باسمه
باسْمه، شیوهای کهن برای ایجاد نوشته یانقش بر کاغذ یا پارچه، به وسیلۀ مهر یا قالب. روش کار چنین بود که در آغاز، نوشته یا نقش را بر لوحههای چوبی به طور وارونه حک میکردند، سپس آن را با مرکب یا رنگ آغشته ساخته، بر کاغذ یا پارچه منتقل میساختند (استرابادی، ذیلباسمه). این شیوه همچنان در تهیۀ قلمکار در اصفهان معمول است (ﻧﻜ : احسانی، 20-21).
کهنترین نشانه از این شیوۀ چاپ را در کتاب تنکسوقنامۀ ایلخانی، در فنون و علوم ختایی میتوان یافت. به گزارش این کتاب چینیها در عصر تانگ (سدۀ1 تا 3ق/ 7 تا 9م)، صنعت چاپ را به کمال رساندهاند. روش آنها در چاپ کتاب آن بود که مطالبی که میبایست در دو صفحۀ متوالی کتاب بیاید، بر روی یک قطعه چوب به صور حروف و کلمات وارونه میکندند، سپس آن را مرکب ویژه زده، روی کاغذ تُنُک ختایی (کاغذ نازک و لطیف) میزدند. آنگاه کاغذ را تا زده، با مجموعهای از صفحههای یکرو، کتاب ار پدید میآورند (ﻧﻜ : مینوی، 10، 21-22). این آگاهی را در تاریخ بناکتی (تألیف در 717ق) چنین میتوان یافت: هر کتاب که نزد مردم چین معتبر باشد، آن را به خطاطی خوشنویس میسپارند تا هر صفحه از آن را به خطی نیکو بر لوحی بنویسد. سپس آن را به تمامی آگاهان بر دانش آن کتاب میدهند تا با «احتیاط تمام» مقابله و تصحیح کنند و نظر خود را بر پشت لوحه بنویسد. آنگاه لوحه را به استادان ماهر نقّار میسپارند تا متن را بر لوحه، کندهکاری کنند. در آخر از لوحههای تهیه شده برای کتاب نسخهای فراهم میآوردند (ص 338-339).
واژۀ باسمه که به صورت بسمه و بصمه یز نوشته میشود، نخستینبار در گزارش سفر غیاثالدین نقاش به ختای در 822ق/ 1419م آمده است. او که به همراه هیأتی از سوی شاهرخ تیموری به دربار ختای رفت، در وصف تخت پادشاه ختای مینویسد: بالای سرپادشاه خیمهای زده بودند با سایبانهایی از اطلس زرد که بر آن نقش باسمۀ 4 اژدهای در حال حمله به یکدیگر دیده میشد (عبدالرزاق، 2(1)/ 267، 279). از این پس به ویژه در دورۀ صفویان، در شعر و نثر فارسی به واژۀباسمه و شغلی با عنوان باسمهچی بر میخوریم (میرزا سمیعا، 71؛ دبیر سیاقی، 453). با ورود صنعت چاپ به ایران (در همین دوره)، واژۀ باسمه برای چاپ هم به کار رفت و چاپخانه را باسمهخانه، و چاپ کننده را باسمهچی خواندهاند (لغتنامه...، ذیل چاپ). حتێ پس از رواج چاپ در دورۀ قاجاریه و پیش از آنکه اصطلاحاتی چون مطبعه، چاپ و چاپخانه کاربرد پیدا کند. واژۀ باسمه و ترکیبهای آن تا روزگار ناصرالدین شاه متداول بوده است (اعتمادالسلطنه، 404، 410؛ افشار، 28). واژهباسمه در فارسی افزون بر آنچه یاد شد، به معنی اثر چاپی در برابر اثر قلمی، و نیز معجول و بدلی در برابر اصلی به کار رفته است (لغتنامه، ذیلباسمه).
مآخذ
احسانی، عبدالحسین، «صنعت قلمکارسازی»، نقش ونگار، تهران، 1336ش، س 1، ﺷﻤ 4؛ استرابادی، محمدمهدی، سنگلاخ، به کوشش روشن خیاوی، تهران، نشر مرکز؛ اعتمادالسلطنه، محمدحسن، المآثر و الآثار (چهل سال تاریخ ایران)، به کوشش ایرجافشار، تهران، 1363ش؛ افشار، ایرج، «کتابهای چاپ قدیم در ایران و...» هنر و مردم، تهران، 1345ش، دورۀ جدید، ﺷﻤ 49؛ بناکتی، داوود، تاریخ، به کوشش جعفر شمار، تهران، 1348ش؛ دبیرساقی، محمد، «نکتۀ شنیدنی از آغاز صنعت چاپ در عثمانی»، سخن، تهران، 1356ش؛ دورۀ 26، ﺷﻤ 4؛ عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، به کوشش محمد شفیع، لاهور، 1365ق؛ لغتنامۀ دهخدا؛ میرزا سمیعا، تذکرة الملوک، به کوشش محمد دبیر سیاقی، تهران، 1368ش؛ مینوی، مجتبێ، «ترجمۀ علوم چینی به فارسی در قرن هشتم هجری»، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات، تهران، 1334ش، س 3، ﺷﻤ 1.