زمان تقریبی مطالعه: 11 دقیقه

باوی

باوی، ایلی از ایلات لُر استان کهگیلویه و بویراحمد، و پیرو مذهب تشیع.

نام‌گذاری و ریشه‌شناسی

نام این ایل به صورت بابوی و بابویی نیز آمده است (نک‍‍: موسوی، 93؛ گرمرودی، 1012؛ باور، 110؛ صفی‌نژاد، 36)؛ اما مردم ایل خود را باوی می‌نامند که ظاهراً برگرفته از نام باویه (ه‍ م) یا باوی یکی از قبایل عرب خوزستان باید باشد. اشتراک نام بین باویهای کهگیلویه و باویهای خوزستان سبب شده است که به نادرست این ایل را «عرب» به‌شمار آورند (فسایی، 2/ 1479؛ پورکاظم، 116-114).
در نوشته‌های پیش از دورۀ صفوی از ایلی به نام باوی، بابویی و یا بابوی در منطقۀ کهگیلویه و یا مناطق لُرنشین نام برده نشده است؛ تنها در یک سند ملکی متعلق به یکی از خوانین دشمن زیاری کهگیلویه که در 1038ق نوشته شده، از شخصی به نام ملک حسین ولد شاهقلی بابویی دولتیاری نام برده شده است. هم‌اکنون «دولتیاری» یا «دولیاری» یکی از شاخه‌های اصلی ایل باوی به‌شمار می‌رود (نک‍: دنبالۀ مقاله). میرک حسینی نیز در کتاب ریاض‌الفردوس (تألیف: 1083ق) که حدود نیم قرن بعد از آن سند نوشته شده، و به حاوی مطالب 
فراوانی دربارۀ کهگیلویه و ایلات آن است، به باوی، بابویی و یا بابوی اشاره‌ای ندارد. نخستین بار کریم خان در 1173ق از ایل باوی با نام بابوی و انتصاب کلانتر آن به بیگلر بیگی کهگیلویه یاد کرده، اما به پیوستگی قومی باویها اشاره‌ای نکرده است. همچنین اولین‌بار حسن فسایی (2/ 1479) ایل باوی را به نادرست شعبه‌ای از اعراب باوی خوزستان دانسته است. دوبُد که در 1257ق/ 1841م به کهگیلویه سفر کرده، گفتۀ کلانتر این باوی را مبنی بر اینکه «اسلاف خانواده‌اش» از منطقۀ کعب به کهگیلویه آمده‌اند، نقل کرده است (ص 176). اما این گفته تنها مربوط به خانوادۀ کلانتر است و نه گروههای دیگر ایل. همچنین وی به اینکه اجداد کلانتر از اعراب باوی بوده‌اند، اشاره‌ای ندارد. 
انتساب ایل باوی کهگیلویه به اعراب باوی خوزستان به سادگی پذیرفتنی نیست، زیرا اولاً ایل باوی از تیره‌ها و طوایف متعددی تشکیل شده است که منشأ واحدی ندارند و هر گروه شجره‌نامۀ جداگانه‌ای دارد؛ ثانیاً ساکنان پشتکوه که بیشتر طوایف و تیره‌های باوی را تشکیل می‌دهند، از بومیان قدیمی و لر زبان به‌شمار می‌روند و تنها بعضی از گروههای زیر کوه مهاجر شناخته شده‌اند؛ ثالثاً فرزند ارشد کلانتر سابق ایل، به نقل از پدر و نیاکانش می‌گوید که اجداد و ابتدا از کهگیلویه به خوزستان مهاجرت کرده‌اند و سپس مجدداً به موطن اصلی خود بازگشته‌اند (تحقیقات میدانی). این گفته را نوشتۀ میرک حسینی (ص 25) مبنی بر اینکه در 1038ق حدود هزار خانوار از مردم کهگیلویه و اعراب در خلف‌آباد خوزستان مسکن داشته‌اند، اهمیت می‌بخشد. لایارد از وجود قبیلۀ دشمن زیاری کهگیلویه و ساکی لرستان در حویزه (هویزه) خبر داده است (ص 80، حاشیه). هنری فیلد نیز تیرۀ البوکردان اعراب باوی را در اصل بختیاری دانسته است (ص 226-227). ازاین‌رو، محتمل است که گروهی از بابوییهای کهگیلویه در گذشته به منطقه‌ای که بعدها به تصرف کعب درآمد، مهاجرت کرده، و سپس به کهگیلویه باز گشته‌اند، اما در این زمان همۀ گروههای باوی کهگیلویه، زبان و فرهنگ لُری دارند.
قلمرو باویها شامل منطقۀ باشت وباوی در جنوب کهگیلویه، و مساحت آن بالغ بر 981‘2 کم‍2 است. اراضی 3 ایل چَرام (ه‍ م) در شمال، بویر احمد گرمسیری در شمال غربی و غرب، رستم مَمَسنی (ه‍ م) در شمال شرق و شرق، و سرانجام رودخانۀ زهره در جنوب منطقۀ باویها را احاطه کرده است. سرزمین باویها را کوه خامی به دو منطقۀ پشتکوه و زیرکوه تقسیم می‌کند که پشتکوه شامل باشت و کوهمره و زیرکوه شامل پشت‌بند و زیربند است. پشتکوه از مناطق سردسیر و معتدل و زیرکوه از مناطق گرمسیری است (صفی‌نژاد، 37-39).
سرزمین باویها در تقسیم‌بندی کشوری جزو شهرستان گچساران به شمار می‌آید و از 3 دهستان بویر احمد گرمسیر، گچساران وباشت و باوی تشکیل شده است. بنابراین تقسیم‌بندی، قسمتی از اراضی باویها به دهستان گچساران ضمیمه شده است (فرهنگ...، 145). شهر دو گنبدان نیز در منطقۀ باویها قرار دارد.

تقسیمات و پراکندگی جغرافیایی

در گزارشهای دوبد (1257ق)، فتاح خان گرمرودی (1261ق) و میرزا حسن فسایی (1313ق) به تقسیمات باویها اشاره نشده است، اما تقسیمات این ایل براساس تحقیقاتی که در طول نیم قرن گذشته صورت گرفته، مشخص گردیده است. بنابر تقسیمات سنتی، ایل باوی از 4 تیرۀ بزرگ: شیخ جلیل، دولیاری (دولتیاری)، عالیشی (عالیشاهی) و گشین، و 15 تیرۀ کوچک تشکیل شده است. تیره‌های بزرگ هر یک دارای چند طایفه، و تیره‌های کوچک فاقد طایفه هستند. تیرۀ شیخ جلیل در کوهمرۀ پشتکوه، دولیاری در کوهمره و باشت پشتکوه و شماری هم در زیرکوه، عالیشاهی در زیرکوه، و گشین درباشت و کوهمره زندگی می‌کنند. تیره‌های کوچک در دو منطقۀ پشتکوه و زیر کوه پراکنده‌اند (برای آگاهی از شمار و نام طایفه‌های هر یک از تیره‌های بزرگ و نام تیره‌های کوچک و چگونگی پراکندگی جغرافیایی آنها، نک‍ ‍: باور، 116-117؛ صفی‌نژاد، 112؛ امان اللٰهی، 216-217؛ غفاری، 109-116).

جمعیت

در 150 سال گذشته آمار و ارقام متناقضی دربارۀ جمعیت باویها داده‌اند. جمعیت آنها را دوبد در 1257ق/ 1841م، 4 هزار (ص 176)، فسایی در 1313ق (2/ 1479) و محمود باور در 1324ش (ص 118) 500‘1، و امام شوشتری در 1339ش، 200‘1 (ص 86) خانوار داده‌اند. مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی (گروه عشایری) در 1347ش آمار دقیق باویها را 461‘5 خانوار داده است (جمعیت...، 13) و از آن زمان به بعد آمار درستی از ایل باوی در دست نیست.

نظام اجتماعی ـ سیاسی

ایل باوی همانند دیگر ایلات ایران از گروههای متعدد و پدر تبار تشکیل شده است. در رده‌بندی واحدهای اجتماعی ـ سیاسی این ایل، تیره مقدم بر طایفه است. رده‌بندی ایل از کوچک‌ترین تا بزرگ‌ترین رده به این شرح بوده است: حونه (خانواده یا خانوار) --> اولاد --> طایفه --> تیره --> ایل.در گذشته، خانواده در ایل به عنوان یک واحد تولید و مصرف عمل می‌کرد و اکنون هم دربارۀ بسیاری از خانواده‌ها صادق است. خانوادۀ ساده (هسته‌ای) رایج‌ترین نوع خانواده است و پس از آن خانوادۀ گسترده قرار دارد. سرپرستی خانواده معمولاً با مرد است. هر خانواده عضوی از واحدهای پدر تبارِ اولاد، طایفه و تیره است. هر یک از طایفه‌ها و تیره‌های ایل از تبار جداگانه‌اند و ارتباط نَسبی با هم ندارند. هریک از واحدهای پدر تبار ایل دارای نام، سرزمین و رهبر خاص خود بود که با عنوان ریش سفید و کدخدا شناخته می‌شدند. عامل پیونددهندۀ این واحدها کلانتر و نظام رهبری بود که آنها را به صورت یک واحد منسجم به نام ایل در آورده بود. منصب کلانتری ارثی بود و کلانتر که قدرت خاصی داشت، بالاترین مرجع تصمیم‌گیری در امور به شمار می‌آمد. قدرت کلانتر ناشی از مالکیت مراتع و اراضی کشاورزی، شمار تفنگچیان و کارگزاران و پیوندهای سیاسی با سران دیگر ایلات از طریق ازدواج بود. کلانتر، از یک سو به حل و فصل امور داخلی ایل می‌پرداخت و از دیگر سو، به عنوان نمایندۀ ایل با دولت و گروههای خارج از ایل ارتباط داشت. آخرین کلانتر این ایل منصور خان باشتی بود که اجداد او حدود 10 نسل این منصب را عهده‌دار بودند. پس از انحلال نظام خانی ـ کلانتری و اجرای اصلاحات ارضی، ساختار سیاسی ایل باوی چون دیگر ایلات از هم پاشیده شد و اکنون از واحدها به طور مستقل راه خود را ادامه می‌دهند. با انقلاب اسلامی و اعدام آخرین کلانتر ایل، شوراهای اسلامی به جای کدخدایان و ریش سفیدان تشکیل گردید (تحقیقات میدانی).

