بادام
بادام، میوهای با مصارف خوراکی، طبی و آیینی. درخت بادام درختی به ارتفاع 5- 8 متر با برگهایی ساده، منفرد و گلهایی زیبا و صورتیرنگ است. این درخت در نواحی خشک و کوهستانی کشت داده میشود و در مناطقی چون جنگلهای ناحیۀ ارسباران نیز به صورت خودرو دیده میشود.
دو گونۀ بادام بسیار شهرت دارد: یکی با پوست نازک که به آن بادام کاغذی، بادام خاتونی و بادام منقّا میگویند، و دیگری بادام معمولی است. برخی بادام را به دو شکل بادام تلخ و بادام شیرین تقسیم میکنند.
بسیاری از گونههای بادام خاص ایران است، مثل بادام برگ سنجدی یا بادام کرمانی که در لرستان، کرمان و فارس پراکنده است. همچنین بادام شیرازی یا بادام کبود که در استان فارس میروید و بادام خورموجی و نیز بادام مشبک که به ترتیب در کوههای خورموج بوشهر و استان فارس پراکنده شده است. از گونههای مهم دیگر میتوان به بادام اورمیهای، بادام مخملی (در استانهای آذربایجان)، بادام ترکمنستانی یا پرخار (در استان خراسان)، بادام زاگرس یا اراکی یا ارجنک، بادام قرهباغی، بادام پرسپولیسی، بادام رواندوزی یا چغالک، بادام تفتانی یا بلوچستانی، بادام عاجی یا خاکستری، بادام بیبرگ یا طاووسی یا وامچک، بادام کردستانی، بادام خارآلود یا تنگرس یا بادامک، بادام شرقی یا بخورک، بادام گنویی یا ارجن، و بادام تلخ یا شیرین اشاره کرد (مظفریان، فرهنگ ... ، 39-41، درختان ... ، 642-646؛ ثابتی، 31-33). بادام در منابع تاریخی و طبی با نامهای مختلف عربی (لوز، لوزحلو، لوزمرّ، مزج)، رومی (امیغدالی، درموکی)، سریانی (لوزدمویرا، شغدی مریری) و نیز امقدال بیقرا یا امقدال غلوقیا نامیده شده است (قهرمان، 271-272).
پیشینه
استرابن در بیان بخشی از زندگی مردمان ماد مینویسد: با آنکه سرزمین ماد بسیار حاصلخیز است، اما بخشهای شمالی و کوهستانی آن لمیزرع و زندگی مردمان این مناطق وابسته به محصولات درختان و میوههای آنها بوده است؛ ازجمله شیرینیهایی که با سیب میپختند و خشک میکردند و یا نانی که با بادام برشته تهیه میشد (II / 267).
همواره سواحل مدیترانه و نواحی غربی آسیا با آب و هوای گرمشان محل مناسبی برای رویش بادام وحشی بوده است. از آنجا که پرورش و کشت این گیاه ساده است، کشف کهنترین منطقهای که آن را کشت داده تا حدودی مشکل است. برخی گیاهشناسان معتقدند که این گیاه از ایران به هند رفته است (کاندول، 219).
برخی از منابع نیز ایران را مرکز راهیابی بادام به اروپا از یکسو، و به چین و هند وتبت از سوی دیگر دانستهاند (لاوفر، 405). لاوفر معتقد است که واژۀ بادام در زبانهای چینی و تبتی «به ـ دَم»، ایغوری و ترکی عثمانی «بَدَم»، و حتى واژههای سنسکریت «واتامه» یا «بادامه» همگی مشتق از فارسی میانه هستند (ص 407؛ قس: کاندول، همانجا).
در ادوار اسلامی به تفصیل به لوزالحلو و لوزالمرّ پرداخته شده است (برای مثال، نک : ابنجزار، 215،199؛ ابنوحشیه، 1 / 644؛ اسحاق بن سلیمان، 316-317؛ ابن رشد، 56).
در فرخنامه ضمن برشمردن خواص بادام تلخ و بادام شیرین آمده است: «و اندر شیرین گردانیدن بادام تلخ چاره هست. اگر بن بادام تلخ بکاوند و سرگین خوک در آن کنند با نمک بسیار و آب دهند شیرین گردد، والله اعلم» (جمالی، 134-135). در همان عصر در عجایب المخلوقات نیز بادام میوهای مبارک فال معرفی شده که در ولایت ترک عزیز باشد «تا حدی که ملکی دختری را شوهر دهد، 3 بادام یا 4 در حقۀ زرین نهند با جهاز برد» (طوسی، 323).
رشیدالدین فضلالله به تفصیل دربارۀ نحوۀ کشت و برداشت بادام توضیح داده است و پیوند زردآلو با آن را بسیار موفق میداند؛ ضمن آنکه توصیه میکند، در مواضعی که انگور دیم کاشتهاند، بر سر هر جویی درخت بادامی بکارند تا میوۀ هردو بارورتر شود (ص 21-23؛ قس: فاضل، 77؛ بیرجندی، 79-81). افزون بر این، منابع متأخرتر نظیر سفرنامههای سیاحان اروپایی نیز به باغستانهای بادام در مناطق مختلف ایران اشاره کردهاند (برای نمونه، نک : الئاریوس، 264-265؛ تاورنیه، 366؛ ملگونف، 200). پولاک از کیفیت بادامهای تبریز، اصفهان و شیراز تعریف کرده (ص365)، و مرگان نیز باغات بادام و گردو و فندق آذربایجان به خصوص میانه را ستوده است (ص411).
کاربردهای فرهنگی
در ایران طبع زیباییشناختی بهویژه در ادبیات، مضامین متعددی را دربارۀ بادام پدید آورده است که از آن میان تشبیه چشم به بادام، به تناسب شکل و سپیدی مغز آن، متداولترین است. گاهی تلخی بادام تلخ را با نمک میگیرند و گاه تلخی و شیرینی در نُقل همنشین میشوند، و این هر دو حال استعارهای بدیع از نگاه پرقهر و ناز معشوق آمیخته با ملاحت یا حلاوت او به دست میدهد. زبان را نیز به شکل بادام تشبیه کردهاند و شیرینزبانی معشوق را همچون نقل بادام دانستهاند؛ و از آنجا که بادام روغن دارد، اصطلاح رایج زبان چرب و نرم موضوع اشعار بسیار قرار گرفته است. همچنین بادام گاه استعارهای از برای ناگفتنیها بوده است (گرامی، 20).
تشبیهاتی چون چشمبادامی، بادام سیاه (چشم سیاه)، بادام شکوفه شدن یا بادام فشان (کنایه از گریان شدن چشم) و مثلهایی نظیر«اولاد بادام است، اولادِ اولاد، مغز بادام» درتداول مردم فراوان شنیده میشود. گاه نیز شیرینزبانی معشوق را چون بادام آمیخته با شکر دانستهاند (برای نمونه، نک : حافظ، 188؛ مولوی، 1 / 992؛ بسحاق اطعمه، 40، 44، 144؛ نیز برای اطلاعـات بیشتر در اینباره، نک : گرامی، 22-27؛ لغتنامه ... ). نقش پررنگ بادام را در جوانب مختلفی از فرهنگ ایرانیان میتوان دید. ازجمله در مناسک و مراسم آیینی، نظام آشپزی، طبابت عامیانه، قصهها و باورهای مردمی که در اینجا به هر یک از آنها اشاراتی میشود.
الفـ مناسک و مراسم آیینی
در مناطق مختلف ایران بادام هم به روش دیمی و هم به روش آبی پرورش مییابد. میوۀ بادام نزد مردم مناطق مختلف بسته به سفتی یا نازکی و یا تلخی و شیرینی به نامهای مختلفی نامیده میشود. مثلاً در بیرجند بادامهای با پوست نازک را منقا و بادامهای سخت را سنگک میگویند. در همین منطقه انواع وحشی و خودرو بادام را اگر میوه دهد، بادامشک، و اگر بار ندهد تَخسارگ مینامند (رضایی، 296-297).
بودادن و شورکردن دانههای بادام یا ساخت شیرینیهایی چون بادام سوخته این میوه را تبدیل به یکی از ارکان اصلی خوانچههای آجیل در مراسم چهارشنبهسوری، شب یلدا، نوروز و نذر مشکلگشا کرده است. مثلاً در بیرجند آجیل مشکلگشا که به آن نخود مشکلگشا میگویند، آجیلی است که زنان برای برآورده شدن حاجتی نذر و تقسیم میکنند. این آجیل از ترکیب 7 نوع میوۀ خشک و جز آنها تهیه میشود که عبارتاند از: نخودچی، کشمش، توت خشک، مغز پسته، مغز بادام، خرما و نقل سفید. این نذر اختصاص به زنان و دختران دارد (همو، 622-623). آجیل چهارشنبه سوری که به آن آجیل بینمک هم میگویند، افزون بر بادام خام از انجیر، کشمش، خرما، توت خشک، فندق و پسته تشکیل میشود و خوردن آن در شب چهارشنبۀ آخر سال شگون دارد (شکورزاده، 82؛ شعبانی، 38). البته ترکیب این آجیل ممکن است در نواحی مختلف متفاوت باشد و اجزائی چون تخم هندوانه، تخم خربزه، عناب، سنجد، گندم شور، شاهدانه و جز آنها به آن اضافه شود، اما بادام در آن جزئی ثابت محسوب میشود (بهنیا، 264).
