زمان تقریبی مطالعه: 17 دقیقه

الاغانی

الاغانی \al-ʾaqānī\، كتابی از ابوالفرج اصفهانی (ه‍ م) كه‌ از آغاز تأليف‌، بزرگ‌ترين‌ اثر ادبی در تاريخ‌ فرهنگ‌ عربی به‌ شمار آمده‌، و از همان‌ زمان‌ مورد عنايت‌ خاص‌ ادب‌‌دوستان‌ قرار داشته‌ است‌. با اين همه‌، اين‌ كتاب نتوانسته‌ است‌ از چنگ‌ برخی تصحيفات‌، كاستيها، فزونيها و يا افسانه‌هايی كه‌ گرد مردان‌ بزرگ‌ و آثارشان‌ تنيده‌ می‌شود، بگريزد و از ابهامات‌ تهی بماند. 

بررسی منابع‌

از اواخر سدۀ‌ 4 ق / 10 م كه‌ ابوالفرج‌ اصفهانی درگذشته‌، تا سدۀ 7 ق / 13 م دربارۀ اغانی و مؤلف‌ آن‌ سكوتی نسبی برقرار است‌ و از روايات گسترده‌ای كه‌ از آن‌ سده به‌ بعد پديدار شده‌، نوشته‌ای در دست نيست‌. اما در اين‌ سده، بيشتر روايات‌ افسانه‌ای و شورانگيزی كه‌ همه‌جا انتشار يافته‌ است‌، در معجم‌ الادبای ياقوت‌ نقل‌ می‌شود. حدود 100 سال‌ بعد، ابن‌خلكان‌ و سپس‌ مقری جزئياتی بر آنها می‌افزايند و روايات‌ را هيجان‌‌انگيزتر می‌سازند. اکنون، همين روايات‌، دستاويز همۀ كسانی شده‌ است‌ كه‌ در زمان‌ ما، به‌ پژوهش‌ دربارۀ اغانی و ابوالفرج‌ پرداخته‌اند. 
احتمالاً نخستين‌ كتاب در اين‌ باب‌، از آن‌ محمد عبدالجواد اصمعی، به‌ نام‌ ابوالفرج‌ الاصبهانی و كتابه‌ الاغانی (قاهره‌، 1951 م) است‌ كه‌ تقريباً نيمی از آن به‌ كتاب‌ اختصاص‌ دارد. شفيق‌ جبری در دراسة الاغانی (سوريه‌)، بيشتر به‌ خود اغانی عنايت‌ داشته‌ است‌، تا به‌ مؤلف‌ آن‌. محمد احمد خلف‌اللٰه‌ در صاحب‌ الاغانی (بغداد، 1953 م) به‌ نقد رواياتی پرداخته‌ است‌ كه‌ بيشتر با اغانی پيوند دارد. داوود سلوم‌ در دراسة كتاب‌ الاغانی و منهج‌ مؤلفه‌ (نک‍ : مآخذ) كوشيده‌ است‌ تا چگونگی روايات و شيوۀ نقل‌ آنها را بررسی كند. همو با همكاری نوری حمودی قيسی، فهرستی از نام‌ كسان‌ در اغانی را همراه‌ با شرح‌ احوالی مختصر، انتشار داده‌ است‌ (بغداد، 1982 م). 
اما مسئلۀ بسيار پيچيده‌ای كه‌ در اغانی پيوسته‌ گريبان‌گير خواننده‌ بوده‌، همانا مجموعه‌ای از اصطلاحات‌ موسيقی است‌ كه‌ شايد فهم‌ نهايی آنها هرگز ميسر نگردد. با اين همه‌، گروهی به‌ تأليف‌ در آن‌ باره‌ پرداخته‌اند (نك‍ : همین مقاله، موسيقی‌ اغانی). 
افزون‌ بر اين‌ كتابها، انبوهی مقاله‌، يا بخشهايی از برخی كتابها نيز دربارۀ اغانی از جنبه‌های گوناگون‌ تأليف‌ شده‌ است‌ كه‌ مهم‌ترين‌ آنها ياد می‌شود: بلاشر در تاريخ‌ ادبيات‌ عرب‌ به‌ محتوا و روايات‌ توجه‌ دارد (1 / 256 بب‍‌ )؛ سزگين‌ در محاضرات‌ فی تاريخ‌ العلوم‌ العربية و الاسلامية و زُلوندك‌ در مقاله‌ای با عنوان‌ «منابع‌ اغانی» در جست‌وجوی منابع‌ اغانی بوده‌اند؛ زكی مبارك‌ در النثر الفنی فی القرن‌ الرابع‌ از نتيجه‌گيريهای معاصران دربارۀ اغانی انتقاد می‌کند؛ علی جواد طاهر در المورد داستان‌ غم‌انگيز و طولانی چاپ‌ كتاب‌ را شرح‌ می‌دهد؛ و خلاصه‌، عبدالستار فراج‌ كه فهرستهای مفصلی برای كتاب‌ تدارك‌ ديده‌ است، در العربی گزارش‌ بسيار مفيدی از آن‌ فهرستها ارائه می‌دهد.

محتوای كتاب‌

به‌ گفتۀ عبدالستار فراج‌، اغانی به‌طور كلی دارای 700 گزارش‌، شامل‌ شرح‌ حال‌ اشخاص‌ و روايت‌ جنگها ست‌؛ كسانی كه‌ شعری به‌ نامشان‌ ثبت‌ شده‌ است‌ ــ خواه‌ شرح‌ حال‌ داشته‌ باشند، خواه‌ نه‌ ــ به‌ 200‘1 تن‌ می‌رسند؛ افزون‌ بر اين‌، حدود 30 هزار بيت‌ شعر نيز در آن‌ گرد آمده‌ است‌ (ص‌ 123). اين‌ آمارها با آنكه‌ چندان‌ دقيق‌ نیست، از گنجينۀ بی‌مانندی كه‌ در اغانی گرد آمده‌ است‌، پرده‌ برمی‌دارد. چگونگی تأليف‌ اين‌ مجموعه‌ را ابوالفرج‌ در مقدمۀ كتاب‌ چنين‌ شرح‌ داده‌ است‌: در آغاز 100 ترانه بود كه‌ ابراهيم‌ موصلی و دو تن‌ ديگر، برای هارون‌‌الرشيد برگزيده‌ بودند. سپس‌ اسحاق‌ موصلی، به‌دستور واثق‌ در اين‌ مجموعه‌ تجديدنظر كرد (1 / 1-2). البته‌ ابوالفرج‌ به‌ بهانۀ اين‌ 100 آهنگ‌، روايات‌ مفصلی دربارۀ آهنگ‌‌سازان‌، خوانندگان‌، شاعرانی كه‌ شعرشان‌ موضوع‌ آهنگ‌ بوده‌، و هر كس‌ كه‌ با اين‌ هنرها رابطه‌ داشته‌ است‌، نقل‌ كرده‌، و سرانجام‌ بزرگ‌ترين‌ مجموعۀ ممكن‌ را برای موسيقی و ادب‌ از آغاز تا سدۀ 4 ق / 10 م به‌ دست‌ داده‌ است‌. با اين همه‌، او تصريح‌ می‌كند كه‌ جانب‌ اختصار را رعايت‌ كرده‌، و تنها روايات سودمند را آورده‌ است‌. سلوم‌ شرحی را كه‌ ابوالفرج‌ در كتاب خود آورده‌، از نوع‌ كتابهای «امالی» پنداشته‌ است‌ (ص‌ 119) و به اشارت‌ همو، طلال‌ سالم‌ حديثی و كريم‌ علكم‌ كعبی مجموعه‌ای با عنوان‌ شروح‌ الاصفهانی فی كتاب‌ الاغانی (بغداد، 1967 م) تأليف‌ كرده‌اند. 
مايۀ اصلی اين‌ شروح‌، البته‌ گزارش‌ فنی آهنگها، ايقاع‌ آنها، و احتمالاً دستگاهی است‌ كه‌ آهنگ‌ درآن‌ اجرا می‌شده‌ است‌ (نك‍ : همین مقاله، بخش موسیقی اغانی‌). اما اطلاعات‌ ادبی مربوط به‌ اين‌ آهنگها ست‌ كه‌ اغانی را نمونۀ عالی يك‌ كتاب‌ ادبی در زمينۀ شعر و اخبار (داستانهای نيمه‌تاريخی مربوط به‌ شعر و شاعر) ساخته‌ است‌. ادبی‌بودن‌ كتاب‌ در مقدمۀ ابوالفرج‌ بر آن‌ نيز ثبت‌ شده‌ است‌. وی سر آن‌ ندارد كه‌ تأليفی كاملاً فنی ـ علمی و ثقيل‌ به‌ خواننده‌ عرضه‌ كند، زيرا بنا به‌ سنت‌ ادب‌ زمان‌ خود می‌داند كه‌ «طبيعت‌ آدمی، پيوسته‌ ميل‌ دارد از چيزی به‌ چيز ديگر منتقل‌ شود و با گذر از موضوع‌ شناخته‌شده‌ و آشنا به‌ موضوع‌ نو شادمان‌ گردد» (1 / 4؛ نيز نك‍ : بلاشر، 1 / 211-212). خلاصه‌، انتقال‌ از داستانهای كهن‌ به‌ نو، از روايات‌ شاهان‌ به‌ حكايات‌ عامۀ مردم‌ و از سخن‌ جدی به‌ طنز خواننده‌ را به‌ خواندن‌ كتاب‌ مايل‌تر می‌سازد (همانجاها). 
اما پيروی از سنت‌ ادب‌، بدان‌ معنی نيست‌ كه‌ ابوالفرج‌ كتاب‌ خود را اثری غيرعلمی می‌داند. كتاب‌ او تنها اثری سرگرم‌كننده‌ نيست‌، زيرا همه‌ چيز در آن‌ به‌ شيوه‌ای عالمانه‌ عرضه‌ می‌شود، همۀ اطلاعات‌ آن‌ در نظر خود او، اسنادی معتبر دارند و برای آنكه‌ اعتبار علمی آنها بر همگان‌ مسلم‌ باشد، لازم‌ می‌آيد همه‌ را به‌ سلسله‌‌سندی كه‌ حلقه‌های آن‌ را بزرگ‌ترين‌ دانشمندان‌ زمان‌ تشكيل‌ می‌دهند، مستند سازد. سلسله‌ سندهای به‌ ظاهر جدی و حديث‌وار ابوالفرج‌، بحثهایی بس‌ دراز و پايان‌ناپذير را برانگيخته‌ است‌. 
مجموعۀ روايات‌ اغانی را می‌توان‌ به‌ 3 دستۀ جعلی، ضعيف‌ و موثق‌ بخش‌ كرد. مؤلف‌ روايات‌ جعلی را ــ چون‌ در ميان‌ مردم‌ شهرت‌ دارد و از قول‌ نويسندگان‌ و راويان‌ بزرگ‌ نقل‌ شده‌ است‌ ــ می‌آورد، اما گستاخانه‌ راوی را ــ حتى‌ اگر ابن‌خردادبه‌، يا ابن‌كلبی بـاشد ــ دروغ‌گو می‌خواند (5 / 156-157، 6 / 173، 22 / 85؛ نيز نك‍ : سلوم‌، 80 -87). 
يافتن روايت‌ صحيح‌، خاصه‌ در باب‌ انتساب‌ اشعار ــ آن‌ هم‌ در روزگاری كه‌ جعل‌ و سرقت‌ ادبی و فراوانی راويان‌ دست‌ دوم‌ و سوم‌ آميختگی شگفتی در شعر عرب‌ ايجاد كرده‌ بود ــ البته‌ سخت‌ دشوار بود و ابوالفرج‌ برای رسيدن‌ به‌ مقصود، گاه‌ رنجی فراوان‌ بر خود هموار می‌كرد. مثلاً كسی شعری را به‌ اعشى نسبت‌ داده‌ بود؛ وی برای رد اين‌ مدعى، شعر همۀ شاعران متخلص به اعشى‌ را (كه‌ شايد از 20 تن‌ درگذرند) بررسی کرد و عاقبت‌ شعر را در ديوان شـاعری متـأخر یافت (نك‍ : 3 / 285؛ نيز سلوم‌، 110). نمونۀ بسيار جالب‌ توجه‌ ديگر، نظری است‌ كه‌ دربارۀ قطعه‌ شعری داده‌ است‌: «اين‌ شعر در هم‌ ريخته‌، چند بيتش‌ از آن‌ نعمان‌ و چند بيتش‌ از آن‌ يزيد است‌ ... يك‌ راوی كه‌ به‌ سخنش‌ اعتماد نيست‌، آن‌ را به‌ نوفل‌ ... نسبت‌ داده‌ است‌. كسی كه‌ شعر را از نعمان‌ پنداشته‌، ابوعمرو شيبانی ... است‌. من‌ آن‌ را در كتابش‌ يافتم‌، سپس‌ آن‌ را از دست‌نوشتۀ ابوسعيد سكّری از مجموعۀ شعر نعمان‌ برنگاشتم‌ ... » (16 / 26-27؛ نك‍ : سلوم‌، 111). اين‌ دقت‌ وسواس‌آميز، بيشتر نويسندگان‌ عرب‌ چون‌ سلوم‌ را بر آن‌ می‌دارد كه‌ كتاب‌ اغانی را بزرگ‌ترين‌ منبع‌ پژوهش‌ در ادب‌ و فرهنگ‌ عربی بدانند. 
اما اغانی و مؤلف‌ آن‌ نزد همگان‌ اين‌ چنين‌ عزيز نيستند. در زمان‌ خود او، ابومحمد نوبختی اظهار می‌دارد كه‌ ابوالفرج‌ دروغ‌گوترين‌ مردم‌ زمان‌ بود. به‌ بازار وراقان‌ ــ كه‌ در آنجا دكانها آكنده‌ از كتاب‌ بود ــ می‌رفت‌، چيزهای بسياری می‌خريد و به‌ خانه‌ می‌برد و رواياتش‌ را از روی آنها می‌نوشت‌ (نك‍ : خطيب‌، 11 / 399). 
ابن‌جوزی (د 597 ق / 1201 م) نيز به‌ روايات‌ «متشيعی چون‌ او» اعتماد ندارد، از آن همه‌ مجالس‌ باده‌گساری و هرزگی كه‌ گاه‌ خود ابوالفرج‌ هم‌ در آنها شركت‌ داشته است‌، سخت‌ برمی‌آشوبد و می‌گويد: هر كس‌ در اغانی بنگرد، همه‌ گونه‌ زشتی و منكر در آن‌ می‌تواند يـافـت‌ (7 / 40-41؛ نيـز نك‍ : ابن‌كثير، 11 / 280). اوج‌ مخالفت‌ با كتاب‌ اغانی و نويسندۀ آن‌ در اثر وليد اعظمی متجلی است‌ كه‌ نامی پرمعنی دارد: السيف‌ اليمانی فی نحر الاصفهانی (قاهره‌، 1988 م). وی آنچه‌ انتقاد دربارۀ مؤلف‌ و كتابش‌ يافته‌، نقل‌ كرده‌، و خود به‌ نقد آنها پرداخته‌ است‌. 4 فصل‌ كتاب‌ شامل‌ اين‌ مضامين است‌: 1. نقد دانشمندان كهن‌ و معرفیِ «راويان‌ دروغ‌پرداز ... »؛ 2. داستانهايی كه در آن‌ به‌ ساحت‌ مقدس‌ اهل‌ بيت‌ (ع) اهانت‌ شده‌ است‌؛ 3. داستانهای زشت‌ گزنده‌ای كه‌ برضد امويان‌ نقل‌ شده‌ است‌؛ 4. داستانهای گوناگونی كه‌ در آن‌ اسلام‌ مورد تهاجم قرار گرفته است‌، و برمكيان‌ و فارسيان‌ بزرگ‌ داشته‌ شده‌اند. بديهی است‌ كه‌ لحن‌ گفتار در اين‌ كتاب‌، بسيار تند و خشن‌ است‌. 
در مقالۀ ابوالفرج‌ اصفهانی (ه‍ م‌) نظر نويسندگان‌ شيعه‌ نيز دربارۀ اغانی بيان‌ شده‌، و آمده‌ است‌ كه‌ آنان‌ بيشتر او را ــ به‌‌رغم‌ شيعی‌بودن‌ و نوشتن‌ كتاب‌ مقاتل‌ الطالبيين‌ ــ مورد سرزنش‌ قرار داده‌، و كتابش‌ را غيرقابل‌ استفاده‌ دانسته‌اند. 
در ميان‌ معاصرانی كه‌ می‌كوشند اعتبار تاريخی لااقل‌ بخشهايی از اغانی را نفی كنند، جدی‌تر از همه‌ زكی‌مبارك‌ است‌. وی در النثر الفنی، از اينكه‌ می‌بيند نويسندگانی چون‌ جرجی زيدان‌ و طه‌ حسين‌، برای تجزيه‌ و تحليل‌ اوضاع‌ اجتماعی سرزمينهای اسلامی در سده‌های 2-4 ق / 8-10 م به‌ روايات‌ اغانی استناد می‌كنند و در نتيجه‌، جامعه‌ را بيشتر تباه‌ و فسادآلود می‌پندارند، در شگفت‌ می‌شود. وی پس‌ از بررسی ويژگيهای اخلاقی ابوالفرج‌ ــ كه‌ بـه‌ گمان‌ او، هرزه‌ و عياش‌ و لذت‌جو بـوده‌ است‌ ــ نتيجه‌ می‌گيرد كه‌ اثر او نيز به‌ قصد برآوردن‌ نيازهای طبقه‌ای خاص‌ بوده‌، و ابوالفرج‌ خود در مقدمه‌ تصريح‌ كرده كه‌ كتاب‌ را برای تمتع‌ و لذت‌ خواننده‌ نگاشته‌ است‌، نه‌ به‌ قصد ارائۀ گزارشهای صحيح‌ تاريخی (1 / 2)؛ اما او بنا به‌ سنت‌ عموم‌ نويسندگان‌ ادب‌ ــ تقريباً در همۀ زمينه‌ها ــ انبوهی سلسله‌ سند با نام‌ راويان‌ بزرگ برای هريك از روايات داده است كه می‌تواند خوانندگان را به‌ آسانی بفريبد؛ اما اين سلسله سندهای فريبنده‌، دلالت بر چيزی ندارد و در واقع‌ افسانه‌ای بيش‌ نيست‌ (مبارك‌، 1 / 288 بب‍‌ ). 
زكی مبارك‌ ادعا نمی‌كند كه‌ ابوالفرج‌ خود داستان‌ می‌پرداخته‌، و به‌ كتاب‌ می‌افزوده‌ است‌؛ بلكه‌ می‌پندارد كه‌ احتمالاً اين‌ داستانها را ديگران‌ جعل‌ كرده‌ بودند و سبب‌ جعل‌ نيز آن‌ بوده‌ است‌ كه‌ راويان‌ از زمان‌ جاهلی، برای هر قطعه‌ شعر داستانی شورانگيز می‌ساختند و همراه‌ شعر روايت‌ می‌كردند تا به‌ آن‌ زيبايی بخشند. 
نظر زكی مبارك‌ كه‌ البته‌ دربارۀ «اخبار» تازه‌ نيست‌، به‌ شيوه‌های گوناگون‌ قابل‌ تأييد است‌. انبوهی از افسانه‌های خيال‌آميز و كليشه‌ای و تكراری، از طريق‌ راويان‌، با همان‌ سلسله‌ سندهايی نقل‌ شده‌ است‌ كه‌ بسياری از مسلمانان‌ واقع‌گرای سده‌های 2 و 3 ق / 8 و 9 م در واقعيت‌ آنها به‌ چشم‌ ترديد می‌نگريستند؛ با اين همه‌، ايشان‌ هيچ‌يك‌ از آنها را فرونمی‌گذاشتند و پنداری توافق‌ عام‌ بر آن‌ بود كه‌ «اخبار» عرب را، نه‌ به‌عنوان‌ گزارشهای تاريخی، بلکه‌ به‌عنوان‌ گنجينۀ فرهنگ‌ عامه‌، همان‌طور كه‌ گذشتگان‌ بر جـای گذاشته‌اند، روايت‌ كنند و بـه‌ ياری سلسله‌ سندها ــ خواه‌ شفاهی، خواه‌ كتبی ــ از كاستيها و فزونيهايی كه‌ ممكن‌ است‌ به‌ دست نسلهای بعد در آنها رخ‌ دهد، جلوگيری كنند (نك‍ : بلاشر، 1 / 257). شايد عالی‌ترين‌ نمونه‌ در اين‌ باب‌ داستان‌ ليلی و مجنون‌ در اغانی باشد. در آغاز داستان‌، 11 روايت‌ نقل‌ شده كه‌ نشان‌ می‌دهد مجنون‌ وجود خارجی نداشته‌ است‌ (2 / 3، 6، 8-10). ابوالفرج‌ اشاره‌ می‌كند كه‌ انبوهی داستان‌ در اين‌ باره‌ به‌ دستش‌ رسيده‌ است‌ و او بهترين‌ آنها را نقل‌ می‌كند و خود مسئوليتی به‌ عهده‌ نمی‌گيرد (2 / 11)؛ اما هيچ‌يك‌ از اين‌ روايات‌ دروغين‌، از سلسله‌ سند تهی نيست‌. 

واژه‌های فارسی اغانی

نسبت‌ «اصفهانی» ابوالفرج‌ و نيز برخی واژه‌های فارسی در اغانی، همگان‌ را بر آن‌ داشته‌ است‌ كه‌ او را به‌‌درستی، اصفهانی و فارسی‌دان‌ بدانند. در مقالۀ ابوالفرج‌ (ه‍ م‌)، نشان‌ داده‌ شده‌ كه‌ اصفهانی نسبت‌ همۀ خانواده‌ است‌ و به‌ او اختصاص‌ ندارد و حتى احتمال‌ می‌رود كه‌ او اصلاً در اصفهان‌ زاده‌ نشده‌ باشد. اينك‌ برای اثبات‌ فارسی‌دانی او تنها كلمات‌ فارسی اغانی باقی می‌ماند. انبوهی كلمۀ فارسی در آثار شاعران‌ نوخاستۀ عباسی موجود است‌ كه‌ ابوالفرج‌ آنها را نقل‌ كرده‌ است و نمی‌توان این واژه‌ها را به حساب او نهاد؛ اما در درون‌ متن‌ هم‌ بارها كلمات‌ فارسی به‌ كار رفته‌ است‌. 
جبری به‌ كلمات‌ طارمه‌، شادگونه‌، كرمانيه‌ و بوطقه‌ اشاره‌ می‌كند (ص‌ 315). فهرست‌ اين‌ كلمات‌ را، با توجه‌ به‌ كتاب‌، البته‌ می‌توان‌ گسترش‌ داد؛ مثلاً در اخبار اسحاق‌ موصلی، اين‌ كلمات‌ يافت‌ می‌شوند: خيناگر (= خنياگر) (5 / 295-296، 19 / 222-223؛ نيز نك‍ : ه‍ د، اسحاق‌ موصلی)؛ شوبق‌ (در تلفظ امروز: شوبك‌ = چوبك‌) (5 / 342)؛ تخت‌ (= جامه‌دان‌)؛ سفط (= سبد)؛ فهليذی (= پهلوی) (همو، 5 / 293-294). 
آنچه‌ سلوم‌ يافته‌، شرح‌ كلمات فارسی، و برای اثبات‌ موضوع‌ مفيدتر است‌ (ص‌ 78): ابوالفرج‌ می‌نويسد: «دو شار» كه‌ ترجمۀ آن‌ به‌ عربی «اسدان‌» است‌ (5 / 157)؛ «بسيار درم‌» كه‌ ترجمه‌اش‌ به‌ عربی «الكثير الدراهم‌» است‌؛ «يا مرد می خُر» كه‌ فارسی است‌ و ترجمه‌اش‌ چنين‌ است‌: «يا رجل اشرب النبيذ» (5 / 338)؛ «خش‌» كه‌ كلمه‌ای فارسی، و به‌ معنی «طيب‌» است (23 / 32-33؛ نيز نك‍ : سلوم‌، همانجا). 
اما اين‌گونه‌ شروح‌ هم‌ دال‌ بر چيزی نيست‌، چنان‌که در سدۀ 4 ق / 10 م اين‌گونه‌ كلمات‌ و اصطلاحات‌ در عراق‌ بسيار بوده‌ است‌ و ديگر كتابهای ادب‌ نيز همانها را تكرار كرده‌اند. گذشته‌ از آن‌، ابوالفرج‌ شاگرد ابن‌دريد بوده‌، و اين‌ دانشمند «عرب‌نژاد فارسی‌ندان‌» نخستين‌ كسی است‌ كه‌ در جمهرة اللغۀ خود، برای انبوهی از كلمات‌ معرّب‌، ريشه‌های فارسی معرفی كرده‌ است‌. به‌ هر حال‌، دانستن‌ معنی چند كلمه‌ يا چند اصطلاح‌ در محيط عراق‌ آن‌ روزگار، امری بسيار آسان‌ بوده‌ است‌. 

موسيقی اغانی

در زمان‌ ابوالفرج‌، كار موسيقی سخت‌ اوج‌ گرفته‌ بوده‌ است‌، چندان‌ كه‌ او می‌بايست‌ بر منابع‌ متعددی استناد كند تا بتواند اثر جامعی به‌ دست‌ دهد. او به‌راستی از همۀ اين‌ آثار آگاه‌ بوده‌، و در هر باب‌، اظهار نظرهای عالمانه‌ كرده‌ است‌. از اين همه‌ آثار، متأسفانه‌ چيزی جز چند رساله‌، مانند رسالۀ ابن‌منجم‌ باقی نمانده‌ است‌. حال‌ آنكه‌، نام‌ منابعی كه‌ مورد استناد ابوالفرج‌ بوده‌، و در اغانی آمده است‌، به‌ حدود 75 كتاب‌ می‌رسد كه‌ لااقل‌ 25 تای آنها در باب‌ موسيقی بوده‌ است‌ (اصمعی، 384-389). 
اما همۀ دشواری كار از آنجا برمی‌خيزد كه‌ ابوالفرج‌، برای بيان‌ نوع‌ و دستگاه‌ و ضرب‌ (ايقاع‌، يا طرائق‌) آوازی كه‌ خوانده‌، يا آهنگی كه‌ نواخته‌ می‌شد، چندين‌ اصطلاح‌ به‌ كار برده‌ كه‌ در آن‌ روزگار بی‌ترديد معروف‌ همگان‌ بوده‌، و هر كنيزك‌ آوازخوانی می‌توانسته‌ است‌ با شنيدن‌ آن‌ اصطلاحات‌، به‌ آنچه‌ از او خواسته‌اند بخواند، پی ببرد. همين‌ آشنايی همگانی باعث‌ شده‌ است‌ كه‌ ابوالفرج‌ از توضيح‌ آن‌ اصطلاحات‌ خودداری كند و از آنجا كه‌ تقريباً همۀ رسائل‌ موسيقی آن‌ زمان‌، خاصه‌ دو اثر خود او، ادب‌ السماع‌ و كتاب‌ فی النغم‌، نابود شده‌ است‌، اينك‌ فهم‌ معانی دقيق‌ آن‌ الفاظ ناممكن‌ می‌نمايد. با اين همه‌، از آغاز سدۀ 20 م دانشمندان‌ به‌ پژوهش‌ در اين‌ باره‌ پرداخته‌اند و احتمالاً مقالۀ كولانژت‌ در «مجلۀ آسيايی» (X / 166-168) نخستين‌ كار به‌ شمار می‌آيد. پس‌ از آن‌ فارمر (ص 421)، در 1943 م، در كتاب‌ «سعديه‌ گاون‌ و تأثير موسيقی» به‌ امر ريتم‌ (ايقاع‌) پرداخت‌. در همان سال، زاكس‌ و سپس‌ در 1954 م، فارمر گزارشی در اين‌ باره‌ عرضه‌ كردند. چند سال‌ بعد در 1958 م، پژوهشهای فارمر با تحريری تازه‌ در «گزارش‌ فعاليتهای دانشگاه‌ گلاسكو» منتشر شد و ترجمۀ آن‌ نيز در همان‌ سال‌ در مجلة المجمع‌ العلمی العراقی (5 / 183-200) انتشار يافت‌ و آن‌گاه‌ دوباره‌ جرجيس‌ فتح‌اللٰه‌ در كتاب‌ معانی الاصوات‌ فی كتاب‌ الاغانی (بغداد، 1958 م)، هاشم‌ رجب‌ در حل‌ رموز الاغانی و المصطلحات الموسيقية العربية (بغداد، 1967 م)، و اخيراً شوقی در رسالة ابن‌ المنجم‌ فی الموسيقى و كشف‌ رموز كتاب‌ الاغانی (نک‍ : مآخذ)، به‌ كشف‌ معانی آن‌ مصطلحات‌ پرداختند. كثرت‌ اين‌گونه‌ تحقيقات‌ خود نشان‌ از آن‌ دارد كه‌ آن‌ راز همچنان‌ سر به‌ مهر مانده‌ است‌ و همۀ نظرها از حد فرضيه‌ فراتر نمی‌رود. در اينجا، به مشهورترين‌ اصطلاحات‌ كتاب‌ و معانی عام‌ آنها اشاره‌ می‌شود و برای اطلاعات‌ بيشتر می‌توان‌ به‌ بحثهای بسيار مفصل‌ شوقی و ديگر منابعی كه‌ ذكر شد، مراجعه‌ كرد. 
در اغانی، معمولاً در پايان‌ هر شرح‌ حال‌، يا در پيش‌درآمد هر زندگی‌نامه،‌ شعری می‌آيد كه‌ «صوت‌» خوانده‌ شده‌ است‌ و مراد از صوت‌، يك‌ قطعه‌ آهنگ‌ آوازی است‌ كه‌ بايد همۀ مشخصات‌  فنی آن‌ را ذكر كرد تا قابل‌ خواندن‌ و نواختن‌ باشد. مثلاً: صوت‌ [ذيل‌ آن‌ چند بيت‌ می‌آيد]؛ عروض‌ آن‌ بحر وافر است‌؛ آواز (غناء) از ابن‌مكی، خفيف‌ ثقيل‌ اول‌ با [انگشت‌] وسطى در مجرای وسطى‌، و اين‌ قول‌ اسحاق‌ است‌؛ آهنگ‌ ديگری با [ضرب‌] خفيف‌ ثقيل‌ دوم‌، سليمان‌ ساخته‌ كه‌ دست‌ باز (= مطلق‌) در مجرای بنصر است‌ ... (2 / 48). بنابراين‌، ابوالفرج‌ بلافاصله‌ پس‌از ذكر بحر عروضی، به‌ ضرب‌ (ايقاع‌ = ريتم‌) آهنگ‌ اشاره‌ می‌كند، زيرا اصطلاح‌ خفيف‌ و ثقيل‌ و جز آنها نام‌ ضربها ست‌. «ايقاع‌»های اغانی به‌طور كلی عبارت‌اند از: 1. ثقيل‌ اول‌، 2. ثقيل‌ ثانی، 3. خفيف‌ ثقيل‌ اول‌، 4. خفيف‌ ثقيل‌ دوم‌، 5. رمل‌، 6. خفيف‌ رمل‌، 7. هزج‌، 8. خفيف‌ هزج‌. 
اين‌ مصطلحات‌، همه‌جا بر اندازه‌های يكسان‌ دلالت‌ نمی‌كنند، اما چون‌ غرض‌ ما مفهوم‌ كلی است‌، به‌ يك‌ مورد از آن‌ اشاره‌ می‌كنيم‌ (دربارۀ اختلاف‌ در نام‌ ايقاع‌، نك‍ : ه‍ د، اسحاق‌ موصلی). 
برحسب‌ نظر فارابی، اگر پايۀ ضرب‌، يعنی كوچك‌ترين‌ زمان‌ ممكن‌ ميان‌ دو كوبه‌ را، پيمانه‌ فرض‌ كنيم‌ و آن‌ را الف‌ بخوانيم‌، ضربهای ب‌، ج‌، د هر كدام‌ به‌ ترتيب‌ دو، سه‌ و چهار برابر پيمانه‌ خواهند بود؛ حال‌ اگر ايقاعی به‌صورت‌ ب‌ ب‌ ب‌ ب‌ نواخته‌ شود، خفيف‌ نام‌ دارد؛ ج‌ ج‌ ج‌ ج‌ خفيف‌ ثقيل‌ است‌ (نك‍ : آذرنوش‌، 220-221؛ برای توضيح‌ در انواع‌ ايقاع‌، نك‍ : فارابی، 435- 438؛ خشبه‌، 435- 438). 
