اشکور
اشکور \eškavar\، ناحیهای کوهستانی و ییلاقی در مرز دو استان گیلان و مازندران.
این ناحیه که در امتداد سلسلهکوههای البرز قرار دارد، از جنوبیترین نقطۀ شهرستان رودسر آغاز میشود و تا جنوبیترین نقطۀ شهرستان رامسر ادامه مییابد. محدودۀ اشکور از جنوب به قزوین، از مغرب به بخش املش و رودبار الموت، از مشرق به بخش کوهستانی شهرستان رامسر و تنکابن، و از شمال به دامنههای کوهستان رحیمآباد و رامسر متصل است ( فرهنگ ... ، 8).
ناحیۀ اشکور، از لحاظ تقسیمات اداری ـ سیاسی، به دو دهستان اشکور سفلا (بخش رحیمآباد شهرستان رودسر) و دهستان اشکور (بخش مرکزی شهرستان رامسر) تقسیم شده است.
هوای ناحیۀ اشکور در پاییز و زمستان و تا اواسط بهار بهشدت سرد، و در تابستانها معتدل و خنک است؛ ازاینرو، در فصل تابستان مسافران بسیاری از شرق گیلان و غرب مازندران به آنجا سفر میکنند.
روستاهای اشکور، بهسبب کمی درآمد و سختی زندگی و عدم امکانات کافی، در چند دهۀ اخیر جمعیت خود را از دست داده، و بیشتر مردم آن در جستوجوی کار به قشلاق گیلان و مازندران و حتى جاهای دورتر کوچ کردهاند (رابینو، ولایات ... ، 43)؛ هرچند جمعیت ناحیه بهسبب درگیریهای داخلیِ گذشته و مهاجرت ساکنان به طالقان و بهویژه به قزوین، از دیرباز رو به کاهش داشته است.
جمعیت ناحیۀ اشکور در 1385 ش، 755‘6 تن بوده است. فعالیت اقتصادی اشکور، کشاورزی، صیفیکاری، دامداری، پیشهوری و صنایع دستی است و کشت گندم و جو در شمار محصولات عمدۀ این ناحیه است. مهمترین رودخانهای که از اشکور میگذرد، پُلرود است. این رودخانه که مرعشی (ص 88، 229، 472)، و نیز رابینو (همان، 406) آن را «پلورود» گفتهاند، از کوه میجی در مرز طالقان سرچشمه میگیرد (همان، 328، 406). زبان مردم اشکور گیلکی، با لهجۀ محلی است. آنها به فارسی و ترکی هم سخن میگویند (همان، 403).
اشکور در منطقۀ تاریخی دیلم (= دیلمستان) واقع شده، و از دیرباز از توابع رانکوه بوده است. چنانکه از منابع تاریخی برمیآید، در روزگاران کهن غالباً دیلم و اشکور یا دارای حکمرانی واحد بوده، یا دستکم یک واحد سیاسی شمرده میشده است. این وضع تا دوران صفویه ادامه داشته، و بدین سبب در منابع پیشین غالباً دیلم و اشکور در کنار هم به کار رفته است.
از اوضاع سیاسی و اجتماعی اشکور در پیش از اسلام هیچگونه اطلاعی در دست نیست. از اوضاع این ناحیه در دوران پس از اسلام نیز تا سدههای 6 و 7 ق / 12 و 13 م آگاهی درست و روشنی نداریم. بر پایۀ گزارشهای تاریخی، مردم اشکور تا سدههای 2 و 3 ق بر آیین کهن خود (زردشتی) بودهاند. از آن پس با ورود شیعیان زیدیمذهب و گسترش نفوذ آنان به وسیلۀ ناصرالحق اطروش (د 304 ق / 916 م) و جانشینان و پیروان او، مردم اشکـور نیـز بـه مذهب زیـدی گرویدند (رابینو، ولایات، 404). به روایت مرعشی (ص 472)، ناصرالحق مسجدی در «رودبارک» (که اکنون یکی از روستاهای اشکور سفلا ست) بنا نهاد. درعینحال، ظاهراً تا یک سده بعد، زردشتیان نیز در کوهستانهای این ناحیه پراکنده بودند. مدتی (احتمالاً در سدههای 3 و 4 ق) اشکور تحت حکومت جستانیان درآمد. از سدۀ 5 ق / 11 م بهبعد، بهسبب نفوذ اسماعیلیان در منطقۀ الموت و دیلم و اشکور، بسیاری از مردم اشکور به کیش اسماعیلی درآمدند و به هواخواهی اسماعیلیان برخاستند، اما پساز تسخیر اشکور بهوسیلۀ علویان کیایی گیلان در سدۀ 8 ق / 14 م، مذهب زیدی در آنجا رواج بیشتر یافت (مرعشی، 245) و پیروی از اسماعیلیه کاستی پذیرفت. هرچند برخی از وجود یک اقلیت یهودی در حدود 845 ق / 1441 م در چاکان (مقر فرمانروایی کیاملک هزار اسبی) خبر میدهند، اما پس از آن، از این طایفه و پیروان دیگر ادیان و مذاهب اسلامی نشانی در دست نیست. دستکم از زمان صفویه به بعد، مردمان اشکور یکپارچه شیعۀ امامی بودهاند و اکنون نیز بر همین مذهباند.
