زمان تقریبی مطالعه: 6 دقیقه

اسروشنه

اُسروشَنه \ osrušane(a)\ ، یا اُشروسَنه، نام کهن منطقه‌ای در ماوراءالنهر، واقع در میان سمرقند و رود سیحون، که هم‌اکنون آثاری از آن در نزدیکی خُجَندِ تاجیکستان باقی است (GSE، ذیل «اسروشنه»). بارتولد ویرانه‌هایی را که در نزدیکی محلی به نام شهرستان و در جنوب غربی اوراتپه برپاست، از آنِ اسروشنه می‌داند (بارتولد، گزیده...، 105).

ویژگیهای جغرافیایی 

اسروشنه منطقه‌ای است کوهستانی که برپایۀ تقسیم‌بندیهای جغرافی‌دانان قدیم، در ناحیۀ خراسان قرار داشته است (خوارزمی، 23، 27؛ اصطخری، 325؛ سهراب، 35؛ قدامه، 172). اسروشنه از مشرق به فرغانه، از مغرب به سمرقند، از شمال به چاچ و فرغانه، و از جنوب به واشجرد، کش، چغانیان، شومان و راشت محدود می‌شده است ( اشکال العالم، 189؛ اصطخری، همان‌جا؛ ابن‌حوقل، 503؛ یاقوت، 1/ 278). در محدودۀ این منطقه، شهرهایی چون ساباط، مانک، کرکت، زامین، خرقانه، دیزک، ارسمانکت و بارکث وجود داشته است (یعقوبی، 60؛ اشکال العالم، 190؛ اصطخری، 325-326؛ یاقوت، 1/ 279، 464، 755، 2/ 710، 4/ 1001). ظاهراً این شهرها همه دارای دژ و بارو بوده‌اند، زیرا این منطقه را به داشتن دژهای فراوان، که شمار آنها به 400 می‌رسیده است، وصف کرده‌اند (یعقوبی، همان‌جا؛ ابوالفدا، 497).
در اسروشنه، شهری که به همین نام خوانده شده باشد و مرکز آن هم به‌شمار آید، وجود نداشته است (اصطخری، 325؛ ابن‌حوقل، همان‌جا؛ ادریسی، 503-504)، ولی شهر بونجِکَت یا بونجیکَت (که با ضبطهای دیگر نیز آمده است) از شهرهای بزرگ و امیرنشین اسروشنه بوده، و مانند بسیاری از شهرهای ماوراءالنهر، ساختار آن از سه بخش شارستان، باره و ربض تشکیل می‌شده است ( اشکال العالم، 189، 190؛ اصطخری، 326؛ ابن‌حوقل، همان‌جا؛ حدود العالم، 111). با وجود بیابانهای وسیع در منطقۀ اسروشنه (یعقوبی، همان‌جا؛ بکران، 59، 65)، شهرهای این ناحیه از گونه‌ای آبادانی و فراوانی نعمت برخوردار بوده‌اند ( اشکال العالم، 178؛ اصطخری، 288، 295؛ حدود العالم، 110).

رویدادهای تاریخی 

نخستین حملۀ مسلمانان به منطقۀ ماوراءالنهر در نیمۀ سدۀ نخست قمری روی داد که به شکل تاخت‌وتازهای پراکنده بود (بارتولد، ترکستان‌نامه، 407). در نیمۀ دوم همین سده، چند تن از نمایندگان خلفای اموی بر بخشهایی از ماوراءالنهر دست یافتند. در 85ق/ 704م قتیبة بن مسلم باهلی به حکومت خراسان منصوب، و روانۀ این منطقه شد (همان، 409-411) و سغد و اسروشنه را نیز تصرف کرد. 
با مرگ قتیبه در 97ق، مردم ماوراءالنهر به مخالفت با اعراب برخاستند و مردم اسروشنه نیز با رهبری حاکم خود، که لقب افشین داشت، بیش از دیگر مناطق از پذیرش اعراب و سنتهای آنان خودداری می‌کردند (یعقوبی، 60). به گفتۀ بارتولد، این موضوع سبب شده بود تا ویژگیهای فرهنگ آریایی در این منطقه بیشتر پایدار مانَد ( گزیده، 104-105).
در 117ق، اسد بن عبدالله قَسری (ه‍ م) به حکومت ماوراءالنهر منصوب شد. او نخست متوجه سرزمین ترکان شد و آنان را که بر بسیاری از نواحی ماوراءالنهر چیره شده بودند، تا اسروشنه عقب راند (همو، ترکستان‌نامه، 421-423). در این زمان، جدّ اعلای افشین، یعنی خرابغره، حاکم اسروشنه، خاقان ترک را که به هزیمت از مقابل اسد می‌گریخت، در اسروشنه پناه داد (طبری، 7/ 124-125؛ ابن‌اثیر، 5/ 205). 
در 121ق، نصر بن سیار به حکومت ماوراءالنهر گمارده شد. مردم اسروشنه در دورۀ حکومت وی نیز به سلطۀ اعراب تن ندادند و حتى در نبردی توانستند نصر را ناکام سازند (بلاذری، 603؛ قدامه، 411). اما اندکی بعد، میان نصر و حاکم اسروشنه سازش شد، زیرا به گفتۀ طبری، در 121ق، 20هزار تن از مردم سمرقند، کش و اسروشنه، در جنگ سوم میان نصر بن سیار و ترکان، به جانب‌داری از نصر وارد کارزار شدند و پس از پیروزی در اسروشنه، اباراخره، حاکم این منطقه، از او استقبال کرد (7/ 173-176).
پس از استقرار عباسیان در ماوراءالنهر (133ق)، قیامهای بسیاری سراسر این منطقه را فراگرفت (بارتولد، همان، 435). در 178ق، فضل بن یحیى برمکی را هارون‌الرشید، خلیفۀ عباسی، به حکومت خراسان و ماوراءالنهر گمارد. ازجمله کسانی که نزد فضل آمدند و حکومت او را پذیرفتند، خاراخره، حاکم اسروشنه بود که تا آن زمان به فرمان هیچ فرمانروایی گردن ننهاده بود ( گردیزی، 287؛ طبری، 7/ 257).
از اقدامات فضل در این دوران، تشکیل سپاهی بود از مردم ماوراءالنهر. بسیاری از مردم اسروشنه، سغد، فرغانه و چاچ، با این سپاه خود را به بغداد رساندند و به خدمت عباسیان درآمدند؛ چنان‌که در سالهای بعد، هستۀ اصلی لشکریان خلفایی چون معتصم و مستعین از میان مردم این مناطق بود (بلاذری، 606؛ طبری، 9/ 256؛ ابن‌اثیر، 6/ 452). 
مأمون به هنگام اقامت خود در خراسان، متوجه مناطقی چون اسروشنه، سغد و فرغانه شد و کاووس خاراخره، پدر افشین، که نمی‌توانست در مقابل وی پایداری کند، به وساطت فضل بن سهل، و در برابر پرداخت خراج، با خلیفه از در سازش درآمد (بلاذری، 603-604؛ قدامه، 412). مأمون پس از خروج از خراسان، این ناحیه را در 204ق/ 819م، میان 4 تن از فرزندان اسـد سـامـانی ــ نـوح، احمد، یحیى و الیـاس ــ تقسیم کـرد که حکومت اسروشنه و چاچ به یحیى رسید ( گردیزی، 322؛ ابن‌جوزی، 10/ 126، 12/ 331). این فرصتی مناسب برای خاراخره، حاکم اسروشنه، فراهم آورد تا از پرداخت خراج سر باز زدند (قدامه، همان‌جا). در این زمان، فرزند خاراخره به نام کیدر (خیذر، خیدر)، که بعدها به افشین معروف شد، به واسطۀ اختلافی که با پدرش داشت، پنهانی روانۀ بغداد شد و سرپیچی پدرش را بهانه ساخت و مأمون را به گرفتن اسروشنه ترغیب کرد و این امر را آن‌چنان برای خلیفه آسان جلوه داد که وی در 207ق، یکی از سردارانش را به نام احمد بن ابی خالد احول، همراه افشین روانۀ اسروشنه کرد. لشکر خلیفه به راهنمایی افشین به سادگی بر اسروشنه دست یافت. خاراخره که تاب برابری با این سپاه را نداشت، اسلام آورد و بار دیگر به حکومت این ناحیه گمارده شد (بلاذری، 604-605؛ قدامه، همان‌جا؛ طبری، 8/ 595).
تا 275ق/ 888 م، افراد خانوادۀ افشین همچنان بر اسروشنه فرمان می‌راندند. سکه‌ای که در 279ق در منطقه به نام سیار بن عبدالله، آخرین فرد خانوادۀ افشین، ضرب شده، گواه این مدعاست (بارتولد، ترکستان‌نامه، 459). در 280ق، خلیفه منشور حکومت ماوراءالنهر را به نام اسماعیل سامانی صادر کرد. اسماعیل به حکومت خانوادۀ افشین در اسروشنه پایان داد و در همان سال در اسروشنه به نام خود سکه زد (همان، 459، 483؛ همو، گزیده، 105؛ فرای، 138).
منطقۀ اسروشنه، که ظاهراً از سدۀ 10ق یا نزدیک این سده، اوراتپه نامیده شده، خاستگاه بسیاری از علما و محدثان بوده است (نک‍ : نسفی، 308؛ سمعانی، 219-221). 

