زمان تقریبی مطالعه: 3 دقیقه

باجربقی

باجُرْبَقی، نسبت دو تن از دانشمندان شافعی مذهب سده‌های 7 و 8ق/ 13و 14م که پدر و پسر بوده‌اند. این نام به روستای باجربق که نزدیک‌ترین نصیبین بوده، منسوب است (یاقوت، 1/ 453).

1. جمال‌الدین عبدالرحیم بن عمر بن عثمان

از زندگی وی آگاهی چندانی در دست نیست. او در موصل می‌زیست و به کارهای علمی می‌پرداخت و پس از 680ق/ 1281م با دو پسرش به دمشق رفت و در آنجا به خطابه، تدریس و افتاء پرداخت. او در 699ق/ 1300م در دمشق درگذشت (ﻧﻜ : ذهبی، 3/ 400؛ ابن‌شاکر، 3/ 397-398؛ صفدی، 3/ 249؛ سبکی، 8/ 190؛ ابن‌کثیر، 14/ 14).

2. تقی‌الدین (شمس‌الدین) محمد بن عبدالرحیم

او در 664ق/ 1266م متولد شد. پس از آنکه با پدر از موصل به دمشق رفت، به فراگیری فقه پرداخت و چندی نیز به توصیۀ پدر نزد ابن‌بخاری حدیث فرا گرفت، اما دیری نپایید که به تصوف و زهد روی آورد و اظهار کرد که شهودهای عارفانۀ بزرگی برایش رخ داده است. گروهی از جملۀ شیخ نصرالدین بن وکیل به وی پیوستند و در طریق وی گام نهادند. باجربقی در آموزشهایش ظاهراً چندان اهمیتی به احکام شرعی نمی‌دادو از پیامبران ــ حتى پیامبر اسلام(ص) ــ با حرمت یاد نمی‌کرد و بر آن بود که پیامبرات راه نزدیک ارتباط انسان با خدا را دراز کرده‌اند (ابن شاکر، 3/ 397-3999. آموزه‌هایی از این دست، خشم گروهی از عالمان را برانگیخت و از وی نزد قاضی مالکی دمشق شکایت کردند. او نیز باجربقی را به اتهام سیک شمردن احکام شریعت و بی‌احترامی به پیامبر(ص) مهدوالدم شمردو از این‌رو، وی پنهانی به مصر گریخت و در جامع‌الازهر ساکن شد و کار خود را ادامه داد. در این هنگام برادر وی با همراهی چند تن دیگر به حمایت از او برخاست و نزد قاضی حنبلی ادله‌ای اقامه کرد مبنی بر اینکه شماری از گواهان دادگاه با او خصومت داشته‌اند. ازاین‌رو، قاضی حنبلی وی را تبرئه کرد. اما قاضی مالکی از این حکم خشمگین شد و دوباره وی را به اعدام محکوم کرد. تقی‌الدین بعد از مدتی به عراق، و از آنجا به روستای قابون در اطراف دمشق رفت و پنهانی به زندگی خود ادامه داد، تا اینکه در 724ق/ 1324م در 60سالگی در همانجا درگذشت و جسدش را در محلی به نام مغارة‌الدم به خاک سپردند (همانجا؛ ذهبی، 4/ 11، 70؛ صفدی، 3/ 249-250؛ ابن‌کثیر، 14/ 115؛ مقریزی، 2(1)/ 4، 258؛ ابن‌حجر، 5/ 260-261؛ ابن تغری بردی، 9/ 262).
از نوشته‌های وی تنها کتابی به نام الملحةالباجربقیة را نام برده‌اند (مقریزی، ابن تغری بردی، همانجاها) که ابن خلدون آن را ساختگی دانسته است (2/ 838-842).

مآخذ

ابن تغری بردی، النجوم؛ ابن حجر عسقلانی، احمد، الدر الکامنة، حیدرآباد دکن، 1396ق/ 1976م؛ ابن‌خلدوون، مقدمة، به کوشش علی عبدالواحد وافی، قاهره، 1401ق؛ ابن شاکر کتبی، محمد، فوات الوفیات، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1973م؛ ابن‌کثیر، البدایة؛ ذهبی، محمد، العبر، به کوشش محمد سعید بن بسیونی زغلول، بیروت، 1405ق/ 1985م؛ سبکی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیة الکبرى، به کوشش عبدالمفتاح محمد و محمود محمد طناجی، قاهره، 1383ق/ 1964م؛ صفدی، خلیل، الوافی ‌بالوفیات، به کوشش ددرینگ، بیروت، 1394ق/ 1974م؛ مقریزی، احمد، السلوک، به کوشش مصطفى زیاده، قاهره، 1941م؛ یاقوت، بلدان.

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.