زمان تقریبی مطالعه: 15 دقیقه

بحر

بَحر، اصطلاحی در عروض (ﻫ م)، جزء نخست و ثابت نام هریک از اوزان شعری و یا مجموعه‌ای از اوزن نزدیک به‌هم، به معنی کمّیتی از کلام موزون که از تکرار یکی از ارکان اصلی عروضی (قس: نصرالدین، 11) و یا از ترکیب چند رکن پدید می‌آید. هر یک از بحور نامی دارد که مأخوذ از کیفیت موسیقیایی آن است، مانند بحر متقارب و بحر قریب که نخستین از تکرار «فَعولُن» (به نشانۀ ــ ــ ) وثانی از ترکیب ارکان مَفاعیلُن/ فاعلاتُن (به نشانه ــ ــ ــ/  ــ ــ ــ/ ــ   ــ ــ ) به دست می‌آید.

نام‌گذاری

در وجه تسمیۀ آن به «بحر» (دریا)، شمس قیس رازی (ص 88) در وجهِ شَبَه یا دو عامل مشترک را دخیل دانسته است: نخست، «سِعَت و کَثرَت» و دیگر، معنی «بحر» در لغت عرب، یعنی «شکافتن»؛ چرا که دریا، شکافی فراخ در زمین است، حاوی آب بسیار و فواید فراوان، و بحور عروضی نیز مشمل بر انواع شعر و «طرفی است از کلام منظوم مشتمل بر انواع اوزان» (نیز ‌ﻧﻜ : تهانوی، 117).

تاریخچه

در کتب عروض فارسی و تازی، بنیان‌گذاری عروض و در نتیجه ابتکار استخراج و تدوین بحور اولیۀ شعر عرب و طبقه‌بندی آنها دوایر پنجگانه (‌ﻧﻜ : ادامۀ مقاله)، به خلیل بن احمد فراهیدی (د 170ق) نسبت داده شده است (برای مثال، ‌ﻧﻜ : ابن رشیق، 1/ 302-304؛ سکاکی، 518-519؛ شمس قیس، 49؛ دمامینی، 21؛ نجفقلی میرزا، 11)؛ لیکن برخی از محققان معاصر، بر پایۀ مطالعات در زمینۀ وزن شعر در ایران پیش از اسلام و نیز با استناد به تحقیق ابوریحان بیرونی (د 440ق) دربارۀ وزن شعر هندوان در زبان سنسکریت و ایراد شبۀ وی (‌ﻧﻜ : 1/ 101-116)، چنین انتسابی را روا نمی‌دانند و گاهی در آن تردید کرده، و یا بر آن رفته‌اند که خلیل بن احمد، خود این دانش و این شیوه را از اوزان شعر آریایی و سنسکریت و یونانی و لاتینی (زبانهای هند و اروپایی خویشاوند فارسی) اخذ و اقتباس کرده است (‌ﻧﻜ : خانلری، 83-89؛ فرزاد، 26-29؛ خلوصی، 14-15؛ شمیسا، 11، 75؛ وحیدیان کامیار، 31-35؛ فشارکی، 17-18؛ کابلی، 365-366).

ارکان

عروضیان قدیم، در نام‌گذاری پاره‌های بحور به مثابۀ الگوهای اصلی سنجش اوزان، اتفاق‌نظر ندارند و به اختلاف، از آنها به فواصل سالمه، ارکان، اجزاء، اصول، افاعیل و تفاعیل تعبیر کرده‌اند (‌ﻧﻜ : شمس قیس، 49، 50، 53، ﺟﻤ ؛ ابن رشیق، همانجا؛ سکاکی، 519؛ نصرالدین، 10، 11، ﺟﻤ ؛ آملی، 130؛ دمامینی، 22؛ جامی، 236، 242، 243؛ عروض...، 32). در این مقاله، به سبب اشتهار بیشتر، «ارکان» اختیار شده است؛ اگرچه در منابع متأخر، گاه از «ارکان» به «پایه‌ها» نیز تعبیر شده است (‌ﻧﻜ : دایرةالمعارف...، ذیل بحر؛ وزیری، 962).

