زمان تقریبی مطالعه: 13 دقیقه

اندلس

اَنْدَلُس، نامی كه مسلمانان به بخشی از شبه جزیرۀ ایبری، در كنار مدیترانه، واقع در جنوب اسپانیا و جنوب شرقی پرتغال و گاه به تمام آن داده‌اند. اندلس از نام واندالها، قبیله‌ای از مردم ژرمن، گرفته شده است كه در اوایل سدۀ 5 م، پس از تجزیۀ امپراتوری روم غربی، چندی در جنوب اسپانیا سكنى گزیدند (عنان، 1/ 17، 50-51). ازاین‌رو، نخستین قومی كه در دوران كهن در این سرزمین سكنى گزید، اندلوش (اندلش / فَندَلُس) نامیده شد (ابوعبید، 2/ 890؛ مقری، 1/ 133؛ نیز نک‍ : ابن‌خلدون، 2(3)/ 490). 

I. جغرافیا

اندلس امروزه بزرگ‌ترین استان اسپانیا به شمار می‌آید و از نظر تقسیمات كشوری شامل 8 شهرستان: المریه، قادش، قرطبه، غرناطه، ولبه، جیّان، مالقه و اشبیلیه است (GSE, X/ 595). نام اندلس در سكه‌ای (دینار) دو زبانه به تاریخ 98 ق/ 717م در كنار برابر لاتینی آن، اسپانیا آمده است. همچنین در منابع اسلامی این نام به اسپانیای مسلمان، پس از فتح اسلامی اطلاق شده است (EI2). پس از آنک‍ه سلطۀ مسلمانان در این سرز مین به ضعف گرایید، این نام همچنان متداول بود. 

وصف اندلس در منابع اسلامی

برخی از جغرافیانویسان مسلمان (نک‍ : ابن عبدالمنعم، 32؛ مقری، 1/ 140)، اندلس را در منتهى‌الیه غربی اقلیم چهارم دانسته، و برخی آن را از اقلیم پنجم به شمار آورده‌اند (ابن رسته، 98). اما به گفتۀ صاعد اندلسی (ص 237- 238) بیشتر اندلس در اقلیم پنجم، و بخش جنوبی آن در اقلیم چهارم جای می‌گیرد. حد غربی اندلس در ناحیۀ مجاور بحر محیط (اقیانوس اطلس) به سمت جنوب امتداد می‌یابد. پس از آن در طول ساحل جنوبی از اشبیلیه و شبه جزیرۀ جبل طارق و مالقه می‌گذرد و بجانه (المریه) را در گوشۀ جنوب شرقی دور می‌زند. سرزمین مرسیه و بلنسیه حد شرقی اندلس را تشكیل می‌دهد كه تا طرطوشه و از آنجا تا اربونه در منتهى‌الیه شمال شرقی در مجاورت سرزمین فرنگ ادامه می‌یابد. جبال البرت یا برانس (پیرنه) آغاز حد شمالی اندلس است كه به جلیقیه كه سرزمینی مسیحی‌نشین است، منتهی می‌گردد (اصطخری، 37، 41؛ ابن حوقل، 1/ 109-110؛ ابوعبید، 2/ 893-895). در اندلس 3 رشته كوه در جهت شرقی ـ غربی، میان مدیترانه و اقیانوس اطلس كشیده شده است كه عبارتند از: جبال قرطبه (سیرا مورِنا)، جبال برانس میان نربونه و جلیقیه، و سلسله جبالی كه از طرطوشه تا لشبونه (لیسبن) امتداد دارد و ادریسی آن را الشارات خوانده، و مشرف بر طلیطله دانسته است (2/ 536). بر اینها باید دو رشته كوه را افزود: جبل شُلَیر و جبل ریه (مقری، 1/ 142، 143، 148، 177؛ EI2).
مهم‌ترین رود این سرزمین وادی الكبیر (یا نهر اعظم یا نهر قرطبه) است كه گاه به نام قدیم آن بیطی (باتیكا) خوانده می‌شود و 310 میل (ح 500 كم‍‌ ) طول دارد. این رود نواحی قرطبه و اشبیلیه را سیراب می‌كند (ابوعبید، 2/ 239). وادی الكبیر از رشته كوههای مورنا در جنوب شرقی مزتا سرچشمه می‌گیرد و از جنوب به سمت جنوب غربی جریان دارد و به مدیترانه می‌ریزد (اسلامی‌زاد، 3). مهم‌ترین شاخۀ فرعی این رودخانه، نهر شنیل (یا وادی سنجیل) است كه از جبل شلیر سرچشمه می‌گیرد و از لَوْشه و غرناطه می‌گذرد (مقری، 1/ 147-149، 5/ 8). وادی الكبیر تنها رودخانه‌ای در شبه جزیرۀ ایبری است كه بخش پایین آن قابل كشتیرانی است (EI2). 
اندلس در تمام ادوار تاریخ اسلامی به داشتن مراكز متعدد تمدنی مشهور بوده است. تقریباً تمام شهرهای رومی پس از فتح اسلامی باقی ماند و به شكوفایی خود ادامه داد. نامهای كهن لاتینی مانند قرطبه، اشبیلیه، سرقسطه و بلنسیه نیز تقریباً دست نخورده باقی ماند. در عصر اسلامی شهرهایی جدید به عنوان پایگاههایی برای دفع تجاوز فاطمیان از سمت غرب دریای مدیترانه ساخته شد. برای مثال، مرسیه در جای شهر قدیم الو بنا گردید و المریه كه در آغاز صرفاً مركزی برای دیده‌بانی تحركات دشمن بود، بعداً در سدۀ 4 ق/ 10م متحول شد و به صورت پایگاه دریایی و زرادخانۀ اندلس درآمد (همانجا). از دیگر شهرهایی كه در دوران اسلامی بنیاد گرفت، می‌توان اُقلیس، الزاهره، الزهراء، قلعة رَباح، مرج‌الامیر و مُنیة نصر یاد كرد (نک‍ : ابن عبدالمنعم، 51-52، 283-284، 295، 469، 535، 548). 
در حدود سدۀ 4 ق/ 10 م 3 خط مرزی، اندلس اسلامی را از اسپانیای مسیحی جدا می‌كرد (نک‍ : مقری، 1/ 161، 166؛ حجی، 38). اندلس همچون شام به چند ناحیۀ (كوره) نظامی موسوم به جُند تقسیم می‌شد. این نواحی را اَجناد یا كُوَر مُجَنَّده می‌خواندند. احمد بن محمد رازی از تقسیمات اندلس به كوره‌ها و اقلیمها یاد می‌كند كه تقسیمی ثابت و شناخته شده بود و از دیرباز تداول داشته، و توسط مؤلفان سده‌های بعد بدون تغییر تكرار گردیده است (نک‍ : مونس، 555- 558). اما اصطخری (ص 36-37، 41-42)، ابن‌حوقل (1/ 109-111) و مقدسی (ص 222-224) نام كوره را تنها برای شرح و توضیح می‌آورند. این می‌رساند كه اساس اولیۀ تقسیم اندلس همان تقسیم رومی و گوتی است، یعنی نظامِ شهرهایی بزرگ با ولایتی گسترده شامل شهرهای كوچك‌تر، قریه‌ها و دژها. در واقع این كلان شهرها حكم «كوره» را در 
شرق اسلامی داشته است (مونس، 561، 567، 570، 575-576، 578). هر شهر بزرگ بجز شهرهای خُرد، یك رشته حِصن (= دژ) و مَعقل (پناهگاه) داشته است (همو، 589-590). صورت اجمالی از شهرهای بزرگ یا كوره‌های اندلس در سدۀ 4 ق/ 10 م چنین است: قرطبه، فحص البلوط، قبره، استجه، اشبیلیه، قرمونه، لبله، اكشونبه (شلب)، باجه، مورور، شذونه (قلسانه)، الجزیرة الخضراء، تاكرنا (رُنده)، ریه یا مالقه، البیره، جَیان، بجانه، تدمیر (مرسیه)، شاطبه، بلنسیه و طلیطله، طلبیره (اقلش)، مارده، بطلیوس، شنترین، لشبونه و قلمریه (همو، 590-591). مهم‌ترین و بزرگ‌ترین شهرهای اندلس قرطبه، تختگاه امیران و خلیفگان اموی بود كه جای طلیطله پایتخت گوتها را گرفته بود (قدامه، 266؛ اصطخری، 41-42؛ نیز نک‍ : ابن حوقل، 1/ 111، 112-113). 

بافت قومی

به هنگام فتح اسلامی و پس از آن دسته‌هایی از مسلمانان عرب و بربر به اندلس پانهادند. نخستین مهاجران عرب گروهی بودند كه ضمن سپاه 18 هزار نفری موسى بن نُصیر در رجب 93 راهی اندلس شدند (ابن عبدالحكم، 207؛ مقری، 1/ 233، 269). سپس 400 تن از افریقیه همراه حرّ بن عبدالرحمان ثقفی، والی اندلس در ذیحجۀ 97 به این سرزمین آمدند (همو، 3/ 14). آنان هرچند نسبت به ساكنان اصلی در اقلیت بودند، اما هستۀ اشرافیگری جدیدی را پدید آوردند؛ به‌گونه‌ای كه جانشین اسلاف رومـی و گوتهـا گشتند (نک‍ : اخبار ... ، 43) و تا پایان حكومت اسلامی در اندلس تفوق خود را حفظ كردند (سالم، 121). هرچند قدرت به دست امویان از اعراب عدنانی بود، اما اعراب یمنی نیرو و افرادی افزون‌تر داشتند (مقری، 1/ 293). 
بربرها نیز در فتح اندلس نقش مهمی ایفا كردند و پس از آن تا برپایی دولت اموی در اندلس، شمار فراوانی به دنبال كسب غنایم یا استقرار در آنجا، از مغرب به این سرزمین ثروتمند سرازیر شدند (سالم، 122). مهاجرت بربرها به شبه جزیرۀ اندلس سریع‌تر و انبوه‌تر از مهاجرت اعراب بود. بربرهای اندلس به قبایل و تیره‌هایی مانند نفزه، مكناسه، هواره، مدیونه، كتامه، زناته، مصموده، ملیله و صنهاجه وابستگی داشتند كه از آن میان نفزه و مكناسه و هواره و مدیونه مشهورتر بودند (اصطخری، 44؛ عنان، 1/ 205). 
یكی از عناصر مهم جامعۀ اندلس، مسیحیان گوت یا اسپانیایی بودند كه در آغاز فتوح به اسلام گرویدند. مورخان این تازه مسلمانان را مسالمه (یا اسالمه یا اسالمۀ اهل ذمّه) خوانده‌اند (همو، 1/ 206؛ سالم، 127- 128). به عقیدۀ برخی از محققان، اولین آنها از بردگان وابسته به زمین بودند؛ زیرا آنان اسلام را مایۀ رهایی خود می‌دیدند و می‌خواستند در سایۀ اسلام از مزایای مساوات برخوردار باشند (مونس، 430؛ عنان، همانجا). 
در نتیجۀ مجاورت و پیوند فاتحان مسلمان با اسپانیاییها، نسلی نو پدید آمد كه در تاریخ اسلام به «مولّدان» (عربهای دو رگه) معروف شده‌اند. بسیاری از اینان نامهای عربی خود را حفظ كردند (نک‍ : مونس، 430-431؛ سالم، 128- 129). دسته‌ای از آنان در برخی از شهرها، مانند طلیطله پایگاهی قدرتمند یافتند و گرایشهای جدایی طلبانه‌ای را آشكار ساختند. اشبیلیه نیز از مراكز آنان بود، اما در آنجا مولدان به سبب اشتغال به تجارت، مناسبات مسالمت‌آمیزی با دولت قرطبه داشتند (همو، 129). 
مسیحیان اندلس با مسلمانان همزیستی داشتند و در عین حفظ دین خود به عربی سخن می‌گفتند. از این رو مستعربون یا عجم الذمه نام گرفته‌اند. آن دسته از مستعربون را كه با مسلمانان عهدی داشتند، معاهدون می‌نامیدند (سالم، 130؛ عنان، همانجا). مستعربون دست‌كم در شهرهای بزرگ، به ویژه قرطبه، اشبیلیه و طلیطله از حمایت دولت اسلامی برخوردار بودند (EI2). سرزمین اندلس تا پایان قرن 5 ق/ 11 م به همان مناطق كلیسیایی سابق ــ چنانکه در عهد گوتها بود ــ تقسیم می‌شد و شامل 3 مطران‌نشین بود (یعنی طلیطله، لوسیتانیا و باتیكا) و اسقف‌نشینها و نواحی كلیسایی را تحت پوشش داشت (همانجا؛ ابوعبید، 2/ 891، 908). 
یهودیان در زمان حكومت رومیها و گوتها، سخت تحت فشار بودند. پس از فتوح، مسلمانان با آنان رفتاری شایسته در پیش گرفتند (نک‍ : ابن‌خطیب، 16). اقلیتهای یهودی در شهرهای بزرگ اندلس در حمایت و سرپرستی حكومت اسلامی زندگی می‌كردند (عنان، 1/ 206). شهر غرناطه بیشترین شمار اقلیت یهودی را در خود جای داده بود (ابن عبدالمنعم، 45). 

زراعت و معادن

در گذشته نیز مانند امروز دو نوع زراعت دیم و آبی در اندلس معمول بود. زراعت دیم خاص كشت حبوبات و غله بود. گندم طلیطله شهرت داشت. زمینهای وسیعی در اندلس پوشیده از درختان زیتون بود و تولید روغن آن رواج داشت. موكاری نیز به صورت گسترده متداول بود. ساده‌ترین شكل آبیاری شبكه‌ای از كانالهای به هم مرتبط در دشتهای ساحلی بود و آبیاری در مرسیه و بلنسیه به وسیلۀ اختلاف ارتفاع صورت می‌گرفت و در اراضی مرتفع از چرخاب استفاده می‌شد. در اندلس میوه‌هایی مانند گیلاس، سیب، گلابی، بادام، انار، و به خصوص انواع انجیر، و در بعضی از مناطق ساحلی، نیشكر و موز و نخل به عمل می‌آمد. همچنین كشت زعفران، زیره، گشنیز، روناس، حنا و جز آنها، نیز كتان و پنبه برای صنایع پارچه‌بافی، و تربیت كرم ابریشم به خصوص در مناطق میان غرناطه و مدیترانه معمول بود. در مراتع حوضۀ سفلای وادی الكبیر تربیت اسب رایج بود و استران اندلس در زمان ابن حوقل معروف بودند. پرورش گاو و گوسفند و بز نیز در همه جا متداول و زنبورداری برای تولید 
عسل معمول بود. از مناطق جنگلی احتىاجاتی مانند زغال تأمین، و از چوب درختان صنوبر در كرانۀ فلات مزتا برای دكل كشتیها استفاده می‌شد. در دشتهای جنوب شرقی هم نخلهای كوتاه و الیاف برای سبدبافی به عمل می‌آمد. 
معادن غنی اندلس از دیرباز و در دورۀ اسلامی استخراج می‌شده است. از بستر بعضی از رودخانه‌ها طلا به دست می‌آمد و از معادن شمال قرطبه نقره و آهن استخراج می‌شد. شنگرف از جبل المعدن و اُبال، و مس از ولبه استخراج می‌شد. زاج سفید، سولفات آهن و سرب و سولفید سرب هم از دیگر منابع كانی بود. اندلس به مرمر و سنگهای قیمتی شهرت داشت و چشمه‌های آب گرم كه تقریباً همه با نامهای قدیمش هنوز معروف است (مانند الحامّه). بهره‌برداری از معادن سنگ نمك و رسوبات نمك در ساحل قادس و المریه و لقنت، صنعتی پر رونق بود. ماهی ساردین و تُن به فراوانی صید می‌شد (EI2; GSE, X/ 596-597). 

مآخذ

ابن حوقل، محمد، صورة الارض، به كوشش كرامرس، لیدن، 1938 م؛ ابن خطیب، محمد، اللمحة البدریة فی الدولة النصریة، به كوشش محب‌الدین خطیب، قاهره، 1347 ق؛ ابن‌خلدون، عبدالرحمان، تاریخ، بیروت، 1957 م؛ ابن رسته، احمد، الاعلاق النفیسة، به كوشش دخویه، لیدن، 1891 م؛ ابن عبدالحكم، عبدالرحمان، فتوح مصر و اخبارها، به كوشش توری، قاهره، 1411 ق/ 1991 م؛ ابن عبدالمنعم، محمد، الروض المعطار، به كوشش احسان عباس، بیروت، 1980 م؛ ابوعبید بكری، عبدالله، المسالك و الممالك، به كوشش وان لون و ا. فره، تونس، 1992 م؛ اخبار مجموعة، به كوشش ابراهیم ابیاری، بیروت، 1401 ق/ 1981 م؛ ادریسی، محمد، نزهة المشتاق، قاهره، 1409ق/ 1989م؛ اسلامی‌زاد، حمید، اسپانیا، تهران، 1375ش؛ اصطخری، ابراهیم، مسالك الممالك، به كوشش دخویه، لیدن، 1870 م؛ حجی، عبدالرحمان علی، التاریخ الاندلسی، بیروت، 1396 ق/ 1976 م؛ سالم، عبدالعزیز، تاریخ المسلمین و آثارهم فی الاندلس، بیروت، 1981 م؛ صاعد اندلسی، التعریف بطبقات الامم، به كوشش غلامرضا جمشیدنژاد اول، تهران، 1376ش؛ عنان، محمد عبدالله، دولة الاسلام فی الاندلس، قاهره، 1408 ق/ 1988 م؛ قدامة بن جعفر، «نبذ من كتاب الخراج و صنعة الكتابة»، همراه المسالك و الممالك ابن خردادبه، به كوشش دخویه، لیدن، 1889 م؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، به كوشش دخویه، لیدن، 1906م؛ مقری، احمد، نفح الطیب، به كوشش احسان عباس، بیروت، 1408 ق/ 1988 م؛ مونس، حسین، فجر الاندلس، قاهره، 1959 م؛ نیز: 

EI2; GSE. 
محمدرضا ناجی

II. تاریخ

تاریخ اندلس از اواخر هزارۀ 2 ق‌م آغاز می‌شود. فینیقیهای بازرگان و دریانوردِ کرانۀ باختری دریای مدیترانه در حدود 1200 ق‌م برای گسترش قلمرو خود از طریق اقیانوس اطلس وارد شبه جزیرۀ ایبری شدند و مستعمراتی چون مالقه و قادس را در آنجا بنا کردند که به تدریج به مراکز عمدۀ بازرگانی مبدل شد. سپس یونانیان این سرزمین را تصرف کردند (کالمت، 20؛ عبادی، 23-25؛ سالم، 13ﺑﺒ ؛ بریتانیکا، ماکرو، XVII/ 402) و در حدود 850 ق‌م کارتاژها از قرطاجنه (کارتاژ) در سواحل تونس به راه افتادند و سواحل جنوبی و جنوب شرقی اندلس را تسخیر کردند. از سالهای 264 تا 149 ق‌م میان کارتاژها و رومیان نبردهای سختی موسوم به «پونیک» رخ داد که سرانجام به شکست کارتاژها و زوال حکومت آنان انجامید. از آن پس اندلس به دست رومیان افتاد و آنان تا 409 م به مدت 6 قرن بر اندلس حکومت کردند. امپراتوری روم در اواخر قرن 4 م در این منطقه به سبب بحرانهای نظامی و اقتصادی، و هجوم قبایل بربر در شمال افریقا روی به ضعف نهاد. در اوایل قرن 5 م گروههایی از طوایف واندال و ویزیگوت از کوههای پیرنه گذشته، وارد اندلس شدند و به تهاجمات وسیعی دست زدند. پس از سالها جنگ و خونریزی سرانجام واندالها بر مغرب، و ویزیگوتها بر اندلس تسلط یافتند. ویزیگوتها حدود 3 قرن بر اندلس حکم راندند تا سرانجام در اوایل قرن 8م حکومت آنان به دست مسلمانان برچیده شد (دوزی، 215 ﺑﺒ ؛ بریتانیکا، ماکرو، XVII/ 402-414؛ چمبرز ... ، I/ 415؛ عبادی، 26-30؛ کالمت، 20-21؛ بشتاوی، 11-12).

دورۀ اسلامی

در 92ق موسی بن نصیر که از سوی ولید بن عبدالملک خلیفۀ اموی بر افریقیه حکم می‌راند، سپاهی به فرماندهی غلام خود طارق بن زیاد (والی طنجه) به فتح اندلس روانه کرد. اندلس در این هنگام درگیر اختلافات داخلی بود و رودریک (در منابع اسلامی لذریق یا رذیق) آخرین پادشاه ویزیگوت برای سرکوب شورشیان در ایالتهای شمالی به سر می‌برد. طارق به کمک خولیان (یولیان) حاکم شورشی سبته که به روایتی مسلمانان را به فتح اندلس فرا خوانده بود، از تنگه‌ای که به نام خود او به جبل طارق موسوم شد، گذشت و در مدتی کوتاه شهرهای استجه، مالقه، غرناطه، قرطبه، البیره و طلیطله را تصرف کرد و روی به شمال نهاد. او پس از عبور از قشتاله و لیون و کوههای آستوریاس، بر سواحل جنوبی خلیج بیسکی، یعنی شمالی‌ترین نواحی اندلس دست یافت و در مدت یک سال از جنوب تا شمال اندلس را به تصرف درآورد ( اخبار ... ، ابن عبدالحکم، 204-205؛ ابن‌قوطیه، 33-35؛ مقری، 1/ 229-232؛ عنان، دولة ... ، 1(1)/ 38-51). از سوی دیگر موسی بن نصیر در رمضان 93 با سپاهی عظیم از جبل طارق گذشت و روی به شمال شبه جزیرۀ ایبری نهاد و پس از فتح شذونه، قرمونه و اشبیلیه که از مهم‌ترین و بزرگ‌ترین شهرهای اندلس بود. راهی طلیطله شد و در آنجا با طارق که به استقبال او آمده بود، ملاقات کرد (ابن قوطیه، 35-36؛ اخبار، 24-25؛ مقری، 1/ 271). سپس دو سردار روانۀ شمال شرقی شدند و شهرها و دژهای آن نواحی ازجمله سرقسطه و برشلونه را تصرف کردند. پس از آن طارق راهی غرب شد تا سرزمینهای شمال غربی را فتح کند و موسی بن نصیر روی به جبال پیرنه آورد تا بقایای ویزیگوتها را تارومار کند (مقری، 1/ 273-275؛ عنان، همان، 1(1)/ 53). 

صفحه 1 از8
آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.