زمان تقریبی مطالعه: 8 دقیقه

بامیان

بامیان، نام ولایت (استان) و شهری کهن در مرکز افغانستان، این استان از شمال به استان سمنگان، و از جنوب به استانهای غزنی و ارزگان، از خاور به استانهای بغلان، پروان و ورداق (ورک)، و از باختر به استانهای سرپل و غور محدود می‌گردد (ﻧﻜ : ﻫ د، نقشۀ افغانستان). مساحت این استان 414‘17 ﮐﻤ 2 و جمعیت آن براساس سرشماری 1358ش بالغ بر 859‘280 نفر بوده است (ﻧﻜ : ﻫ د، 9/ 525، 528). بامیان شامل 4 «وُلَسوالی» و 2 «علاقه‌داری» و 326 قریه، و مرکز آن شهر بامیان است (دولت‌آبادی، 17-18). رشته کوههای بابا با ارتفاع 100‘5 متر این استان را به دو گردنۀ صعب‌العبور «حاجی گک» در شرق و «شاتو» در غرب این رشته کوه می‌گذرد. شهر بامیان در دره‌ای پرآب در بخش علیای کوههای بابا که بیش از 500‘2 متر بلندی دارد، قرار گرفته است (گروتسباخ، 183).

نام‌گذاری

نام بامیان شکل فارسیِ «بامیکان» یا «بامیگان» پهلوی است. «بام» در پهلوی به نام درخشندگی، و «بامیگ»به معنای درخشان و تابان به کار رفته، و هر دو از ریشۀ اوستایی «با» به معنای روشنایی گرفته شده است. صفت «بامیه» در زبان اوستایی به‌معنای فروزنده و تابنده از همین ریشه است (مکنزی، 17؛ بارتولمه، 954؛ مارکوارت، وهرود...، 44).