سبب، وَتَد و فاصله

ارکان عروضی خود حاصل ترکیب اندامهای کوچک‌تری به نام سبب (دو نوع: خفیف ـ ثقیل)، وتد (دو نوع: مفروق ـ مقرون یا مجموع) و فاصله (دو نوع: صغرى ـ کبرى) و هر کدام از آنها نیز مرکب از حروفی متحرک و ساکن است، از این قرار:

الف ـ سبب

1. خفیف: از یک متحرک و ساکن به نشانۀ ( ــ )، مانند: هَم؛ 2. ثقیل: از دو متحرک متوالی به نشانۀ (  )، ماند: هَمه.

ب- وتد

1. مفروق: از دو متحرک و یک ساکن در وسط به نشانۀ ( ــ )، مانند: چامه؛ 2. مقرون: از دو متحرک متوالی و یک ساکن به نشانۀ ( ــ )، مانند: چَمَن.

ج- فاصله

1. صغرى: از 3 متحرک پی‌درپی و یک اسکن به نشانۀ (  ــ )، مانند: بِرَوَم؛ 2. کبرى: از 4 متحرک متوالی و یک ساکن به نشانۀ (   ــ )، مانند: بِبَرَمَش.
به سخنی دیگر، اسباب و اوتاد و فواصل، کوچک‌ترین واحدهای تشکیل‌دهندۀ بحور شمرده می‌شد که امروزه، در برخی کتب عروضی، با الهام گرفتن از دانش زبان‌شناسی، اصطلاحات «مصوّت» و «صامت» و «هجاهای عروضی» جانشین آنها شده است (‌ﻧﻜ : شمیسا، 17، 18، ﺟﻤ ).

سالم و مُزاحَف

در عروض کهن به هر گونه تغییری که در اسباب و اوتاد ارکان اصلی راه یابد ـ اعم از حذف یا زیادت حرف یا حروفی، و اسکان متحرکی ـ زِحاف می‌گویند (زحاف جمع زَحف است، لیکن در عروض مفرد تلقی می‌شود و آن را به ازاحیف و زحافات جمع می‌بندند)؛ ازاین‌رو، هرگاه ارکان اصلی بی‌هیچ تغییری تکرار یا ترکیب شوند، وزن و بحر حاصل از آن «سالم» نامیده می‌شود. مانند «فاعلاتن» که از آن «بحر رمل سالم» به دست می‌آید؛ و چنانچه تغییری به اسباب و اوتاد راه یابد، بحر حاصل را «مزاحف» گویند، مانند «فَعِلاتُن» که مزاحف فاعِلاتُن است. بدین سان، به واسطۀ ازاحیفی که به ارکان تعلق می‌گیرد، بحور و اوزان بسیاری پدید می‌آید (قس: شمس قیس، 88) که هر یک، چونای بحری فرعی، نامی و لقبی می‌یابد و این همه، سبب دشواری و پیچیدگی عروض کهن شده، و عروضیان متأخر را به نقد آن برانگیخته است.

