بازار
بازار، محلی معین برای دادوستد کالا، اغلب با مجموعهای از ابنیه که به تناسب زمان و مکان از ساختار مادی و معماری خاصی برخوردار است. بازار مجازاً بر وضعیت کالا در محل و زمان مشخص یا نامحدود از لحاظ عرضه و تقاضا نیز اطلاق میگردد.
I. ریشهشناسی واژۀ بازار
واژه بازار که به شکل بازر در بازرگان (مخفف بازارگان) هم آمده، به صورت فارسی میانۀ wāzār (مکنزی، 89) باز میگردد که به شکل w’c’l حرفنویسی، و در پارهای از متون با هزوارش ’ŠWQ (قس: ’šwq آرامی و سوق عربی) نمایانده شده است (مشکور، 51). همین واژه در پارتی به صورت Wāžār (درخت ...، 76؛ ماهیار، 109؛ قس: بویس، 89؛ wāžārgān= بازرگان)، در سغدی مانوی به صورت wāčar(a)n و در سغدی مسیحی به صورت wāčan آمده است (قریب، 396). واژۀ ارمنیِ vačar به همین معنا دخیل از ایرانی میانۀ غربی است (آیوازیان، 169). این واژۀ اصیل ایرانی در اردو و هندی به صورتهای bazār، bāzār و bajār تلفظ میشود (پتلس، 121). همین واژه از فارسی به ترکی، از ترکی به ایتالیایی و از آن طریق به دیگر زبانهای اروپایی ـ ازجمله انگلیسی ـ راه یافته است (ﻧﻜ : «فرهنگ آمریکایی ...»، 159؛ «فرهنگ آکسفرد ...»، I/ 1090).
دربارۀ ریشۀ این واژه نظرهای متفاوتی بیان شده است. قدیمترین ریشۀ پیشنهادی را در فرهنگ آنندراج میتوان یافت. به اعتقاد مؤلف این فرهنگ واژهبازار در اصل اَبازار (اَبا به معنی آش+ پسوند مکان ـ سازِ ـ زار) به معنی محل خرید و فروش مواد غذایی بوده، اما با گذشت زمان به معنی مطلق محل خرید و فروش به کار رفته است (1/ 566؛ ﻧﻜ : غیاث ...، 112؛ پلتس، همانجا). دارمستتر برای واژۀ بازار صورت باستانیِ abāčari* را پیشنهاد میکند. به اعتقاد وی جزء نخست این واژه، -abā*، برابر با -sabhā سنسکریت و به معنی اجتماع، گردهمآیی و محل گردهمآیی، و جزء دوم آن، -čari*، از ریشۀ باستانی -čar* به معنی حرکتکردن است (I/ 129-131؛ ﻧﻜ : معین، 1/ 218؛ قس: بارتولمه، abaičariš-:89 در فارسی باستان، احتمالاً به معنی چراگاه؛ کنت،168-169).
آنچه دربارۀ ریشۀ واژۀ بازار پذیرفتنیتر مینماید و صورتهای سغدی آن نیز را تأکید میکند، اشتقاق این واژه از صورت باستانی -wachāčarana * است (گرشویچ، 61-60؛ قس: بیلی، 274: vahāčāra(na)-*؛ بک، 265: vahāčār(n)a-*). این واژه از دو جزء -wahā* (فارسی میانه: wahāg، مکنزی، 86) به معنی بها، ارزش، تجارت و دادوستد و -čarana* به معنی جایگاه و محل تشکیل شده، و در اصل به معنای محل داد و ستد و خرید و فروش بوده است. جزء دوم این ترکیب -čarana*، از ریشه -čar* به معنی حرکتکردن (قس: kar، بارتولمه، 449) وپسوند مکانساز –ana- (گرشویچ، 156) تشکیل شده، و در اصل به معنی جای حرکت بوده است (قس: اوستایی -čarāna به معنی مزرعه، بارتولمه، 581). پسوند مکانساز - زار در فارسی نیز مشتقی از ریشۀ -čar* به معنی حرکتکردن است (ﻧﻜ : نیبرگ،II/ 113؛ هُرن، 193-192). تحول آوایی واژۀ بازار را از ایرانی باستان تا به امروز میتوان چنین دانست: -bāzār < wāzār < wāčār > *wāčarana- < *wahāčarana (دربارۀ ابدال-ana- به ــār- ، ﻧﻜ : هنینگ، 39، حاشیۀ 4) این وجه اشتقاق را معادل خُتَنی واژۀ بازار نیز تأکید میکند، زیرا در زبان ختنی ــ از زبانهای ایرانی میانۀ شرقی ــ واژۀ معادل بازار bahoysana است (بیلی، همانجا) که آن را نیز ترکیبی از دو جزء bahā- به معنی بها، ارزش و فروش و vazana- به معنی جایگاه و محل (در اصل: جای حرکت، از ریشۀ vaz- به معنی حرکتکردن، قس: بارتولمه، 1386) است (بیلی، 274، 270).