اصولاً در شبنشینیهای شبهای زمستان در میهمانیها وقتی ساعتی از شبنشینی گذشت، با شبچره از میهمانان پذیرایی میشود. شبچره عبارت است از انگور، کشمش مخلوط با مغز گردو و بادام و نخودچی، نقل، زردآلوی خشک یا خیس خورده، شیرینیهای خانگی، تخمه، پسته و فندق (انجوی، جشنها ... ، 2 / 59).
در بروجرد برای شب چله 4 نوع آجیل، خشکبار، میوه و خوراکی تهیه میکنند. مهمترین این خوراکیها عبارتاند از: هندوانه، کدو پخته، انگور بند، انار، پرتقال، سیب، کشمش، مویز، سنجد، گردو، بادام، تخمۀ کدو، تخمۀ هندوانه، تخمۀ آفتابگردان، گندم برشته، شاهدانۀ برشته، کنجد، خرما، ترب و سبزی (کرزبر، 254). به آجیل مشکلگشا در بروجرد آجیل دوازده رنگ میگویند که شامل کشمش، مغز بادام، گردو، فندق، پسته، نخودچی، تخم کدو، تخم هندوانه، توت خشک، انجیر، نقل و خرما ست (مولانا، 107).
پذیرایی از میهمانان نوروزی با آجیل، که یکی از ارقام آن بادام باشد، نیز از دیگر مراسم رایج است. در برخی مناطق همچون ایزدخواست به کودکانی که برای عید مبارکی به خانۀ اقوام میروند، معمولاً یک دستمال پر از آجیلهای محلی شامل گردو، بادام، پسته، فندق، کشمش، نخودچی و گندم برشته، و به دختران روسری میدهند که بیشتر همراه با مقدار کمی پول است (رنجبر، 330). گفتنی است در نوروز از جملۀ خوراکهای آیینی که در آن بادام به کار میرود، سمنو ست. سمنو یا سمنی را با استفاده از آرد گندم، شیرۀ جوانۀ گندم، گردو و بادام درسته و خام میپزند. در کازرون در دیگ محتوی سمنو، مقداری بادام و گردوی درسته با پوست میریزند تا بپزد و هنگام هم زدن سمنو اگر بادام یا گردویی روی کفگیر (اَسُم) آمد، آن را برای برآورده شدن حاجتشان بیرون آورده و میشکنند و مغزش را میخورند (مـظلـومزاده،215؛ حـاتـمی،170؛ برای اطلاعات بیشتر، نک : ه د، سمنو).
در آذربایجان هنگام رقص و پایکوبی در جشنهای زمستانی، آوازهایی میخوانند که در شعر آنها از بادام یاد شده است. بادام از اقسام آجیلی است که مردم در زمستان و هنگام دید و بازدید و در مراسم به همدیگر تعارف میکردند. ترجمۀ یکی از اشعار جشنهای زمستانی در آذربایجان چنین است: «این عید بر شما مبارک باشد، نان تازه برای ما بیاور، روستاهای شما سالم باشند، کشمشها و گردوهای شما زیاد باشند، همیشه قلب و روح شما خوش باشد، بادامهای ما از یادتان نرود» (انجوی، جشنها، 2 / 106).
در گذشته رسم بود که پس از مراسم عروسی، از سوی خانوادۀ عروس هدیهای که به آن دستمال آجیل گفته میشد، برای داماد میفرستادند و در کاشان به همین سبب خانوادۀ عروس اقدام به تهیۀ بسروق میکردند و آن را همراه جوزقند، مغز بادام، پچهخش (هستۀ زردآلو که شیرین شده است) و شاهوش (انگور خشکشده) مخلوط میکردند و به منزل داماد میفرستادند و یا زمانی که داماد نخستین بار به دیدن عروس میآمد، آن را به وی هدیه میدادند (نظری، 411).
بهجز اعیاد و مراسم معروف، برخی مناسک و رفتارهای آیینی نیز وجود داشته و دارد که در آن بادام نقشی ایفا میکند. لوفانی و دُخرانی از جملۀ این مناسک بوده است که در ادوار کهن بـرای پیوند بـا مردگان و یادآوری ایشان برگزار میشده ـ است. تهیۀ نان مقدس و تشکیل سفرهای از میوههای خام و خشکبار نظیر گردو و بادام از برنامههای این مناسک بوده است (آموزگار، 167). امروزه نیز در مراسم چله نشستن، اصولاً در مساجد قدیمی جایی به نام چله خانه وجود دارد و فردی که میخواهد چله بنشیند و ریاضت بکشد، ابتدا دور خودش خط میکشد و میان آن دایره مینشیند و پیوسته از خوراک خود که مغز بادام یا گردو ست میکاهد، بدین سان که روز اول چهل بادام میخورد، روز دوم 39 بادام الى آخر، تا آنکه خوراکش به یک بادام میرسد (هدایت، 51-52). در یزد رسم بوده که دختران دم بخت روز جمعه مقداری گردو و بادام میخریدند و به بالای منارۀ مسجد جامع شهر میرفتند و در آنجا نیت کرده و دو رکعت نماز حاجت میخواندند. آنگاه از پلههای مناره پایین میآمدند و در هر پله یک گردو یا یک بادام زیر پای خود میشکستند و اعتقـاد داشتند که به این طریـق بختشان گشوده ـ خواهد شد و به زودی به خانۀ شوهر خواهند رفت (شکورزاده، 90).
