اصطبل
اصطبل \establ\، جایگاه ستوران سواری، بهویژه اسب، یا ستورانِ باربر.
واژۀ اصطبل در اصل یونانی است و در لاتین و زبانهای اروپای غربی نیز به کار رفته است. در زبان یونانی پسین واژههای استابلون، استابلیون، استائولیون، و در لاتین استابولوم به جایگاه نگهداری ستوران اطلاق شده، سپس ظاهراً از طریق غسانیانِ دستنشاندۀ امپراتوری روم شرقی (بیزانس) وارد زبان عربی گشته (EI2, IV / 213-214)، و از آنجا به زبان فارسی راه یافته است. برخی فرهنگنگاران عرب این واژه را شامی شمرده (خلیل، 7 / 180)، و بعضی همچون ابوعمرو و ابندرید تصریح کردهاند که اصل آن عربی نیست (نک : جوهری، 3 / 1623؛ جوالیقی، 19). صیغۀ جمع آن بهصورت اصطبلات و گاهی اصابیل (خلیل، همانجا) به کار رفته است. شماری از مؤلفان بدون ذکر مأخذ، از کاربرد این کلمه در زبان آرامی خبر دادهاند (نک : فرنکل، 124). اگر این حدس درست باشد، میتوان قدمت ورود این کلمه را به زبانهای سامی، بهپیشاز غسانیان نسبت داد. این واژه در فارسی از سدۀ 5 ق بهصورت اسطبل (ناصرخسرو، 25؛ سورآبادی، 380) به کار رفته است.
اصطبل در ایران
پرورش اسب و سوارکاری در ایران پیشاز اسلام، بهویژه در سرزمینهای اسبپرور ماد و نیز در لشکرکشیهای کورش، کمبوجیه و داریوش ــ و گذراندن سربازان از دجلـه در زمـان داریوش بـه گواهـی کتیبۀ بیستون ــ مستلزم داشتن جاهایی مناسب برای نگهداری و پرورش اسبان بود. به گزارش کارنامۀ اردشیر بابکان، به فرمان اردوان اشکانی، اردشیر مجبور به اقامت در «آخور ستوران» شد، رفتن به نخجیر، چوگان و آموزشگاه بر او ممنوع گردید (ص 19)، و به گفتۀ فردوسی به آخورسالاری وادار شد (ص 1497). در اصطبل خسروپرویز 500‘8 اسب خاصه بود و افزونبر آن اسبان حشم و خدم، 960 فیل، 12هزار استر و 120هزار شتر بُختی نیز نگهداری میشد (حمزه، 41-42).
در آن دوران رئیس کل اصطبل را «آخوربذ» یا «آخورسالار» مینامیدند (کریستنسن، 417؛ نیز نک : ه د، آخورسالار). پساز اسلام در عصر عباسیان، مراکز پرورش اسب در خراسان، گوزگان و ختل، بعدها در طخارستان و نزد کوچنشینان نزدیک اصفهان و در جزیرۀ کیش قرار داشت. علاوهبر آن، رمههای اسب در آسیای میانه از شهرت بسیار برخوردار بود، زیرا در زندگی اقوام آن مناطق استفاده از اسب نقش اساسی داشت (اشپولر، 2 / 207). در دربارهای سلطنتی و امرای بزرگ، اصطبل پیوسته به قصر سلطنتی بود، چون علاوهبر اهمیت دفاعی آن، از اسبان برای اسبدوانی، چوگان و شکار استفاده میکردند و بدینسبب، نزدیکی اصطبلها به قصر مهم بود (EI2, IV / 217). از وضع اصطبلها در عصر آلبویه و سامانیان اطلاعی در دست نیست. در عصر سلجوقیان، خواجه نظامالملک از خزینه و اصطبل و سرای نصر بن احمد سامانی یاد میکند (ص 291) و به نظر میرسد که قاعدتاً میبایست این هر 3، در کنار هم بوده باشند.
آگاهیهای ما از وضع اصطبل در عصر ایلخانیان چندان نیست، اما از دوران صفوی نسبتاً بیشتر است. در آن دوران در ایران فقط شاه میتوانست ایلخی (گلۀ اسب) داشته باشد و حکام و مأموران ایالات که ایلخیهایی داشتند، آنها را به نام شاه نگهداری میکردند. ایلخیهای شاه صفوی در سراسر کشور (خاصه آذربایجان و فارس) پراکنده بود؛ بهویژه عالیترین اسبهای شاه در مجاورت تختجمشید نگهداری میشدند. شاه همچنین در همۀ ولایات و بیشتر شهرهای بزرگ اصطبلهای اختصاصی داشت. اسبان شاه را با داغی بهصورت لالۀ شکفته نشان میکردند (شاردن، 4 / 109-110). میرآخورباشی عواید خود را از عوارض مراتع و چراگاهها کسب میکرد (کمپفر، 103). به نوشتۀ تذکرة الملوک، در روزگار صفویان دو امیرآخورباشی جلو و امیرآخورباشی صحرا وجود داشت که زیر نظر امیرآخورباشی کل انجام وظیفه میکردند. امیرآخورباشی جلو نظم و نسق طویلهها و تعیین مهتران و سقایان را برعهده داشت (نک : میرزا سمیعا، 14-15). اسبها همه در یک اصطبل نگاهداری نمیشدند، بلکه آنها را برحسب ارزش و رنگ در اصطبلهای مختلف جای میدادند و گروه کثیری از مهتران به تیمار آنها میپرداختند (کمپفر، 152). ظاهراً واژۀ «جلو» که ریشۀ مغولی دارد، به معنای دهانه و لگام است و جلودار (لگامگیر) مهتری بود که پیشاپیشِ خواجۀ خود حرکت میکرد (مینورسکی، 94). مواجب ناظر دواب خاصۀ شریفه از مواجب امیرآخورباشی صحرا بیشتر بود (همانجا). امیرآخورباشی جلو سالانه 182 تومان و اندی مواجب میگرفت و از پیشکشها و انعامها نیز چیزی بهعنوان رسوم به او میرسید. امیرآخورباشی صحرا نیز سالانه 127 تومان و 5 هزار دینار مواجب داشت و از رسوم و انعام نیز مبلغی به او میرسید (فلسفی، 2 / 405-406).
در دوران قاجار ریاست اصطبل خاصۀ مبارکه و امیرآخوری و نیز اصطبل توپخانه به افرادی از خاندان قاجار یا منسوبان آنان واگـذار میشد (اعتمـادالسلطنـه، 18؛ مستـوفی، 1 / 417؛ نک : ه د، آخورسالار). بهنوشتۀ مستوفی، ادارۀ اصطبل توپخانه در حقیقت میرآخوری اسبهایی بود که به توپخانه و قورخانه اختصاص داشت و همیشه یکی از افراد درباری رئیس اصطبل توپخانه بود و تا حدی جزو بیوتات سلطنتی به شمار میآمد. گاهی رؤسای اصطبل توپخانه ایلخیهای دولتی را چه در اطراف تهران و چه در سرحد مغان سرپرستی میکردند و گاهی که میخواستند چند عراده توپ به جایی بفرستند، از اسبهای آنها استفاده میکردند (همانجا). در عصر پهلوی بهواسطۀ توسعۀ ارتش و استفاده از اسب در نیروی سوار و بهویژه بهکارگرفتن قاطر برای حمل و نقل تجهیزات جنگی و مهمات در مناطق کوهستانی، اصطبلهای بسیاری در شماری از پادگانهای نظامی ساخته شد که ادارۀ آنها با تنظیمات خاصی انجام میگرفت.
در گذشته که سنت بستنشینی رواج داشت، یکی از جاهایی که در آن بست مینشستند، اصطبلهای سلطنتی بود (خالصی، 26).
مآخذ
اشپولر، برتولد، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمۀ مریم میراحمدی، تهران، 1369 ش؛ اعتمادالسلطنه، محمدحسن، المآثر و الآثار، تهران، 1307 ق؛ جوالیقی، موهوب، المعرب، تهران، 1966 م؛ جوهری، محمد، الصحاح، بیروت، 1404 ق / 1984 م؛ حمزۀ اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، برلین، 1304 ق؛ خالصی، عباس، تاریخچۀ بست و بستنشینی، تهران، 1366 ش؛ خلیل بن احمد، العین، قم، دارالهجره؛ سورآبادی، عتیق، تفسیر قرآن کریم، تهران، بنیاد فرهنگ ایران؛ شاردن، ژان، سیاحتنامه، ترجمۀ محمدعباسی، تهران، 1336 ش؛ فردوسی، شاهنامه، بهکوشش ژول مُل، تهران، 1369 ش؛ فلسفی، نصرالله، زندگانی شاه عباس اول، تهران، 1344 ش؛ کارنامۀ اردشیر بابکان، ترجمۀ بهرام فرهوشی، تهران، 1354 ش؛ کریستنسن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمۀ رشید یاسمی، تهران، 1345 ش؛ کمپفر، ا.، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران،1360 ش؛ مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، تهران، 1341 ش؛ میرزا سمیعا، تذکرة الملوک، بهکوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1332 ش؛ مینورسکی، ولادیمیر، سازمان اداری حکومت صفوی، ترجمۀ مسعود رجبنیا، بهکوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1334 ش؛ ناصرخسرو، سفرنامه، بهکوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1356 ش؛ نظامالملک، حسن، سیر الملوک (سیاستنامه)، بهکوشش هیوبرت دارک، تهران، 1355 ش؛ نیز:
EI2; Fraenkel, S., Die Aramäischen Fremdwörter im Arabischen, Hildesheim, 1962.