النجیشیین، ﻧﻜ : بدرالدین،3/ 105؛ دورفر، II/ 274). بخشی در زبان اردو هم اینک به معنای سرتیپ، فرمانده کل قوا، کارمند پرداخت‌کنندۀ وجه، و بخشی خانه به معنای دفتر پرداخت حقوق ارتشیان، کاربرد دارد (سروش،87).

مآخذ

ابن فضل‌الله عمری، احمد، مسالک الابصار، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، 1988م؛ ابوالغازی بهادرخان، شجرۀ تراکمه، به کوشش ا.ن. کونونوف، مسکو/ لنینگراد، 1958م؛ ابوالقاسم کاشانی، عبدالله، تاریخ اولجایتو، به کوشش مهین همیلی، تهران، 1348ش؛ استرابادی، محمدمهدی، سنگلاخ، به کوشش ج. کلاوسن، لندن، 1960م؛ بابر، ظهیرالدین محمد، بابرنامه، چ تصویری، لیدن، 1971م؛ بدرالدین عینی، محمود، عقدالجمان، به کوشش محمد محمدامین، قاهره، 1987م؛ تاج‌السلمانی، شمس الحسن، چ تصویری، به کوشش ﻫ. ر. رومر، ویسبادن، 1955م؛ جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، به کوشش محمد قزوینی، تهران، 1367ش؛ حافظ ابرو، عبدالله، ذیل جامع‌التواریخ رشیدی، به کوشش خانبابا بیانی، تهران، 1350ش؛ همو، زبده‌التواریخ، به کوشش کمال حاج سید جوادی، تهران، 1372ش؛ حسینی، احمد، تاریخ احمد شاهی، به کوشش دوست مراد سید مرادوف، مسکو، 1974م؛ رشیدالدین فضل‌الله، جامع‌التواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، 1373ش؛ روشن، محمد و مصطفی موسوی، مقدمه برج 1 جامع‌التواریخ (ﻧﻜ : ﻫﻤ ، رشیدالدین فضل‌الله)؛ سروش، نصرالله و حیدر شهریار نقوی، فرهنگ اردو ـ فارسی، اصفهان، 1373ش؛ شایگان، داریوش، ادیان و مکتبهای سمنانی، تهران، 1363ش؛ عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدبن و مجمع بحرین، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1353ش؛ فضل الله‌ بن روزبهان، مهمان نامۀ بخارا، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1341ش؛ قاضی احمد قمی، خلاصة التواریخ، به کوشش احسان اشراقی، تهران، 1359ش؛ قریب، بدرالزمان، فرهنگ سغدی، تهران، 1374ش؛ منتخب‌التواریخ معینی، منسوب به معین‌الدین نطنزی، به کوشش ژان اوین، تهران، 1336ش؛ نخجوانی محمدبن هندوشاه، دستور الکاتب، به کوشش علی‌زاده، مسکو، 1976م؛ نظام‌الدین شامی، ظفرنامه، به کوشش محمد پناهی سمنانی، تهران، 1363ش؛ وصاف، تاریخ، تحریر عبدالحمید آیتی، تهران، 1346ش؛ ولادیمیرتسف، ب.، نظام اجتماعی مغول، ترجمۀ شیرین بیانی، تهران، 1345ش؛ نیز:

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.