زمان تقریبی مطالعه: 17 دقیقه

اشتقاق

اِشْتِقاق، اصطلاحی در دستور زبان عربی. اشتقاق در لغت به معنی برگرفتن بخشی از یك چیز است (نك‍ : لین، IV / 1577). این كلمه تقریباً معادل علم ریشه‌شناسی، و در اصطلاح دانشمندان عرب در آوردن یك لفظ از لفظی دیگر است به شرط مناسبت در معنی و تركیب، و مغایرت در ساخت (جرجانی، 27). با توجه به این تعریف می‌توان گفت كه اشتقاق خاستگاه یك واژه را مورد بررسی قرار می‌دهد و به دنبال روابط میان واژگانی است كه به نوعی با یكدیگر پیوند آوایی و معنایی دارند.

منبع‌شناسی

موضوع اشتقاق از دیرباز توجه بسیاری از دانشمندان و زبان‌شناسان عرب را به خود معطوف داشته است و از ابتدای سدۀ 2 ق تألیف در این زمینه آغاز می‌گردد. سیوطی در المزهر نام 12 تن را كه به طور مستقل تحت عنوان اشتقاق یا اشتقاق الاسماء به پژوهش پرداخته‌اند، آورده است (1 / 351): 1. قُطْرب (د 206 ق). 2. اخفش اوسط (د 215 ق). 3. اصمعی (د 216 ق)، كه كتاب الاشتقاق او چند بار ازجمله در قاهره (1400 ق / 1980 م) به چاپ رسیده است. 4. ابونصرباهلی (د 231 ق). 5. مبرد (د 285 ق)، كه بخشهایی از كتاب او در باب اشتقاق را می‌توان در المتقضب وی باز یافت. 6. مفضل بن سلمه (د 300 ق)، كه برخلاف نظر هارون (ص 28) و آنچه در «دائرةالمعارف اسلام» (EI2) آمده، غیر از مفضل ضبی (د 168 ق) است. 7. زجاج (د 311 ق)، كه كتاب او از منابع سیوطی در المزهر بوده است (همانجا). 8. ابن سراج (د 316 ق)، كه اثر وی از منابع جوالیقی در المعرب (ص 3) و نیز سیوطی در المزهر (همانجا) بوده، و در كتاب الاصول فی النحو به چاپ رسیده است (بغداد، 1973 م). 9. ابن درید (د 321 ق)، كه كتاب الاشتقاق او به كوشش ووستنفلد (1854 م)، و نیز به كوشش عبدالسلام محمد هارون (قاهره، 1958 م) چاپ شده است. انگیزۀ ابن درید در تدوین این كتاب، به گفتۀ خود او، دادنِ پاسخ به كسانی است كه «از روی نادانی یا تجاهل»، نامهایی چون كَلْب، كُلَیْب را زشت می‌دانستند و به صاحبان آن نامها كنایه می‌زدند؛ وی كوشیده است كه علت این نام‌گذاریها را بیان كند (1 / 4-6). كتاب وی با نمونه‌هایی از اشتقاق نامهای پیامبر اكرم (ص) آغاز می‌گردد. او در اثنای سخن، گاه اطلاعاتی تاریخی دربارۀ قبایل عرب و بزرگان نیز به دست می‌دهد (نك‍ : هارون، 33). 10. نحّاس (د 338 ق). 11. ابن خالویه (د 370 ق). 12. رمّانی (د 384 ق).
در زمان همین مشاهیر، چند تن دیگر را می‌شناسیم كه تألیفاتی در زمینۀ اشتقاق بدانان منسوب است، ولی سیوطی از ایشان یادی نكرده است: 1. ابومنذر هشام بن محمد بن سائب كلبی (د 204 ق)، اشتقاق اسماء البلدان. 2. ابوالولید عبدالملك بن قطن مهری قیروانی (د 256 ق)، اشتقاق الاسماء (یا اشتقاق الاسماء ممّالم یأت به قطرب). 3. ابن ابی طاهر طیفور (د 280 ق)، كتاب المشتق. 4. ابوالقاسم عبدالرحمان بن ابی اسحاق زجّاجی (د 337 ق)، اشتقاق اسماء الله تعالى و صفاته المستنبطة من التنزیل (بغداد، 1974 م). 5. ابن درستویه (د 347 ق) كه دو كتاب الاشتقاق الكبیر و الاشتقاق الصغیر بدو منسوب است. 6. ابوعمر محمد بن عبدالواحد، معروف به مطرز و ملقب به غلام ثعلب (د 354 ق)، تفسیر اسماء الشعراء. 7. ابن‌جنی (د 392 ق)، المبهج فی اشتقاق اسماء الشعراء (نك‍ : عبدالتواب، 47-50؛ شرقاوی، 183).
از اوایل سدۀ 5 ق / 11 م به بعد نیز كوششهایی در زمینۀ اشتقاق صورت گرفته است: 1. زجاجی (د 415 ق)، اشتقاق الاسماء؛ 2. ابوعبید بكری (د 487 ق)، اشتقاق الاسماء؛ 3. علی بن محمد خوارزمی (د 560 ق)، اشتقاق اسماء المواضع و البلدان؛ 4. ابن مالك (د 672 ق)، رسالة فی الاشتقاق؛ 5. ابوبكر محمد بن احمد وائلی بكری (د 685 ق)، الاشتقاق؛ 6. محمد صدیق خان بهادر (د 1307 ق)، العلم الخفاق فی علم الاشتقاق (استانبول، 1296 ق).
با اینهمه، نباید نام «اشتقاق» كه بر این كتابها نهاده شده است، پژوهشگر را دچار اشتباه كند، زیرا اشتقاق، هنوز پایه‌های معین علمی نیافته بود تا بتوان آن را دانشی مستقل تلقی كرد؛ به عبارت دیگر، برداشت این دانشمندان از علم اشتقاق، همان است كه در هر لغت‌نامۀ دیگر می‌توان یافت. دو اثر ابن درید این نظر را نیك تأیید می‌كند؛ چه، او در كتاب جمهره به موضوع اشتقاق كمتر از آنچه در كتاب اشتقاق خود آورده، نپرداخته است.بدین‌سان، همۀ كتابهای بزرگ لغت، از العین خلیل و تهذیب ازهری گرفته تا قاموسهای عظیم متأخر، پیوسته به امر اشتقاق عنایت داشته‌اند. حتى كتابهای تاریخی و جغرافیایی و ادبی و به خصوص تفاسیر و لغت‌شناسی قرآن هم از ریشه‌یابی كه سخت مورد علاقۀ نویسندگان مسلمان بوده، آكنده است. مثلاً یاقوت در معجم البلدان خود گاه ریشۀ اعلام جغرافیایی را شرح داده، و ابن‌خلكان در پایان هر یك از مقالات خود، به جست‌و‌جوی ریشۀ نام كسی كه زندگی نامه‌اش را نگاشته، برخاسته است.
با اینهمه، شاید بتوان ادعا كرد كه بیش از هر چیز، نیاز شدید مسلمانان به درك الفاظ قرآن موجب حركت بسیار گستردۀ ریشه‌یابی در ادب عربی شده است. از‌این‌رو، مشاهده می‌شود كه نخستین اشتقاق‌نامه‌های قرآنی ــ به‌خصوص مشكل القرآن ابن‌قتیبه كه اینك در دست است ــ همزمان با نخستین قاموسهای نظام یافتۀ بزرگ تألیف شده‌اند. از آن پس، اشتقاق‌نویسیِ خاص قرآن، گسترشی چشم‌گیر یافته، و آثار بزرگی نظیر مفردات راغب (د 502 ق) پدید آمده است.
اشتقاق‌یابی الفاظ قرآن كریم در زمان حاضر نیز مورد عنایت قرار گرفته است، ازجمله جفری در «واژگان بیگانه در قرآن» به شیوۀ خاورشناسان، بخش عظیمی از الفاظ قرآن را ریشه‌یابی كرده، و حسن مصطفوی در التحقیق فی كلمات القرآن (تهران، 1360 ش)، به شیوه‌ای نیم جدید ـ نیم سنتی، دربارۀ همۀ كلمات قرآن تحقیق نموده است. دربارۀ اشتقاق به طور عموم، برخی از معاصران نیز چند اثر پدید آورده‌اند كه در خور توجه است: 1. عبدالقادر مغربی، الاشتقاق و التعریب (قاهره، 1908 م). 2. عبدالله امین، الاشتقاق (قاهره، 1376 ق / 1956 م)؛ مؤلف در این اثر كه بر برداشتها و تجربیات شخصی او استوار است، ضمن گسترش تقسیم‌بندی اشتقاق، فهرستی الفبایی از اسامی اعیان كه فعل از آنها مشتق شده، ارائه كرده است (ص 53 به بعد). 3. فؤاد حنا طرازی، الاشتقاق (بیروت، 1968 م)؛ وی اشتقاق را در مورد اسامی و افعال بررسی كرده، و به نقد دیدگاههای دانشمندان گذشته پرداخته است.
دانسته‌های گذشتگان از اشتقاق را نباید علمی كمال یافته، و با علم ریشه‌شناسی جدید منطبق پنداشت؛ چه، آنان تقریباً در همۀ احوال، جانب تاریخی كلمه را فرو نهاده‌اند، اما استوارترین جنبۀ كار آنان را احتمالاً می‌توان در زمینۀ صرف دانست، ولی در همین زمینه نیز كه به یمن قیاس، قانونمند شده است، برخی سنتها، كار دانشمندان را به بن‌بست می‌كشاند. مثلاً اعتقاد به 3 حرفی بودن كلمات موجب شده است كه كلمه‌ای چون اسم (از ریشۀ SM) را گاه مشتق از وسم، گاه از سمو، و گاه شكلهای دیگر بدانند (نك‍ : ه‍ د، اسم). بی‌اطلاعی از زبانهای كهن ــ خواه سامی، خواه هند و اروپایی ــ و اندكی عنایت به معناشناسی، به اظهار نظرهایی گاه شگفت دربارۀ كلمات جامد، و به خصوص واژه‌های بیگانه انجامیده است.
صرف و اشتقاق: ابن جنی معتقد است كه تنها با شناخت تصریف می‌توان بر علم اشتقاق آگاهی یافت. وی می‌گوید: میان تصریف و اشتقاق رابطۀ نیرومندی وجود دارد. در تصریف ــ البته به شیوۀ سیبویه و قدما ــ واژه‌ای در نظر گرفته می‌شود و به وجوه مختلف صرف می‌گردد، مثلاً از فعل 3 حرفی ضرب، ضربب بر وزن جعفر ساخته می‌شود. در اشتقاق نیز مصدر ضَرْب در نظر گرفته می‌شود و ماضی و مضارع از آن مشتق می‌گردد ( المنصف، 1 / 2-4؛ نیز نك‍ : ابن عصفور، 1 / 28). البته هدف تصریف از ارائۀ نمونه‌ها نشان دادن دگرگونیهایی است كه در صامتهای اصلی (ریشه) رخ می‌دهد تا واژگان جدید ساخته شوند، اما در اشتقاق ذكر این نمونه‌ها برای توضیح چگونگی اخذ یك صیغه از صیغۀ دیگر است و بدیهی است كه این امر مستلزم شناخت و كاربرد آن دگرگونیهاست. با اینهمه، عمومیت تصریف بیشتر از اشتقاق است؛ چه، اشتقاق درخصوص برخی از واژگان، مانند جبل و حجر كه برای آنها هیچ شكل اولیه‌ای یافت نمی‌شود، سكوت كرده، حال آنكه تصریف آنها را در ساخت «فَعَل» جای داده است (نك‍ : سیوطی، المزهر، 1 / 351؛ EI2). از سوی دیگر، تصریف واسطۀ میان نحو و لغت است و از اشتقاق به نحو نزدیك‌تر است، در صورتی كه اشتقاق بیشتر با لغات ارتباط دارد و در جست‌و‌جوی نقطۀ آغاز آنهاست (نك‍ : ابن جنی، همان، 1 / 4).

انواع اشتقاق

الف ـ اشتقاق صغیر

اشتقاق صغیر شایع‌ترین نوع اشتقاق است كه در آن ترتیب و توالی صامتهای اصلی در كلمات مشتق و مشتق منه یكسان است، مانند علم > عالم > اِعْلَم ... برخی این نوع از اشتقاق را اشتقاق اصغر نامیده‌اند (تهانوی، 1 / 767؛ صالح، 174) و گروهی نیز بدان اشتقاق عام گفته‌اند (وافی، 172). بخش بزرگی از واژگان زبان عربی مبتنی بر همین نوع ازاشتقاق است؛ اما دانشمندان علم صرف تنها به گوشه‌ای از این روابط پرداخته‌اند و آنچه در كتابهای دستور ذیل باب مشتقات (اسم فاعل، اسم مفعول، مصدر میمی، ... ) می‌آید، بخشی از اشتقاق صغیر است.
در حوزۀ اشتقاق صغیر، پیوسته نحویان به این موضوع كه اصل مشتقات چیست، توجه كرده، و عموماً دو نظر ابراز داشته‌اند: بصریان بر آنند كه مصدر اصل مشتقات است؛ و كوفیان، فعل را اصل دانسته‌اند. ابن انباری به تفصیل آراء هر دو مكتب را ارائه كرده، و به بحث و بررسی پیرامون آنها پرداخته، و خود نظر بصریان را تأیید كرده است (1 / 235-245؛ نیز نك‍ : زجاجی، 56-63؛ ابوالبقاء، 143- 149).
با اینهمه، سیبویه كه از بصریان بنام است، اسم را، به سبب تمكن بیشتر، اصل، و فعل را از آن مشتق دانسته است (1 / 20-21؛ نیز نك‍ : ابن سراج، 1 / 40؛ ابن برهان، 1 / 101). عقیدۀ دیگری كه از دیدگاه بصریان متفرع می‌گردد، این است كه مصدر اصل فعل است و فعل اصلِ وصف (اسم فاعل، اسم مفعول، ... ) (نك‍ : ابن‌شجری، 1 / 293). برخی نیز بر آنند كه مصدر و فعل هر دو اصالت دارند و هیچ یك از دیگری مشتق نشده‌انـد (نك‍ : ابن عقیل، 1 / 559؛ سیوطی، همع... ، 1 / 186). ابن جنی در تأیید نظر استادش ابوعلی فارسی تقدم زمانی در اسم و فعل را انكار می‌كند و می‌گوید: از نظر زمانی نمی‌توان هیچ یك از این دو را بر آن دیگری مقدم داشت (نك‍ : الخصائص، 2 / 33-40).
اختلاف نظر دربارۀ اصل مشتقات تا زمان حاضر همچنان ادامه می‌یابد و معاصران نیز در این باره آرائی عرضه داشته‌اند. برخی نظر بصریان را تأیید می‌كنند (صالح، 181) و برخی آن را مردود می‌شمرند و معتقدند كه اندیشۀ آنان متأثر از نحویان پارسی است، زیرا اصل اشتقاق در زبانهای آریایی مصدر اسمی، و در زبانهای سامی فعل است (ولفنسن، 14). گروهی نیز گفته‌اند
كه افعال از اسماء معانی (بجز مصادر)، اسماء اعیان، اسماء صوت، ... گرفته می‌شوند و این افعال نیز به نوبۀ خود، اصل دیگر مشتقات زبان می‌گردند (امین، 14). برخی می‌گویند: اصل مشتقات در زبان عربی هم ممكن است فعل باشد، هم اسم. البته آنچه مشتقات نامیده می‌شوند، عموماً از افعال گرفته شده‌اند، اما خود این افعال گـاه اصل، و گـاه برگرفته از اسامی جامدند (نك‍ : یعقوب، 196).
شایان ذكر است كه دربارۀ آنچه دانشمندان علم صرف مشتق خوانده‌اند، یعنی اسم مصدر، اسم مره، مصدر میمی، اسم زمان، اسم مكان، اسم فاعل، اسم مفعول، صفت مشبهه، صیغۀ مبالغه، اسم تفضیل و اسم ابزار اختلافی وجود ندارد و همه اصل آنها را فعل دانسته‌اند و اصل افعال مزید نیز فعل ماضی 3 حرفی است (نك‍ : همو، 196-197). البته واژگانی نیز هستند كه با این اصل سازگار نیستند، مثلاً اصل برخی اسمهای مكان اسم است، مانند مَأسَدة و مَسْبَعة كه اصل آنها اسِد و سبع است. از این رو، ابن قتیبه فصلی در اشتقاق صفات از اسم گشوده است (ص 468- 469؛ نیز نك‍ : رایت، I / 148). اینك ملاحظه می‌شود كه در زمینۀ صرف و براساس قیاس ممكن است امر اشتقاق تا حد پایان ناپذیری گسترش یابد. اما لغت‌شناسان كهن، با اعتقاد بر توقیفی بودن زبان، دایرۀ كار را محدود ساخته‌اند، زیرا براساس این اعتقاد، دیگر نمی‌توان با قیاس، كلماتی را كه در زبان عربی شنیـده نشـده است، مشتق كـرد و به كـار برد (نك‍ : ابن فارس، الصاحبی، 57).

ب ـ اشتقاق كبیر (قلب لغوی)

این اشتقاق همان است كه ابن جنی آن را اشتقاق اكبر خوانده، و فصلی از خصائص را بدان اختصاص داده است (2 / 133- 139)؛ اما معاصران اصطلاح اشتقاق كبیر را ترجیح داده‌اند (مثلاً نك‍ : امین، 1-2؛ صالح، 186؛ هارون، 27). این نوع اشتقاق از قلب و جابه‌جایی صامتهای یك كلمۀ 3 حرفی یا 4 حرفی به دست می‌آید كه میان آنها معنای مشتركی وجود دارد، مثلاً كلم > كمل > مكل > ملك > لكم > لمك كه همۀ آنها در یك مفهوم (قوت و شدت) شریكند (نك‍ : ابن جنی، همان، 2 / 134- 138).

ابن جنی می‌گوید: چنانچه معنای یكی از این شكلها دور از معنای صورتهای دیگر باشد، باید با ظرافت معنای مشتركی میان آنها یافت (همان، 2 / 134). قلب لغوی از پایه‌های گسترش زبان عربی به شمار رفته است و زبان‌شناسان كهن در پژوهشهای خویش فصل مستقلی بدان اختصاص داده‌اند (مثلاً نك‍ : ابن فارس، همان، 329؛ ثعالبی، 564-565؛ سیوطی، المزهر، 1 / 476-481). اندیشۀ قلب در واژگان به خلیل ابن احمد فراهیدی باز می‌گردد. وی كوشیده است تا واژگان زبان عربی را با تكیه بر همۀ شكلهای احتمالی كه از جابه‌جایی صامتها به وجود می‌آید، گرد آورد و مستعمل و غیرمستعمل آنها را از یكدیگر باز شناسد و كتاب العین او نیز براساس همین اندیشه تنظیم شده است. با اینهمه، ابن جنی خود را نخستین كسی می‌داند كه روابط میان این دست از واژگان را اشتقاق اكبر نامیده، و پیش از وی كسی برای آن نامی برنگزیده است؛ البته وی اعتراف می‌كند كه پیش از او ابوعلی فارسی این روابط را دریافته بوده، اما بر آنها نامی نگذارده، و شرحشان نداده است (همان، 2 / 133). می‌توان احتمال داد كه نظریۀ ابن جنی الهام پذیرفته از اندیشۀ خلیل بوده است، اما تفاوت آشكاری كه میان روش خلیل در العین ــ و نیز دیگر لغت‌نویسان كه از او پیروی كرده‌اند ــ با طرح ابن جنی وجود دارد، این است كه آنان ــ برخلاف ابن‌جنی ــ صورتهای به دست آمده از قلب واژگان را به یك معنای واحد باز نمی‌گردانده‌اند (برای معانی مشترك میان واژگان در اشتقاق كبیر، نك‍ : كیا، 1 به بعد).
در میان دانشمندان كهن برخی چون زجاج نظر ابن جنی را تأیید كرده، و برخی نیز چون سیوطی آن را مردود شمرده‌اند (نك‍ : همان، 1 / 347، 354). و در میان معاصران نیز گروهی ابن جنی را به تكلف متهم نموده، نظر او را رد كرده‌اند (مثلاً نك‍ : یعقوب، 202-204) و گروهی نیز میانه‌روی كرده، می‌گویند: نظر ابن جنی دربارۀ پاره‌ای از واژگان درست، و دربارۀ پاره‌ای نادرست است (صالح، 194؛ نیز نك‍ : یعقوب، 204)؛ برخی نیز برآنند كه قلب ــ همانگونه كه پیشینیان اعتقاد داشته‌اند ــ از سنتهای عرب است و نمی‌توان آن را در زمرۀ تقسیمات اشتقاق قرار داد و اشتراك معنوی میان واژه‌هایی كه از جابه‌جایی صامتها به وجود می‌آید، از باب ترادف است، نه اشتقاق (همانجا). شایان ذكر است كه اشتقاق كبیر را اشتقاق صغیر نیز نامیده‌اند (نك‍ : تهانوی، 1 / 767).

ج ـ اشتقاق اكبر

این اشتقاق اكبر همان ابدال لغوی است. این نوع از اشتقاق به روابط معنایی واژگانی می‌پردازد كه در آنها ضمن حفظ ترتیب، یكی از صامتهای سه‌گانه، به صامت قریب المخرج دیگری تغییر یافته باشد، مانند نعق > نهق، جذم > جذل. ابدال لغوی گاه با قلب نیز همراه است، مانند: اتحم > احتم > ادهم (نك‍ : كیا، چهار)؛ اما پدیدۀ ابدال را بیشتر یك پدیدۀ صوتی و لهجه‌ای دانسته‌اند، تا اشتقاقی (نك‍ : سیوطی، همان، 1 / 460؛ یعقوب، 208). ابن جنی از ابدال لغوی بدون نام نهادن بر آن سخن گفته، و نمونه‌هایی از آن را ارائه كرده است ( الخصائص، 2 / 145-152؛ نیز نك‍ : سیوطی، همان، 1 / 460-475).

د ـ نَحْت (یا اشتقاق كُبّار، نك‍ : امین، 2)

نحت در لغت به معنای تراشیدن قلم، سنگ، چوب و غیره است و در اصطلاح آن است كه به منظور اختصار از دو كلمه یا بیشتر، یا یك جمله، كلمۀ جدیدی ساخته شود كه معنای آن برگرفته از واژه‌های نخستین باشد. واژۀ ساخته شده در قالبهای رباعی، خماسی، سداسی و سباعی جای می‌گیرد (نك‍ : ابن فارس، الصاحبی، 461؛ میناجیان، 162؛ جرجس، 62-63). ابن فارس نخستین كسی است كه مفهوم نحت را با گستردگی مطرح كرده، و بر آن است كه بیشتر واژه‌هایی كه بیش از 3 حرف دارند، منحوتند. مثلاً ضِبَطْر (= توانا و فربه) از ضَبَطَ + ضَبَرَ؛ صَهْصَلِق (= فریاد و بانگ سخت) از صَهَلَ + صَلَقَ. وی پدیدۀ نحت را قیاسی می‌داند (همانجا، نیز معجم ... ، 1 / 328) و ابن مالك نیز قیاسی بودن آن را جایز دانسته است (نك‍ : سیوطی، المزهر، 1 / 485). زبان‌شناسان كهن عرب نیز به موضوع نحت پرداخته‌اند، اما هیچ یك آن را نوعی اشتقاق نخوانده‌اند، مثلاً سیوطی در المزهر برای آن فصلی مستقل گشوده، و انگیزۀ روی آوردن بدان را عدم جواز اشتقاق یك واژه از دو لفظ در قیاس حرفی دانسته است (1 / 482-485). با اینهمه، برخی از معاصران نحت را در زمرۀ تقسیمات اشتقاق قرار داده‌اند (امین، همانجا؛ صالح، 243).
نحت انواع گوناگونی دارد:
1. نحت از جمله، مانند بَسْمَلَ از بسم الله الرحمٰن الرحیم؛ حَوْقَلَ از لاحول و لاقوة الا بالله (نك‍ : میناجیان، 165).
2. نحت از یك اسم خاص كه به صورت تركیبی اضافی است، مانند عبد شمس > عبشمی (صفت نسبی). كاربرد این نوع نحت بسیار محدود است و ظاهراً تنها در 8 واژه دیده شده است (نك‍‌ : سیوطی، همان، 1 / 485؛ میناجیان، 165-166).
3. نحت از دو اصل مستقل، مانند جَلُدَ + جَمُدَ > جُلْمود (سنگ بزرگ و سخت)؛ لا + اَنْ > لَنْ؛ هَلْ + اَمْ (یا هاء تنبیه + لم) > هَلُمَّ (نك‍ : وافی، 181؛ یعقوب، 210-212؛ مغربی، 21-25).

