بحیره
بُحَیْره، استانی در شمال غربی مصر، شامل نواحی غرب رودخانۀ نیل که از شمال به دریای مدیترانه و از جنوبشرقی به تپههایی در وادی نطرون محدود است. این استان در عرض °25 و ´30´ شمالی از استان جیزه جدا میشود (EI1).
مرکز استانداری بحیره شهر دمنهور است که در قسمت مرکز غرب دلتای نیل بر سر راهآهن اسکندریه ـ قاهره قرار گرفته است و قدمت آن به زمان فراعنه میرسد. این شهر در آن زمان به تیمنهور یا شهر حورس (به یونانی آپولون) معروف بود (بعلبکی، 1/ 498). در دوران فرمانروایی بطالسه در مصر اغلب مردم را به عبادت هریس مجبور میکردند؛ از اینرو، شهر دمنهور را هرموپولس کوچک نامیدند تا با هرموپولیس بزرگ خلط نشود. قیطان و اعراب این شهر را به همان نام قدیمش، دمنهور مینامیدند (حاشیه...، 12/ 114).
در وجه تسمیۀ این استان آوردهاند که تاکستانهای متعلق به همسر مقونس پادشاه مصر در منطقۀ بحیره بود و وی همه ساله از مردم این دیار به جای خراج، شراب میگرفت و وقتی شرابفزونی یافت. از آنان دینار خواست. چون مردم دیناری برای پرداختن ندانستند. منطقۀ آنان را به آب بست، چندان که به دریاچهای بدل گشت و از همان زمان این دیار بحیره (دریاچه) نامیده شد، تا آنکه درعهد عباسیان سدی در آنجا احداث شد و این سرزمین قابل کشت گردید (ﻧﻜ : ابن عبدالحکم، 7؛ نویری، 1/ 139). برخی عقیده دارند که نام بحیره احتمالاً از نام دریاچۀ ابوقیر که بحیرةالاسکندریه هم نامیده میشد، اخذ شده است (EI1).
بحیره در زمان خلافت عمربن خطاب و امارت عمرونبن هعاص به دست مسلمانان گشوده شد (یعقوبی، 339). یاقوت بحیره را کورۀ معروفی از اسکندریه شمرده که دارای روستاهای فراوان و درآمد سرشار بوده است (1/ 514). ابن بطوطه از بزرگی، فراوانی عواید دیوانی و محاسن بیشمار دمنهور خبر میدهد (ص 29). به نوشتۀ ابوالفدا مرکز بحیره به دمنهورالوحش معروف، و پارچههای دمنهوری به آنجا منسوب بوده است (ص 106). ابنشاعین نیز از بحیره به عنوان اقلیمی بسیار بزرگ نام برده که شهر دمنهور در آنجا قرار داشته است. وی سپس از شهر دیگری به نام طرّانه سخن گفته که مسکن قوم اطرون بوده است و این قوم در صنعت پارچهبافی معروف بودهاند (ص 35).
از وقایع تاریخی مربوط به بحیره باید به وقایع سال 538ق/ 1143م اشاره کرد: در این سال شورشی به سرکردگی محمدبن رافع لوانی رخ داد و طلائع بن رزیک والی بحیره به مقابله برخاست و آنان را شکست داد و محمدبن رافع را به قتل راند (ابنمیسر، 2/ 86).
در 700ق/ 1301م نیز اختلافات زیادی در بحیره میان دوقبیلۀ جابر و مردیس رخ داد که موجب میان آن دو شد وطی آن قبیلۀ جابر از قبیلۀ مردیس شکست خورد (عینی، 121). در دوران ممالک نیز قبایل هواره و مزاته و زناته که در بحیره میزیستند، از فزونی خراج سر به شورش برداشتند، ولی شورش آنان به سرکردگی بدربن سلام توسط الاق شعبانی و احمدین بیبقا وانیال که فرماندهان سپاه امیر برقوق (784-791م) بودند، درهم شکسته شد و جملگی فرار کردند؛ اما چندی بعد بدربن سلام به بحیره بازگشت و این بار نیز نیز از اتابک اتمش و امیر سلام از امرای برقوق شکست خورد و مطیع شد (ابنخلدون، 5(5)/ 1007-1008).
امیر برقوق پس از برقراری آرامش، تکمتر شریف و سپس قرط بن عمر را به فرمانروای بحیره منصوب کرد و چندی نگذشت که بدر دوباره سر به شورش برداشت و این بار نیز شورش او توسط قرط بن عمر درهم شکست و بسیاری از همراهانش کشته شدند و بقیه به شرط قبول خراج مود بخشش قرار گرفتند (همو، 5(5)/ 1009).
در حدود سال 780ق/ 1378م به علت شورشی که در بحیره به وقوع پیوست، ملک ظاهر سیفالدین برقوق بدانجا حمله برد و پس از برقراری آرامش، دیواری از گل و خشت به دور شهر دمنهور احداث کرد (ابندقماق، 101). ابن تغری بردى از شیوع بیماری طاعون در بحیره در 833ق/ 1430م در زمان حکومت ملک اشرف خبر میدهد که بیش از 5 هزار تن را از بین برد (14/ 337).
استان بحیره طبق تقسیمات زمان خلیفه مستنصر فاطمی در حوف غربی قرار داشته که به 11 کوره تقسیم میشده است (EI1). دمنهور از زمان فراعنه مرکز اقلیم غربی دلتا بوده است و زمانی که اعراب مصر را فتح کردند، ابن اقلیم را حوف غربی نامیدند و شهر دمنهور را به 6 ناحیه تقسیم نمودند: دمنخور الوحش، اسکنیده، قرطسا، طاموس (ابوالریش)، نقرها، شبرومینا. در زمان فاطمیان حوف غربی به دو منطقه به نامهای منطقۀ بحیره با مرکز دمنهور و منطقۀ حوف رمسیس با مرکز رمسیس تقسیم شد (حاشیه، 12/ 114). در 715ق/ 1315م ملک ناصر محمد بن قلاون فرمانی مبنی بر حذف نام حوف رمسیس صادر کرد و تمام آن منطقه را اقلیم بحیره نامید که مرکزش شهر دمنهور بود (همانجا).
سیوطی اقلیم بحیره را صفقةالبحیره نامیده است که مرکز آن دمنهور الوحش، و ولایات آن لقانه، تروجه، العطف، درشابه، الزوایه، دمیسا، الطرانه، فوّه، و رشید بودهاند (1/ 28).
در 1317ق/ 1899م جمعیت این استان 225‘631 نفر، و مراکز هفتگانۀ آن بدینترتیب بوده است: ابوحمص، شبراخیت، دمنهور، کفرالدوار، النجیله، رشید و ایتای البارود. در آن سال این مراکز شامل 365 شهر و روستا و 582‘2 ناحیه بودهاند (EI1).
مآخذ
ابنبطوطه، رحلة، بیروت، 1400ق/ 1980م؛ ابن تغری بردی، النجوم الزاهرة، قاهره، 1349ق/ 1930م؛ ابنخلدون، العبر؛ ابن دقماق، ابراهیم، الانتصار لواسطة عقد الامصار، بیروت، 1310ق/ 1893م؛ ابن شاهین ناظری، زبدة کشف الممالک و بیان الطرق و المسالک، به کوشش پل رواس، پاریس، 1894م؛ ابنعبدالحکم، عبدالرحمان، فتوح مصر و اخبارها، بغداد، 1920م؛ ابن میسر، محمد، اخبار مصر، به کوشش هانری ماسه، قاهره، 1919م؛ ابوالفدا، تقویم البلدان، به کوشش رنو و دوسلان، پاریس، 1840م؛ بعلبکی، منیر، موسوعةالمورد، بیروت، دارالعلم الملایین؛ حاشیه بر النجوم الزاهرة (ﻧﻜ : ﻫﻤ ، ابن تغری بردی)؛ سیوطی، حسن المحاضرة، به کوشش محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1387ق/ 1967م؛ عینی، محمود، عقدالجمان فی تاریخ اهل الزمان، به کوشش محمدامین، قاهره، 1412ق/ 1992م؛ نوبری، محمد، الالمام، به کوشش اتین کومب و عزیز سوریال عطیه، حیدرآباد دکن، 1968م؛ یاقوا، بلدان؛ یعقوبی، احمد، «البلدان»، همراه الاعلاق النفیسۀ ابنرسته، لیدن، 1891م؛ نیز: