بایدو
بایْدو، نوادۀ هولاکو و ششمین ایلخان مغول در ایران. او که پس از سرنگونکردن عموزادۀ خود گیخاتو به ایلخانی رسیده بود، پس از حدود 8ماه، به دست پسر عموی دیگر خود غازان، دستگیر و کشته شد (برای شکلهای دیگر نام بایدو، نک : ابنکثیر، 13/ 343، 346؛ ابن شاکر، 517؛ نویری، 27/ 406-407؛ نیز نک : عزاوی، 1/ 364). پدرش طَرَقای نام داشت و در مسیر مهاجرت خاندان هولاکو به ایران بر اثر صاعقه کشته شد (رشیدالدین، 2/ 967) و بایدو به سرپرستی بزرگان خاندان رشد یافت. وی در قوریلتای (بزرگترین مجتمع سران مغول) انتخاب سلطان احمد تگودار، حاضر بود و زَرِ قابل توجهی از او هدیه گرفت (همو، 2/ 1125-1127). با اینهمه، به مخالفت با سیاستهای اسلام گرایانۀ احمد تگودار برخاست و به ارغوان رهبر مخالفان پیوست و همانند یکی از سرداران او زمانی را در بغداد گذراند (همو، 2/ 1131؛ اقبال، 1/ 225). او بعدها نیز با انتخاب ارغون به جانشینی احمد تگودار مخالفت کرد، اما ارغون چون بر تخت نشست، بایدو را با چند شاهزاده و امیر دیگر مغول، به امارت راهی دیار بکر و بغداد کرد (رشیدالدین، 2/ 1155؛هاورث، III/ 313).
حوادث دورۀ دوم زندگی بایدو با مرگ ارغون آغاز میشود که نام او در کنار غازان و گیخاتو به عنوان نامزد جانشینی ارغون قرار گرفت (بویل، 372). اما او که ظاهراً موقعیت را مناسب نمیدید، با دوراندیشی این مقام را نپذیرفت (وصاف، 157-158) و پشتیبانان گیخاتو پیروز شدند. بیکفایتی گیخاتو و شکست طرح ترویج چاو ــ پول کاغذی رایج در چین ــ امیران مغول را از او دلسرد ساخت و همه متوجه بایدو شدند که هم شرایط فرمانروایی و هم انگیزۀ طغیان برضد گیخاتو را داشت و شاهزادهای با وقار و متین بود (اشپولر، «مغول...»، 77؛ رشیدالدین، 2/ 1183، 1201-1202؛ میرخواند، 932؛ نیز نک: هاورث، III/ 379). امرای مغول به بایدو فهماندند که در صورت قیام او بر ضد گیخاتو از وی حمایت خواهند کرد (رشیدالدین، 2/ 1199-1200). بایدو هم دست به کار شد و نخست امیر بغداد محمد سکورجی (شکورچی) را که پیش از آن از دست بایدو به گیخاتو شکایت برده بود (نک: عزاوی، 1/ 357)، کشت و سپس با سپاه به سوی گیخاتو حرکت کرد (حمدالله، 601). گیخاتو به مقابله آمد. دو سپاه نزدیک همدان روبهرو شدند و اگرچه در آغاز لشکر گیخاتو راه پیروزی پیمود، اما با فرار بسیاری از امیران او و پیوستن برخی از آنان به بایدو که از پیش همداستان شده بودند، گیخاتو تنها ماند و به زحمت با 20 سوار خود را به مغان رسانید، اما سرانجام طرفداران بایدو او را دستگیر کردند و کشتند (169-170).
بایدو پس از قتل گیخاتو به سرکوب طرفداران و دستنشاندگان او پرداخت؛ ازجمله در طلب پادشاه خاتون، همسر گیخاتو برآمد که برادر خود سلطان سیور غتمش را کشته، و بر جای او به امارت کرمان نشسته بود (همو، 178؛ منتخبالتواریخ...، 28). با پیروزی بایدو که داماد سیورغتمش بود، طرفدارانش پادشاه خاتون را گرفته، نزد بایدو فرستادند، اما پیش از وصول به اردوی بایدو، در میانۀ راه شیراز و اصفهان به قصاص خون برادر به قتل رسید (ناصرالدین، 75، 77؛ رشیدالدین، 2/ 935)؛ هر چند دیری نپایید که با پیروزی غازان بر بایدو، کرمان دوباره به دست طرفداران پادشاه خاتون افتاد و کارگزاران بایدو به دستور غازان دستگیر شدند (ناصرالدین، 78؛ فصیح، 2/ 371).
بایدو در جمادیالآخر 694/ مۀ 1295 در حدود همدان خود را ایلخان خواند (خواندمیر، 3/ 139-140)، اما هرگز فرصت نیافت بر تخت پادشاهی استقرار یابد، زیرا به زودی با مخالفت غازان پسر ارغون روبهرو شد که انتقام از قاتلان عموی خود گیخاتو را بهانه ساخته بود (ابنفوطی، 483؛ اشپولر، همانجا). غازان، شاهزادۀ جوان مغول در این زمان همراه اتابک خود امیدوار ساخته بود (همو، 453؛ نویری، 27/ 407). بدینترتیب، غازان روی به اردوی بایدو نهاد و چون به حدود قزوین رسید، فرستادۀ بایدو پیام آورد که او پادشاهی را به سبب عدم حضور غازان پذیرفته، و از او خواسته بود که باز گردد. غازان نخست نپذیرفت و نزدیک بود میان دو سپاه جنگ درگیرد، اما چون دریافت که نیروی کافی ندارد، به مصالحۀ پیشنهادی بایدو راضی شد (رشیدالدین، 2/ 1245 بب؛ اعتمادالسلطنه، 2/ 603) و امیر نوروز در میانۀ دو مدعی قرار گرفت (ابن فوطی، همانجا؛ اهری، 142). اما بایدو، چنانکه از گزارشها برمیآید، در فکر حیلهای برای نابود ساختن رقیب بود که غازان دریافت و آهنگ بازگشت کرد (هاروث، III/ 382؛ حمدالله، 602). در حالی که امیر نوروز در آن هنگام در اردوی بایدو بود، نقشۀ زیرکانهای برای رهایی خود اندیشید. او امیران بایدو را پنهانی به سوی غازان متمایل ساخت و خود برای بایدو سوگند یاد کرد که غازان را دست بسته به او تسلیم کند و با این حیله خود را به اردوی غازان رسانید (نویری، 27/ 407-408؛ هاورث، III/ 383).
در این زمان دو عامل مهم اوضاع را به سود غازان دگرگون ساخت. نخست، رنجش صدرالدین زنجانی، معروف به صدر جهان وزیر قدیمی گیخاتو از بایدو و پیوستن او به غازان، و نیز تمایل تغاجار امیرالامرای بایدو به غازان که پیش از آن نیز با خیانت به گیخاتو او را به بایدو تسلیم کرده بود؛ و دوم، اسلام آوردن غازان (نک: اشپولر، همانجا). غازان به پیشنهاد امیر نوروز، در فیروزکوه به دست شیخ صدرالدین ابراهیم حموی، پسر عارف نامدار شیخ سعدالدین محمد بن حمویۀ جوینی اسلام آورد (اقبال، 1/ 256-257؛ اشپولر، «تاریخ...»، 178) و 200 هزار مغول همراه او مسلمان شدند (وصاف، 193). سپس امیر نوروز همراه صدرجهان که در اردوی وی میزیست، به سوی بایدو حرکت کردند و امیرالامرا تغاجار را نیز به همراهی خواندند. بایدو که دریافت امیرانش از او پشتیبانی نخواهند کرد، به سوی گرجستان گریخت. امیر نوروز کسانی را در پی او فرستاد تا سرانجام در حدود نخجوان بایدو را یافته، به تبریز آوردند و در اواخر ذیقعدۀ 694/ اکتبر 1295 کشته شد (میرخواند، 937؛ وصاف، 196-197؛ هاورث، II/ 386-387؛ گروسه، 453). غازان به زودی دست به تصفیههای خونین زد، چنانکه در طی 5 روز، 30 امیر و 5 شاهزادۀ مغول از طرفداران بایدو کشته شدند و امیر نوروز هم در تبریز معابد و کلیساها را ویران ساخت (وصاف، 197؛ اهری، 144). با قتل بایدو و آغاز فرمانروایی غازان و پایان گرفتن جنگهای داخلی مغولان، دوران جدیدی در تاریخ فرمانروایی ایلخانان ایران آغاز میشود (اشپولر، «مغول»، 79).
