اسواران
اسواران \asvārān\، طبقهای از جنگاوران در ایران باستان. نویسندگان ایرانی و عربْ اَساوِره (جمع مکسرِ اسوار) را بهمعنی آزادگان و بزرگان به کار بردهاند (معین، 135، حاشیۀ 2). اسوار در فارسیِ باستان، اَسَباره بوده (براندنشتاین، I / 106)، و در فارسی نو بهصورت سوار درآمده است. در جهان باستان، بهسبب ارزش فراوان اسب، تنها توانگران و بلندپایگان از آن استفاده میکردند و هرکه سوار بود، خودبهخود از اعتبار ویژهای برخوردار میشد. از زمانهای بسیار کهنِ تاریخی، عنوان اسوار را میتوان یافت. در نوشتهای آشوری از 713 قم، در میان نام چنـد تـن از بلندپـایگان مـادی، بـه ایسپَباره بـرمیخوریم (نک : یوستی، 405).
در دورۀ ساسانیان، آگاهی ما دربارۀ اسواران بیشتر میشود. افراد نخبۀ سپاه ایران را در این دوره، مانند زمان اشکانیان، اسواران تشکیل میدادند و سرنوشت جنگ وابسته به دلاوری آنان بود. در این صنف بود که نجبا و بزرگان کشور، در صف مقدم جبهه، وظیفۀ دشواری را بر عهده داشتند و نظم و انضباط و تمرینِ پیوسته از وظایف آنان بود (آمیانوس مارسلینوس، کتاب XXIII، فصل 6، بند 83). در این دوران، افسران سپاه را اسواران تشکیل میدادند (یعقوبی، 1 / 177).
در زمان پادشاهی خسرو انوشیروان، اصطلاح اسواران در ارتش ایران معنای تازهای یافت. انوشیروان ملازمان رکاب را از میان اسواران و اشراف برمیگزید ( التاج، 99، 103) و به اسوارانی که از خود ثروتی نداشتند، اسب و اسلحه میبخشید و برای آنان حقوقی ثابت مقرر میکرد (طبری، 1(2) / 897؛ نولدکه، 164). در این دوره، سازوبرگ اسواران عبارت بود از بَرگُستوانِ اسب، جوشن بلند، زره سینهپوش، رانبند، شمشیر، نیزه، سپر گِرد، گرزی که به کمر بسته میشد، تبرزین، ترکشی که دو کمان و چند زه و 30 تیر داشت، و سرانجام دو کمند که از پشت به کلاه متصل بود (طبری، 1(2) / 964؛ نولدکه، 248-249).
در زمان خسرو پرویز، گروهی از اسواران از پسران او حفاظت میکردند (طبری، 1(2) / 1043). در متون پهلوی، در بخش گزارش شطرنج (بند 10) نیز بهعنوان اسوارانسالار برمیخوریم. گویا اسواران در زمان صلح، در املاک خود میزیسته، و به کشاورزی و رسیدگی به کارهای رعایایشان مشغول بودهاند (کریستنسن، 112).
برخی پژوهشگرانْ ویژگیهای اجتماعی اصطلاح اروپایی شوالیه را برگرفته از اسوار و سوار در فرهنگ ایرانی دانسته، و ایران را گهوارۀ مردانگی و دلیری خواندهاند (هینتس، 141). در پیکرههای کندهشده بر صخرهها به نشانههای نمایانِ اسواری برمیخوریم. پیکرۀ طاقبستان از سال 600 م خسرو پرویز را سوار بر اسب، کاملاً مجهز، و با همۀ مظاهر دلیری و جوانمردی، با کلاهخود گوهرنشان مینمایانَد. در سدۀ 12 م، کُنراد فون مونتفِرات و ریچِرد (ریچارد) شیردل، سرداران صلیبی، 6 سده پس از خسرو پرویز (سل 590- 628 م)، نخستین اسوارانِ (شوالیههایِ) اروپایی بودند که کلاهخود گوهرنشان بر سر مینهادند. این گونه کلاهخود، که میراثی از ایرانیان بود، بهواسطۀ جنگهای صلیبی به اروپا انتقال یافت (همانجا). این گمان نیز میرود که مفهوم شوالیه با واژۀ کابالوس (= اسب)، از طریق شمال آفریقا، سیسیل و ایتالیا و سرانجام، زبان لاتین، به زبانهای اروپایی راه یافته باشد. در زبان لاتین احتمالاً واژۀ equo-s (= اسب) خیلی پیشتر، در عصر رخنۀ اسب به اروپا، از واژۀ اَشوه در زبان هندوایرانی گرفته شده است (نک : درخشانی، 79؛ مایرهفر، 139).
مآخذ
التاج، منسوب به جاحظ، به کوشش احمد زکی پاشا، ترجمۀ حبیبالله نوبخت، تهران، 1308 ش؛ طبری، تاریخ؛ متون پهلوی، به کوشش جاماسب ـ آسانا، ترجمۀ سعید عریان، تهران، 1371 ش؛ معین، محمد، تعلیقات بر ج 1 برهان قاطع؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، بیروت، 1950 م؛ نیز:
Ammianus Marcellinus, Rerum gestarum libri, tr. J. C. Rolfe, London, 1956; Brandenstein, W. and M. Mayrhofer, Handbuch des Altpersischen, Wiesbaden, 1964; Christensen, A., L’ Iran sous les Sassanides, Copenhagen, 1944; Derakhshani, J., Die Arier in den nahöstlichen Quellen des 3. und 2. Jahrtausends v. Chr., Tehran, 1998; Hinz, W., «Persiens Grosskönige und Satrapen», Kultur-Geschichte der Welt, eds. H. Boekhoff and F. Winzer, Brunswick, 1966; Justi, F., «Geschichte und Kultur», Grundriss der iranischen Philologie, eds. W. Geiger and E. Kuhn, Strassburg, 1974, vol. II; Mayrhofer ; Nöldeke, Th., Geschichte der Perser und Araber zur Zeit der Sasaniden, Leiden, 1973.