زمان تقریبی مطالعه: 12 دقیقه

الهام

اِلْهام، اصطلاحی عرفانی. در لغت مأخوذ از «لهم»، به معنای در دل افكندن، فرا دل دادن، فرو خوردن (راغب، ذیل لهم؛ زوزنی، 2/ 69؛ دهار، 1/ 68؛ ابن منظور، ذیل لهم؛ نیشابوری، 30/ 100) و در اصطلاح عارفان واردی است غیبی، یا القای معنى و معرفتی كه به طریق فیض، بدون اكتساب، فكر و استفاضه به دل می‌رسد، و البته هیچ نشانه، دلیل و حجتی با آن همراه نیست، جز آنک‍ه بر اثر آن، انسان به عملی برانگیخته می‌شود، یا ترك چیزی می‌كند (تهانوی، 2/ 1308؛ جرجانی، 28؛ كستلی، 45-46؛ ابن‌منظور، همانجا؛ عزالدین، 79؛ ابرقوهی، 132؛ نیز نک‍ : صدرالدین، الشواهد ... ، 349). گفته‌اند كه انسان بر اثر اینگونه القا بر «خیر» می‌افزاید؛ ازاین‌رو، عده‌ای الهام را به «القای خیر» تعبیر كرده‌اند (تهانوی، همانجا؛ نیز نک‍ : طریحی، 4/ 146). چون الهام فرا دل داده می‌شود (نک‍ : كلینی، 1/ 264) و یا در جان و روح دمیده می‌گردد (نک‍ : صدرالدین، همانجا)، از آن به صورتهای وحیِ قلب، القای روعی و نفث روحی هم تعبیر نموده‌اند، تا جایی كه به استناد حدیث «إنَّ رُوحَ القُدُسِ نَفَث فی روعی»، «مُرَوَّع» را مترادف معنای «مُلهَم» (= كسی كه الهام به دل او رسیده است) دانسته‌اند (جوهری، ابن‌فارس، ذیل لهم؛ ابرقوهی، 131؛ صدرالدین، المبدأ ... ، 484؛ زبیدی، 7/ 245؛ فیض، 1/ 360؛ راغب، همانجا؛ نیز نک‍ : هیوز، 213). علاوه بر آن، صوفیه گاه از الهام به «لَمَّۀ مَلَك» تعبیر كرده، و به حدیث «إنَّ لِلْمَلَكِ فی الانسان لَمَّةً وَلِلشیطانِ لَمَّةً» استناد جسته‌اند (ابن عربی، 4/ 303-304؛ «شرح كلمات ... »، 365 به بعد؛ نیز نک‍ : ابن منظور، ذیل لمم). هرچند برخی از آنان میان الهام و لَمَّه تفاوت نهاده‌اند؛ چنانک‍ه لمه را القای ملك، و الهام را القای حق دانسته، اولی را به سبب موافقت علم، و دومی را برای موافقت خداوند معتبر شمرده‌اند (نک‍ : «شرح كلمات»، 366- 368). 
منشأ این اصطلاح البته قرآن كریم است: «فَأَلْهَمَها فُجورَهَا وَ تَقْواهَا» (شمس/ 91/ 8). الهام در این آیه، عموماً به اِفهام، اِعقال، اعلام، تعـریف و تبیین، تفسیـر شده است (نک‍ : طبری، 30/ 134؛ نیشابوری، همانجا؛ فخرالدین، 31/ 193؛ شیخ طوسی، 10/ 358؛ طبرسی، 10/ 755). اما صوفیه تصریح دارند كه الهام در این آیه چیزی جز «خاطر» نیست. خاطر چه خیر باشد، چه شرّ، از سوی خداوند است كه «خاطرانگیز» اوست، اما چون به دل انسان می‌افتد، به دو صورت الهام و وسوسه مجال ظهور پیدا می‌كند (نک‍ : احمدجام، انس ... ، 253؛ قس: ابن عربی، همانجا؛ باباافضل، 297- 298)، هرچند به سبب مقبولیت و مطلوبیت الهام بعضی از صوفیه، از آن به صورت «خاطر حق» و «خاطر اول» تعبیر می‌كنند (نک‍ : باخرزی، 315؛ ابوطالب مكی، 1/ 251؛ عزالدین، همانجا؛ آملی، محمد، 2/ 85-86). بعضی دیگر «خاطرِ مَلَكی» را الهام می‌دانند و آن را با خاطرِ شیطانی (= وسواس) در تقابل می‌بینند (مستملی، 4/ 1775؛ قشیری، 83-84؛ سلمی، 1/ 478؛ نیز نک‍ : علاءالدوله، العروة ... ، 303 به بعد؛ سعید فرغانی، 176-177). 
علاوه بر این، صوفیه برای موضوعیت دادن الهام به عنوان یكی از مبانی اساسی در نظریۀ معرفتی خویش، بجز آیۀ 51 مذكور، به آیۀ 51 از سورۀ شورى (42) نیز استناد می‌كنند (نک‍ : غزالی، احیاء ... ، 3/ 19). آنان همچنین با استناد به برخی از آیات قرآن كریم (نک‍ : طه/ 20/ 38؛ مائده/ 5/ 111؛ نحل/ 16/ 68)، واژۀ «وحی» را به الهام و الهام غریزی، یا به وحی در معنای لغوی آن كه با الهام همانندی می‌یابد، تفسیر كرده‌اند (نک‍ : میبدی، 5/ 410، 6/ 120؛ آملی، حیدر، 453-454). عده‌ای از مفسران دیگر نیز این نظر را پذیرفته‌اند (اسفراینی، شاهفور، 3/ 1210؛ مجلسی، 90/ 16). به هر حال به گمان عده‌ای از صوفیه «الهام» در حق انبیا ــ چه به واسطۀ ملك باشد و چه بی‌واسطۀ ملك ــ چیزی جز «وحی» نیست (نک‍ : آملی، حیدر، همانجا؛ عبدالرزاق، 155). 
برخی برآنند كه میان الهام و وحی تفاوتی فاحش وجود دارد (ابن حزم، 5/ 17)، و برخی دیگر الهام را اعم از وحی می‌دانند و وحی را گونه‌ای خاص از الهام (ناصر خسرو، 345؛ نیز نک‍ : قیصری، 35، كه می‌گوید الهام به همۀ موجودات می‌رسد). با آنک‍ه اغلب صوفیه الهام و وحی را قریب المعنى یافته‌اند (عبدالرزاق، همانجا)، برآنند كه عارف باید در طی منازل سلوك میان الهام و وحی تفكیك كند (علاءالدوله، مصنفات ... ، 101). 
در واقع به نظر صوفیه، الهام نوعی استمرار وحی است و پس از دور نبوت با پیامبر خاتم (ص)، دور ولایت است كه دایرۀ الهام به آن تخصیص دارد (آملی، حیدر، 458؛ نیز نک‍ : كلینی، 1/ 54). از این رو الهام به رأی عارفان، تابع وحی است، چنانک‍ه اولیا بر اثر متابعت انبیا به الهام می‌رسند (عزالدین، 79). 
گفته‌اند كه الهام آموختنی نیست، اما بنده با توجه به تعلیمات شرعی می‌تواند به جایگاهی برسد كه به او الهام شود (ناصرخسرو، همانجا). 
حصول الهام اگر نزد برخی به تعلیمات شرعی یا به پاكیزگی قلب تعلق می‌یابد (نک‍ : نسفی، الانسان ... ، 235، 239)، نزد حكما به ارتباط نفوس بشری با ارواح فلكی بستگی دارد، چنانک‍ه اگر نَفْس از تعلقات آزاد شود، می‌تواند به مرتبه‌ای برسد كه عالم غیب را همچون عالم شهادت مشاهده كند (ابرقوهی، 131؛ قطب‌الدین، 4/ 103 به بعد؛ نیز نک‍ : ابن‌سینا، الاشارات ... ، 4/ 142-145، «الفعل ... »، 225-226). 
برخی از صوفیه نیز به تعلیل و تحلیل حكما در این باره توجه داشته‌اند و به عقیدۀ آنان اگر میان نفس ناطقه و نفس فلكی در بیداری تعامل واقع شود، بدون مصوّر شدن مَلك، الهام روی می‌دهد (نسفی، همان، 235، 239، 241، 324، كشف ... ، 92-93؛ نیز نک‍ : جندی، 89-90). 
هرچند الهام، از آن روی كه متضمن برهان و دلیلی نیست، از نظر اهل علم حجت تلقی نمی‌شود (جرجانی، 28)، اما در جهان‌بینی عرفانی، دارای اعتبار است (عزالدین، 79) و نه تنها پاره‌ای از كرامات و خوارق عادات منسوب به آنان الهام شمرده می‌شود (پارسا، 18، 20؛ علاءالدوله، العروة، 303 به بعد)، بلكه نسبت مریدی و مرادی و نظارت پیران بر سلوك مریدان نیز به نوعی از الهام متأثر و بر آن مبتنی است (نک‍ : جامی، 469؛ علاءالدوله، مصنفات، 111). صوفیه طرح بسیاری از مفاهیم عرفانی را در سایۀ الهام میسر دانسته‌اند و حتى بعضی از احادیث نبوی را با معرفت الهامی توثیق كرده‌اند (نک‍ : شاه نعمت‌الله ولی، 3/ 179 به بعد؛ نجم‌الدین كبرى، 88؛ نیز نک‍ : روزبهان، 58)؛ چندانک‍ه شماری از آنان مدعیند كه آثارشان را برپایۀ الهامات رحمانی تصنیف و تدوین كرده‌اند (نک‍ : شاه نعمت‌الله ولی، 1/ 401، 413؛ خوارزمی، 1/ 49؛ غزالی، منهاج ... ، 3؛ احمدجام، انس، 7، روضة ... ، 5). صوفیه تصریح دارند كه الهام گاه از سوی حق تعالى به دل بنده می‌رسد و از این روی از الهام به «اخبار الٰهیه» و «خطاب الٰهی» تعبیر می‌كنند (خوارزمی، 1/ 204؛ نیز نک‍ : اسفراینی، عبدالرحمان، 46، 55-56؛ روزبهان، 608- 609) و گاه از جانب ملأ اعلى، فرشته یا مَلك، الهام را در دل می‌افكند (حمویه، 71؛ اسماعیل حقی، 10/ 443). صوفیه رؤیای صادقه را نیز از نوع الهام به شمار می‌آورند (ابرقوهی، 131-132). هم از نظر ایشان، الهام غریزی یا فطری موهبتی است كه به همۀ موجودات، اعم از انسان، حیوان، جماد و حتى شیاطین می‌رسد، الهام غیرفطری خاص انسان، بر دو گونه است: یكی الهام خاص كه به اولیا و اوصیا تخصیص دارد (آملی، حیدر، 453-457؛ میبدی، 5/ 410-411؛ نیز نک‍ : شیخ مكی، 41، 85؛ هیوز، 213)؛ دیگری الهام عام كه هم مؤمن و مسلم راست و هم غیرمسلمان را (نک‍ : آملی، حیدر، 455؛ ابن ابی جمهور، 293؛ نیز نک‍ : نسفی، الانسان، 90). البته تشخیص میان گونه‌های حقیقی و غیرحقیقی الهام عام كاری است كه تنها انسان كامل از عهدۀ آن برمی‌آید (آملی، حیدر، 455-456). 
صوفیه الهام را یكی از راههای مناسب برای رسیدن به علم فراست می‌دانسته‌اند (ابرقوهی، 131). هرچند كه به رأی برخی از صوفیه الهام در دل مؤمن، همان فراست است (سراج، 123؛ ابرقوهی، 133؛ نیز نک‍ : نجم اصفهانی، 163)، اما بیشتر صوفیان الهام و فراست را دو پدیدۀ جدا دانسته‌اند، زیرا با الهام می‌توان امور غیبی را بی‌واسطۀ آثار صوری كشف كرد، در حالی كه در فراست، آثار صوری مورد تأمل، شرط لازم است (عزالدین، 79؛ آملی، محمد، 2/ 86). 
یكی از راههای رسیدن به «فهم مبین» الهام است (روزبهان، 348) و اطلاع از گذشته و آینده، جز با «رصد الهام» شناخته نمی‌شـود (نک‍ : علاءالدولـه، العروة، 168، 293؛ نیز نک‍ : فضولی، 74؛ ابرقوهی، 132؛ پندپیران، 61-62). برخـی از صوفیه ــ مانند الهامیه ــ پـایۀ اصلی معرفـت الٰهی را الهـام می‌دانسته‌اند (نک‍ : هجویری، 348؛ تهانوی، 2/ 1308)، اما برخی دیگر در اینک‍ه الهام به عنوان پایۀ اصلی معرفت باشد، تردید كرده‌اند، زیرا به رأی آنان الهام را نمی‌توان با برهان و دلیل عقلی اثبات یا ابطال كرد، از این رو، حُكم آن در قلمرو معرفت نمی‌تواند موضوعیت یابد (هجویری، 347- 348؛ كستلی، 46؛ ابرقوهی، 133). اما برخلاف آنان، بیشتر عارفان برآنند كه انسان از دو طریق تعلیم و الهام به قلمرو معرفت دست می‌یابد (آملی، حیدر، 423؛ نیز نک‍ : صدرالدین، الشواهد، 348- 349، الاسفار، 1(3)/ 384 به بعد، المبدأ، 483-484) و دل انسان دو در دارد، یكی به سوی ملكوت، و دیگری به سوی عالم مُلك. اگر درِ دل به سوی حواس گشوده شود، انسان به معرفت اكتسابی می‌رسد، و اگر درِ دل به سوی عالم ملكوت گشوده گردد، آنچه فرشتگان می‌دانند و یا در لوح محفوظ مثبت است، به قدر استعداد دل، بر دل می‌افتد و معرفت الهامی حاصل می‌شود (غزالی، احیاء، 3/ 18 به بعد؛ نیز نک‍ : صدرالدین، همان، 484- 488). غزالی (همانجا) این هر دو طریق اخذ علم و معرفت را معتبر می‌داند و نباید كه یكی دیگری را مانع شود (صدرالدین، همان، 485 به بعد؛ قس: علاءالدوله، العروة، 200). 

مآخذ

آملی، حیدر، جامع الاسرار، به كوشش هانری كربن و عثمان اسماعیل یحیى، تهران، 1368 ش؛ آملی، محمد، نفائس الفنون، به كوشش ابراهیم میانجی، تهران، 1379 ق؛ ابرقوهی، ابراهیم، مجمع البحرین، به كوشش نجیب مایل هروی، تهران، 1364 ش؛ ابن ابی جمهور، محمد، مجلى، چ سنگی، تهران، 1329 ق؛ ابن حزم، علی، الفصل، بیروت، دارالمعرفه؛ ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، به كوشش سلیمان دنیا، قاهره، 1968م؛ همو، «الفعل و الانفعال و اقسامها»، رسائل، قم، انتشارات بیدار؛ ابن عربی، محیی‌الدین، الفتوحات المكیة، به كوشش عثمان یحیى، قاهره، 1395 ق/ 1975 م؛ ابن فارس، احمد، مجمل اللغة، به كوشش زهیر عبدالمحسن سلطان، بیروت، مؤسسة الرساله؛ ابن منظور، لسان؛ ابوطالب مكی، محمد، قوت القلوب، قاهره، مطبعة مصطفی البابی؛ احمد جام، انس التائبین، به كوشش علی فاضل، تهران، 1368 ش؛ همو، روضة المذنبین، به كوشش علی فاضل، تهران، 1355 ش؛ اسفراینی، شاهفور، تاج التراجم، به كوشش نجیب مایل هروی و علی اكبر الٰهی خراسانی، تهران، 1374 ش؛ اسفراینی، عبدالرحمان، كاشف الاسرار، به كوشش هرمان لندلت، تهران، 1358ش؛ اسماعیل حقی بروسوی، روح البیان، بیروت، 1405 ق/ 1985 م؛ بابا افضل كاشانی، محمد، مصنفات، به كوشش مجتبى مینوی و یحیى مهدوی، تهران، 1366 ش؛ باخرزی، یحیى، اوراد الاحباب و فصوص الآداب، به كوشش ایرج افشار، تهران، 1358 ش؛ پارسا، محمد، قدسیه، به كوشش احمد طاهری عراقی، تهران، 1354 ش؛ پند پیران، به كوشش جلال متینی، تهران، 1357 ش؛ تهانوی، محمداعلی، كشاف اصطلاحات الفنون، به كوشش محمد وجیه و دیگران، كلكته، 1862 م؛ جامی، عبدالرحمان، نفحات الانس، به كوشش محمود عابدی، تهران، 1370ش؛ جرجانی، علی، التعریفات، قاهره، 1357ق/ 1938م؛ جندی، مؤیدالدین، نفحة الروح، به كوشش نجیب مایل هروی، تهران، 1362 ش؛ جوهری، اسماعیل، الصحاح، به كوشش احمد عبدالغفور عطار، بیروت، دارالعلم للملایین؛ حمویه، سعدالدین، المصباح فی التصوف، به كوشش نجیب مایل هروی، تهران، 1362 ش؛ خوارزمی، حسین، شرح فصوص الحكم، به كوشش نجیب مایل هروی، تهران، 1364 ش؛ دهار، بدر محمد، دستور الاخوان، به كوشش سعید نجفی، تهران، 1349 ش؛ راغب اصفهانی، حسین، معجم مفردات الفاظ القرآن، بیروت، 1932 م؛ روزبهان بقلی، شرح شطحیات، به كوشش هانری كربن، تهران، 1360 ش/ 1981 م؛ زبیدی، محمد، اتحاف السادة المتقین، بیروت، دارالفكر؛ زوزنی، حسین، المصادر، به كوشش محمدتقی بینش، مشهد، 1340 ش؛ سراج، عبدالله، اللمع، به كوشش نیكلسن، لیدن، 1914 م؛ سعید فرغانی، سعیدالدین، مشارق الدراری، به كوشش جلال‌الدین آشتیانی، مشهد، 1398ق؛ سلمی، محمد، «درجات المعاملات»، مجموعۀ آثار، به كوشش نصرالله پورجوادی، تهران، 1369ش؛ شاه نعمت‌الله ولی، رساله‌ها، به كوشش محمدجواد نوربخش، تهران، 1355-1356 ش؛ «شرح كلمات باباطاهر»، ترجمۀ خطیب وزیری، همراه شرح احوال و آثار و دو بیتیهای باباطاهر عریان، به كوشش جواد مقصود، تهران، 1356 ش؛ شیخ طوسی، التبیان، به كوشش احمد حبیب قصیر عاملی، بیروت، داراحیاء التراث العربی؛ شیخ مكی، محمد، الجانب الغربی، به كوشش نجیب مایل هروی، تهران، 1364ش؛ صدرالدین شیرازی، محمد، الاسفار، تهران، 1383 ق؛ همو، الشواهد الربوبیة، به كوشش جلال‌الدین آشتیانی، تهران، 1360 ش؛ همو، المبدأ و المعاد، به كوشش جلال‌الدین آشتیانی، تهران، 1354 ش؛ طبرسی، فضل، مجمع البیان، بیروت، 1408 ق/ 1988 م؛ طبری، تفسیر؛ طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، به كوشش محمود عادل، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی؛ عبدالرزاق كاشانی، شرح منازل السائرین، تهران، 1354 ش؛ عزالدین كاشانی، محمود، مصباح الهدایة، به كوشش جلال‌الدین همایی، تهران، 1367 ش؛ علاءالدولۀ سمنانی، احمد، العروة لاهل الخلوة و الجلوة، به كوشش نجیب مایل هروی، تهران، 1362ش؛ همو، مصنفات فارسی، به كوشش نجیب مایل هروی، تهران، 1369ش؛ غزالی، محمد، احیاء علوم‌الدین، بیروت، دارالمعرفه؛ همو، منهاج العابدین، قاهره، دارالعلم للجمیع؛ فخرالدین رازی، التفسیر الكبیر، بیروت، داراحیاء التراث العربی؛ فضولی، محمد، مطلع الاعتقاد، به كوشش محمد بن تاویت طنجی، آنک‍ارا، 1381 ق/ 1962 م؛ فیض كاشانی، محمد، علم الیقین، قم، 1358 ش/ 1400 ق؛ قرآن كریم؛ قشیری، عبدالكریم، الرسالة القشیریة، به كوشش معروف زریق و علی عبدالحمید بلطه‌جی، بیروت، 1408 ق/ 1988 م؛ قطب‌الدین شیرازی، محمود، درة التاج، به كوشش محمد مشكوة، تهران، 1317-1320ش؛ قیصری، داوود، شرح فصوص الحكم، تهران، چ سنگی؛ كستلی، حاشیة على شرح العقاید، استانبول، 1973 م؛ كلینی، محمد، الاصول من الكافی، به كوشش علی‌اكبر غفاری، بیروت، 1401ق؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، 1403ق/ 1983م؛ مستملی بخاری، اسماعیل، شرح التعرف، به كوشش محمد روشن، تهران، 1366 ش؛ میبدی، احمد، كشف الاسرار، به كوشش علی اصغر حكمت، تهران، 1361 ش؛ ناصرخسرو، زاد المسافرین، برلن، 1341 ق؛ نجم اصفهانی، محمود، مناهج الطالبین، به كوشش نجیب مایل هروی، تهران، 1364 ش؛ نجم‌الدین كبرى، فواتح الجمال، ترجمۀ محمدباقر ساعدی، تهران، 1368ش؛ نسفی، عزیزالدین، الانسان الكامل، به كوشش ماری‌ژان موله، تهران، 1983 م؛ همو، كشف الحقائق، به كوشش احمد مهدوی دامغانی، تهران، 1344 ش؛ نیشابوری، حسن، «تفسیر غرائب القران»، همراه تفسیر (نک‍ : هم‍ ، طبری)؛ هجویری، علی، كشف المحجوب، به كوشش ژوكوفسكی، تهران، 1358 ش/ 1979 م؛ نیز: 

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.