زمان تقریبی مطالعه: 7 دقیقه

انفال

اَنْفال، اصطلاحی قرآنی و فقهی كه بر قسمی از اموال اطلاق گردیده است. این واژه جمع «نَفَل» است كه در معنای لغوی آن آرائی متنوع ارائه شده است؛ این ناهمخوانی از آن روست كه مفهوم لغوی واژۀ نفل تنها در عصر نخستین اسلامی شناخته بوده، و در طی قرون متمادی، با غلبۀ كاربرد اصطلاحی آن به فراموشی سپرده شده است. شاهد عمدۀ لغت‌شناسان برای برداشت معانی لغوی، بیت شعری منسوب به لبید بن ربیعه شاعر مخضرم است كه در آن تقوای پروردگار را «بهترین نفل» دانسته است و بر مبنای تفسیر همین بیت بوده كه لغت‌شناسان عرب، از جمله ابن اعرابی و ابوسعید معانی گوناگونی چون غنیمت، بخشش یا زیادت را از آن برداشت نموده، و به عنوان مفهوم لغوی به ثبت رسانده‌اند (نک‍ : فیومی، 2/ 130؛ ابن منظور، ذیل نفل). برخی نیز همچون راغب اصفهانی سعی داشته‌اند كه با اساس نهادن مفهوم «زیادت»، معانی دیگر را بدان بازگردانند (نک‍ : ص 524؛ نیز نک‍ : ابوهلال، 140). 
گفتنی است كه نفل به صورت مفرد، به معنای مالی كه از غنیمت به كسی اعطا شود، در احادیث و روایات بارها به كار رفته، و همین كاربرد، در عرف فقیهان نیز اعم از امامیه و اهل سنت در خلال قرون رواج داشته است و با آنک‍ه میان ایشان در برخی جزئیات اختلافاتی به چشم می‌خورد، در اصل استعمال نفل در این معنا اختلاف قابل ملاحظه‌ای دیده نمی‌شود (مثلاً نک‍ : مالك، 362؛ ترمذی، 4/ 131-132؛ شیخ طوسی، 2/ 189). 
دربارۀ اصطلاح انفال، باید گفت كه مبنای شكل‌گیری این اصطلاح در فقه اسلامی آیۀ نخست از سورۀ انفال (8) است كه در آن چنین آمده است: «از تو دربارۀ انفال می‌پرسند؛ بگو انفال از آن خدا و رسول است ... ». 

انفال در تفاسیر و روایات

در حوزۀ اهل سنت، صرف نظر از چند قول جسته و گریخته، عمدۀ روایات دلالت بر آن دارند كه این آیه، دربارۀ تقسیم غنایم جنگ بدر نازل شده است؛ این مضمون با تعابیر گوناگون از صحابیانی چون ابن عباس، عبادة بن صامت، ابوایوب انصاری و جز آنان نقل شده، و در مجامیع گوناگون روایی اهل سنت، از كتب صحاح تا مسانید و تفاسیر و كتب سیره بازتاب یافته است (نک‍ : ابوداوود، 3/ 77؛ احمد بن حنبل، 5/ 322؛ ابن هشام، 2/ 322؛ واحدی، 138؛ سیوطی، 9/ 4- 8). حاصل این روایات چنین است كه انفال اموالی بوده كه پیامبر (ص) به عنوان جایزه برای برخی از یاران خود نهاده بود و با نزول آیۀ شریفه، نه اینک‍ه اموال به مالكیت خدا و رسول درآمده باشد، بلكه حكم این اموال در دست پیامبر(ص) قرار گرفت؛ وی با این اختیار جدید حكم سابق را ملغى ساخت و پس از بدر نیز همواره دربارۀ لغو اعطای انفال اختیار داشت. 
به عقیدۀ گروهی از مفسران متقدم، آنچه در آیۀ نخست سورۀ انفال از آنِ خدا و رسول او دانسته شده، و نام «انفال» بر آن اطلاق گشته، موضوعاً همان «فیء» است كه در آیۀ 7 از سورۀ حشر با تعبیری مشابه، از آنِ خدا و رسول، و نیز ذی القُربى، یتیمان، مسكینان و در راه ماندگان دانسته شده است. این تفسیر از عطاء بن ابی رباح و سُدّی از شاگردان ابن عباس نقل شده (همو، 9/ 9)، و ابوهلال عسكری آن را به شخص ابن عباس نیز نسبت داده است (همانجا). ابوبكر ابن عربی، در كتاب احكام القرآن این دیدگاه را مورد تأیید قرار داده، و آن را تفسیر مقبول نزد فقیهان مالكی شمرده است (نک‍ : 2/ 375 بب‍‌ ). در تفاسیر منقول از دیگر تابعان، این سخن كه انفال معادل غنایم انگاشته شود و آیۀ خمس به عنوان ناسخ آیۀ انفال تلقی گردد، قائلان پرشماری داشته است؛ بر این مبنا غنایم جنگی نخست به موجب آیۀ انفال به تمامی در اختیار رسول اكرم (ص) بوده است و در پی تشریعی جدید، تنها خمس آن به مصارف پیشین اختصاص یافته است (نک‍ : سیوطی، 9/ 8-10). این تفسیر از آیات خمس و انفال، بر مباحث ماوردی در كتاب الاحكام السلطانیة نیز تأثیر نهاده است (نک‍ : ص 176-177). 
در مقام استنتاج از میان اقوال یاد شده و یاد نشده، باید گفت كه معنای انفال در آیۀ شریفه، حتى در عصر نخستین اسلامی برای مفسران تابعین در پس هاله‌ای از ابهام قرار داشته، و همین امر سبب بروز اختلاف دیدگاهها گشته است. به هر روی، انفال به عنوان یك اصطلاح مستقل از غنایم و خمس در فقه اهل سنت توسعه نیافته، و جایگاه مستقلی به خود اختصاص نداده است. 

انفال در فقه امامیه

شیعۀ امامیه با تكیه بر روایاتی از ائمۀ اطهار (ع)، انفال را در تعریفی خاص، عبارت از اموالی دانسته‌اند كه از جانب خداوند در اختیار پیامبر اكرم(ص)، و پس از آن حضرت در اختیار امامان (ع) قرار گرفته، و در عصر غیبت نیز در تملك امام غائب (ع) است. از منظر ایشان، زمینی كه بدون جنگ به دست مسلمانان افتاده باشد (فیء)، زمینهای موات، سواحل دریا و قلۀ كوهها، دره‌ها و جنگلها، آنچه اموال خصوصی سلطان كفار بوده، و به دست مسلمانان افتاده باشد (قطایع و صفایا)، آنچه گروهی بدون اجازۀ پیامبر (ص) در جنگی به غنیمت گرفته باشند، میراث بدون وارث و برخی موارد فرعی‌تر همه از جملۀ انفال محسوب می‌گردند. البته در برخی از جزئیات این موارد اختلافاتی نیز میان فقیهان امامیه دیده می‌شود (برای روایات، نک‍ : حر عاملی، 4/ 364 بب‍ ؛ برای بررسی آیه، نک‍ : سیوری، 1/ 254؛ برای فروع فقهی، نک‍ : محقق حلی، 1/ 183-184؛ صاحب جواهر، 16/ 115 بب‍‌ ). 
انفال در فقه امامیه، به عنوان بابی ملحق به مباحث خمس، همواره مورد توجه بوده است. در یك نگاه گذرا بر مسائل مطروحه در این باب باید گفت كه همواره بحث از مستحقین انفال، و نیز سخن در مبنای تصرف در اموال امام (ع) اساسی‌ترین محورهای بحث و گاه اختلاف در این باب فقهی بوده است (مثلاً نک‍ : علامۀ حلی، 206-210). 
محسوب داشتن مواهب طبیعی نظیر زمینهای موات و جنگلها از انفال و توجه به این عقیدۀ موجود نزد امامیه كه امام غائب(ع) استفاده و بهره‌برداری از انفال را در عصر غیبت برای شیعیان مباح ساخته است، زمینۀ مناسبی را برای بحث دربارۀ مسائل حقوقی این اموال و استفادۀ عموم از آنها، و به تعبیری دیگر برای تعریف نهادی به عنوان «اموال عمومی» فراهم آورده است. این مبحث به خصوص از دورۀ صفوی با دیدۀ اهمیت نگریسته شده، و با وجود مخالفتهایی در آغاز، روی به گسترش و بسط آورده است. به‌عنوان متونی پایه در این باره می‌توان به «قاطعةاللجاج» محقق كركی اشاره كرد (به خصوص، نک‍ : ص 162 بب‍‌ ). 

مآخذ

ابن عربی، محمد، احكام القرآن، به كوشش علی محمد بجاوی، بیروت، 1392 ق/ 1972 م؛ ابن منظور، لسان؛ ابن هشام، عبدالملك، السیرة النبویة، به كوشش مصطفى سقا و دیگران، بیروت، 1975 م؛ ابوداوود سجستانی، سلیمان، سنن، به كوشش محمد محیی‌الدین عبدالحمید، قاهره، داراحیاء السنة النبویه؛ ابوهلال عسكری، حسن، الفروق اللغویة، قاهره، 1353 ق؛ احمد بن حنبل، مسند، قاهره، 1313 ق؛ ترمذی، محمد، سنن، به كوشش ابراهیم عطوه عوض، بیروت، 1407ق/ 1987م؛ حرعاملی، محمد، وسائل الشیعة، بیروت، 1391ق؛ راغب اصفهانی، حسین، مفردات الفاظ القرآن، به كوشش ندیم مرعشلی، قاهره، 1392 ق؛ سیوری، مقداد، كنز العرفان، به كوشش محمدباقر بهبودی، تهران، 1343 ش؛ سیوطی، الدر المنثور، بیروت، 1403 ق/ 1983 م؛ شیخ طوسی، محمد، الخلاف، به كوشش كاظمینی بروجردی، تهران، 1377 ق؛ صاحب جواهر، محمد حسن، جواهر الكلام، به كوشش محمود قوچانی، تهران، 1394 ق؛ علامۀ حلی، حسن، مختلف الشیعة، تهران، مكتبة نینوی الحدیثه؛ فیومی، احمد، المصباح المنیر، قاهره، 1325 ق؛ قرآن كریم؛ مالك بن انس، الموطأ، به كوشش فاروق سعد، بیروت، 1403 ق/ 1983 م؛ ماوردی، علی، الاحكام السلطانیة، بیروت، 1405 ق/ 1985 م؛ محقق حلی، جعفر، شرائع الاسلام، به كوشش عبدالحسین محمد علی، نجف، 1389 ق/ 1969م؛ محقق كركی، علی، «قاطعة اللجاج»، ضمن كلمات المحققین، تهران، 1402 ق؛ واحدی، علی، اسباب النزول، بیروت، دارالكتب العلمیه. 

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.