ب ـ نظام غذایی
جدا از نقشی که بادام در برخی از خوراکهای آیینی نظیر سمنو دارد یا استفادهای که از آن به عنوان خشکبار در انواع آجیلها میشود، در تهیۀ بسیاری از غذاها و شیرینیها نیز از آن استفاده میشود. مثلاً در حلوای رنگینک یا سوهان عسلی یا مسقطی، بادام از اجزاء اصلی تهیۀ این خوراکیها به شمار میآید (نک : مظلومزاده، 220-225،221). ابیانهایها خوراکی دارند به نام «دینارجه» که برای تهیۀ آن هستۀ بادام تلخ را در آب میجوشانند، سپس آن را بر روی کاشپالنا (صافی) میریزند تا آب آن جدا شود. آنگاه با پارچهای روی آن را میسایند تا پوست نازکی که روی مغز بادام است، جدا شود. مغز بادام را به مدت یکهفته در آب قرار میدهند و هر روز آب آن را تازه میکنند. پس از یکهفته دوباره آن را بر روی کاشپالنا میریزند و به آن نمک میافزایند ودر معرض آفتاب قرار میدهند تا خشک شود. پس از خشک شدن آن را تفت میدهند. دینارجه را در فصل پاییز تهیه میکنند و به عنوان تنقلات و شبچره در شبهای زمستان استفاده میکنند. ظرف مخصوص تفت دادن دینارجه، «داشت» نامیده میشود که ظرفی مسی شبیه بشقابی بزرگ است که آن را روی سهپایهای که زیر آن منقل قرار دادهاند، میگذارند و دینارجه را تفت میدهند (نظری، همانجا).
بادام برای تهیۀ برشتوک نیز از مواد اصلی به حساب میآید. رنگینک نیز که نوعی شیرینی است، معمولاً در سفرههایی که برای میهمانی گسترانده میشود یا در سفرۀ هفتسین یا سفرۀ عقد برای زینت سفره گذاشته میشود، آن را پس از صرف غذای اصلی بهکار میبرند و گاه نیز خیرات میکنند (حاتمی، 223). البته گونههای مختلف بادام با نامهای محلی نظیر آخرک یا ارژن یا تنگس به عنوان آجیل کاربرد دارند (همو، 224). در کازرون از آخرک روغن میگیرند و نوعی آش به نام آش آخرک میپزند که بسیار مطبوع است (همو، 225). در محلات نیز مفصلترین نوع آش مخصوص جشن اسفندی را به نام آش ترش میپزند که در آن بادام بهکار میرود (حجازی، 52). در تفرش به سبب فراوانی درخت بادام، خورشی رایج است، به نام خورش چغاله بادام. البته در این منطقه با چغاله بادام، ترشی نیز تهیه میشود (همو، 77، 107).
در ساوه یک نوع شیرینی مرسوم است، به نام روح افزا که از بادام گَرد شده و شکر و زعفران تهیه میشود (همو، 114). در سیرجان، بادام با پوستۀ نازک را بادام کاغذی و با پوستۀ معمولی را بادام سنگی مینامند. از «چغلۀ» (چغالۀ) بادام، ترشی، و از مغز آن در تهیۀ حریرۀ بادام، باقلوا، مسقطی، انواع شیرینیهای بادامی و روغن بادام استفاده میکنند. خلال پسته و بادام را در شیرینپلو، کلمپلو و نسارپلو بهکار میبرند و با مغز بادام، بادام سوخته درست میکنند. خریداران و تجار در طول سال برای شکستن و مغز نمودن بادام، زنان و دخترانی به نام «بادوم اشکن» به کار میگرفتند و این عمل را که در اماکنی چون کاروانسراها انجام میشد، «بادوم اشکنی» میگفتند (مؤید، 52-53).
نُقل بادام، باقلوا، حریرۀ بادام و بسیاری موارد دیگر از خوراکهای رایج و مطبوعی است که با بادام درست میشوند. البته از بادام در تزیین شلهزرد که خوراکی است آیینی، نیز استفـاده میشود. ظاهراً در گذشته غذایی درباری وجـود داشته ـ است به نام «مثلث ایرانی»، مشتمل بر گوشت ران یا سینۀ گوسفند، سرکه، فلفل، زیرۀ سبز، گشنیز خشک، روغن، بادام و آب، سیر و بادمجان که حتى تا اسپانیا در ادوار اسلامیگسترش ـ یافته بوده است (نک : شفا، 642).