نظام اقتصادی

شیوۀ معیشت سنتی باویها مبتنی بر دامداران، باغداری و کشاورزی بود. ساکنان کوهمره (پشتکوه) از راه باغداری، کشاورزی و دامداری، و ساکنان باشت (پشتکوه) از راه دامداری و کشاورزی امرار معاش می‌کردند. اما ساکنان زیرکوه بیشتر دامدار بودند. پس از اکتشاف نفت در منطقۀ باویها و گسترش تأسیسات نفتی در دو گنبدان گروههایی از این ایل در شرکت نفت مشغول کار شدند. از 1335ش به‌بعد، به‌ترویج جمعیت شهرنشین باوی فزونی گرفت (هرچند آمار دقیقی در دست نیست) و درنتیجه فعالیتهای اقتصادی آنها متنوع گردید. هم اکنون باویها چون دیگر ایلات، به جز فعالیتهای سنتی کشاورزی و دامداران، به مشاغل گوناگون دیگر نیز اشتغال دارند (تحقیقات میدانی).

پیشینۀ تاریخی

ایل باوی در زمان زندیه به صورت ایلی قدرتمند در منطقۀ کهگیلویه ظاهر می‌ شود. دوبد از تبعید باویها به خراسان در زمان نادرشاه و نابینا شدن رئیس آنها، هاشم نامی، خبر می‌دهد (ص 176). به گزارش موسوی اصفهانی (ص 92-94)، مورخ معاصر کریم خان زند، هیبت‌الله‌خان پسر مسیح‌خان بابویِ باشتی در 1173ق از جانب کریم خان به بیگلر بیگی کهگیلویه و ایلات آن برگزیده شد و چون جوانی بی‌تجربه بود، مأموری به نام میرزا طاهر چهار محالی به عنوان مشاور همراه وی به منطقه فرستاده شد. پس از مدتی بین هیبت‌الله‌خان و میرزا طاهر دشمنی بروز کرد و هیبت‌الله‌خان به دست برادر میرزا طاهر به قتل رسید. پس از هیبت‌الله پسرش محمد تقی‌خان، کلانتر ایل شد و پس از او شریف‌خان به جای او نشست که در 1217ق به دستور صادق‌خان آقای قاجار نابینا گردید (فسایی، 2/ 1480).
پس از درگذشت شریف‌خان پسرش الله کرم‌خان زمام امور را در دست گرفت. او با 3 رقیب نیرومند، یعنی ایل رستم، بویر احمدی (ه‍ م)، و میرزا قواما حاکم بهبهان درگیری داشت. الله کرم‌خان از طریق ازدواج با خواهر خان ایل رستم و نیز دختر میرزا قواما حمایت این دو رقیب را کسب کرد (دوبد، 177)، سپس به تحریک والی فارس و با یاری قشون دولتی به بویراحمدیها حمله، و آنان را غارت کرد. در این درگیری عبدالله‌خان، پسر محمد طاهر‌خان، کلانتر ایل بویراحمدی کشته شد (تحقیقات میدانی). این رویداد سبب دشمنی بین ایل بویراحمدی و باوی گردید که تا سالیان درازی ادامه داشت. الله‌کرم‌خان در 1273ق با دسیسۀ خداکرم‌خان بویراحمدی کشته شد (باور، 111-112). پس از الله کرم‌خان فرزندانش شهبازخان و شاهرخ، یکی پس از دیگری به کلانتری رسیدند. کلانتری شاهرخ توأم با درگیری بین او و عموزاده‌هایش بود. در زمان او تیره‌ها و طوایف ایل باوی دو دسته شدند و هر گروه به حمایت یکی از دو جناح برخاستند. سرانجام شاهرخ در مجلسی که برای آشتی بین او و رقیبانش برپا گردیده بود، کشته شد. پس از شاهرخ رقیب او، حسینقلی خان جای او را گرفت. 20 سال بعد او نیز به دست سلبعلی‌خان، برادر شاهرخ کشته شد (همو، 112-113؛ تحقیقات میدانی).
کلانتریِ سلبعلی‌خان ناپایدار بود و او نیز به تحریک اسدالله‌خان، برادرزادۀ حسینقلی‌خان، کشته شد. پس از این رویدادها، اسدخان زمام امور را در دست گرفت و به مدت ربع قرن با اقتدار حکومت کرد. اسدخان که به درستی متوجه تحولات ایران شده بود، از مقابله با ارتش و دولت مرکزی خودداری کرد و در نتیجه مورد توجه رضا شاه قرار گرفت. حمایت اسدخان از عملیات ارتش خشم خوانین و کلانتران بویراحمدی را بر ضد او برانگیخت. سرانجام، در اوایل بهار 1309ش هنگامی که میهمان بویراحمدیها بود، به دست سرتیپ‌خان بویراحمد کشته شد (تحقیقات میدانی). بویر احمدیها قلعۀ باشت، مقر اسدخان را تصرف، و اموال او را غارت کردند و چندین ماه بر باویها حکومت راندند. دولت مرکزی در تابستان 1309ش قوایی برای تنبیه بویراحمدیها به منطقه فرستاد که منجر به جنگِ تامُرادی گردید. در این جنگ نظامیان به محاصره درآمدند و شمار بسیاری از آنها کشته شدند. رضا شاه برای نجات ارتشیان، جعفر قلی‌خان، سردار اسعد بختیاری وزیر جنگ را با چریکهای ایل بختیاری با شتاب تمام به منطقه فرستاد. سرانجام، خوانین بویر احمد دست از جنگ کشیدند و تسلیم و راونۀ تهران شدند. پس از تسلط دولت، آرامشی نسبی در منطقه برقرار گردید. اما پس از شهریور1320 به علت ضعف دولت مرکزی، نظام ایلی بار دیگر احیا شد و ملک منصورخان باشتی، فرزند اسدخان که در مدرسۀ نظام تحصیل کرده بود، به عنوان کلانتر قدرتمند ایل پا به میدان نهاد و تا اجرای اصلاحات ارضی در 1340ش حکمرانی کرد. پس از اصلاحات ارضی، ملک منصور همچنان نفوذ خود را حفظ کرد، تا اینکه در 1358ش اعدام گردید (باور، 118؛ مجیدی، 368؛ تحقیقات میدانی). اکنون نظام سیاسی ایل باوی همانند دیگر ایلات از هم پاشیده است و واحدهای تشکیل‌دهندۀ ایل هر یک به طور مستقل و زیر نظر شوراهای اسلامی اداره می‌شوند.

مآخذ

امام شوشتری، محمدعلی، تاریخ جغرافیایی خوزستان، تهران، 1331ش؛ امان اللٰهی بهاروند، سکندر، قوم لُر، تهران، 1370ش؛ باور، محمود، کوه‌گیلویه و ایلات آن، تهران، 1324ش؛ پورکاظم، کاظم، مدخلی بر شناخت قبایل عرب خوزستان، تهران، 1376ش؛ جمعیت و شناسنامۀ ایلات کهگیلویه، مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران، 1347ش؛ حسینی، میرک، ریاض‌الفردوس، نسخۀ خطی کتابخانۀ انجمن آسیایی سلطنتی اندن؛ دوبد، س.، سفرنامۀ لرستان و خوزستان، ترجمۀ محمد حسین آریا، تهران، 1371ش؛ صفی‌نژاد، جواد، اطلس ایلات کهگیلویه، 1347ش؛ غفاری، یعقوب، شناسنامۀ ایلات کهگیلویه و بویراحمد، تهران، 1374ش؛ فرهنگ آبادیهای کشور، سرشماری عمومی نفوس و مسکن (1365ش)، استان کهگیلویه و بویراحمد، مرکز آمار ایران، تهران، 1367ش؛ فسایی، حسن، فارس‌نامۀ ناصری، به کوشش منصور رستگار فسایی، تهران، 1367ش؛ فیلد، هنری، مردم‌شناسی ایران، ترجمۀ عبدالله فریار، تهران، 1343ش؛ گرمرودی، فتاح، سفرنامه، به کوشش فتح‌الدین فتاحی، تهران، 1347ش؛ لایارد، ا. ه‍. و دیگران، سیری در قلمرو بختیاری و عشایر خوزستان، ترجمۀ مهراب امیری، تهران، 1371ش؛ مجیدی، نورمحمد، تاریخ جغرافیای کهگیلویه و بویراحمد، تهران، 1371ش؛ موسوی اصفهانی، محمدصادق، تاریخ گیتی‌گشا، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1363ش؛ تحقیقات میدانی مؤلف.

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.