شاپور اول، پادشاه ساسانی در کتیبۀ سه زبانۀ خود بر کعبۀ زردشت در فهرست نام و مناصب بزرگان و درباریان خویش از شخصی یاد میکند که منصب بازار بدی داشته است (فارسی میانه w’c’lpt، پارتی w’šrpty، ترجمۀ یونانیagoranomou، ﻧﻜ : بک، 366؛ نیز: ایرانیکا، IV/ 20). ظاهراً این منصب معادل وزیر بازرگانی کنونی بوده است.
مآخذ
آنندراج، محمدپادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1335ش؛ آیوازیان، ماریا، وام واژههای ایرانی میانۀ غربی در زبان ارمنی، تهران، 1371ش؛ درخت آسوریک، به کوشش ماهیار نوایی، تهران، 1363ش؛ غیاث اللغات، غیاثالدین محمد رامپوری، به کوشش منصور ثروت، تهران، 1363ش؛ قریب، بدرالزمان، فرهنگ سغدی، تهران، 1374ش؛ ماهیار نوایی، یحیى، «فهرست واژهها»، درخت آسوریک (ﻫﻤ)؛ مشکور، محمدجواد، فرهنگ هزوارشهای پهلوی، تهران، 1346ش؛ معین، محمد، حاشیه بر برهان قاطع، تهران، 1361ش؛ نیز:
the emericna heritage dictionary of the english language, boston / new york, 1992; back, M., Die sassanidischen staatisnschriften, acta iranniaka, tehran / Liège, 1978; bailey, H.W., cambridge ect., 1979; barthholomae, dictionnary of khotan saka, ch., altiranisches wörterbuch, Berlin, 1961; boyce, M., A word-list of manichaean middle persian and parthim, acta iranica, tehran/ liège, 1977; darmestere, J., etude iraniennes, paris, 1883; gershevitch, I., a grammer of manichean sogdian, oxford,1954; Henning, W. B., «mitteliraisch», iranistik, vol. I, handbuch der oreintalisitk, Leiden / koln, 1958; Horn, P., «Neupersische schriftspraches», Grundriss der iranischen Phiologie, ed. W. Geiger and E. Kuhn, Strassburg, 1898-1901, vo. I(2); Iranica: Kent, R. G., old persian Grammer, Texts, Lexicon, New Haven, 1953; Mackenzie, D. N,. A concise pahlavi dictionray, Oxford. 1971: Nyperg, H.S., A manual of Pahlavi, Wiesbaden, 1974: The Oxford english Dictionray, Oxford,1989; Paltts, J.T., A Dictionary of Urdū, classical Hindi and English, London, 1911.
حسن رضاییباغبیدی
II. پیشینۀ تاریخی بازار
1. عصر جاهلی
سرزمین عربستان از دیرباز با توجه به موقعیت جغرافیایی و قرار گرفتن میان دو امپراتوری بزرگ ایران و روم از لحاظ بازرگانی اهمیتی خاص داشته است. از هزارۀ 2قم دولتهای کهن عربی مَعین، سبا و حمیر در جنوب، و پترا و تدمر (پالمیرا) در شمال شبه جزیرۀ عربستان روابط تجاری گستردهای با ایران، روم و هند داشتهاند؛ چنانکه در عهد عتیق به گوشههایی از این روابط تجاری اشاره شده است (حزقیال، 27: 12-14؛ ﻧﻜ : اُلیری،86-95 ؛ لامنس،20-22 ،190-191 ؛ پیگولوسکایا، 67-68؛ ضیف، 26-28؛ علی، 7/ 234-237، 241). از سوی دیگر در عربستان مرکزی بازرگانان مکه در حیره و مداین با ایرانیان، در یمن با دولتهای سبا و حمیره، و در شمال با آرامیان دادوستد داشتهاند (لامنس، 176-174؛ افغانی، 37).
کاروانهای تجاری محصولات کشورهای جبشه، یمن و هند را از طریق راههای بازرگانی که از جنوب به شمال عربستان امتداد داشت، به بازارهای شام، لبنان و نهایتاً یونان میرساندند. یکی از بزرگترین راههای بازرگانی درکرانۀ دریای سرخ امتداد داشت و به فلسطین و اردن و شبه جزیرۀ سینا منتهی میشد و در سر راه خود از شهرهای مکه، یثرب، فدک، مدین، تدمر و غزه، میگذشت. آبادانی این شهرها به سبب قرار گرفتن بر سر راه کاروانهای بازرگانی و وجود بازارها بود. راه دیگر از عمان، غرب عراق و بادیةالشام میگذشت و کالاهای هندی، ایرانی و عراقی را که بیشتر پوست، جامه نفیس، عطریات، ادویه، صمغ، عاج و برده بود، به بازارهای شام، تدمر و سواحل مدیترانهای میبردند و از آنجا سلاح، گندم، روغن، شراب و پارچههای کتانی و ابریشمی بازمیگرداندند. حفظ امنیت این کاروانها بر عهدۀ پاسدارانی بود به نام خفیر (الیری، 185؛ لامنس، 112،2757-16 ؛ نیکلسن،4-6 ؛ ضیف، 76-77). در عهد عتیق به وجود کاروانهایی از قوم سبا که کالاها را به فلسطین میبردهاند، اشاره شده است (حزقیال، 16:27-20؛ نیزﻧﻜ : علی، 7/ 241).
از دیرباز تجارت عربستان به دست یمنیها و بهخصوص معینیها بود. حدود یک قرن قبل از ظهور اسلام با تسلط حبشه و سپس ایران بر یمن دست یمنیها از حاشیۀ دریای سرخ کوتاه شد و مردم حجاز و بهویژه قریشیان مکه تجارت شبهجزیرۀ عربستان و راههای تجاری را به دست گرفتند و بر بازارای منطقه اشراف یافتند و از آن پس مکه و سپس مدینه به صورت دو مرکز مهم تجاری درآمدند (لامنس، 30-20؛ پیگولوسکایا، 405-407؛ ضیف، 37؛ علی، 7/ 285؛ افغانی، 20).
بازرگانان قریش در سال دو سفر بازرگانی بزرگ داشتند: نخست «رحلةالشتاء» در زمستان که کاروانهای تجاری خود را به یمن روانه میکردند و دیگر «رحلةالسیف» که راهی شمال میشدند تا کالاهای خود را در بازارهای شام، غزه و سواحل مدیترانه به فروش رسانند (ثعالبی، 115؛ علی، 7/ 290-291).
افزون بر این، روابط بازرگامی عربها با ایرانیان به خصوص زمانی که ایرانیان در یمن نفوذ داشتند، در خور اهمیت است. کاروانهای ایرانی از راه حجاز و یا بحرین کالاهای خود را به یمن میبردند و در آنجا با بازرگانان یمن، حبشه وهند داد و ستد داشتند (پیگولوسکایا، 405؛ آذرنوش، 184). این روابط بازرگانی باعث پیدایش بازارهایی در شهرهای مختلف شبه جزیرۀ عربستان شده بود که عمدتاً بر دو نوع بودند: بازارهای ثابت که در شهرها و روستاها در تمام ایام سال رونق داشتند و بازارهای موسمی یا موقت که در موسم معنی از سال تشکیل میشدند. به گفتۀ یعقوبی عربها در جاهلیت دارای 10 بازار موسمی مشهور در نقاط مختلف شبهجزیره بودند که به نوبت از بازاری به بازاری دیگر میرفتند و کالاهای خود را در آنجا عرضه میکردند (1/ 270). چنانکه از گفتۀ یعقوبی برمیآید، جان و مال کسانی که در این بازارها شرکت میکردند، در امان بود (نیز ﻧﻜ : ابناثیر، الکامل، 1/ 590). تأمین مال و جان مردم در ایام برپایی این بازارها بر عهدۀ گروهی به نام «مُحلّون» بود که علاوه بر نظارت و کنترل بازار، مأمور جمعآوری مالیاتها نیز بودند (یعقوبی، 1/ 271؛ علی، 7/ 369-370).
مهمترین این بازارها عبارت بودند از بازار عکاظ، مَجَنّه و دومةالجندل که در ربیعالاول توسط قبایل غسان و کلب برگزار میشود؛ مشقر (در جمادیالاول)؛ صحار (در رجب)؛ ریا، شجر و سوق عدن (در رمضان)؛ رابیه (در حضرموت) و ذیر المجاز در مکه که پس از سوق عکاظ برگزار میشد (یعقوبی، همانجا؛ ابنحبیب، 263-267؛ قزوینی، 85).