ج ـ طب عامیانه
در طبابتهای عامیانه و خانگی بهوفور از بادام و به ویژه از روغن آن استفاده میشود. بسیاری از نسخههای دارویی عوام به نوعی ریشه در طب سنتی دارند که گاه با اعمال و روشهای عامیانه ترکیب شده است. از نسخههای معروف میتوان به این موارد اشاره کرد: ترکیب لعاب بهدانه، موم کافوری و روغن بادام به شکل مالیدن برای ذاتالریه و ذاتالجنب؛ ترکیب عناب، بهدانه، گل بنفشه، روغن بادام، صمغ عربی، سپستان، شکر سفید و تاجریزی برای درد معده و سینه؛ ترکیب گل گاوزبان، مغز هستۀ آلبالو، پوست پسته، نبات، روغن بادام، تباشیر و پادزهر به صورت جوشانده برای درمان هیضه (هوپر، 201, 202, 207). برای درمان گوشدرد کودکان، روغن بادام را هر شب در گوش کودک میچکانند (بلوکباشی، 197). در ایلام برای رفع گوشدرد، بادام تلخ را روی آتش میگذارند تا کفی از ته آن بیرون بیاید، سپس این کف را در گوش میریزند (اسدیان، 265). در ابیانه برای رفع دل درد، جوشاندۀ بارهنگ را با روغن بادام میخورند (نظری، 454).
اصولاً خوردن مغز بادام بوداده یا روغن بادام شیرین برای رفع اسهال و استفراغ بچهها از دیگر درمانهای عامیانه است (رسولی، 279؛ پاینده، 260). ترمیم شکستگی از موارد رایج دیگری است که در آن از روغن بادام استفاده میشود. بدین ترتیب که شکستهبند ابتدا روی استخوان مقداری آب گرم میریزد و با روغن محل شکستگی را به آرامی ماساژ میدهد و ناگهان آن را جا میاندازد. بستن محل با یک تکه چوب پهن و روغن بادام و چند عدد زردۀ تخممرغ مرحلۀ بعدی است (شهاب، 138- 139).
چنان که ملاحظه میشود روغن بادام مصارف فراوانی در طب عامیانه دارد. طرز تهیۀ این روغن که به شیوۀ سنتی در مناطق مختلف ازجمله استان مرکزی توسط زنان صورت میگیرد، بدین نحو است که ابتدا بادامها را پوست گرفته و آنگاه در هاون میکوبند یا چرخ میکنند. سپس آن را داخل ظرفی روی حرارت کم گذارده و آنقدر ورز میدهند تا روغن بادام خارج شود. بعد آن را صاف میکنند وتفاله را جدا میسازند (حجازی، 134).
بسیاری منافع دیگر نیز برای بادام در طب عامه قائلاند، مثل رفع بوی بد پا و زیر بغل، قولنجهای کلیوی و کبدی، درد سر و دردهای روماتیسمی، لکههای صورت و ترک پوست و جز آنها (نک : شهری، 5 / 222-224؛ میرحیدر، 1 / 426- 429؛ عماد، 30-32). ترکیب روغن بادام شیرین با آب آهک و عصارۀ تریاک برای رفع شقاق و ترک نوک پستان کاربرد دارد و امروز نیز پمادهایی از روغن بادام ساخته شده است که برای همین منظور به کار میرود (نک : زرگری، 2 / 241).
امروزه برای تهیۀ روغن بادام، مغز آن را پس از خشک کردن و زدودن گرد و غبار، در آسیا خرد میکنند و پس از آنکه به صورت خمیر درآمد، در دستگاههای فشار قرار میدهند و روغن آن را استخراج میکنند (همو، 2 / 236). یکی از کاربردهای رایج روغن بادام در طب عامیانه، مصرف آن در زایمان و پس از آن توسط قابلهها بوده است. قابله برای تسریع زایمان، کف دستهای خود را با روغن بادام یا روغن زرد چرب میکند و چند دقیقه شکم زائو را مالش میدهد تا اگر بچه در شکم زائو به حالت غیر طبیعی قرار گرفته باشد، بهوضع عادی و طبیعی درآید. البته این اعمال با مناسکی خاص ازجمله فرستادن صلوات و خواندن اشعار به شکل گروهی توسط اطرافیان زائو همراه است. روز سوم پس از زایمان نیز به دستور قابله، 8 مثقال روغن کرچک و4 مثقال روغن بادام شیرین به زائو میدهند تا بخورد و هرگونه ثقل یا سنگینی که در معده و رودههایش باشد، پاک یا به قول عوام سر دلش سبک شود (شکورزاده، 133-134؛ نیز نک : کتیرایی، 44). البته رژیمهای خاصی در مناطق مختلف ایران برای زائو به ویژه در 10روز اول زایمان درنظر میگیرند. مثلاً در شاهرود به زائوی تازهزا «زیرتو» میدهند که ترکیبی از مغز بادام، زیره و نبات است (شریعت زاده، 253).