پیشینۀ تاریخی

تاریخ بامیان به اوایل دوران کوشانیان از سدۀ 1م بازمی‌گردد که آیین بودا را تا نواحی شمالی هندوکش گسترش دادند (ﻧﻜ : فوشه، 396-398). بامیان که بر سر راه قدیمی هند به چین قرار داشت، به‌تدریج به مرکز تجاری ـ مذهبی مهمی بدل شد (معتمدی، 19)، چنانکه هیوآن تسانگ، راهب بودایی چینی که در اوایل سدۀ 7م از بامیان دیدن کرده، در گزارشهای خود از دهها معبد بودایی که در آنها هزاران راهب به عبادت مشغول بودند، یاد می‌کند. موقعیت بامیان و ثروتی که از راه نذورات زوار و بازرگانانی که از آنجا عبور می‌کردند، به دست آورد، موجب شد که به یکی از بزرگ‌ترین مراکز آیین بودا تبدیل گردد و آثاری بدیع از هنر بودایی در آنجا پدید آید که شگفتی هر بیننده‌ای را برانگیزد (ﻧﻜ : گدار، 406). از مهم‌ترین این آثار دو مجسمۀ عظیم بودا یکی به ارتفاع 53 متر و دیگری به بلندی 35 متر بود که از شاهکارهای هنری عصر کوشانیان به شمار می‌رفت (ﻧﻜ : دنبالۀ مقاله). هیوآن تسانگ همچنین از مجسمۀ عظیمی در بامیان که بودا را در حالت خوابیده به پهلو نشان داده، یاد می‌کند که امروزه اثری از آن دیده نمی‌شود (برشنا، 71).
با انقراض سلسلۀ کوشانیان به دست شاپور اول ساسانی در 220م (ﻧﻜ : مشکور، 686-687)، قلمرو آنان از جمله بامیان ضمیمۀ دولت ساسانی شد؛ اما تسلط ساسانیان بر بامیان پایدار نبود، زیرا در این دوره حدود مرزهای شرقی خراسان به سبب تهاجمات هپتالیان و سپس ترکان، دستخوش تغییراتی شد (کولسنیکف، 236) و موسێ خورنی از بامیان در فهرست کوره‌های خراسان یاد کرده (ﻧﻜ : مارکوارت، ایرانشهر، 38)، درحالی‌که یعقوبی در فهرست شهرها و کوره‌های خراسان نامی از آن نبرده است (ﻧﻜ : تاریخ، 1/ 176) و این نشان می‌دهد که تسلط ساسانیان بر این شهر منقطع بوده است.
فرمانروایان محلی بامیان که غالباً نسب به شاهان کوشانی می‌بردند، از پیش از اسلام ملقب به «شیر» بودند و بر روی سکه‌هایی از ایشان بر جای مانده، کلمۀ «شیر» با رسم‌الخط کوشانی دیده می‌شود (حبیبی، 62). شیر یا شار به لهجه‌های مختلف شرقی به‌معنی پادشاه بوده، و مأخوذ از «خْشَثْریهْ» فارسی باستان است (مارکوارت، همان، 183-184؛ حبیبی، 60-61) که در متون عربی به خطا «اسد» ترجمه شده است (ﻧﻜ : یعقوبی، البلدان، 289). قلمرو شیران بامیان به عنوان حاکمان دست‌نشاندۀ ساسانی، و در دورۀ اسلامی تا مدتها به استقلال، سراسر سرزمین تخارستان، یعنی بخش بزرگی از دره‌ها و جلگه‌های پیرامون هندوکش شرقی را نیز در برگرفت (ﻧﻜ : دائرةالمعارف...، 4/ 76). آیین بودا در سده‌های نخستین اسلامی نیز در ناحیۀ بامیان رواج داشته است. به گفتۀ راهبی بودایی از اهالی کره که در سدۀ 2ق/ 8م از بامیان دیدن کرده، پادشاه آنجا یک ایرانی پیرو مذهب بودا بوده، و سپاهی نیرومند در اختیار داشته است (گدار، 407).
فاتحان عرب هیچ‌گاه از عهدۀ تصرف مناطق شرقی هندوکش برنیامدند و به گرفتن باج از فرمانروایان محلی راضی بودند (بارتولد، جغرافیا...، 88). در دوران خلافت منصور (136-158ق)، شیر بامیان به دست مزاحم بن بسطام به دین اسلام درآمد و میان آنها پیوند سببی برقرار شد (یعقوبی، همانجا)، ولی اطاعتِ رسمی او از دستگاه خلافت به سال 164ق و به روزگار مهدی عباسی باز می‌گردد (ﻧﻜ : همو، تاریخ، 2/ 397؛ حبیبی، 59). با اینهمه، آیین بودا و معابد همچنان در بامیان به حیات خود ادامه دادند، تااینکه در 256ق این ناحیه به تصرف بعقوب بن لیث صفاری درآمد (گردیزی، 139) و معابد آن را ویران و تاراج شد (ابن‌ندیم، 410)و از آن تاریخ بامیان دچار فقر و فراموشی گردید. گرچه بعدها در کنار ویرانه‌های آن، شهر جدیدی ساخته شد (گدار، 408)، ولی به‌سبب تقلیل و سپس قطع نذورات و درآمدهای حاصل از عبور کاروانهای تجاری، اعتبار و اهمیت گذشته را باز نیافت. به‌علاوه همان‌گونه که هیوآن تسانگ در گزارش سفر خود اشاره کرده است و جغرافی‌دانان مسلمان نیز آن را تأیید کرده‌اند، چون کشاورزی در ناحیۀ سردسیر بامیان رونق نداشته، و محصولاتش کفاف مردم این شهر را نمی‌داده است (ﻧﻜ : اصطخری، 282؛ ابن حوقل، 375، گدار، 406). جمعیت آن نیز رو به کاهش نهاد. جغرافی‌نویسان سده‌های 4 تا 7ق عموماً بامیان را شهری متوسط وصف کرده‌اند (ﻧﻜ : ابن حوقل، همانجا؛ اصطخری، 280؛ مقدسی، 303؛ سمعانی، 2/ 64؛ یاقوت، 1/ 481).
تا اواسط سدۀ 4ق شیران بامیان بر این منطقه فرمانروایی داشته‌اند (ﻧﻜ : اصطخری، ابن حوقل، همانجاها). از این تاریخ به بعد نامی از آنها در کتب تاریخی به‌چشم نمی‌خورد و ظاهراً پس از تصرف بامیان توسط البتکین و اسارت شیر بامیان در جنگ، فرمانروایی این خاندان بر نواحی شرقی هندوکش پایان یافت (نظام‌الملک، 153؛ نیز ﻧﻜ : لین پول، 2/ 620-621) و قلمرو آنان ضمیمۀ حکومت غزنویان شد. در عصر غوریان، بامیان به تصرف علاءالدین حسین جهانسوز درآمد و وی برادر بزرگ‌تر خود، فخرالدین مسعود را به حکومت بامیان و تخارستان گمارد (منهاج، 384) و از همین زمان شاخۀ آل شنسب یا شنسبیان از حکومت غوریان در بامیان تأسیس شد که پس از حدود 70سال حکومت، در 612ق به دست خوارزمشاهیان منقرض گردید (لین پول، 2/ 632).
در 618ق این شهر به تصرف سپاهیان جنگیز درآمد و او به خون‌خواهی «موتوگن» ــ نوادۀ محبوبش ــ که در محاصرۀ بامیان کشته شده بود، شهر را ویران و مردم را قتل‌عام کرد و آن را «مویالیغ»، یعنی شهر بد و منحوس نامید (جوینی، 1/ 105؛ رشیدالدین، 1/ 534-535؛ حمدالله، 155؛ بارتولد، ترکستان‌نامه، 2/ 920). شدت این خرابیها به حدی بود که پس از گذشت یک سده، همچنان ویران و غیرمسکون باقی ماند (حمدالله، همانجا).
شهر بامیان به روزگار معاصر، شهری کم جمعیت (ﻧﻜ : ﻫ د، 9/ 528) بود که بیشتر به سبب آثار تاریخیش شهرت داشتو با هجوم جهانگردان از اواخر دهۀ 1340ش/ 1960م زمینه‌های تجدید رونق این شهر فراهم گردید و برخی از تأسیسات شهری در آن ساخته شد (گروتسباخ، 184-185)، لیکن پس از تحولات سیاسی افغانستان به دنبال کودتای سال 1357ش/ 1978م و آغاز جنگهای داخلی، این شهر مانند سایر شهرهای افغانستان دستخوش ویرانی گردید و در همین اواخر بسیاری از آثار گرانبهای تاریخی آن مانند دو پیکرۀ بزرگ بودا ــ که پیش‌تر از آن یاد شد ــ به دست طالبان ویران شد و موجب اعتراض جهانیان و سازمانهای بین‌المللی فرهنگی گردید (ﻧﻜ : «طالبان...»، 1). تا پیش از تسلط طالبان بیشتر ساکنان بامیان را هزاره‌ها ــ که آمیزه‌ای نژادی از ایرانیان و مغولان هستند ــ تشکیل می‌دادند و اقلیتی از تاجیکها نیز در آنجا سکنێ داشتند. مردمان این ناحیه به دو زبان فارسی و پشتو گفت و گو می‌کنند، اما زبان فارسی رواج بیشتری دارد (EI2, I/ 1010).