پس ‌از ايقاع‌، تقريباً هميشه نام‌ انگشتان‌ (= اصابع‌) ذكر می‌شود كه‌ افزون‌ بر معنی اصلی (انگشت‌)، هم‌ بر پردۀ مناسب‌ آن‌ (= دستان‌) و هم‌ بر مقام‌ و يا بر نغمۀ آغازين‌ مقام‌ دلالت‌ دارد. 
اما همۀ ابهام‌ اصطلاحات‌ اغانی از آنجا برمی‌خيزد كه‌ مؤلف‌، نام‌ «اصبع‌» را غالباً با تركيب‌ «در مجرای وسطى» يا «در مجرای بنصر» همراه‌ كرده‌ است‌. 
اين موضوع‌ باعث‌ گفت‌وگوهای بسيار شده‌ است‌. شوقی نظرهای گوناگون‌ در اين‌ باب‌ را مورد بررسی و انتقاد قرار داده‌، و خود پيشنهادهای معقولی عرضه‌ كرده‌ است‌ (ص‌ 471 بب‍‌ ). 
بنا به‌ گمان‌ شوقی، مراد از «مجرى ... » لحنی است‌ كه‌ به‌ نغمه‌ای (نُتی) كه‌ از نهادن‌ انگشت‌ وسطى يا بنصر بر تار سوم‌ عود برمی‌خيزد، نسبت‌ يافته‌ است‌؛ بنابراين‌، مراد از اين‌ اصطلاح‌، يك‌ نت‌ خاص‌ نيست‌، بلكه‌ آهنگ‌ساز، به‌ ياری اين‌ دو اصطلاح‌، اولاً دو دستگاه‌ اصلی موسيقی (مجرای وسطى، مجرای بنصر) را تعيين‌، و در عين‌ حال‌، فاصله‌ها و ميزانهای موردنظر و رابطۀ ميان‌ نتهـا را مشخص‌ می‌كند (ص‌ 426-427؛ برای جزئيـات‌، نك‍ : ه‍ د، اسحاق‌ موصلی). 

مآخذ

ابن‌جوزی، عبدالرحمان‌، المنتظم‌، حيدرآباد دكن‌، 1358 ق؛ ابن‌كثير، البداية و النهاية، به‌ كوشش‌ احمد ابوملحم‌ و ديگران‌، بيروت‌، 1407 ق / 1987 م؛ ابوالفرج‌ اصفهانی، الاغانی، قاهره‌، 1383 ق / 1963 م‌؛ آذرنوش‌، آذرتاش‌، تعليقات‌ بر موسيقی كبير فارابی، ترجمۀ همو، تهران‌، 1375 ش؛ اصمعی، محمد عبدالجواد، ابوالفرج‌ الاصبهانی و كتابة‌ الاغانی، قاهره‌، 1370 ق / 1951 م؛ بلاشر، رژیس، تاريخ‌ ادبيات‌ عرب‌، ترجمۀ آ. آذرنوش‌، تهران‌، 1363 ش؛ جبری، شفيق‌، دراسة الاغانی، دمشق‌، 1370 ق / 1951 م؛ خشبه‌، غطاس‌ عبدالملك‌، تعليقات‌ بر كتاب‌ الموسيقی الكبير (نك‍ : هم‍ ، فارابی)؛ خطيب‌بغدادی، احمد، تاريخ‌ بغداد، قاهره‌، 1349 ق / 1931 م؛ سلوم‌، داوود، دراسة كتاب‌ الاغانی و منهج‌ مؤلفه‌، بغداد، 1969 م؛ شوقی، يوسف‌، رسالة ابن‌ المنجم‌ فی الموسيقى و كشف‌ رموز الاغانی، قاهره‌، 1976 م؛ فارابی، كتاب‌ الموسيقی الكبير، به‌كوشش‌ غطاس‌ عبدالملك‌ خشبه‌، قاهره‌، 1967 م؛ فارمر، ه‍. ج‌.، «اسماء الاصوات‌ فی كتاب‌ الاغانی الكبير»، همراه‌ تاريخ‌ الموسيقی العربية، ترجمۀ جرجيس‌ فتح‌الله‌، بيروت‌، 1972 م؛ فراج‌، عبدالستار، «الاغانی»، العربی، 1390 ق / 1970 م، شم‍ 140؛ مبارك‌، زكی، النثر الفنی فی القرن‌ الرابع‌، بيروت‌، 1352 ق / 1934 م؛ مجلة المجمع العلمی العراقی، مطبعة التفیض، 1377 ق، شم‍ 131‘12؛ نیز: 

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.