افراسیاب
اَفْراسیاب، پادشاه تورانزمین، و از شخصیتهای شاهنامۀ فردوسی. در منابع، نام او بهصورتهای دیگری چون فراسیاک، فرنگرسین، فراسیاب، فراسیاف، فراسیاو، فراسیاپ، فراسیاون، فراسیافک، فراسیاوک، فراسیات، فرنکرسینا، و فرنک بن فیش نیز آمده است (یوستی، 103؛ بارتولمه، 986؛ ابوعلی مسکویه، 1/ 12، نیز حاشیۀ 7؛ بیرونی، 104؛ ثعالبی، 111؛ فردوسی، شاهنامه، 2/ 11، الشاهنامه، 1/ 82؛ ابنعنبه، 12).
افراسیاب پسر پشنگ و از نوادگان تور بود که نسبش به فریدون، پادشاه پیشدادی، میرسید. دربارۀ سلسلۀ اجداد، فرزندان و نسب او، منـابع مختلف روایـات گونـاگونی نقـل کردهاند (نک : فردوسی، شاهنامه، 2/ 10؛ مسعودی، 1/ 221؛ نیز ابنعنبه، بیرونی، همانجاها؛ بندهش، 198؛ حمدالله، 60، 85؛ یوستی، 103, 394).
بنابر برخی از روایات، اهریمن میخواست که ضحاک، اسکندر و افراسیاب جاودانه و بیمرگ شوند، ولی هرمزد این جاودانگی را تغییر داد، چنانکه اهریمن جاودانگی جمشید، فریدون و کاووس را تغییر داده بود (مینوی خرد، 23-24)؛ و برپایۀ روایتی دیگر، افراسیاب پیش از «مردمی»شدن، دیو بود و چون نتوانست طبیعت خود را دگرگون کند، رستگار نشد (دینکرد، 106؛ مناش، 113).
دربارۀ مدت سلطنت افراسیاب، روایتهای مختلفی وجود دارد: برخی آن را 200، و شماری هم 400 سال ذکر کردهاند (فردوسی، همان، 1/ 81-84). او 12 سال بر ایران تسلط و فرمانروایی داشت (بندهش، 206؛ حمزه، 8، 10، 34) که در این دوران ایرانشهر را بلاهای بسیار، چون آفت، تنگدستی، خشکسالی و ویرانی رسید (بندهش، 181-182؛ ثعالبی، 124).
بنابر پارهای از منابع، نبرد افراسیاب با ایران از زمان منوچهر آغاز میشود (بندهش، همانجا؛ ابوعلی مسکویه، 1/ 12؛ ابنعنبه، 28؛ بیرونی، 220؛ ثعالبی، 107)، اما برخی دیگر از منابع (فردوسی، شاهنامه، 2/ 11؛ حمدالله، همانجا) این رویداد را به روزگار نوذر نسبت میدهند.
بنابر متنهای پهلوی، افراسیاب آتش ورجاوندی کرکوی را در زرنگ (سیستان) نشانید، و پس از راندن منوچهر به پدشخوارگر، سپندارمذ را به زنی خواست. سپندارمذ در زمین آمیخت و افراسیاب نیز از پی ویرانکردن زرنگ، آن آتش را فرونشاند (بندهش، 105؛ متون ... ، 22).
افراسیاب 3 بار برای بهدستآوردن فرّۀ آریایی از دریای فراخکرت، همت گماشت و یک بار نیز در کاخ خود برای اَرِدْویسور اناهید (اناهیتا) قربانی کرد، اما توفیقی نیافت (یشتها، 1/ 251، 2/ 341-343). کاخ یا هنگ افراسیاب، و یا به روایت بندهش (ص 180-181)، مان (خانۀ) افراسیاب کاخی در زیرِ زمین بود که افراسیاب آن را برای حفاظت خود به قرینۀ کنگدژ سیاوش ساخته بود. این قصر ارتفاعی برابر با 000‘1 مرد و نیز 100 ستون داشت. در سقف آن ستاره، ماه و خورشید مصنوعی تعبیه شده بود تا شب نیز همانند روز روشن باشد. در این کاخ، 4 رود آب، می، شیر و ماستِ زده جریان داشت («ائوگمدئچه»، 42-43). نام این قصر در شـاهنـامه «بهشت گنگ» آمده است (نک : فردوسی، همان، 5/ 298).
در متنهای پهلوی آمده است که اگر فرمانروایی به بیوراسپ (ضحاک) و افراسیاب نرسیده بود، آنگاه اهریمن گجسته آن فرمانروایی را به خشم میداد و چنانچه فرمانروایی به خشم میرسید، بازپسگرفتن آن تا رستاخیز و تن پسین امکان نداشت؛ زیرا خشم، تنومند (دارای تن مادی) نیست (مینوی خرد، 44). همچنین آمده است که ایرانیان در هنگام فرمانروایی زینگاو ــ تازی بداندیشی که زهر در چشم داشت و با بدچشمی، دیگران را میکشت ــ افراسیـاب را خواستند؛ او نیز بازگشت، زینگاو را کشت و خود بر ایرانشهر فرمانروایی کرد (بندهش، 182).
بنابر شاهنامه، در پایان جنگ بزرگ که به شکست کامل توران انجامید، افراسیاب به غاری دور از دسترس پناه برد و در همانجا به دست پیری عابد، به نام هوم، دستگیر شد و کیخسرو گردن او را زد (نک : فردوسی، همان، 5/ 365-375).