انواع بحور از نظر قدما

خلیل‌بن احمد و برخی دیگر از قدمای عروضیان، بحور را حاصل از 8 رکن اصلی می‌دانستند، از این قرار: مفاعلین، فاعلاتن، مستفعلن، فعولن، فاعلن، متفاعلن، مفاعلتن و مفعولاتُ (‌ﻧﻜ : همو، 50؛ عروض، 32؛ نجفقلی میرزا، 12). به سخن دیگر، تمامی بحرها و اوزان شعری از ارکان یاد شده ـ اعم از سالم یا مزاحف ـ ساخته می‌شود. برخی از عروضیان، همچون شمس قیس رازی (ص 50- 51) و خواجه نصیرالدین طوسی (ص10) دو رکن دیگر به ارکان هشتگانۀ منسوب به خلیل بن احمد افزودند : «فاع لاتن» و «مس تفع‌لن». 3 رکن فاعلن، مفاعلتن و متفاعلن را خاص شعر عرب شمرده‌اند و در نتیجه، ارکان شعر پارسی را 7 دانسته‌اند. تفاوت «فاع لاتن» و «مس تفع‌لن» با فاعلاتن و مستفعلن، از نظر شمس قیس رازی، در ترکیب اسباب و اوتاد آنهاست؛ اما اغلب عروضیان قدیم، بنا را همان 8 رکن نهاده‌اند و میان فاعلاتن با فاع لاتن و مستفعلن با مس تفع‌‌لن، تفاوتی قائل نشده‌اند، چراکه به لحاظ ایقاعی و لحن موسیقیایی، فرقی ندارند (‌ﻧﻜ : شاه حسینی، 32، به نقل از همایی). از تکرار متوالی هر یک از ار کان اصلی، 7 بحر متفق الارکان، و از ترکیب آنها 12بحر مختلف الارکان حاصل می‌شود:

الف- بحور متفق الارکان

بحر هَزَج، از تکرار متوالی مفاعیلن؛ بحر رمل، از تکرار فاعلاتن؛ بحر رَجَز از تکرار مستفعلن؛ بحر متقارب، از تکرار فعولن؛ بحر متدارکف از تکرار فاعلن؛ بحر کامل، از تکرار متفاعلن؛ بحر وافر، از تکرار مفاعلتن.

ب- بحور مختلف الارکان

بحر مضارع، از ترکیب مفاعلیت و فاعلاتن؛ بحر خفیف، از فاعلاتن و مستفعت؛ بحر مُجْتَثّ، از مستفعلن و فاعلاتن؛ بحر مُنْسَرِح، از مستفعلن و مفعولاتُ؛ بحر مُقْتَضَب، از مفعولات و مستفعلن؛ بحر مدید، از فاعلاتن و فاعلن؛ بحر بسیط، از مستفعلن، مستفعلن و مفعولاتُ؛ بحر غریب (یا جدید)، از فاعلاتن، فاعلاتن و مستفعلن؛ بحر قریب، از مفاعلین و فاعلاتن؛ بحر مُشاکل، از فاعلاتن، مفاعلین، مفاعلین.
بعضی از این بحور، به صورت سالم به کار برده نمی‌شود و فقط زخافات آنها مطرح شده است، علمای عروض سنتی، 11 بحر از بحور 19گانه را مشترک در شعر فارسی و شعر عرب دانسته‌اند، از این قرار: بحرهای هزج، رمل، رجز، متقارب، منسرح، مضارع، مقتضب، محبتث، سریع، متدارک و خفیف؛ بحرهای پنجگانۀ طویل، مدید، بسیط، وافر و کامل را مختص شعر عرب و 3بحر غریب (یا جدید)، قریب و مشاکل را خاص شعر فارسی شمرده‌اند (شمس قیس، 81-106؛ نصیرالدین، 12؛ عروض، 33). به گفتۀ خواجه نصرالدین طوسی شاعران ایرانی و عرب در بحر متدارک اشعار اندکی سروده‌اند (ص 15). اگر چه در اشعار شاعران فارسی زبان در 5 بحر خاص عرب نمونه‌هایی می‌توان سراغ داد، لیکن به نظر قدما، به ویژه شمس قیس رازی (ص91)، این اشعار ثقیل است و مطبوع نیفتاده است.

دوایر بحور عروضی

عروضیان قدیم، برای آموزش بهتر به مبتدیان و نشان دادن ارتباط بحو با یکدیگر، دایره‌هایی وضع کرده، و در آنها بحرهای نزدیک به هم را (از نظر متحرکات و سواکن و ترتیب اسباب و اوتاد) نشان داده‌اند. این دایره‌ها، بر حسب شمار بحور، به خانه‌هایی تقسیم می‌شد و یک مصراع، اساس آن دایره قرار می‌گرفت، به نحوی که خوانندۀ مصراع از هر خانه‌ای و از هر واژه‌ای شروع به قرائت می‌کرد، به یکی از اوزان مطرح شده در همان دایره دست می‌یافت. دوایر پنجگانه‌ای که مورد استفاده و استناد عروضیان ایرانی بود، اینهاست:

1. دایرۀ مختلفه

شامل بحرهای طویل، و بسیط، با اساس قرار دادن مصراع «به من برگذاری مَه» (‌ﻧﻜ : نصیرالدین، 12).