باورهای عامیانۀ طبی نیز دربارۀ بادام وجود داشته است؛ از جمله آنکه به گفتۀ مشدی گلین خانم تهرانی، مرد عطاری در تهران بوده است که بر 3 بادام ورد میخواند و میدمید و آن را به ناخوش مالاریایی میداد و ناخوش شفا مییافت (الول ساتن، 6). گاه اعتقاد بر این بوده است که اگر کسی گشنیز یا بادام خشک بخورد، یکی از بستگانش مریض میشود (ذوالفقاری، باورها ... ، 367). در باورهای مذهبی نیز از حضرت رضا (ع) روایت است که خوردن میوههای خشک مفید است و مراد از میـوههای خشک پسته، بادام، فندق، گردو و سنجد دانسته شده ـ است (امیرصادقی، 177).
رازی به نقل از ابنماسویه بادام شیرین را از لحاظ طبع، گرم و تر در وسط درجۀ اول، و بادام تلخ را در درجۀ دوم گرم و خشک میخواند ( الحاوی، 21 / 297). ابومنصور موفق هروی قوت بادام شیرین را ضعیفتر از بادام تلخ میداند (ص 298) و همچون دیگر اطبای نامیضمن برشمردن خواص طبی بادام، بهویژه آن را در برطرف ساختن ضایعات رنگدانـهای پوست صورت مؤثر میداند (نیز نک : اخوینی، 588؛ کشکری، 102-103).
فوایدی که برای بادام در طب سنتی مطرح است، اقتباسی است از آراء یونانیان به ویژه دیوسکوریدس. وی فواید بسیاری را برای بادام در رابطه با ریهها، کلیهها، رودهها و پوست برشمرده است، ازجمله متوقف ساختن استفراغ خونی، روان کنندۀ خونروش، ضد بثورات پوستی و ضد سردرد، مفید برای گازگرفتگیها همراه با عسل و موارد متعدد دیگر (I / 175). رازی در فصل یازدهم کتاب الجدری و الحصبۀ خود در میان موادی که آثار آبله را از چشم و دیگر قسمتهای بدن میزداید، به بادام نیز اشاره میکند (ص 78- 79). جرجانی بادام تلخ را از جملۀ غذاهای سدّه بگشا برمیشمارد (3 / 42).
خواص بادام را از منظر طب سنتی میتوان در این موارد خلاصه کرد: مقوی برای بینایی، ملین طبع و حلق، مفید برای سرفه و خشونت سینه و حنجره، تقویت لثه و دندان و جلای آن، التیام زخمهای مثانه و دیگر امعا، مولد مَنی و مسکن حدت آن، مقوی معده و قابض، مقوی باه، التیامبخش زخمها و ضایعات پوستی، مفید برای سرسام و تشنج، دافع اسهال، دافع سردرد، گشودن سدۀ کبد و طحال، رفع قولنج، دافع کرم معده، التیامبخش گزش سگ و موارد دیگر (عقیلی، 794-796). بادام همچنین در قالب انواع نسخههای پزشکی و دستورالعملهای آشپزی، مانند آش بادام، عرق بادام تلخ و شیرۀ مغز بادام در طب سنتی تجویز میشود (برای مثال، نک : شریف، 20،7؛ شاه ارزانی، 1 / 12). مثلاً دستورتهیۀ دُهن فرّار بادام تلخ عبارت است از: گرفتن تفالۀ بادام تلخ و مخلوط کردن آن با آب سرد، سپس تقطیر آن در حمام پس از 24ساعت و تقطیر مجدد آن. این ترکیب نوعی مسکّن خارجی همچون پماد محسوب میشود (نفیسی، 505).
د ـ قصهها و باورها
از آنجا که درخت بادام نزد ایرانیان از احترام فراوان برخوردار بوده است، مضامین عمیقی دربارۀ آن در باورها و نیز در قصهها و مثلهای ایرانی شکل گرفته است. در ایلام درخت بادام کوهی درختی مقدس بهشمار میآید که نباید آن را برید و باور بر این است که عصای خضر از چوب این درخت ساخته شده است (اسدیان، 234). چوبدستی درخت بادام خوشیمن، و دودش خوشبو ست و حتى جاروی حضرت فاطمه(ع) از درخت بادام بوده است (همو، 239). همچنین اعتقاد بر این بوده است که اگر مسافری انگشتر عقیق یا عصای بادام تلخ بـا خـود داشتـه باشد، از بلاها و حـوادث گوناگون مصون ـ خواهد ماند (ذوالفقاری، باورها، 638). روی کلاه کودکان، دعا، انواع منجوقهای الوان، خرمهره، بادامکوهی و جز آنها میدوزند تا از چشم بد محفوظ بمانند (همان، 373).