بازار عکاظ
این بازار از بزرگترین بازارهای موسمی در عصر جاهلی بهشمار میرود که در جنوب شرقی مکه میان نخله و طایف سالی یک بار برگذار میشود (ابن حبیب، 267؛ یاقوت، 3/ 704-705). عکاظ در آغاز محل پرستش بتها بود که به گفتهای 15 سال بعد از عامالفیل (570م)، یعنی در 585م شکل بازار پیدا کرد (ابوعبید، 3/ 959؛ نیزﻧﻜ : ابن حبیب، 315). به گفتۀ ابن حبیب (ص 267) بازار عکاظ از نیمۀ دوم ذیقعده تا پایان آن (به گفتهای شوال، ﻧﻜ : یاقوت، قزوینی، همانجاها) بر پا میشد. عکاظ درواقع بزرگترین مرکز بازرگانی جهان عرب بود که قبل از آغاز مراسم حج کاروانهای تجاری از سراسر شبه جزیرۀ عربستان و نیز کشورهای همجوار کالاها و اجناس خود را در آن عرضه میگردند. خسروپرویز پادشاه ایران هر سال کاروانی به نام لطیمه که گویا حامل مشک و پارچههای گرانبها بود، توسط نعمان بن منذر پادشاه حیزه ــ که کارگزاری تجاری وی را بر عهده داشت ــ به عکاظ میفرستاد و در مقابل از آنجاچرم و حریر و کفش خریداری میکرد (ﻧﻜ : ثعالبی، 129؛ ابوالفرج، 22/ 62؛ ابن هشام، 1/ 209؛ ابن اثیر، همان، 1/ 639؛ آذرنوش، 186).
در بازار عکاظ همه نوع کالا از قبیل انواع پارچه، حریر، مشک، پوست، سلام، روغن و غلات به معرض فروش گذاشته میشد (افغانی، 278-279). خرید و فروش برده نیز در این بازار رواج داشت و یکی از پردرآمدترین تجارتها محسوب میشد. به روایتی حضرت خدیجه غلام خود زید بن حارثه را در عکاظ خریداری کرد و بعدها وی را به پیامبر(ص) بخشید (ابناثیر، اسدالغابة، 2/ 224؛ ابشیهی، 2/ 77).
عکاظ علاوه براین، مرکز عرضه و نشر و نقدشعر و ادب ــ که در آن روزگار خریداران فراوان داشت ــ و نیز کانونی برای فعالیتهای علمی و فرهنگی و حتى سیاسی بود. شاعران و خطیبان نامآوری همچون نابغۀ ذبیانی، اعشى و قُسّ بن ساعده بهترین اشعار و آثار خود را در آنجا عرضه میکردند و شیفتگان فرهنگ و ادب و بهویژه راویان در آنجا گرد میآمدند و مشتاقانه سرودههای آنان را میشنیدند و سپس به انتشار آنها میپرداختند. به روایتی از نخستین روز برپایی عکاظ برای شاعران برجستهای چون نابغۀ ذبیانی خیمهگاهی برمیافراشتد و شاعران هر قبیله به نوبت خود اشعار خود را نزد آنان میخواندند تا ایشان دربارۀ سرودههای آنان داوری کنند (ابوالفرج، 9/ 133، 383، 11/ 8؛ مرزوقی، 2/ 227؛ یاقوت، همانجا؛ قلقشندی، 1/ 411). چنانکه معروف است، پیامبراسلام(ص) قبل از رسالت خطبۀ معروف قسن بن ساعده را در عکاظ شنیده بود (جاحظ، 1/ 168؛ قزوینی، همانجا؛ بلاشر، 727).
از لحاظ سیاسی و اجتماعی نیز عکاظ اهمیت فراوان داشت. معمولاً اختلافات میان شخصیتها و قبایل در این بازار حل و فصل میشد. هرگاه یکی از افراد قبیله مرتکب جرم یا خلافی میشد که با شئون قبیله مغایر بود، او را از قبیلۀ خود میراندند و یا اصطلاحاً خلع میکردند؛ سپس بیرقی در عکاظ برایش برمیافراشتند تا او را نزد همگان رسوا سازند (ابوالفرج، 5/ 26، 14/ 142؛ میدانی، 1/ 320؛ افغانی، 283).
در همین بازار بود که پیامبراکرم(ص) در آغاز رسالت خود قبایل را به دین اسلام دعوت میکرد، تا اینکه در 11ق/ 632م آن حضرت با افرادی از قبیلۀ اوس ملاقات کرد و چون اسلام را بر آنان عرضه داشت، پذیرفتند و زمینه را برای نشر تعالیم اسلام در مدینه فراهم ساختند (یاقوت، 3/ 693؛ ابن کثیر، 3/ 141).
به روایت بخاری با ظهور اسلام مسلمانان از بیم گناه از شرکت در بازارهای جاهلی کراهت داشتند، تا اینکه آیۀ «لَیسَ عَلیکُم جُناحٌ...» (بقره، / 2/ 198) نازل شد و آنان اجازه یافتند که در موسم حج در بازارها به دادوستد بپردازند (ابوعبید، 3/ 960). ازاینرو، بسیاری از بازارهای جاهلی تا سالها پس از ظهور اسلام فعال بودند؛ چنانکه بازار عکاظ تا اواخر دورۀ اموی رونق داشت و در 129ق/ 747م تعطیل شد (ازرقی، 131؛ ابوعبید، 3/ 959) و جای خود را به بازار مِربَد داد.
مربد در غرب بصره در آغاز بازار خرید و فروش شتر بود و در عصر اموی به بزرگترین و پرآوازهترین بازار جهان اسلام مبدل شد که همچون عکاظ هم محل خرید و فروش کالا و هم کانونی برای عرضۀ شعر و ادب و تلاقی اندیشههای گوناگون بود و از این لحاظ بر بازار عکاظ برتری یافت. از میان بزرگان شعر، ادب، تاریخ، لغت و نحو کمتر کسی است که از مجالس علمی مرید بهره نبرده باشد. بزرگترین دانشمندان سدههای 2 و 3ق/ 8 و 9م از قبیل جاحظ، ابوعمروبن علاء، اصمعی، جریر، فرزدق، بشار و ابونراس (ﻫ م م) مایههای علمی خود را در مجالس درس و بحث و مناظرۀ مرید کسب کردند (پلا، 4) و ازاینرو، این بازار که دستکم تا حدود سال 413ق/ 1022م رونق داشت (ﻧﻜ : یاقوت، 4/ 485)، در رشد و شکوفایی علوم مختلف در سدههای 2و3 ق بسیار مؤثر بود.
مآخذ
آذرنوش، آذرتاش، راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان تازی، تهران، 1354ش؛ ابشیهی، محمد، المستطرف فی کل فن مستظرف، بیروت، 1986م؛ ابناثیر، علی، اسدالغابة، بیروت، 1377ق/ 1975م؛ همو، الکامل؛ ابن حبیب، محمد، المحبر، به کوشش لیشتن اشتتر، حیدرآباد دکن، 1361ق/ 1942م؛ ابنکثیر، البدایة؛ ابنهشام، عبدالملک، السیرة النبویة، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، 1410ق/ 1990م؛ ابوعبید بکری، عبدالله، معجم ما استعجم، به کوشش مصطفى سقا، بیروت، 1403ق/ 1983م؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، بیروت، 1415ق/ 1995م؛ ازرقی، محمد، اخبار مکة، به کوشش ووستنفلد، لایپزیگ، 1858م؛ افغانی، سعید، اسواق العری فی الجاهلیة و الاسلام، دمشق، 1379ق/ 1960م؛ پیگولوسکایا، ن. و.، اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران، ترجمۀ عنایتالله رضا، تهران، 1372ش؛ ثعالبی، عبدالملک، ثمار القلوب، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1384ش/ 1965م؛ جاحظ، عمرو، البیان و التبیین، بیروت، 1379ش/ 1960م؛ ضعیف، شوقی، العصر الجاهلی، قاهره، 1974م؛ علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت، 1978م؛ عهد عتیق؛ قرآن کریم؛ قزوینی، زکریا، آثار البلاد، بیروت، 1380ق/ 1960م؛ قلقشندی، احمد، صبح الاعشى، قاهره، 1383ش/ 1963م؛ مرزوقی، احمد، شرح دیوان الحماسة، بیروت، 1995م؛ میدانی، احمد، مجمع الامثال، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت، 1988م؛ یاقوت، بلدان؛ یعقوبی، تاریخ، بیروت، 1379ق/ 1960م؛ نیز:
Blachere, r., historire de la littérature arabe, paris, 1966; lammens, h., la mecque à la veille de hégire, beirut, 1924; nicholson, r. a., a litterery hisroty of the arbas, cambridge, 1956; o'leary, de l., arabia before muhammad, london, 1927; pellat, ch., the life and works of jaḥiẓ, tr. D.m. hawke, berkeley/ los angeles, 1969.
عنایتالله فاتحینژاد