مآخذ

ابن حوقل، محمد، صورة الارض، بیروت، 1992م؛ ابن ندیم، الفهرست؛ اصطخری، ابراهیم، مسالک الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1870م؛ بارتولد، و. و.، ترکستان‌نامه، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، 1352ش؛ همو، جغرافیای تاریخی ایران، ترجمۀ همایون صنعتی‌زاده، تهران، 1377ش؛ برشنا، عبدالغفور، «نگاهی به تاریخ هنرهای زیبا در افغانستان»، آریانا، کابل، 1348ش، س 27، ﺷﻤ 2، جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، 1329ق/ 1911م؛ حبیبی، عبدالحی، «بامیان و شیران در لغت و تاریخ»، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی، تهران، 1348ش؛ س 17، ﺷﻤ 1؛ حمدالله مستوفی، نزهةالقلوب، به کوشش گ. لسترنج، لیدن، 1331ق/ 1913م؛ دائرةالمعارف آریانا، کابل، 1341ش؛ دولت‌آبادی، بصیراحمد، شناسنامۀ افغانستان، قم، 1371ش؛ رشیدالدین، فضل‌الله، جامع‌التواریخ، به کوشش بهمن کریمی، تهران، 1338ش؛ سمعانی، عبدالکریم، الانساب، حیدرآباد دکن، 1383ق/ 1963م؛ فوشه، آ.، «دین بودایی در افغانستان»، تمدن ایرانی، ترجمل عیسێ بهنام، تهران، 1346ش؛ کولسینکف، آ.، ایران در آستانۀ یورش تازیان، ترجمۀ م. ر. یحیایی، تهران، 1355ش؛ گدار، ی.، «نظری به بامیان»، تمدن ایرانی، ترجمۀ عیسێ بهنام، تهران، 1346ش؛ گردیزی، عبدالحی، زین‌الاخبار، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1347ش؛ گرونسباخ، اروین، جغرافیای شهری در افغانستان، ترجمۀ محسن محسنیان، مشهد، 1368ش؛ لین پول، استنلی، الدول الاسلامیة، ترجمۀ محمد صبحی فرزات و محمد و احمد دهمان، دمشق، 1394ق/ 1974م؛ مارکوارت، یوزف، ایرانشهر، ترجمۀ مریم میراحمدی، تهران، 1373ش؛ همو، وهرود و ارنگ، ترجمۀ داوود منشی‌زاده، تهران، 1368ش؛ مشکور، محمدجواد، جغرافیای تاریخی ایران باستان، تهران، 1371ش؛ معتمدی، احمدعلی، «نظری به هنرهای کوشانی در افغانستان»، آریانا، کابل، 1355ش، س 34، ﺷﻤ 2؛ مقدسی، محمد، احسن‌التقاسیم، لیدن، 1906م؛ منهاج‌سراج، عثمان، طبقات ناصری، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1363ش؛ نظام‌الملک، حسن، سیرالملوک (سیاست‌نامه)، به کوشش هیوبرت دارک، تهران، 1364ش؛ یاقوت، بلدان، یعقوبی، احمد، «البلدان»، همراه الاعلایق النفسیۀ ابن رسته، لیدن، 1891م؛ همو، تاریخ، بیروت، 1379ق/ 1960م؛ نیز:

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.