در نخستین فرمانِ بایدو پس از دستیابی به قدرت، اعطای مصونیت همۀ مذاهب از تعرض، و معافیت اوقاف مسلمانان از مالیات دیده میشود (وصاف، 172). با اینهمه، سیاست دو رویۀ بایدو که بنابر گزارشهای تاریخی از یک سو بر اثر معاشرت با همسر یونانی آباقا (فرزند هولاکو) به مسیحیت گرایش داشت و از سوی دیگر، بیآنکه خود آداب مسلمانی به جای آورد، با تظاهر به اسلام پسر خود را به نماز میفرستاد (هاروث، III/ 387)، از دیدهها پنهان نمیماند؛ چنانکه برخی او را مسیحی (همو، III/ 388؛ نیز، نک : اشپولر، همان، 181)، و بعضی بودایی خواندهاند (همو، «مجموعه...»، 146).
بههرروی، بایدو چه مسیحی، چه بودایی، در محاسبۀ زمان و عوامل ضروری جذب قدرت به خطا رفت و با تکیه بر مساعدت عوامل مسیحی، مقهور حرکت غازان گردید و به گفتۀ یکی از محققان، روح زمان را درنیافت (نک: برنت، 183).
مآخذ
ابنشاکر کتبی، محمد، عیونالتواریخ، حوادث سالهای 650 تا 699ق، نسخۀ عکس موجود در کتابخانۀ مرکز؛ ابن فوطی، عبدالرزاق، الحوادث الجامعة، بغداد، 1351ق؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، به کوشش احمد ابوملحم و دیگران، بیروت، 1407ق/ 1987م؛ اعتمادالسلطنه، محمدحسن، تاریخ منتظم ناصری، به کوشش محمد اسماعیل رضوانی، تهران، 1364ش؛ اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مفصل ایران، تهران، 1341ش؛ اهری، ابوبکر، تاریخ شیخ اویس، به کوشش وان لون، لاهه، 1373ق/ 1954م؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1362ش؛ خواندمیر، غیاثالدین، حبیب السیر، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1362ش؛ رشیدالدین فضلالله، جامع التواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفیٰ موسوی، تهران، 1373ش؛ عزاوی، عباس، تاریخ العراق بین الاحتلالین، بغداد، 1353ق/ 1935م؛ فصیح خوافی، محمد، مجمل فصیحی، به کوشش محمود فرخ، مشهد، 1341ش؛ منتخبالتواریخ معینی، منسوب به معینالدین نطنزی، به کوشش ژان اوبن، تهران، 1336ش؛ میرخواند، محمد، روضةالصفا، تلخیص عباس زریاب، تهران، 1373ش؛ ناصرالدین منشی کرمانی، سمط العلیٰ للحضرة العلیا، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1362ش؛ نویری، احمد، نهایةالارب، به کوشش سعید عاشور، قاهره، 1405ق/ 1985م؛ وصاف، تاریخ، تحریر عبدالمحمد آیتی، تهران، 1346ش؛ نیز: