زمان تقریبی مطالعه: 10 دقیقه

بجکم

بَجْکَم، ابوالحسین (ﻣﻗ 21 رجب 329ق/ 21 آوریل 941م)، معروف و ملقب به ماکانی و رائقی، سردار ترک و امیرالامرای بغداد.
نام بجکم که به شکلهای گوناگون تصحیف و تحرف شده (برای نمونه، ﻧﻜ : قفطی، 192، قمی، 233؛ گردیزی، 195؛ میرخواند، 3/ 515، 516)، احتمالاَ واژه‌ای ایرانی است که وارد زبان ترکی شده، و در اصل «بچکم» به معنی دم‌اسب یا دم‌گاووحشی بوده است (بنونیست، 183؛ کلاوسن، 295؛ کاشغری، 1/ 401). در عین حال، معانی دیگری چون تیرکمان، نشان و علامت ونیز پرچم برای آن ذکر شده است (لغت فرس، 338؛ قزوینی، 4/ 16، 25؛ کاشغری، کلاوسن، همانجاها).
بجکم ابتدا از غلامان بوعلی عارض بود و به واسطۀ همو به ماکان وکاکی و سپس به مرداویج زیاری پیوست. در ماجرای قتل مرداویج به دست غلامانان ناراضی ترک، از بجکم به عنوان یکی از سران آنها یاد شده است. از بعضی روایات این احتمال برمی‌آیید که الراضی عباسی در توطئه قتل مرداویج دست داشته، و بجکم با اومرتبط بوده است (ابوعلی،مسکویه، 1/ 383؛ صولی، 20، 62؛ العیون...، 4(2)/ 35؛ ابن اثیر، 8/ 103، 347؛ مسعودی، 4/ 382-383؛ گردیزی، همانجا؛ فقیهی، 80).
به‌هرحال، بجکم به سرکردگی یک دستۀ قابل توچه از ترکان کشندۀ مرداویج به ناحیۀ جبل رفت و خراج دینور ومناطق اطراف آن را جمع کرد و از اراضی، اجازۀ ورود خواست. با آنکه غلامان حُجَریۀ بغداد این درخواست را دسیسه‌ای برضد خود می‌پنداشتند، و به ممانعت برخاستند، ولی چندی بعد، ابن‌رائق (ﻫ م) حاکم واسط و بصره، بجکم را نزد خود خواند و او را «رائقی» لقب داد (323ق/ 935م) و به واسطۀ او دیگر ترکان و دیلمانِ باقی مانده از سپاه مرداویج را نزد خود گردآورد و همه را خلعت بخشید و بجکم را برایشان فرماندهی داد (ابوعلی مسکویه، 1/ 331؛ ابن اثیر، 8/ 303؛ مسعودی، 4/ 383؛ العیون، همانجا)
اندک‌اندک، پریشانی دستگاه خلافت، الراضی عباسی را واداشت تا ابن رائق را به امیرالامرایی برگزیند و امور را به او بسپارد. ابن رائق نیز در324ق وارد بغداد شد و بجکم را در 325ق، صاحبِ شرطۀ بغداد گردانید (همدانی، 1/ 99؛ ابن اثیر، 8/ 322-323؛ ابوعلی مسکویه، 1/ 365). ابن رائق از همان ابتدای کار، با رقیبانی سرسخت، به ویژه با آل‌بریدی روبه‌رو شد و چون ابوعبدالله‌بریدی را حاکم خوزستان، از پرداخت مالیات خوددداری کرد، بجکم را به سوی او فرستاد. بجکم نیز شوش را تصرف کرد و آنگاه سپاه ابوعبدالله را در هم شکست و اهواز را نیز گرفت و برای ابن رائق، فتح‌نامه فرستاد (صولی، 88-90؛ ابوعلی مسکویه، 1/ 356-357، 370-374؛ ابن اثیر، 8/ 333-337). با اینهمه، در 326ق/ 938م، بجکم در ارجان از معزادولۀ دیلمی که به دستور برادرش عمادالدوله به یاری ابوعبدالله برخاسته بود، شکست خورد و به اهواز گریخت و پس زا سقوط عسکر مکرم به دست سپاه آل‌بویه، به واسط عقب نشست (ابوعلی مسکریه، 1/ 378). اما به تدریج میان معزالدوله و ابوعبدالله بریدی ختلاف افتاد و بجکم با استفاده از موقعیت، ظاهراً سپاهی به تسخیر شوش و جندیشاپور فرستاد (همو، 1/ 381-382؛ ابن اثیر، 8/ 342).
در این زمان، اوضاع سیاسی منطقه به شدت آشفته بود و بجکم با تقویت نیروی خود به اندیشۀ تسخیر بغداد افتاد، ولی آن را پنهان می‌داشت، اما ابن ‌رائق از او بیمناک شده، با ابو عبدالله بریدی به مکاتبه پراخت و به او پیشنهاد صلح کرد. بجکم پیشدستی کرد و لشکری به بصره فرستاد و بریدیان را مغلوب نمود و آنگاه ابو عبدالله را به سوی خود متمایل ساخت و با او صلح کرد (ابو علی مسکری، 1/ 384-385؛ ابن‌اثیر، 8/ 343-344).
درعین‌حال، در بغداد نیز اختلاف میان ابن‌مقله و ابن‌رائق (ﻫ م) شدت گرفت و ابن مقله، بجکم را به پایتخت خواند و به سرنگونی ابن‌رائق تشویق کرد و از خلیفه خواست تا بجکم را امیرالامرا کند، اما الراضی، ابن‌رائق را از ماجرا آگاه کرد. آنگاه ابن‌مقلد دستگیر شد و پس از چندی به قتل رسید (همدانی، 1/ 109-110؛ العیون، 4(2)/ 55-61؛ ابوعلی مسکویه، 1/ 386-387؛ ابن اثیر، 8/ 345-346؛ ابن جوزی، 6/ 311).
در ابتدای ذیقعدۀ 326/ سپتامبر 938، بجکم نام ابن رائق را از پرچمها و سپرها زدود و لقب رائقی را زا نام خود انداخت و به سوی بغداد روان د. خلیفه به پیشنهاد ابن رائق بجکم را دستور بازگشت داد، اما وی اعتنا نکرد. پس، ابن‌رائق و سپاه او گریختند و بجکم در 12 یا 13 ذیقعده وارد بغداد شدم الراضی او را گرامی داشت و خلعت بخشید و وی را لقب «امیرالامرا» داد. ابن رائق نیز پنهانی به بغداد بازگشت (ابو علی مسمویه، 1/ 393-396؛ العیون، 4(2)/ 62-68؛ انطاکی، 22؛ صولی، 43؛ دربارۀ خلعتهای بجکم، ﻧﻜ : صابی، 93-94).
در محرم 327، الراضی و بجکم برای جنگ با ناصرالدولۀ حمدانی (ﺣﻜ 317-358ق/ 929-969م) که مدتی پرداخت مالیات را به تأخیر انداخته بود، به سوی موصل و دیار ربیعه رفتند. الراضی در تکریت ماند و بجکم به پیشروی ادامه داد و در نبردی که روی داد، بجکم پیروز شد و ناصرالدوله به آمد گریخت؛ اما سپاه حمدانیان به نبرد ادامه دادند و نصیبین ودیار ربیعه را باز پس گرفتند (ابو علی مسکویه، 1/ 404-406). پیش از اینکه، خبر فتح موصل به دست بجکم، به سبب کمبود جیره، خشمگین شده، به بغداد بازگشتند. در این هنگام، ابن رائق نیز از نهانگاه خود خارج شده، قرمطیان و عده‌ای از سپاهیان و تودۀ مردم را گردآورد و بر بغداد مسلط شد. از آن سوی بجکم و الراضی پس از صلح با ناصرالدوله رهسپار بغداد شدند. ابن رائق نیز پیکی فرستاد و تقاضای صلح کرد. سرانجام قرار شد که راه فرات، دیار مضر، حران، رها، قنسرین و عواصم دردست ابن‌رائق باشد. بنابراین، وی از بغداد خارج شد و الراضی و بجکم، به بغداد درآمدند (ابو علی مسکویه، 1/ 405-409؛ صولی، 117-122؛ ابن‌اثیر، 8/ 353-354).
در 328ق/ 940م ابوعبدالله بریدی با بجکم صلح کرد و دختر خود را به زنی به او داد. دو طرف، توافق کردند که بجکم به بلاد جبل لشکرکشی کند و ابوعبدالله نیز اهواز را از چمپ معزالدوله خارج سازد. امابریدی که قصد تصرف بغدا راداشت، در حرکت به سوی اهواز درنگ می‌کرد. چون بجکم از تصمیم ابوعبدالله آگاه شد، به بغداد بازگشت و سپس برای دستگیری ابوعبدالله رهسپار واسط شد، اما بریدی به بصره گریخت (ابوعلی مسکویه، 1/ 410-413؛ ابن‌اثیر، 8/ 361-363؛ ابن‌زبیر، 46؛ همدانی، 1/ 115-116؛ صولی، 133).
چون الراضی درگذشت 0329ق/ 941م)، به فرمان بجکم، ابوعبدالله کوفی دبیر وی، تمام دیوانیان، قاضیان، فقیهان و اعیان و اشراف بغداد را احضار کرد و باآنان دربارۀ انتخاب خلیفه، به گفت‌وگو پرداخت. برگزیدن المتقی (ﺣﻜ 329-333ق/ 941-945م) به عنوان خلیفه، در واقع، به خواست بجکم صورت گرفت. المتقی نیز برای بجکم که در واسط بود، درفش و خلعت فرستاد (ابوعلی مسکویه، 2/ 2-3؛ صولی، 186-188، 191؛ گردیزی، 197؛ ابن‌اثیر، 8/ 368-369).
در 329ق ابو عبدالله بریدی سپاهی از بصره به مذار فرستاد. نیرویی که بجکم به فرماندهی توزون به مقابله با ایشان فرستاده بود، شکست خورد. بنابراین، بجکم خود را از واسط به قصد سرموب ابو عبدالله به راه افتاد؛ اما درمیان راه، خبر رسید که لشکر توزون بر بریدیان غلبه یافته است، بجکم عزم کرد که مدتی را در نواحی نهر جور به شکار بگذراند. در آنجا بجکم به طمع دستیابی به دارایی برخی از کردان ثروتمند، با شمار اندکی از غلامان و سپاهیان به سوی ایشان شتافت، ولی در نزاع با کردان به قتل رسید و سپاهش پراکنده شد (ابوعلی مسکویه، 2/ 9-11؛ ابن‌اثیر، 8/ 371-372؛ انطاکی، 34). مدت امارت بجکم را 2 سال و 8 ماه و 9 روز نوشته‌اند (ﻧﻜ : ابوعلی مسکویه، 2/ 11؛ ابن‌اثیر، 8/ 372).
بجکم بسیار مال‌دوست، بود، چنانکه پس از مرگ الراضی و پیش از برگزیدن الممتقی به خلافت، وی فرش و مقداری از اشیاء گرانبهای دیگر را از کاخ خلافت ربود. المتقی نیز پس از مرگ بجکم،کاخ و اموال او را تصاحب کرد (همو، 8/ 369، 372؛ صولی، 197). بجکم نه تنها اموال بسیاری را در کاخ خود پنهان کرده بود، بلکه بخشی از گنجینیۀ خویش را نیز در بیابان مدفون ساخته بود. به قولی، پس از مرگش، گنجهای مدفون او، گم شد (ابوعلی مسکویه، 2/ 11-12؛ گردیزی، همانجا؛ ابن اثیر، 8/ 372؛ همدانی، 1/ 122؛ العیون، 4(2)/ 98-99؛ ابن جوزی، 6/ 321-322؛ متز، 116). بجکم، جویای قدرت و شهرت بود (برای نمونه، ﻧﻜ : ابو علی مسکویه، 1/ 370-371). وی در روزگار الراضی، به ضرب سکه‌های زر و سیم دست زد که بر یک روی آن، تصویر بجکم را در لیباس نظامی و بر روی دیگر، او را در حال تفکر نشان می‌داد (صولی، 136؛ مسعودی، 4/ 337). در عین حال، بجکم عنوان «مولێ امیرالمؤمنین» را برای خود به کار می‌برد (صابی، 122-123).
دربارۀ بجکم روایاتی نقل شده که زیرکی و هشیاری او را نشان می‌دهد (ﻧﻜ : ابوعلی مسکویه، 1/ 375-377، 397-398، 416؛ ابن‌اثیر، 8/ 348). همچنین شجاعت او، عامل مهمی برای پیروزیهای نظامیش بود؛ چنانکه، یک بار تنها با 290تن، سپاهی 10 هزار نفری را در هم شکست (ﻧﻜ : ابوعلی مکسکویه، 1/ 370-371؛ متز، 28).
بجکم زبان رعبی را با اینکه خوب می‌فهمید، برای پرهیز از اشتباه، بدان سخن نمی‌گفت (صولی، 194)، اما به همنشینی با ندیمان الراضی علاقه داشت و بیش از همه از سنان‌بن‌ثابت پرشک بهره می‌برد و از وی خواسته بود تا در نگاهداری جسم و جان و در تعدیل رتار و اخلاق، او را یاری رساند (ﻧﻜ : قفطی، 192-193؛ ابن ابی اصیبعه، 302-303؛ ابوعلی مسکویه 1/ 376، 417-418؛ تنوخی، 7/ 248-249؛ متز، همانجا، نیز 29؛ دربارۀ خشونتهای بجکم). افزون براینف سنان‌بن‌رساله‌ای نیز برای بجکم نوشت (قفطی، 195).
بجکم به روزگار خشک‌سالی، در واسط، میهمانخانه‌ای برای نیازمندان ساخت و همچنین در بغداد بیمارستانی بنا کرد (همو، 193؛ ابن ابی اصیبعه، 304غ ابوعلی مسکویه، 1/ 419-420؛ ابن‌جوزی، 6/ 320). مسجد براثا نیز پس زا آنکه در عهد المقتدر عباسی (ﺣﻜ 295-320ق/ 908-932م) ویران گردید، در 328ق به فرمان بجکم، بازسازی شد و بر ایوان آن نام الراضی خلیفه را نوشتند (خطیب، 1/ 109؛ متز 68؛ نیز ﻧﻜ : یاقوت، 1/ 534). وی برای بازپس گیری حجرالاسود از قرمطیان، پیشنهاد پرداخت 50 هزار دینار کرد، اما ایشان نپذیرفتند، تا سرانجام آن را در 339ق به مکه بازگرداندند (همدانی، 1/ 163؛ ابن اثیر، 8/ 486). ظاهراً بجکم به‌سبب حضور در میان ایرانیان، به بعضی از آیینهای ایشان علاقه داشت و بدان عمل می‌کرد، چنانکه، نوروز، سده و مهرگان را به جشن و سرور می‌گذراند (ﻧﻜ : صولی، 132؛ مسیعودی، همانجا).

مآخذ

ابن‌ابی‌اصیبعه، احمد، عیون‌الانباء، نزار رضا، بیروت، دار مکتبة الحیاة؛ ابن‌اثیر، الکامل؛ ابن‌جوزی، عبدالرحمان، المنتظم، حیدرآباددکن، 1357ق؛ ابن‌زبیره، رشید، الذخائر و التحف، به کوشش محمد حمیدالله، کویت، 1959ق؛ ابوعلی مسکویه، احمد، تجارب الامم، به کوشش آمدرز، قاهره، 1914-1915م؛ انطامکی، یحیێ، تاریخ، به کوشش عمر عبدالاسلام تدمری، طرابلس، 1990م؛ تنوخی، محسن، نشوارالمحاضرة، به کوشش عبود عبدالاسلام شالجی، بیروت، 1995م؛ خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، بیروت، درالمکتبت المعلمیه؛ صابی، هلال، رسوم دارلاخلافة، به کوشش میخائیل عواد، بیروت، 1406ق/ 1986م؛ صولی، محمد، الاوراق، قسم اخبار الراضی بالله و المتقی لله، به کوشش هیورث دن، قاهره؛ 1354ق/ 1935م؛ العیون و الحدائق، به کوشش نبیله عبدالمنعم داوود؛ بغداد، 1973م؛ فقیهی، علی‌اصغر، آل‌بویه و اوضاع زمان ایشان، تهران، 1357ش؛ قزوینی، محمد، یادداشتها، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1337ش؛ قفطی، حسن‌بن محمد، تاریخ الحکماء، اختصار زوزنی، به کوشش لیپرت، لایپزیگ، 1903م؛ قمی، حسن‌ بن محمد، تاریخ قم، ترجمۀ حسن‌ بن علی قمی، به کوشش جلال‌الدین طهرانی، تهران، 1361ش؛ کاشغری، محمود، دیوان لغات الترک، استانبول، 1333ق؛ گردیزی، عبدالحی، زین الاخبار، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1363ش؛ لغت فرس، اسدی طوسی، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1319ش؛ مسعودی، علی، مروج‌لذهب، به کوشش محمدمحیی‌الدین عبدالحمید، قاهره، 1387ق/ 1967م؛ میرخواند، محمد، روضةالصفاء، تهران، 1338ش؛ همدانی، محمد، تمکلمة تاریخ الطبری، به کوشش البرت یوسف کنعان، بیروت، 1961م؛ یاقوت، بلدان؛ نیز:

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.