در اردکان، بادام و گردوی سفرۀ عقد را تا مدتها نگه میدارند، زیرا موجب برکت و پولدارشدن میشود (طباطبایی، 345، 348).
هنگام گرفتن روغن بادام خانگی برای آنکه روغن بادام زیاد شود، زنها از فراوانی سیلان مایعات میگویند. مثلاً میگویند: «سر کوچه یکنفر را کشتند خون آمد، به چه فراوانی؛ یا سیل آمد، به قدری آبش زیاد بود که خانهها را خراب کرد» و در این ضمن هر بار آن را فشار میدهند (هدایت، 52). از دیرباز نیز کشاورزان دربارۀ برخی دانهها ازجمله بادام، باورهای عجیبی داشتهاند. مثلاً در کتاب معرفت فلاحت آمده است: «و اگر بادام بشکنند و دانۀ آن درست بیرون آرند و از [سر] سوزن بر آن دانه هر آنچه خواهند نقش کنند یا بنویسند، پس از آن دانه را درون پوست آن نهند و به «لوخ» محکم ببندند و قدری سرگین خوک و خاک با هم بیامیزند و در حفره ریزند و آن بادام در آن حفره بنشانند. چون آن درخت به بار آید در مغز هر بادامیآن نقش یا آن کتابت ظاهر بود» (بیرجندی، 65). یا اگر زن قاعده بادام تلخ را از درخت بچیند، شیرین خواهد شد (ذوالفقاری، همان، 241).
دیدن بادام در خواب، به هر شکل و در هر زمان، نشانۀ مثبتی محسوب میشود و دلالت بر روزیِ فراخ و عاقبت به خیری دارد (خوابگزاری، 346، 377). موضوع شکستن بادام و درآوردن هستۀ آن توسط زنان یا دختران در افسانههای ایرانی مضمون قصهپردازی بوده است. در این مضامین رابطۀ بادام با بهروزی و سعادتمندی کاملاً مشخص و بارز است. مثلاً در قصۀ «گل خندان» دختر گریان هنگام شکستن بادامها عبارت «بشکن بشکن بادام بشکن» را زمزمه میکرد و اشکهایش بر روی پوستۀ بادامها تبدیل به دانههای مروارید میشد (انجوی، گل به صنوبر ... ، 1 / 50). افزون بر اینها، در دوبیتیها و مثلهای محلی نیز انواع بادام به نشانۀ سرسبزی و چهارفصل بودن این درخت و دیگر خواص آن، محل توجه بوده است (برای نمونه، نک : اسدیان، 208؛ ذوالفقاری، فرهنگ ... ، 2 / 1664،1616،1568).
مآخذ
آموزگار، ژاله، «نگاهی به خورد و خوراک در ایران باستان»، خوراک و فرهنگ، به کوشش علیرضا حسنزاده، تهران، 1384 ش؛ ابنجزار، احمد، زاد المسافر، به کوشش محمد سویسی و دیگران، تونس، 1999 م؛ ابنرشد، محمد، کتاب الکلیات، دارالبیضاء، بیتا؛ ابنوحشیه، احمد، الفلاحة النبطیة، به کوشش توفیق فهد، دمشق، 1993 م؛ ابومنصور موفق هروی، الابنیة عن حقائق الادویة، به کوشش احمد بهمنیار و حسین محبوبی اردکانی، تهران، 1344 ش؛ اخوینی بخاری، ربیع، هدایة المتعلمین، به کوشش جلال متینی، مشهد، 1344 ش؛ اسحاق ابن سلیمان، الاغذیة و الادویة، به کوشش محمد صباح، بیروت، 1412 ق / 1992 م؛ اسدیان خرمآبادی، محمد و دیگران، باورها و دانستهها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ الول ساتن، ل. پ.، «مشدی گلین خانم تهرانی یک شخصیت فراموش نشدنی»، اخبار هفته، تهران، 1327 ش، شم 120؛ الئاریوس، آدام، سفرنامه، ترجمۀ احمد بهپور، تهران، 1363 ش؛ امیرصادقی، نصیرالدین، طب و بهداشت از امام علی بن موسی الرضا(ع)، تهران، 1351 ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، جشنها و آداب و معتقدات زمستان، تهران، 1354 ش؛ همو، گل به صنوبر چه کرد؟، تهران، 1352 ش؛ بسحاق اطعمه، احمد، کلیات، به کوشش منصور رستگار فسایی، تهران، 1382 ش؛ بلوکباشی، علی، فرهنگ عامه، تهران، 1356 ش؛ بهنیا، محمدرضا، بیرجند نگین کویر، تهران، 1380 ش؛ بیرجندی، عبدالعلی، معرفت فلاحت، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1387 ش؛ پاینده، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355 ش؛ پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1361 ش؛ تاورنیه، ژان باتیست، سفرنامه، ترجمۀ ابوتراب نوری، تهران، 1363 ش؛ ثابتی، حبیب الله، درختان و درختچههای ایران، تهران، 1344 ش؛ جرجانی، اسماعیل، ذخیرۀ خوارزمشاهی، به کوشش محمدرضا محرری، تهران، 1382 ش؛ جمالی یزدی، مطهر، فرخ نامه، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ حاتمی، حسن، باورها و رفتارها، تهران، 1385ش؛ حافظ، دیوان (سرودههای بیگمان حافظ)، به کوشش بهروز ثروتیان، تهران، 1386 ش؛ حجازی، شبنم و علیرضا یاراحمدی، غذاهای محلی و سنتی استان مرکزی، اراک، 1382 ش؛ خوابگزاری، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ ذوالفقاری، حسن، باورهای مردم، تهران، در دست چاپ؛ همو، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رازی، محمد بن زکریا، الجدری و الحصبه، به کوشش محمود نجمآبادی، تهران، 1344 ش؛ همو، الحاوی، ترجمۀ سلیمان افشاریپور، تهران، 1384 ش؛ رسولی، غلامحسن، پژوهشی در فرهنگ مردم پیرسواران، تهران، 1378 ش؛ رشیدالدین فضل الله، آثار و احیاء، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1368 ش؛ رضایی، جمال، بیرجندنامه، به کوشش محمود رفیعی، تهران، 1381 ش؛ رنجبر، حسین و دیگران، سرزمین و فرهنگ مردم ایزدخواست، تهران، 1373 ش؛ زرگـری، علی، گیـاهان دارویی، تهـران، 1367 ش؛ شـاه ارزانـی، محمداکبر، طب اکبری، تهران، 1387 ش؛ شریعتزاده، علیاصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، 1371 ش؛ شریف، محمدمهدی، زادالمسافرین، تهران، 1268 ق؛ شعبانی، رضا، آداب و رسوم نوروز، تهران، 1378 ش؛ شفا، شجاع الدین، ایران در اسپانیای مسلمان، ترجمۀ مهدی سمسار، تهران، 1385 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شهاب کوملهای، حسین، فرهنگ عامۀ کومله، رشت، 1386 ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ طباطبایی اردکانی، محمد، فرهنگ عامۀ اردکان، تهران، 1380 ش؛ طوسی، محمد، عجایب المخلوقات، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1345 ش؛ عقیلی علوی شیرازی، محمد حسین، مخزن الادویة، تهران، 1371 ش؛ عماد، مهدی، شناسایی گیاهان دارویی و صنعتی جنگلی و مرتعی و موارد مصرف آنها، تهران، 1377ش؛ فاضل هروی، ارشادالزراعه، به کوشش محمد مشیری، تهران، 1346 ش؛ قهرمان، احمد و احمدرضا اخوت، تطبیق نامهای کهن گیاهان دارویی با نامهای علمی، تهران، 1383 ش؛ کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، 1383 ش؛ کرزبر یاراحمدی، غلامحسین، فرهنگ مردم بروجرد، تهران، 1388 ش؛ کشکری، یعقوب، کناش فی الطب، به کوشش علی شیری، بیروت، 1414 ق / 1994 م؛ گرامی، بهرام، گل و گیاه در هزار سال شعر فارسی، تهران، 1386 ش؛ لغت نامۀ دهخدا؛ مرگان، ژاک، ایران، مطالعات جغرافیایی، ترجمۀ کاظم ودیعی، تبریز، 1338 ش؛ ملگونف، گ. ، سفرنامه به سواحل جنوبی دریای خزر، ترجمۀ مسعود گلزاری، تهران، 1364 ش؛ مظفریان، ولی الله، درختان و درختچههای ایران، تهران، 1383 ش؛ همو، فرهنگ نامهای گیاهان ایران، تهران، 1386 ش؛ مظلوم زاده، محمدمهدی، آشپزی در فرهنگ مردم کازرون، شیراز، 1383 ش؛ مولانا بروجردی، غلامرضا، تاریخ بروجرد (جغرافیا، حکام، رویدادها)، تهران، 1353 ش؛ مولوی، کلیات شمس، به کوشش توفیق هاشمپور سبحانی، تهران، 1381 ش؛ مؤید محسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ سیرجان، کرمان، 1381 ش؛ میرحیدر، حسین، معارف گیاهی، تهران، 1374 ش؛ نظری داشلی برون و دیگران، مردم شناسی روستای ابیانه، تهران، 1384 ش؛ نفیسی، علیاکبر، پزشکی نامه، تهران، 1317 ق / 1899 م؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1311 ش؛ نیز: