بابلیون
بابِلْیون، یا باب اَلْیون، دژ شهری باستانی در محل قاهرۀ کنونی، این شهر در زمان فتح مصر توسط مسلمانان الیونه نیز نامیده شد که مسلمانان آن را فسطاط نامیدند (بلادزی، 213؛ مقریزی، 2/ 45). یاقوت بابلیون را به حضرت ادریس(ع) نسبت داده، و نوشته است: هنگامی که فرزندان قابیل در بابل میان صالحان فساد برانگیختند، ادریس(ع) به درگاه خداوند دعا کرد که او را از شر آنان به سرزمینی همانند بابل هدایت کند، و زمانی که در آنجا ساکن شد، آن را بابلیون نامید (1/ 450)؛ اما مقریزی (همانجا) به نقل از عبدالملک بن هشام، آن را به بابلیون بن سبا بن یشجب بن یعرب بن قحطان منسوب کرده است. به گفتهای دیگر اسیران بابل که در مصر شورش کردند، دژی ساخته، در آن پناه گرفتند، اما پس از آن اجازه یافتند که محلی برای زندگی خود در آنجا برپا کنند؛ آنها این محل را به یاد زادگاه خود بابلیون نامیدند (ﻧﻜ : استرابن، 86-85). برخی دیگر بابلیون را واژهای یونانی و نام قدیم مصر دانستهاند که بر محلی به نام نیل علیا و سفلى که از آنجا بر سرزمین مصر نظارت میشد، دلالت داشت (ادریسی، 1/ 323؛ EI2, I/ 845).
برخی از نویسندگان نامهای گوناگون مصر در دوران مختلف از قبیل نام یونانی لتوپولیس، نام قبطی ممفیس و نام عربی فسطاط را مترادف با بابلیون به کار بردهاند (باتلر، بابلیون...، 6). در سدۀ میانه حتى پس از ساخته شدن قاهره، نویسندگان اروپای بیشتر از بابلیون نام بردهاند، به نحوی که سلطان مصر را سلطان بابلیون نامیدهاند (باتلر، «فتح ...»، 246؛ بوکاتچو، 904). با گذشت زمان نامهای فسطاط و قاهره و مصر جای بابلیون را گرفتند و استفاده از این نام به قبطیان منحصر گشت (باتلر، بابلیون، 33). بابلیون در ساحل نیل در منطقۀ قاهره کنونی، قرار داشت و وجود ارتفاعات، آنجا را مکانی مناسب برای برپایی دژها و استحکامات ساخته بود. عمرو بن عاص نخستین پایتخت اسلامی مصر را در همانجا برقرار کرد (کازانوا، 34-35).
از بطلیموس نقل شده است که رود تراژان، یعنی کانالی که رود نیل را به دریای سرخ وصل میکرد، از میان بابلیون میگذشت (ﻧﻜ : باتلر، همان، 9؛ نیز استاربن، 87). وی تأکید کرده است که شهر بابلیون به سوی شمال و جنوب آن کانال گسترده بود (باتلر، همان، 11).از شهر بابلیون اطلاع دیگری در دست نیست، اما دربارۀ دژ آن نوشتهاند که در منطقۀ قدیم قاهرۀ کنونی قرار داشت و تا اواخر سدۀ 13ق/ 19م و 3 سوی آن پابرجا بود. دیوارهای دژ حدود 8 پا ضخامت داشت و 4 سنگر در جنوب و شرق، آن را قطع میکرد که تا آخر اواخر سدۀ 19م 3 سنگر آن نمایان بود. در اوایل سدۀ 14ق/ 20م دروازۀ دژ پس از حفاری نمایان شد (باتلر، «فتح»، 239). یک دروازۀ دیگر نیز بین دو برج مدور به قطر حدود صد پا واقع بود. دیوارهای دژ 60 پا ارتفاع داشت، اما ارتفاع برجها از آنها بیشتر بود، به گونهای که از فراز آنها فاصلهای دور مشاهده میشد (همان، 240). درِ دژ حتى در 1400م راه عادی دژ بود و در خارج آن بازاری بزرگ قرار داشت که راه اصلی آن پس از گذشتن از یک کلیسا به مسجد عمرو میرسید (همان، 242-241).
دیودُروس یونانی در سدۀ 1قم تأیید میکند که شناخت چگونگی بنای بابلیون میسر نیست (I/ 199). وی در این باره دو دیدگاه را بیان میکند. یکی اینکه اسیران بابلی در مصر به دلیل فضار کار، شورش کردند و مواضعی استوار در کنار نیل ساختند و با مصریان جنگیدند، اما سرانجام صلح کردند و برای خود در بلندیها یک آبادی ساخته، آن را بابلیون نامیدند؛ دوم اینکه سمیرامیس اسیران بابلی را به مصر آورد و آنها محلی به نام زادگاه خود برپا کردند (همو، I/ 197,199). اما ابن عبدالحکیم میگوید؛ ایرانیها دژبابلیون را پایه گذاشتند و رومیها پس از فتح مصر آن را تکمیل کرده، توسعه دادند و تا فتح مسلمانان در آن برجای ماندند (ص 34-35). با وجود این، نویسندگان معاصر ساختهشدن دژ توسط بخت نصر در سدۀ 6قم را معتبرتر تلقی میکنند (ﻧﻜ : باتلر، بابلیون، 25) و برآنند که تکمیل آن توسط تراژان (117/ 53قم) در پی شورش یهودیان در اسکندریه انجام گرفت (همو، «فتح»، 243).
بابلیون، درگذشته مرکز اسقفگری بود و نام اسقف این شهر در مدارک مسیحی سدههای 4و7م ذکر شده است (همو، بابلیون، 14). در مدارک قبطی، یونانی و عربی سدۀ 7م به پرداخت مالیات و نقل و انتقال مواد غذایی در بابلیون اشاره شده است، بدون آنکه نام اسکندریه ذکر گردد (همان، 28).
به گزارش منابع، عمرو بن عاص به دستور خلیفه عمر در 19ق عازم فتح مصر شد و شهر «الیونه» را در 20ق فتح کرد (ﻧﻜ : بلاذری، 212-213؛ طبری، 4/ 104)و عمرو بن عاص برای گشودن بابلیون درخواست نیروی کمکی کرد وفتح دژ 7 ماه به درازا کشید (ابنعبدالحکم، 64). چون شهر به دست مسلمانان افتاد، قبایل عرب در اطراف آن سکنى گزیدند و آن را گسترش دادند (یعقوبی، 330). گفته شده است که ارسال نامه برای تأسیس شهر جدید فسطاط از جانب عمرو بن عاص به خلیفه عمر از بالیون به جای اسکندریه، بر اهیمت بابلیون دلالت داشت (گست، 55). فتح بابلیون را گشودن هلال خصیب را برای مسلمانان گشود (باتلر، «فتح» 32).
ادریسی در سدۀ 6ق مینویسد که بابلیون شهری با ساختمانهای بزرگ و سرزمینهای سرسبز زراعی و ساکنان مرفه بود (1/ 323). مدارک سدۀ 8م از مخازن دانه و غلات، و کارگاههای آهنگری و کشتیسازی و نساجی بابلیون یاد شده است (ﻧﻜ : باتلر، بابلیون، 30-29، 14). در بابلیون معابد یونانی و کنیسههای کهن هم وجود داشت (ﻧﻜ : مقریزی، 3/ 424؛ استرابن، 87).
مآخذ
ابن عبدالحکم، عبدالرحمان، فتوح مصر و اخبارها، بغداد، 1920م؛ ادریسی، محمد، نزهة المشتاق، بیروت، عالم الکتب؛ بالذری، احمد، فتوح البلدان، لیدن، 1865م؛ طبری، تاریخ؛ کازانوا، پل، تاریخ و وصف قلعة القاهرة، ترجمۀ احمد درّاج، قاهره، 1394ق/ 1974م؛ مقریزی، احمد، الخطط، بیروت، ج 2، داراحیاء العلوم، ج3، دارالعرفان؛ یاقوت، بلدان؛ یعقوبی، احمد، البلدان، لیدن، 1891م؛ نیز: