انغوزه
اَنْغوزه، یا آنقوزه، گیاهی با صمغ بدبو، دارای مصارف خوراکی، درمانی و آیینی در ایران.
این گیاه از پربسامدترین گیاهان درمانی در متون طبی و تاریخی، و نیز ازجملۀ کاربردیترین آنها نزد مردم در درمان بیماریهای پوستی، گوارشی، انگلی و عصبی بوده که به سبب بوی تند و زننده، طعم گس، و ویژگیهای رمزآلودی چون نشاطآوری و تهییج، از دیرباز توجه عامۀ مردم را به خود جلب کرده است. نقش بارز انغوزه در طبابتهای عامیانه، و باور به قدرت بسیار این گیاه، بهویژه داشتن رایحهای قوی که در دفع پلیدیها، رماندن دیوها و جادوان و موجودات موذی نظیر کرمها و انگلها مؤثر بوده است، به آن چنان اعتباری بخشید که همواره یکی از گرانقیمتترین گیاهان ایران بهشمار میآمد و از گذشتههای دور به اقصى نقاط جهان صادر میشد.
اعتقاد به خواص معجزهگر انغوزه باعث شده است تا در درمانهای محلی و عامیانۀ نقاط مختلف ایران از خراسان و سیستان گرفته تا کرمان و فارس و اصفهان و مناطق جنوبی و حتى آذربایجان، برای مداوای بیماریها و ناخوشیهای مختلف بهکار رود.
این گیاه با جنسهای متنوع خود، از تیرۀ چتریان بهشمار میآید که بیشتر در مناطق کوهستانی و گاه بیابانی ایران پراکنده است و 15گونۀ آن ازجمله کما یا انغوزۀ لرستانی، کمای بینالودی و کمای جندقی، بومی ایران هستند (مظفریان، 228). افزون بر ایران، آسیای صغیر، ارمنستان و افغانستان از دیگر رویشگاههای این گیاهان به شمار میآیند (همانجا؛ سلطانی، 3 / 155).
در منابع فارسی از این رستنیها با نامهای متعدد و متنوعی یاد شده است که در مواردی موجب سردرگمی میشود، ازجمله: انگدان، کُما، راف، رافه، اشترغاز، بارزَد، بیرزد، بیوزا، انگژد، باریجه، اُشه، کماشیر و سَغبنیه (ابریشمی، 33).
در فرهنگ فارسی معین (نک : ذیل واژه) چنین آمده است: «انغوزه (انگژد، انگوژد، انگژه، انگوژه) صمغی است که از گیاه انگدان گیرند، و به آن صمغ انجدان نیز گویند که بهصورت دانههای صمغی به درشتی یک نخود تا یک گردو دیده میشود و به رنگهای زرد، قهوهای و خاکستری، و طعمش گس و تلخ و زننده، و بویش شبیه سیر است». در عربی به آن حِلتیت و صمغالمحروث میگویند (نیز نک : برهان ... ، ذیل انگوژه؛ ابنمیمون، 6؛ غسانی، 100؛ برای نامهای فارسی، عربی، هندی و سریانی آن، نک : قهرمان، 1 / 121).
محمدحسن ابریشمی پژوهشی گسترده دربارۀ تحریفهای صورتگرفته در ضبط اسامی انگدان، کُما، و گونههای متناظر آنها صورت داده است (ص 33-43). پیشینیان به دو نوع انگدان (انجدان) اشاره کردهاند؛ یکی نوع سیاه، و دیگری سفید که همواره در آشپزی و درمانهای طبی کاربرد داشتهاند (نک : دنبالۀ مقاله). امروزه نیز این گیاه در بازار تجارت به دو شکل اشکی (مرغوب) و تودهای (نامرغوب) عرضه میشود و افزون بر صنایع غذایی، در عطرسازی هم استفاده میشود (سلطانی، 3 / 154-155؛ بریتانیکا، I / 612). دانۀ نوع اشکی انغوزه زرد، زرد مایل به قرمز، یا قهوهای تیره است که اگر شکسته شود، مقطع سفید مایل به زرد آن در مجاورت هوا به سرعت به رنگ بنفش و سپس قرمز قهوهای تبدیل میشود. تنوع رنگهای نوع تودهای بیشتر است و بهسبب ناخالصیهای موجود در آن ارزش درمانی کمتری دارد. انغوزه طعمی گس و گزنده دارد و بوی شبیه به سیر آن غیر قابل تحمل است (زرگری، 2 / 594؛ بهرامی، 223).
پراکندگی جغرافیایی رویش انغوزه در ایران، افزون بر خراسان و سیستان، در مناطق جنوبی نظیر کرمان، فارس، نائین و لار بوده است (همو، 222، 223؛ سلطانی، 3 / 155). محصولات این گیاه در مناطق مختلف دارای نامهای محلی گوناگونی است؛ بهعنوان مثال در استان فارس به محصول تیغ اول که شفاف و قرمز و دانهدانه است، کخ میگویند. محصول تیغ دوم که از تیغ اول پستتر است، پسکخ نام دارد و محصول تیغ سوم را که مانند شیر بسته و بسیار چسبیده و کشدار است، پیشپا میخوانند (بهرامی، 223). در بازارهای یزد هم انواع انغوزه با پسوندهای بومی و محلی قائنی، درهگزی و مشهدی بازشناخته میشوند (همو، 224). بیشتر انغوزۀ مرغوب خراسان از کوه شتری در شرق طبس، و کوه هزارمسجد در شمال درهگز و کلات به دست میآید که بسیار گرانقیمت است (همو، 224-225).
چنانکه پیشتر گفته شد، این گیاه از زمانهای باستان نزد ایرانیان شناختهشده بوده است و بوی تند، مرموز و تا حدی آزاردهندۀ آن نوعی رازوارگی را نزد مردم تداعی میکرده تا همچون دیگر گیاهان بودار مثل سیر و پیاز یا دیگر صمغها همچون سقز و کتیرا توجه همگان را برانگیزد؛ انغوزه بهسبب بوی خاص و تعفنگونهاش، از یکسو رمانندۀ جنها و دفعکنندۀ پلیدیها و جانوران موذی، و از سوی دیگر نوعی محرک و هیجانآور حیوانات و حتى انسان، به شمار آمده است. برخی سابقۀ این گیاه را در ایران، به عصر هخامنشیان و اشکانیان میرسانند که نهتنها بهعنوان ادویه در پخت غذاهای مطبوع به کار میرفته (نک : بریان، 1 / 608، عصارۀ سیلفیوم)، بلکه همچون امروز به دیگر نقاط جهان صادر میشده است (نک : ابریشمی، 33).
پلینی اکبر، طبیعیدان مشهور یونانی، در وصف رودس و جـزایر آن، بـه نارتکوسا اشاره کرده کـه به رستنیهای انغوزه ـ مانندش مشهور بوده و نیز نامش را از آن گرفته است (V / 36)؛ درست همچون امروز، برخی از روستاهای مناطق انغوزهخیز ازجمله روستای راف در جنوب تربت حیدریه، روستای انگدان در اطراف کاشان، و روستای انجدان در فرمهین اراک، نام خود را از این گیاه گرفتهاند (ابریشمی، 36؛ لغتنامه ... ، ذیل انجدان، نیز انگدان).
دیوسکوریدس نیز به رستنیهای مشابه انغوزه که مصارف خوراکی و درمانی داشتهاند، اشاراتی کرده است (III / 383, 432). او در فصلی مجزا به انغوزهای با نام نارتکس میپردازد که همراه با نوشیدنیها برای هضم بهتر غذا و آرامش بخشیدن به معده میخوردهاند (III / 468)؛ وی خواصی چون دفع سم مار، متوقفساختن خون دماغ، تأثیرات ضد احتقان و تحریک تعریق را نیز برای آن قائل شده است (همانجا). هنوز هم در مناطقی چون خور و بیابانک، جندق، بافق و برخی از نواحی خراسان نهتنها از انگدان و کمای تازه در تهیه و پخت آش، بورانی و ترشی استفاده میشود، بلکه صمغ و جوشاندۀ ریشه، ساقه، و برگ این گیاه برای مصارف دارویی، سمزدایی، و دفع گزندگان، حشرات و آفات نباتی به کار برده میشود (ابریشمی، 33؛ حکمت، 395) که در آموزههای طب سنتی ایران ریشه دارد (نک : دنبالۀ مقاله).
لاوفر نیز بهتفصیل به نقش انغوزه در فرهنگ ایرانی، از واژهشناسی تا مصارف دارویی و خوراکی این گیاه ــ بهعنوان چاشنی (مخصوصاً با برنج) و بهصورت سبزی پخته (در بخارا) و اشتهاآور ــ پرداخته است؛ او اصل این گیاه را از ایران میداند (ص 353-354). ویژگیهای گوارشی انگدان مثل اشتهاآوری و کمک به هضم غذا، در منابع اسلامی، چه به شکل مستقل و چه در ترکیب با موادی چون سرکه بارها آمده است؛ ازجمله در ترجمۀ تقویمالصحة (سدۀ 7 ق) چنین آمده است: «اشترغاز اصل انگدان است؛ اشتها [ی] طعام و فتق شهوت کند و بر هضم طعام یاری دهد و غذای غلیظ را در مجاری بگذراند؛ چون سر بریان و جگر و گرده و آنچه بدین ماند چون به جای نانخورش به کار برند یا در سرکۀ تیز بپرورانند و از آن سرکه بخورند؛ این نوع خلطها [ی]غلیظ را لطیف گرداند» (ابنبطلان، 43).
در دورههای اخیر نیز سیاحان اروپایی به نقش انغوزه در نظام غذایی ایرانیان اشاره کردهاند. شاردن مینویسد که این گیاه از سغدیان و سرزمینهای اطراف آن به دست میآید. به نظر وی بـوی انغوزه قویترین رایحهای است که تاکنون استشمام کرده ـ است؛ رایحۀ این گیاه تا حدی است که اگر در خانهای باشد، بوی آن سالیان دراز باقی میماند (4 / 57- 58). تأثیر بوی انغوزه حتى در لبنیات فراورده از گوسفندانی که از آن خوردهاند، توسط پولاک گزارش شده است. او مینویسد کره و پنیر حاصل از شیر این گوسفندان، بسیار بدطعم است (ص 358، 457)، و اینکه: « انغوزه در گذشته در روی صخرههای آتشفشانی میان اصفهان و مهیار وجود داشت. انغوزهگیرهای خراسان هر سال به آنجا میرفتند، دور گیاه را سنگ میچیدند، بوته را میبریدند و صمغ را جمع میکردند ... مصرف طبی آن در ایران بسیار است و بهخصوص در درمان رعشه و تشنج به کار میرود؛ بعضی از مردم چنان به آن معتاد شدهاند که انغوزه برایشان مانند تریاک برای تریاکیها نیاز حیاتی به شمار میرود» (ص 457). این ویژگی تحریککنندگی و سرخوشیآور با ایجاد تپش قلب و تعریق، گیاه انغوزه را در ردیف گیاهان و مواد نشاطآور قرار داده است.
کاربردهای درمانی
منابع طب سنتی سرشار از اطلاعات مفصل دربارۀ انغوزه (انجدان) و خواص درمانی آن است (برای نمونه، نک : ابن ربن، 395؛ رازی، 20 / 86-92؛ اخوینی، 595؛ اسحاق، 499-501). ابومنصور موفق هروی حلتیت یا انگژه را گرم و خشک و در درجۀ سوم دانسته، سپس به بیان خواص آن میپردازد؛ ازجمله اینکه مالیدن آن به پنبه و گذاردن روی دندان کرمخورده، دندان را تکهتکه کرده، بیرون میافکند؛ نیش عقرب و گاز سگ را بیاثر میسازد؛ ریختن آن با عسل در چشم، مانع آبآوردن چشم میشود؛ آماس و ورمهای مخاطی را میخواباند؛ ترکیب آن با روغن زنبق یا شراب، و مالیدن آن به آلت تناسلی باعث نعوظ قویتر و افزایش لذت جماع خواهد شد (ص 115).
به نظر میرسد هرچه انغوزه بدبوتر باشد، تأثیر آن بیشتر و قویتر است. ابنسینا معتقد است که در میزان قوت و تأثیرگذاری، نخست شیره، دوم برگ، سوم ساقۀ انغوزه قرار میگیرد. او دو نوع حلتیت را برمیشمارد، یکی بدبو و دیگری خوشبو که نوع بدبو از دیگری آتشیمزاجتر و گرمتر است؛ سپس به فواید این گیاه و تأثیر آن بر جوش و دمل، زگیل، زخم و قرحه، مفاصل، چشم، دستگاه گوارش، روانسازی بول و حیض، و شهوتآوری و نیز تأثیرات پادزهری آن میپردازد (1 / 316). بیرونی نیز به دو نوع خوشبو و بدبوی حلتیت (انگژد) اشاره کرده، میگوید هرچه بوی آن گندتر باشد، قوت آن بیشتر است (نک : کاسانی، 234).
جرجانی ضمن برشمردن خاصیت نفاخی انگدان، به خوراکهایی که در ترکیب آنها از این گیاه بهعنوان چاشنی یا مادۀ افزودنی استفاده میشده است، اشاره میکند؛ ازجمله ترکیب انگدان با نان کاک (نان روغنی)، یا ترکیب آن با گوشت گاو تنوری (همراه با سیر و سُداب) و بهویژه با سر بریان (کله و پاچه و زبان و جز آنها) در کنار سعتر و خردل و سرکه (3 / 47، 51، 55-56)؛ یکی ازکاملترین توصیفات دربارۀ انگدان و خواص طبی آن، از سوی جرجانی ارائه شده است (نک : 3 / 78).
جمالی یزدی در سدۀ 6 ق دربارۀ خاصیت انگژد مینویسد: «چون [آنرا] از گردن آویزند، ریش گردن را سود دارد» (ص 186). حکیم مؤمن نوع مرغوب آن را سرخ، با بوی تند میداند که قوتش تا 7 سال باقی میماند و به آن نکوزه و در اصفهان انگشتکنده میگویند (ص 307؛ نیز نک : عقیلی، 361). از دیگر خواص اینگونه از رستنیها، خاصیت نرمکنندگی مقعد و سودمندی برای بواسیر است (نک : شاهارزانی، 357). نفیسی در تعریف انغوزه آن را به دو نوع انجدان سیاه یا کماه و انجدان سفید یا کولهپر تقسیم میکند (ص121).
امروزه خواص ضدتشنج، قاعدهآور و ضدکرم (بهخصوص کرمک) انغوزه بیشتر مورد توجه است (زرگری، 2 / 595)، بااینحال، در فرهنگ مردم نواحی مختلف ایران، انغوزه مصارف درمانی گوناگونی دارد؛ بهعنوان مثال در منطقۀ سیستان برای انغوزه خواص درمانی چون نیرو دهنده و ضدتشنج، مقوی معده، بادشکن، درمان بیخوابی، ضعف قلب و نیز رفع استرس و خستگیهای روحی را بر شمردهاند (مهربان، 23).
ازجمله درمانهای عامیانه که در دوان (فارس) صورت میگیرد و در آن، نقشمایههای آیینی گیاهان درمانی بودار، دودزا، رماننده و دفعکننده به وضوح دیده میشود، درمان هیزه (هیضه) یا فساد معده است که طی آن آروغهای بدبو در اثر گازهای معده، بارها همراه با اسهال اتفاق میافتد. مردم دوان برای رفع هیضه، قطعههای کوچک انغوزه را شبها در دهان میگذارند و به کمک آب فرومیدهند؛ اگر تأثیری حاصل نشد، دانۀ اسپند را میکوبند و بعد از الککردن، گرد نرم آن را در لیوان میریزند و سرمیکشند. در صورت بینتیجهبودن، سرانجام چوب درخت بن (بنه) را میسوزانند و خاکستر آن را در مقداری آب مخلوط کرده، شب تا صبح نگه میدارند و صبح پیش از صبحانه آن را سرمیکشند (لهساییزاده، 339).
مهمترین مورد مصرف انغوزه که آن را در زمرۀ گیاهان آیینی مطرح میسازد، استفاده از آن بهعنوان عنصر اصلی در آیینهای بادزدایی و دفع جن، در مناطق جنوبی کشور است. به گزارش غلامحسین ساعدی، برای بیرونراندن بادجن از بدن شخص گرفتار، بیمار را میخوابانند و مقداری موی بز، مدفوع سگ و گیاهانی بسیار بدبو همچون انغوزه یا خیلگنده (نوعی گیاه وحشی) جمع کرده، دود میدهند و زیر دماغ شخص میگیرند. به دنبال این کار و رفتارهای نمایشی دیگر از سوی بیمار و درمانگر (باباسالم)، جن از بدن بیمار خارج میشود (ص 122، 146). در سیرجان از شیاف انغوزه، اشترک، بابونه، شکر قرمز و نوعی دوای عطاری به نام مرباد، برای رفع کمردرد استفاده میکنند (بختیاری، 341).
مجموعۀ دستورالعملها و نسخههای دارویی محلی که در آنها انغوزه نقشی اساسی دارد، موجود است؛ به عنوان مثال پَکمه که ترکیبی است از انواع و اقسام گیاهان محلی همچون آویشن، بومادران، اسپند، نانخواه، کندر، نبات و انغوزه، برای رفع دلدرد و دلپیچه، اسهال و استفراغ، و ترشکردن به کار میرود. یا خَرده که ترکیبی است از بهمن، نانخواه، تاجریزی، بارهنگ، شکر، گلگَن و انغوزه، دارویی است مسکن و آرامبخش که از آن برای رفع درد دستگاه گوارش نوزادان و نیز درمان کمخوابی کودکان استفاده میشود؛ خرده در دوان فارس، نخستین دارویی است که به نوزاد میخورانند تا خونابههای دوران جنینی را که در معدۀ نوزاد مانده است، بیرون ریخته، دفع کند (لهساییزاده، 316، 318).
خاصیت دفع کرم توسط انغوزه، ازجمله خواصی است که از دیرباز نزد تودۀ مردم شناخته شده است. پولاک در سفرنامۀ خود دربارۀ دفع کرم در منطقۀ آذربایجان مینویسد که کرم را با کمک پوست ریشۀ درخت انار و درمنه (قورت اودی) از بدن خارج میکنند و کرمک را که در دختران جوان بیشتر وارد آلت تناسلی میشود، با قراردادن تکه پارچهای آغشته به انغوزۀ هراتی و دودۀ چراغ بر آن، دفع میکنند (ص 425). بلوچها برای دفع انگل و کرم روده و معده، انغوزه را با کره مخلوط میکنند و میخورند (ناصری، 206). یکی از روشهای دفع کرم نزد مردم خراسان، قراردادن اندکی انغوزه درون کشمش یا خرما بوده است که آن را میخوردند (شکورزاده، 265). چنانکه گفته شد، قرصهای تهیهشده با تریاک و مصطکی و انغوزۀ هراتی و ریوند چینی و جز آنها، بهعنوان حب نشاط مصرف میشده است (پولاک، 434، 435).
مآخذ
ابریشمی، محمدحسن، «انگدان، کما و گونههای متناظر»، نشر دانش، تهران، 1388 ش، س23، شم 2؛ ابنبطلان، مختار، تقویم الصحة (ترجمۀ فارسی سدۀ 6 ق)، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، 1366 ش؛ ابنربن، علی، فردوس الحکمة، به کوشش محمدزبیر صدیقی، برلین، 1928 م؛ ابنسینا، القانون، بولاق، 1294 ق؛ ابنمیمون، موسى، شرح اسماء العقار، به کوشش م. مایرهف، قاهره، 1940 م؛ ابومنصور موفق هروی، الابنیة عن حقائق الادویة، به کوشش احمد بهمنیار و حسین محبوبی اردکانی، تهران،1346 ش؛ اخوینی بخاری، ربیع، هدایة المتعلمین، به کوشش جلال متینی، مشهد، 1344 ش؛ اسحاق بن سلیمان اسرائیلی، الاغذیة و الادویة، به کوشش محمد صباح، بیروت، 1412 ق / 1992 م؛ بختیاری، علیاکبر، سیرجان در آیینۀ زمان، کرمان، 1378 ش؛ برهان قاطع؛ بریان، پ.، تاریخ امپراطوری هخامنشیان، ترجمۀ مهدی سمسار، تهران، 1378 ش؛ بهرامی، تقی، فرهنگ روستایی، تهران، 1316-1317 ش؛ پولاک، ی. ا.، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1361 ش؛ جرجانی، اسماعیل، ذخیرۀ خوارزمشاهی، به کوشش محمدرضا محرری، تهران، 1382 ش؛ جمالی یزدی، مطهر، فرخنامه، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ حکمت یغمایی، عبدالکریم، بر ساحل کویر نمک، تهران، 1370 ش؛ حکیم مؤمن، محمد، تحفه، تهران، 1402 ق؛ رازی، محمد بن زکریا، الحاوی، حیدرآباد دکن، 1387 ق / 1967 م؛ زرگری، علی، گیاهان دارویی، تهران، 1367 ش؛ ساعدی، غلامحسین، اهل هوا، تهران، 1345 ش؛ سلطانی، ابـوالقاسم، دایرةالمعارف طب سنتی (گیـاهان دارویی)، تهران، 1387 ش؛ شاردن، ژان، سیاحتنامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، 1350 ش؛ شاهارزانی، محمداکبر، قرابادین قادری، نولکشور، 1292 ق؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ عقیلی علوی شیرازی، محمدحسین، مخزن الادویة، کلکته، 1844 م؛ غسانی ترکمانی، یوسف، المعتمد فی الادویة المفردة، به کوشش مصطفى سقا، بیروت، 1982 م؛ قهرمان، احمد و احمدرضا اخوت، تطبیق نامهای کهن گیاهان دارویی با نامهای علمی، تهران، 1383 ش؛ کاسانی، ابوبکر، ترجمه [و تحریر] کهن فارسی الصیدنۀ بیرونی، به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران، 1358 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ لهساییزاده، عبدالعلی و عبدالنبی سلامی، تاریخ و فرهنگ مردم دوان، تهران، 1370 ش؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1382 ش؛ مهربان، احمد و ابوالقاسم مراد قلی، گیاهان دارویی منطقۀ سیستان ( گیاهان خودرو)، تهران، 1390 ش؛ ناصری، عبدالله، فرهنگ مردم بلوچ، رسالۀ تایپی، 1358 ش؛ نفیسی، علیاکبر، پزشکینامه، تهران، 1269 ش؛ نیز:
Britannica, micropaedia, 1989; Dioscorides, De Materia Medica, tr. and ed. T.A. Osbaldeston, Johannesburg, 2000; Laufer, B., Sino-Iranica, Chicago, 1919; Mozaffarian, V., A Dictionary of Iranian Plant Names, Tehran, 2007; Pliny, Natural History, tr. J. Bostock, London, 1855.