چنین مینماید که تا تسخیر اشکور بهوسیلۀ کیاییان، این سرزمین عموماً دارای فرمانروایان مستقلی بوده است. بهویژه از اواخر سدۀ 7 و بعد در سدۀ 8 ق خاندان مستقل هزار اسبی بر آن سامان فرمانروایی میکرده، و ظاهراً مؤسس آن سلسله هندوشاه بوده است. پس از او، فرزندش، اسماعیل، فرمانروای اشکور شد. پس از اسماعیل فرزندش، کیاملک، نامدارترین حاکم شناختهشدۀ اشکور، به فرمانروایی رسید. محل حکومت او چاکان بود که اکنون یکی از روستاهای کوچک اشکور علیا ست. در روزگار او سید علی کیا، فرمانروای قدرتمند گیلان، آهنگ تسخیر اشکور کرد و سرانجام در 776 ق / 1374 م، طی نبرد سختی در سیجیران (= سجیران فعلی که اکنون در اشکور سفلا واقع است) بر اشکور چیره شد. پس از چندی، بار دیگر کیاملک بر این ناحیه دست یافت، اما در حدود 780 ق سید علی کیا دوباره به اشکور لشکر کشید (همو، 62-63). با شکست کیاملک سید مهدی کیا به امارت اشکور گمارده شد (همو، 63). پس از کشتهشدن سید علی کیا در رشت (791 ق / 1389 م) و عقبنشینی سادات کیایی از لاهیجان و گیلان و تنکابن، کیاملک از تبعیدگاه خود بیرون آمد و بار دیگر طی نبردی به اشکور دست یافت (همو، 89؛ رابینو، فرمانروایان ... ، 126). اما در همان سال کیاملک را نوهاش، کیاجلالالدین، به قتل رسانید و جانشین او شد. پس از چندی، جلالالدین نیز به دست مهدی کیا نامی، از دودمان کامیاروند، به قتل رسید. کیامحمد و کیاهزار اسب، دو تن از خویشان کیاجلالالدین، به هنگام رزم کاشکو در 819 ق / 1416 م، از پـای درآمدند و بـا مرگ آنـان فرمانروایی هـزار اسبی پایان یافت (همانجا). پس از آن، اشکور یکسره در قلمرو کیاییانِ گیلان درآمد و تـا روزگار صفویه و تسخیر سرتاسر گیلان به همان حال باقی ماند.
در منابع پس از صفوی یادی از اشکور در میان نیست. آثار باستانی فراوانی که عمدتاً مربوط به دوران فرمانروایی کیاییان است، در سرتاسر اشکور بر جای مانده است. پادشاهان کیایی فصل تابستان را، به سبب هوای مطلوب اشکور، به آنجا میرفتند؛ از اینرو، کاخها و مؤسسات رفاهیِ مناسب در برخی از نواحی اشکور بنیاد نهادند که مهمترین آنها در سمام و لوسن است. دو تن از پادشاهان کیایی در سمام مدفوناند و آثار گور آنان و برخی دیگر از این خانواده در آنجا باقی است. لوسن نیز که در منطقۀ جیر کشایه در اشکور علیا واقع شده، دارای قصر ییلاقی بوده است. مادر سید محمد کیا در آنجا مدفون است، اما اکنون از لوسن جز ویرانهای بر جای نیست.
آثار بازمانده از آن روزگاران و زمانهای بعد شامل بقعهها، مساجد، پلها و اشیائی چـون کـاشی و سفـال است (نک : ستوده، 2 / 381-415).
مآخذ
رابینو، ی. ل.، فرمانروایان گیلان، ترجمۀ محمدتقـی پوراحمد جکتاجی و رضا مدنی، رشت، 1364 ش؛ همو، ولایات دارالمرز ایران (گیلان)، ترجمۀ جعفر خمامیزاده، رشت، 1366 ش؛ ستوده، منوچهر، از آستارا تا استارباد، تهران، 1351 ش؛ فرهنگ آبادیهای کشور (1365 ش)، شهرستان رودسر، مرکز آمار ایران، تهران، 1368 ش؛ مرعشی، ظهیرالدین، تاریخ گیلان و دیلمستان، بهکوشش منوچهر ستوده، تهران، 1364 ش.