2. دایرۀ مؤتلفه

مشتمل بر بحرهای وافر و کامل، با اساس قرار دادن مصراع «بگو دل من کجا طلبم زبهر خدا»، (‌ﻧﻜ : همانجا). این مصراع چنان است که می‌توان آغاز هردو بحر (وافر و کامل) را از واژه‌های آن در نظر گرفت.

3. دایرۀ مجتلبه

شامل بحرهای هزج، رجز و رمل، با اساس قرار دادن مصراع «مرا دل بی‌دلارامی نیارامد».

4. دایرۀ مشتبه

شامل بحرهای سریع، منسرح، خفیف، مضارع، مقتضب و مجتث، با اساس قرار دادن مصراع «به من ده تو بتا هم یک بار باده».

5. دایرۀ متفقه

شامل بحرهای متقارب و متدارک، با اساس قرار دادن مصراع «مرا بی‌دلارام شادی نیاید». البته مصراع به گونه‌ای است که می‌توان آغاز دو بحر را از واژه‌های مختلف آن در نظر گرفت.
مصراعهای اساس این دوایر و شکل آنها با انچه در برخی از کتب عروضیان متفاوت است، لیکن ساختار اصلی آنها با آنچه گفته آمد، دقیقاً مطابقت دارد (‌ﻧﻜ : همو، 12-14؛ شمس قیس، 81-87؛ نجفقلی میرزا، 40؛ خانلری، 17). عروضیان ایرانی، از دایرۀ مشتبهه در حدود سی‌واند بحر استخراج کرده بودند (شمس قیس، 102) که جز بحرهای غریب (یا جدید)، قریب و مشاکل، بحور دیگر مطبوع طبع شاعران واقع نشده است: بحر قریب (یا جدید)، چنانچه در دایرۀ مشتبهه، مصراع اساس آن چنین باشد: «ده به من ده تو بتاهم یک باربا»؛ بحر قریب، هرگاه مصراع اساس چنین قرار گیرد: «ده به من تو بتا هم یک بار باده»؛ بحر مشاکل، اگر مصراع مربوط چنین باشد: «بار باده به من ده تو بتا هم یک».
شمس قیس رازی (ص 104-106) دو دایرۀ مختلفه و مؤتلفه را، بدان سبب که مشتمل بر بحور خاص شعر عرب است، کار می‌نهد و با پذیرش 3بحر از بحور مستحدث غریب (یا جدید) قریب و مشاکل، جمعاً 14 بحر از 19 بحر مشهور را در4 دایره قرار می‌دهد، بدین‌سان:

1. دایرۀ مؤتلفه

شامل بحرهای هزج، رجز و رمل، با اساس قرار دادن این مصراع: «دلا پس چند از این سودای آن دلدار پروردن».

2. دایرۀ مختلفه

مشتمل بر بحرهای منسرح، مضارع، مقتضب و مجتث، با اساس قرار دادن این مصراع: «باز زمن دل ربود باز زمن رخ نهفت».

3. دایرۀ منتزعه

شامل بحرهای سریع، غریب (یا جدید)، قریب، خفیف و مشاکل، براساس این مصراع: «رو که ربودی زدلم صبر باز».

4. دایرۀ متفقه

شامل دو بحر متقارب و متدارک، براساس این مصراع: «مکن بر من ای ماهروی این ستمها».
شمس قیس رازی در دو دایرۀ مختلفه و متنزعه، ارکان سالم را نیاورده، زیرا بر آن است که در بحر این دو دایره شعر عذب به صورت سالم سروده نشده است (ص 104)؛ بنابراین، برای هریک از بحور این دو دایره، یکی از اوزان مزاحف بحر مربوط به آن را که بیشتر مورد استقبال شاعران واقع شده، مطرح کرده است.

بحور مستحدث

به گفتۀ شمس قیس رازی (ص 170) عروضیان ایرانی چون بهرامی سرخسی و بزرجمهر قسیمی، بر بنیاد 8 رکن اصلی، دست به استخراج بحوری زده بودند که یا هیچ شاعری در آن بحور شعر نسروده بود، و یا اگر هم شعری سروده می‌شد، مقبول ذوق ایرانیان واقع نمی‌شد؛ در نتیجه، این بحور، جز بحرهای غریب (یا جدید)، قریب و مشاکل، هرگز به عنوان بحرهای مستقل مطرح نشد. قدما به این بحور «مستحدث» می‌گفتند، چراکه در آثار شاعران و کتب منتقدان بزرگ عروض، پیشینه‌ای نداشت. شمس قیس رازی (ص 170-177) از 21 بحر مستحدث نام برده است که در 3دایرۀ معکسه، منغلطه و متعلقه جمع آمده بود (همو، 171)؛ همچنین اشعار شاذّ، تصنعی و ثقیل یکی از 3 دایره را مطرح کرده است که عبارتند از: بحرصریم، کبیر، بدیل، قلیب، حمید، صغیر، اصم، سلیم، حمیم، مصنوع، مستعمل، اخرس، مبهم، معکوس، مهمل، قاطع، مشترک، معمّم، مستر، معیّن و باعث (همو، 170).

انتقاد معاصران

مسألۀ بحرسازی و طبقه‌بندی اوزان شعری در گروههای سالم و مزاحف به شیوۀ قدما از یک سوی، و از سوی دیگر، مشکل تعلیم و تعلّم آن، به ویژه آموختن و به خاطر سپردن عناوین و القاب عجیب و نامأنوس از احیف و اوزان مزاحف، نظیر خَرْم، خَرْب، جَدْع، جَحْف، هَتْم و حَذَذ و یا بیت معصوب مقطوف، بیت موقوص و بت مَجْزُوَّمُرَفَّل و... (‌ﻧﻜ : همو، س56، 93، 95) که به گوش هر فارسی زبانی گران می‌آید، هر متعلم مشتاقی را می‌رماند (نجفی، 595). از این رو عروض دانان معاصر ایرانی بر آن شدند تا به نقد شیوۀ پیشینیان اهتمام ورزند و با توجه به تفاوت روح وزن در دو زبان فارسی و عرب (‌ﻧﻜ : وزیری، 953)، طرحهایی نو در افکنند و با ابداع روشهای علمی ساده‌تر، وزن شعر فارسی را از سیطرۀ عروض عرب آزاد سازند. وزیری با تعویض بعضی اصطلاحات مانند «لنگه» به جای مصراع، «پایه» به جای رکن، «وابُری» به جای تقطیع و... (‌ﻧﻜ : ص 960-961)، 14 پایۀ بکرِ دو تا پنج هجایی را مبنای بحرسازی قرار می‌دهد که از تکرار یک پایه یا ترکیب پایه‌ای با پایه‌های دیگر، «لنگه» شعری به دست می‌آید و بحری حاصل می‌شود و بدین‌سان، چنانچه این پایه‌ها، در اشکال و مواضع مختلف با خود یا با پایه‌های دیگر تکرار یا ترکیب شوند، هزاران بحر شعری به دست می‌دهند (‌ﻧﻜ : ص 1087-1089). وزیری برای هر پایه‌ای دو نکته را ضروری می‌داند: نخست، کمتر از دو هجا نباشد و دیگر، به هجای بلند ختم شود (ص 1087). شرط اخیر را فرزاد (‌ﻧﻜ : ادامۀ مقاله) نیز بایسته دانسته است.
خانلری ارکان یا «افاعیل» عروضی را، از آن روی که وزن شعر فارسی را به اجزاء متساوی و متشابه تقسیم نمی‌کند، نادرست می‌داند و برای بحرسازی و طبقه‌بندی اوزان شعرفارسی، 10 پایۀ دو و سه هجایی را، به عنوان اساس کار پیش می‌نهد و با اشاره به برابرهای سنتی، بر هر یک، نامی پارسی می‌گذارد (ص 158، 160-161)، از این قرار: 1. ت تن (  ــ ): «نَوا» معادل فَعَلْ؛ 2. تن ت ( ــ ): «چامه» معادل وَتَدِمفروق؛ 3. ت ت (  ): «همه» معادل سَبَبِ ثقیل؛ 4. تن تن ( ــ ــ ): «آوا» معادل فَعْ لُنْ؛ 5. ت تن تن ( ــ ــ ): «خُشاوا» معادل فَعولُن؛ 6. ت ت تن (  ــ ): «بِنَوا» معادل فَعِلُنْ؛ 7. تن تن تن ( ــ ــ ــ ): «نیکاوا» معادل مَفْعولُنْ؛ 8. ت تن ت (  ــ  ): «ترانه» معادل فَعولُ؛ 9. تن ت تن ( ــ  ــ ): «خُشنَوا» معادل فاعِلُنْ؛ 10. تن ت ت ( ــ  ): «زمزمه» معادل فاعِلُ.
خانلری بر آن است که همۀ اوزان شعر فارسی حاصل تکرار یک یا ترکیب چند پایه از این پایه‌های دهگانه است (ص 160). با عنایت به دو شرط ضروری مورد تأکید وزیری، در پایه‌های 2، 3، 8 و 10 پیشنهادی خانلری، شرط ختم به هجای بلند ملحوظ نشده است و در نتیجه حالت ایقاعی نیرومندی ندارد.
فرزاد با تشبیه عروض فارسی به عمارتی 4 طبقه که حروف مصوت و هجاها و ارکان و اوزان عروضی به ترتیب در طبقات اول تا چهارم آن قرار دارند، و با تذکار اهمیت عدد «4» در این علم، یک رکن مرکب از 4 هجای بلند با عنوان «مَفعولاتُن» ( ــ ــ ــ ــ ) را به مثابۀ «پدر پدرهای ارکان» در نظر می‌گیرد (ص 8). از این رکن بیش از 20 پایه منشعب می‌شود که با اعمال دگرگونیهایی در اندامهای هر یک از آنها و تکراریا ترکیب یک پایه با پایه‌های دیگر، بحرهای بسیاری به دست می‌آید (‌ﻧﻜ : همو، 18، 20، 21). فرزاد نیز به اهمیت هجای بلند در اخر هر رکن تأکید می‌ورزد (ص 9) و بر آن است که با مشاهدۀ هجای کوتاه در آخر رکن، در صحت وزن شعر باید شک کرد (ص8).
حمیدی با انتقاد تند و سخت آمیخته به تعریض از «زحاف» در عروض کهن (ص 9-27)، از در پیوستن یک فاصله و یک وتد و یک سبب، ترکیب «متفاعلاتن» (  -  ــ ــ ) را پیش می‌نهد و آن را «حلقۀ گمشده» و ما در تمام اوزان موجود و ممکن‌الوجود شعر فارسی می‌داند (همو، 35-36). از «متفاعلاتن»، 23 بحر مشهور و دارای نام در عروض کهن پدید می‌آید و در مراحل بعد، هرگاه جزوی از «متفاعلاتُن» با یک یا دو جزو دیگر آن ترکیب شود، بحر بسیاری حاصل خواهد شد (‌ﻧﻜ : همو، 37-39).
نجفی ضمن تأکید بر ضرورت طبقه‌بندی علمی نزدیک به 300 وزن متفاوت و مستقل در اشعار موجود زبان فارسی (ص 591) و ناکار آمد بودن روش قدما به سبب ورود 49 عامل «من عندی» در مبحث زحافات (ص 596)، به نقد شیوه‌های طبقه‌بندی بحور خانلری و فرزاد می‌پردازد (ص 597-605).
کابلی نیز به نوبۀ خود، پس از نقد روشهای بحرسازی پیشگامان معاصر (‌ﻧﻜ : ص 75- 111)، علاوه بر طبقه‌بندی اوزان، نام‌گذاریهای تازۀ اصطلاحات را هم ضروری می‌داند: به بجر و سخن موزون، «رشتۀ نظم»، به رکن «ریسۀ تکرار شونده»، به هجای بلند، «دانه»، به هجای کوتاه، «نیم‌دانه» و... می‌گوید (‌ﻧﻜ : ص 115-119) و «روش تازۀ» خود را، بر بنیاد این اصطلاحات بنا می‌نهد؛ به‌نحوی‌که از در پیوستن «دانه» و «نیم‌دانه»ها، «ریسه»ها، و از تکرار یا ترکیب «ریسه»ها با دگرگونیهایی «رشتۀ نظم»های مختلف (= بحور) به دست می‌آید (‌ﻧﻜ : ص 113-127).

مآخذ

آملی، محمد، نفائس الفنون، به کوشش ابوالحسن شعرانی، تهران، 1377ق؛ ابن‌رشیق، حین، العمدة، به کوشش محمد محیی‌الدین عبدالحمید، بیروت، 1401ق/ 1981م؛ بیرونی، ابوریحان، تحقیق ماللهند، ترجمۀ منوچهر صدوقی سها، تهران، مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات فرهنگی؛ تهانوی، محمد، اعلى، کشاف اصطلاحات الفنون، به کوشش مولوی محمد وجیه و دیگران، کلکته، 1862م؛ جامی، عبدالرحمان، بهارستان و رسائل ، به کوشش اعلاخان افصح زاد و دیگزان، تهران، 1379ش؛ حمیدی، مهدی، عروض، تهران، 1342ش؛ خانلری، پرویز، وزن شعر فارسی، تهران، 1354ش؛ خلوصی، صفا، مقدمه بر القسطاس المستقیم فی علم العروض زمخشری، به کوشش بهجیجه باقر حسینی، بغداد، 1969م؛ دائرةالمعارف فارسی؛ دمامینی، محمد، العیون الفاخرة على خبایا الرامزة، قارهره، 1412ق/ 1992م؛ سکاکی، یوسف، مفتاح العلوم، به کوشش نعیم زرزور، بیروت، 1403ق/ 1983م؛ شاه حسینی، ناصرالدین، شناخت شعر، تهران، 1367ش؛ شمس قیس رازی، المعجم، به کوشش سیروس شمیسا، تهران، 1373ش؛ شمیسا، سیروس، آشنایی با عروض و قافیه، تهران، 1366ش؛ عروض سیفی و قافیۀ جامی، به کوشش محمد فشارکی، تهران، 1372ش؛ فرزاد، مسعود، مبنای ریاضی عروض فارسی، تهران، 1345ش؛ فشارکی، محمد، مقدمه بر عروض سیفی و... (ﻫﻤ )؛ کابلی، ایرج، وزن شناسی و عروض، تهران، 1376ش؛ نجفقلی میرزا، درۀ نجفی، به کوشش حسین آهی، تهران، 1355ش؛ نجفی، ابوالحسن، «دربارۀ طبقه‌بندی وزنهای شعر فارسی»، آشنایی با دانش، تهران، 1359ش؛ نصیرالدین طوسی، معیار الاشعار، به کوشش محمد فشارکی و جمشید مظاهری، انتشارات سهروردی؛ وحیدیان کامیار، تقی، بررسی منشأ وزن شعر فارسی، تهران، 1370ش؛ وزیری، علینقی، «اصطلاحات ادبِی»، مهر، تهران، 1316-1317ش، س 5، ﺷﻤ 1و11.

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.