مآخذ

ابن‌اثیر، الکامل؛ ابن‌جوزی، عبدالرحمان، المنتظم، به‌کوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بیروت، 1412ق؛ ابن‌حوقل، محمد، صورة الارض، به‌کوشش یوهانس هندریک کرامرس، لیدن، 1938- 1939م؛ ابوالفدا، اسماعیل، تقویم البلدان، به‌کوشش رنو و دوسلان، پاریس، 1840م؛ ادریسی، محمد بن محمد، نزهة المشتاق فی اختراق الآفاق، به‌کوشش انریکو چرولی و دیگران، ناپل/ رم، 1970م؛ اشکال العالم، منسوب به ابوالقاسم بن احمد جیهانی، ترجمۀ علی بن عبدالسلام کاتب، به‌کوشش فیروز منصوری، تهران، 1368ش؛ اصطخری، ابراهیم بن محمد، مسالک الممالک، به‌کوشش دخویه، لیدن، 1927م؛ بارتولد، و. و.، ترکستان‌نامه: ترکستان در عهد هجوم مغول، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، 1352ش، ج 1؛ همو، گزیدۀ مقالات تحقیقی، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، 1358ش؛ بکران، محمد بن نجیب، جهان‌نامه، به‌کوشش محمدامین ریاحی، تهران، 1342ش؛ بلاذری، احمد بن یحیى، فتوح البلدان، به‌کوشش عبدالله انیس الطباع، بیروت، 1407ق/ 1987م؛ حدود العالم، چ ستوده؛ خوارزمی، محمد بن موسى، صورة الارض، به‌کوشش هانس فون مژیک، وین، 1345ق/ 1926م؛ سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب، دائرةالمعارف العثمانیة، حیدرآباد دکن، 1382-1402ق، ج 1؛ سهراب، عجائب الاقالیم السبعة...، به‌کوشش هانس فون مژیک، وین، 1347ق/ 1929م؛ طبری، تاریخ؛ قدامة بن جعفر، الخراج، به‌کوشش محمدحسین زبیدی، بغداد، 1981م؛ گردیزی، چ حبیبی؛ نسفی، عمر بن ابی یعقوب، القند فی ذکر علماء سمرقند، به‌کوشش نظرمحمد فاریابی، ریاض، 1412ق/ 1991م؛ یاقوت، بلدان؛ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، البلدان، بیروت، 1988م؛ نیز: 

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.