زمان تقریبی مطالعه: 13 دقیقه

امیرکبیر

اَمیرْكَبیر، محمدتقی فراهانی (1222- 1268ق/ 1807-1852م)، سیاستمدار و صدر اعظم عهد ناصرالدین شاه قاجار. وی در هزاوه در اطراف فراهان دیده به جهان گشود (آدمیت، امیركبیر ... ، 19؛ اقبال آشتیانی، میرزا تقی خان ... ، 1). برخی به وی نسبت سیادت داده، و خاستگاه خانوادۀ او را كرمانشاه دانسته‌اند (اورسل، 263؛ بروگش، 1/ 267؛ گوبینو، «میرزاتقی خان امیر»، 30). پدرش كربلایی محمدقربان كه از خانواده‌ای پیشه‌ور در هزاوه بود (آدمیت، همان، 20)، نخست به عنوان آشپز به خدمت میرزا عیسى قائم مقام (د 1226 ق/ 1811 م) درآمد و سپس در دستگاه فرزند او میرزا ابوالقاسم قائم مقام ناظر آشپزخانه شد. اقبال آشتیانی معتقد است كه كربلایی محمدقربان در اواخر عمر قاپوچی قائم مقام شد (همانجا). وی تا هنگام قتل قائم مقام (1251 ق/ 1835 م) نیز زنده بود (ثقفی، 110). دربارۀ تاریخ دقیق ولادت امیر اختلاف است، ولی سال 1222 ق به نظر درست‌تر می‌رسد (آدمیت، همان، 22؛ امیرخیزی، 91). بر این اساس میرزا تقی خان در هنگام مرگ بیش از 46 سال نداشته است. مادر وی فاطمه سلطان، ملقب به معصومه (آدمیت، همان، 21؛ قاسمخانی، 260) كه در تمام اسناد عهد صدارت امیر از وی به «والدۀ امیرنظام» تعبیر شده است و ظاهراً در اواخر عمر با علی محمدخان قاجار وصلت كرده بوده ( اسناد مكمل ... ، 157/ 389)، در صفر 1276/ سپتامبر 1859 هنوز حیات داشته است (اقبال آشتیانی، همان، 376). 
محمدتقی دوران كودكی را در خانوادۀ قائم مقام به خانه شاگردی سپری كرد و سپس مأمور محاسبۀ فیلخانۀ او شد (همان، 4، 6). داستان معروف فرا گرفتن درس به هنگام خدمت به فرزندان قائم مقام كه به تواتر در منابع به آن اشاره شده، حاصل همان ایامی است كه به خانه شاگردی مشغول بوده است (امیر خیزی، همانجا). در این ایام هوش و استعداد محمدتقی در نامه‌نگاری موجب اعجاب قائم مقام شد (فتحی، 408) و او را بر آن داشت تا از آن جوان در امور دبیری بهره جوید. به این ترتیب محمدتقی به تدریج با رجال سیاسی آن روزگار آشنا گردید (تقی‌زاده، 140) و به زودی توانست حتى خود را به شاه بنمایاند («مكاتبات محمدشاه ... »، a67). پس از چندی به سبب دقت و صحت در كار، گویا در 1249 ق (قس: ایرانیكا، I/ 959، كه 1251ق آورده است) فرمان مستوفی‌گری یافت («مكاتبات امنا ... »، 48). پس از مدتی از خدمت قائم مقام مرخص شد و به جمع مستوفیان محمدخان زنگنۀ امیرنظام (د 1257ق/ 1841م) پیوست. گفته‌اند كه محمدتقی پیش از ورود به دستگاه امیرنظام، مدتی را نیز در خدمت قهرمان میرزا، برادرشاه گذرانیده بود (اعتمادالسلطنه، خلسه، 76). گویا كناره‌گیری وی از خدمت قائم‌مقام به خواستۀ خود قائم‌مقام بوده است (نادرمیرزا، 50). به هر حال، محمدتقی در كنار شخصیتی چون امیرنظام، با عنوان مستوفی نظام می‌توانست به خوبی قابلیتهای خود را نشان دهد، به ویژه كه عباس میرزا به امیرنظام توصیه كرده بود تا از وجود شخصی همچون میرزاتقی كه «سررشتۀ معاملات سنواتی» را دارد، بهره جوید (قائم مقام، 89). 
پس از قتل گریبایدوف، وزیر مختار روس (1244ق/ 1828م)، چون مقرر شد هیأتی به سرپرستی خسرو میرزا برای عذرخواهی از این واقعه راهی روسیه شود، میرزاتقی كه بیش از 23 سال نداشت، در سلك همراهان امیرنظام قرار گرفت (تقی‌زاده، همانجا). اگرچه میرزاتقی در مذاكرات سیاسی نقش چندانی نداشت، اما فرصت یافت تا از مؤسسات آموزشی، فرهنگی و صنایع روسیه بازدید كند (لورنتس، 87). میرزا ابوالقاسم قائم مقام در منشآت خود (ص 161) به موقعیت خوبی كه در مسكو و سنت پترزبورگ برای محمدتقی فراهم شده بود، اشاره می‌كند و آن را حق وی می‌شمارد. وی پس از مراجعت از این سفر ملقب به «میرزا» و «خان» شد (EI1, V/ 516). 
میرزا محمدتقی خان یك بار دیگر نیز همراه امیرنظام به روسیه رفت و سرپرستی این هیأت را ناصرالدین میرزای ولیعهد برعهده داشت. امپراتور روسیه نسبت به میرزا محمدتقی عنایتی خاص نشان داد و هدیه‌ای نیز برای او فرستاد (هدایت، روضة الصفا، 1/ 197؛ اعتمادالسلطنه، صدرالتواریخ، 202). 
سفر دیگری كه نقش سازنده‌ای در شخصیت میرزامحمدتقی ایفا كرد، سفارت او به ارز روم در پی پدید آمدن بحران در روابط ایران و عثمانی و دعاوی ارضی دولت اخیر است (همو، تاریخ ... ، 3/ 1267) كه با هیأتی رهسپار آنجا شد. نخست قرار بود میرزا جعفرخان مشیرالدوله (د 1279 ق/ 1862 م) مأمور این كار شود، اما به علت بیماری از حضور در این جمع بازماند و میرزا تقی خان در صفر 1259 طی فرمانی از سوی محمدشاه برای این كار در نظر گرفته شد ( اسناد و مكاتبات ... ، 2/ 202). وی با رتبـۀ سرتیپی در رأس 200 تن از رجـال سیاسی ـ نظامی ایران رهسپار ارزروم شد (هدایت، همان، 10/ 295؛ سپهر، 3/ 49-50). پس از ورود ایشان به ارزروم دولت عثمانی خواست مخارج هیأت را قبول كند، ولی میرزا تقی خان از پذیرش آن سرباز زد (هدایت، همان، 10/ 296؛ سپهر، 3/ 50). مذاكرات ارزروم به طور متوالی و هر بار در منزل یكی از نمایندگان 4 كشور ایران، عثمانی، روس و انگلیس پی گرفته می‌شد. چون مذاكرات طولانی شد، میرزا تقی خان 170 تن از ملازمان خود را به ایران بازگرداند (نک‍ : هدایت، همانجا). 
متن كامل این مذاكرات را بعداً به دستور میرزا تقی خان نوشتند و اكنون موجود است («گزارشهای میرزا تقی خان ... »، 211-371). یكی از وقایع مهم در این مأموریت كه انعكاس مثبتی در انظار بیگانگان نسبت به ایرانیان داشت، واقعۀ حملۀ اهالی ارزروم به منزل هیأت ایرانی است. گویا حاجی میرزا آقاسی به میرزاتقی خان گفته بود تا از عثمانی بخواهد كه مسجدی برای شیعیان در بغداد بنا كند، اما امیر كه احتمالاً از پیامدهای اجرای این فرمان نگران بود، كار را به تعلل گذرانید تا حاجی با دستور اكید او را وادار به اقدام كرد و بر اثر این درخواست، مردم شهر بر او شوریدند (جهانگیر میرزا، 289؛ قس: سپهر، 3/ 51؛ كرزن، رابرت، «میرزا تقی خان ... »، 454) و چند نفر را كشتند و زخمی كردند و آنچه توانستند به یغما بردند (امیركبیر، 46). پس از كشمكشها و مداخلۀ قوای نظامی عثمانی غائله ختم شد (هدایت، همان، 10/ 299، 301-302) و نمایندگان روسیه و انگلستان برای عذرخواهی نزد میرزا تقی خان آمدند (سپهر، 3/ 54-55)، ولی او به علت اهانتی كه شده بود، تصمیم به ترك ارزروم گرفت و سرانجام باب عالی، عارف پاشا را از دربار عثمانی برای عذرخواهی نزد او فرستاد. این عمل موجب تثبیت و تقویت موقعیت ایران شد؛ ولی از آنجا كه احتمال می‌رفت این امر سبب برهم خوردن توازن در گفت و گوها شود، وزیر مختار انگلیس آشكارا از دولت ایران خواست تا با صدور حكمی امیر را موظف به امضای عهدنامه كند ( اسناد قدیمۀ سال 1256-1262ق؛ اسناد و مكاتبات، 2/ 215-217). پیش از آن نیز حاجی میرزا آقاسی، میرزا تقی خان را كه رابرت كرزن (همان، 453)، منشی هیأت انگلیسی، او را برجسته‌ترین شخصیت حاضر در مذاكرات خوانده بود، به سبب درشت‌گویی در مجالس گفت و گو هشدار داده («مكاتبات صدراعظم و وزیر امور خارجه ... »، a134)، و میرزا تقی خان طی نامه‌ای گله‌آمیز تصریح كرده بود كه جز بیانِ دقیق نظریات دولت ایران و شخص صدراعظم كاری نک‍رده است. لحن او در این نامه حكایت از روحیۀ خسته‌اش به علت مداخله‌های بی‌جای روس و انگلیس دارد («مكاتبات صدراعظم از 9 شوال ... »، a19). سرانجام، مذاكرات به مرحلۀ امضای یادداشت تفاهم و پیش‌نویس عهدنامه رسید و محمدشاه طی فرمانی به میرزا تقی خان اجازه داد تا در 8 مسألۀ مورد منازعه اقدام نماید ( اسناد و مكاتبات، 2/ 213-214) و به این ترتیب معاهدۀ ارزروم منعقد گردید. این اقامت نسبتاً طولانی به امیر این فرصت را داد تا از نزدیك با تحولات جامعۀ عثمانی پس از اصلاحات موسوم به «تنظیمات» كه از شعبان 1255/ اكتبر 1839 آغاز شده بود، آشنا گردد (واتسن، 365؛ لورنتس، 88). 
پس از مرگ محمدشاه (6 شوال 1264 ق/ 5 سپتامبر 1848م) شاه جدید ــ ناصرالدین میرزا كه در آذربایجان بود ــ از میرزا تقی خان ــ كه در آن زمان منصب وزارت نظام آذربایجان را داشت ــ خواست تا مقدمات ورود او به تهران را فراهم كند. میرزا تقی خان بدین منظور با اجازۀ شاه (اعتمادالسلطنه، صدرالتواریخ، 205-206)، مبلغی از بازرگانان تبریزی وام گرفت (آدمیت، امیركبیر، 52؛ قس: اعتمادالسلطنه، خلسه، 79، كه كوشیده است تا نقشی نیز برای كنسول روسیه در اخذ این وام قائل شود). 
اردوی ناصرالدین شاه در 19 شوال 1264 از تبریز به راه افتاد (اقبال آشتیانی، میرزا تقی خان، 99). وی در باسمنج، میرزا تقی خان را به امیرنظامی منصوب كرد و به این وسیله اعتماد خود را به او آشكار ساخت (هدایت، روضة الصفا، 10/ 359). امیرنظام در این سفر درایت بسیار نشان داد و اردوی شاهی را با نهایت نظم به تهران رسانید (نک‍ : امیر معزی، 263- 269). پس از ورود شاه به تهران و جلوس بر تخت سلطنت، امیرنظام منصب صدارت یافت و لقب اتابك اعظم و امیركبیر گرفت (اعتمادالسلطنه، صدر التواریخ، 207؛ سپهر، 3/ 189-190؛ نیز نک‍ : واتسن، 366). امیر از پذیرش لقب صدراعظم امتناع كرد و به همان لقب امیرنظام بسنده كرد (كرزن، جرج، 1/ 557، حاشیه). وی در گام نخست به اجرای پاره‌ای اصلاحات اساسی پرداخت و بسیاری از حكام و والیان را عزل، و گروهی جدیـد را بـه حكومـت و امـارت منصـوب كـرد (نک‍ : اعتمادالسلطنه، مرآة ... ، 2/ 1049-1050). در همین روزگار به سبب ازدواجش با عزت‌الدوله خواهر ناصرالدین شاه توانست از بدگوییهای درباریان آسوده شود و به علاوه بر حوادث و مسائل حرم نیز وقوف یابد (صدیق‌الممالك، 100). 
نخستین گرفتاری امیر در آغاز صدارتش، شورش حسن خان سالار فرزند اللٰهیار آصف‌الدوله بود كه در رمضان 1264، چند روز پیش از مرگ محمدشاه، در مشهد سر به عصیان برداشت. این شورش كه به رقابت دیرین میان دو شاخۀ دولو و قوانلوی قاجار تعبیر می‌گردید، موجب هراس قوانلوها، به ویژه مهد علیا مادر ناصرالدین شاه شد (آناركولُوا، 27). امیر نخست كسانی را ظاهراً برای مذاكره نزد سالار فرستاد، ولی نتیجه‌ای به دست نیامد. سرانجام، وی با فرستادن نیرو، سالار را سركوب كرد (آدمیت، همان، 235؛ نامه‌های امیركبیر، 160، 197، 198؛ «مكاتبات حاج میرزا آقاسی ... »، 79؛ نیز نک‍ : F. O. 60/ 145). قاطعیت امیر در این كار، دیگر مدعیان سلطنت را نیز خاموش كرد، ولی برخی از نویسندگان اشغال منطقۀ قطور توسط دولت عثمانی را ناشی از ضعف حاكمیت ملی دولت ایران بر اثر شورش سالار دانسته‌اند (واتسن، 378). 
حادثۀ مهم دیگر این دوره، شورش فوج قهرمانیه بر ضد امیر بود كه بنابر عواملی متعدد رخ داد (اعتمادالسلطنه، تاریخ، 3/ 1694؛ بامداد، 1/ 212؛ تقی‌زاده، 142؛ صدیق الممالك، همانجا؛ جهانگیر میرزا، 333). شورشیان خواهان عزل و قتل امیر شدند، ولی كاری از پیش نبردند و با مساعی آقاخان نوری و میرزاابوالقاسم امام جمعه، غائله آرام گرفت. امیر بعداً آن فوج را تنبیه كرد و به عزل و نصب امرای لشكری وكشوری دست زد («گزارشها و مكاتبات و بعضی ... »، 3؛ واتسن، 377؛ وقایع اتفاقیه، 1/ 113؛ برای همراهی وزیرمختار روسیه با شورشیان، نک‍ : اقبال آشتیانی، همان، 337- 338؛ هدایت، همان، 10/ 402-403). در این زمان طرفداران باب به ترویج عقاید او و تحریك مردم برخاستند و دربعضی نقاط، سران ایشان آشكارا به معارضه با دولت پرداختند، تا آنجا كه امیر به مقابله برخاست و باب را به امضای تكذیب نامۀ دعوی خویش واداشت؛ سپس هم به فتوای علما او را اعدام كردند («مكاتبات و گزارشها ... »، a59؛ كسروی، 51-52؛ وقایع اتفاقیه، 1/ 3؛ افراسیابی، 90-93؛ یزدانی، 13؛ نیز نک‍ : اعتضادالسلطنه، 97؛ واتسن، 386). در این ایام امیر مصلحت چنان دید كه برای تثبیت اقتدار سیاسی دولت، شاه را به سفر در داخل ایران تشویق كند و خود او را همراهی نماید. با آنکه وزرای مختار روس و انگلیس با این كار مخالف بودند، ولی امیر سخن خود را پیش برد و وزرای مختار دو دولت نیز در این سفر شاه و امیر را همراهی كردند. در همین سفر اولین اقدام شاه برای تحدید اختیارات صدراعظم صورت گرفت و امور مربوط به خارجه در ایران را از دست امیر خارج گردانید («خلاصۀ نوشتجات ... »، a55؛ اقبال آشتیانی، همان، 241-242). 
در بعد سیاست خارجی و روابط با نمایندگیهای دول بیگانه در ایران نیز فعالیتهای امیر بنیادی، و متكی بر حفظ منافع ملی و حاكی از علم و اطلاع و تسلط او بر عرف بین‌المللی است. اگرچه پیش از امیر نیز دولت ایران دارای وزیر امور خارجه بود، ولی در عهد او وزارت امور خارجه به عنوان نهادی مشخص بنیان نهاده شد و نخستین كاركنان آن را امیر خود انتخاب كرد و ساختمانی برای آن در نظر گرفت (آناركولوا، 159؛ «مكاتبات صدر اعظم امیركبیر ... »، b113). وزارت امور خارجه از 1265 تا 1267ق در دست خود او بود و از این تاریخ، میرزا محمدعلی خان را به منصب «وزارت مهام دول خارجه» منصوب كرد (همان، a93). از كارهای امیر در این دوران، بازداشتن سفرای بیگانه از مداخله در امور داخلی ایران (زریاب، 172؛ اعتمادالسلطنه، صدرالتواریخ، 219؛ نیز نک‍ : امیرمعزی،346-355)، اهتزاز پرچم ایران در كشورهای دیگر به طور دائم (اعتمادالسلطنه، همان، 213؛ رشدیه، 443) و گسیل داشتن نمایندگان دائمی سیاسی برای تأسیس سفارتخانه و نمایندگی به لندن، پترزبورگ، بمبئی، استانبول و تفلیس، به رغم مخالفت روسیه (آدمیت، امیركبیر، 510؛ «مكاتبات صدراعظم امیركبیر ... »، a73، a81) و تدوین دستور عمل برای مذاكرات با وزرای مختار دول بیگانه («بعضی از مراسلات ... »، 119)، اتخاذ روشی برای كسب اخبار و اطلاعات از سفارتهای بیگانه كه باعث بیم و رعب مداخله جویان خارجی شد (نک‍ : امیر معزی، 347- 348؛ «خلاصۀ نوشتجات»، b46، a47)، نظارت بر رفت و آمد بیگانگان و مرسوم كردن اخذ تذكره برای آنها (آناركولوا، 110) را می‌توان یاد كرد. وی همچنین به آموزش و تربیت مأموران ایرانی مقیم خارج از كشور عنایت خاص داشت و می‌كوشید آنها را از میان شایسته‌ترین افراد انتخاب كند («دو نامه ... »، 53، 58؛ «مكاتبات حاج میرزا آقاسی»، b31، b34؛ «مكاتبات و نامه‌ها ... »، b91؛ «مكاتبات صدراعظم از 24 شوال ... »، b17، a25؛ اقبال آشتیانی، «امیركبیر ... »، 43). امیر در سیاست خارجی از اصول خاصی پیروی می‌كرد و از سیاست موازنۀ منفی سود می‌برد و با اعطای هرگونه امتیاز به بیگانگان مخالف بود و در عین حال از سیاست بهره‌گیری از نیروی سوم و توسعۀ روابط متعادل با كشورهای جهان طرفداری می‌كرد (كاوۀ جبلی، 108، 111، 132؛ آدمیت، همان، 467- 468). 
مسألۀ افغانان و سرزمینی كه سپس افغانستان نام گرفت، به روزگار امیر و به اعتقاد جازم او، به رغم مواضع انگلستان، مسأله‌ای داخلی محسوب می‌شد. با آنک‍ه انگلستان همواره امیر را هشدار می‌داد تا از «دخل و تصرف در امورات» هرات خودداری كند («مكاتبات صدراعظم امیركبیر»، b113)، ولی امیر مصمم بود تا افغانان را به پشتیبانی دولت ایران دلگرم ساخته، از نزاعهای قبیله‌ای ــ كه لابد انگلستان بنابر سنت سیاسی خود بدان دامن می‌زد ــ باز دارد؛ چنانک‍ه یار محمدخان و سپس پسر او صید محمدخان حاكم هرات را عملاً به اطاعت و تبعیت از حكومت خراسان واداشت، و از كهندل خان و پسرش سلطان علی خان در قندهار، و دوست محمدخان حاكم كابل خواست مراودات خود را با انگلستان قطع كنند، یا تا تثبیت موقعیت سیاسی و نظامی ایران، با انگلیسیان مماشات كنند (آدمیت، امیركبیر، 613، 616- 618، 634-635، 638؛ «نامه‌ها و فرامین ... »، a56، a132). وی دربارۀ سیستان و بلوچستان نیز همین سیاست را پیش گرفت تا به آرامی به بسط قدرت دولت مركزی در میان عشایر آن منطقه كه تحت نفوذ انگلیسیان بودند، بپردازد (آدمیت، همان، 248-254). 

روابط با انگلستان

صفحه 1 از3
آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.