مآخذ

ابن انباری، عبدالرحمان، الانصاف فی مسائل الخلاف بین النحویین، به كوشش محمد محیی‌الدین عبدالحمید، بیروت،1380 ق / 1961 م؛ ابن برهان عكبری،عبدالواحد، شرح اللمع، به كوشش فائز فارس، كویت، 1984 م؛ ابن جنی، عثمان، الخصائص، به كوشش محمدعلی نجار، قاهره، 1374 ق / 1955 م؛ همو، المنصف، به كوشش ابراهیم مصطفی و عبدالله امین، قاهره، 1373 ق / 1954 م؛ ابن درید، محمد، الاشتقاق، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، بغداد، 1399 ق / 1979 م؛ ابن‌سراج، محمد، الاصول فی النحو، به كوشش عبدالحسین فتلی، بیروت، 1988 م؛ ابن شجری، هبةالله، الامالی، حیدرآباد دكن، 1349 ق؛ ابن عصفور، علی، الممتع فی التصریف، به كوشش فخرالدین قباوه، بیروت، 1390 ق / 1970 م؛ ابن عقیل، عبدالله، شرح على الفیة ابن‌مالك، به كوشش محمد محیی‌الدین عبدالحمید، قاهره، 1350 ق؛ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغة، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1368 ق؛ همو، الصاحبی، به كوشش احمد صقر، قاهره، 1977 م؛ ابن قتیبه، عبدالله، ادب الكاتب، به كوشش محمد محیی‌الدین عبدالحمید، قاهره، 1382 ق / 1963 م؛ ابوالبقاء عكبری، عبدالله، التبیین، به كوشش عبدالرحمان عثیمین، بیروت، 1406 ق / 1986 م؛ امین، عبدالله، الاشتقاق، قاهره، 1376 ق / 1956 م؛ تهانوی، محمد اعلى، كشاف اصطلاحات الفنون، به كوشش محمد وجیه و دیگران، كلكته، 1862 م؛ ثعالبی، عبدالملك، فقه اللغة و سر العربیة، قاهره، 1357 ق / 1938 م؛ جرجانی، علی، التعریفات، بیروت، 1985 م؛ جرجس، رمسیس، «النحت فی العربیة»، مجلة مجمع اللغة العربیة، قاهره، 1961 م، ج 13؛ جوالیقی، موهوب، المعرب، به كوشش احمدمحمد شاكر، قاهره، 1936 م؛ زجاجی، عبدالرحمان، الایضاح، به كوشش مازن مبارك، بیروت، 1394 ق / 1974 م؛ سیبویه، عمرو، الكتاب، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1408 ق / 1988 م؛ سیوطی، المزهر، به كوشش محمد احمد جادالمولى و دیگران، قاهره، 1986 م؛ همو، همع الهوامع، به كوشش محمد بدرالدین نعسانی، بیروت، دارالمعرفه؛ شرقاوی اقبال، احمد، معجم المعاجم، بیروت، 1407 ق / 1987 م؛ صالح، صبحی، دراسات فی فقه اللغة، بیروت، 1973 م؛ عبدالتواب، رمضان و صلاح‌الدین هادی، مقدمه بر اشتقاق الاسماء اصمعی، قاهره، 1400 ق / 1980 م؛ كیا، صادق، قلب در زبان عربی، تهران، 1340 ش؛ مغربی، عبدالقادر، الاشتقاق و التعریب، قاهره، 1908 م؛ میناجیان، ك. ، «النحت قدیماً و حدیثاً»، اللسان العربی، رباط، 1972 م، ج 9، شم‍ 1؛ وافی، علی عبدالواحد، فقه اللغة، قاهره، 1388 ق / 1968 م؛ ولفنسن، ا.، تاریخ اللغات السامیة، بیروت، 1980 م؛ هارون، عبدالسلام محمد، مقدمه بر الاشتقاق (نك‍ : هم‍ ، ابن‌درید)؛ یعقوب، امیل بدیع، فقه اللغة العربیة و خصائصها، بیروت، 1982 م؛ نیز:

EI2; Lane, E., Arabic-English Lexicon, Beirut, 1980; Wright, W., A Grammar of the Arabic Language, London, 1967.
بابك فرزانه

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.