استبرق
اِستَبرَق \ estabraq\ (معربِ واژۀ فارسی اِستَبرَک)، نام چند گونه درخت یا درختچه از سَردۀ (جنسِ) استبرق، از زیرخانوادۀ استبرقسانان (در تقسیمبندی قدیمی: خانوادۀ/ تیرۀ استبرقیان). استبرق در متون داروشناسی دورۀ اسلامی، عُشَر، و در نواحی مختلف ایران، غَلَبلَب، خَرَک/ خرگ/ کرک و عوشر/ عشار و جز آن نامیده میشود (مظفریان، 42؛ ثابتی، 65؛ میرحیدر، 208-209).
گونۀ کالوتروپیس پروسِرا که آسکلِپیاس پروسرا و کالوتروپیس پِرسیکا نیز نامیده میشود (در برخی منابع، نام اخیر نه بهعنوان معادل پروسرا، بلکه گونهای مستقل بهشمار آمده است)، به احتمال قوی، همان است که در متون دینی یهود، همچون میشناه و تلمود، از میوۀ آن با عنوان «سیب سُدوم» (در عبری: Tapuah Sdom) یاد شده است (رابینسن، 110؛ «دانشنامۀ یهود»، ذیل «سیب سدوم»؛ دیوک، 72)، اما شماری از منابع، گونههای گیاهی دیگری، از جمله سولانوم لینایانوم را سیب سدوم دانستهاند (نک : هپر، 434). این گونه، درختچه یا درختی است به بلندای 3-5 متر، با ساقه و شاخههای کلفتِ پر از شیرابه و بهطور نامنظم پیچیده و درهمرفته، که برگهای نسبتاً پهن با طول و عرض تا 15 در 11 سانتیمتر، با قاعدهای کموبیش قلبشکل یا گرد و تقریباً بدون دُمبرگ دارد. برگها در حالت تازه، گوشتی و ضخیماند، اما پس از خشک شدن، نازک میشوند. شاخهها و برگهای آن در جوانی پوشیده از کرکهای سفید بسیارند که بهتدریج از میان میرود. کاسۀ گل تا قاعده منقسم به کاسبرگهای نوکتیز و بدون کرک است. جام گل به قطر2 تا 5/ 2سانتیمتر و به رنگهای سفید یا ارغوانی مایل به بنفش است. میوۀ آن نیز برگه (فولیکول)، بیضوی یا تخممرغشکل، به طول و عرض 5/ 7 تا 10 سانتیمتر، کموبیش برگشته، و پُردانه است.
در همۀ اجزای این گیاه، بهویژه در شیرابۀ آن، برخی ترکیبات سمی وجود دارد (مظفریان، 42-43؛ ثابتی، میرحیدر، همانجاها؛ گلگلاب، 182).
این گونه در شبهقارۀ هند، جنوب غرب آسیا (از جمله در مناطق نزدیک به سواحل جنوبی ایران، از سیستان تا خوزستان)، نواحی بحر المیت و سدوم، و نیز در نواحی گرم و مرطوب و شبهگرم و مرطوب آفریقا (بهویژه شمال مصر)، حوزۀ دریای کارائیب، آمریکای مرکزی و جنوبی، و در زمینهای با ارتفاع از 200متر پایینتر از سطح دریا (در ناحیۀ بحر المیت) تا 100‘1 متر بالاتر از سطح دریا میروید (ثابتی، همانجا؛ مظفریان، 43؛ دیویس، 1201؛ اردمن، 467).
این گونه یکی از منابع تهیۀ الیاف و نیز علوفۀ دام بهشمار میرود (اردمن، همانجا). برای شیرابۀ سفید این گیاه خواص ضد انگلی گزارش شده است (محمود، سراسر مقاله). اگرچه در ترکیب این شیرابه برخی مواد سمّی نیز وجود دارد، مردم قبایل غرب آفریقا، بهویژه فولانیها، آن را به عنوان عامل بستن شیر در فرایند تولید نوعی پنیر موسوم به وارا (از مهمترین منابع پروتئینی مردم این منطقه)، بهکار میبرند (اروین، 31؛ آدِتونجی، 331).
گونۀ کالوتروپیس گیگانتِئا درختچۀ کوچکی است با گلهای صورتی و برگها و شاخههای پوشیده از کرک سفید. از شیرۀ پوست ریشۀ این گونه در هندوچین برای معالجۀ جذام استفاده میکنند و آن را مسهل نیز میدانند (برای دیگر کاربردهای دارویی، نک : میرحیدر، 212-213).
استبرق در منابع پزشکی و داروشناسی دورۀ اسلامی
در منابع دورۀ اسلامی معمولاً طبع استبرق یا عشر را گرم از درجۀ سوم و خشک از درجۀ چهارم آوردهاند (ابنسینا، 402؛ حاجی زین عطار، 298: به خطا ذیل عُشرق؛ قس: ابومنصور، 235: گرم و خشک از درجۀ سوم؛ نیز نک : عقیلی، 606: شیر (شیرابۀ) آن در چهارم گرم و خشک و با سمّیت است). اشارات آنها حاکی از آن است که از خاصیت سمی اجزای این گیاه و بهویژه شیرابۀ آن آگاهی داشتهاند، هرچند، گاه سخنانی مبالغهآمیز در اینباره یاد کردهاند. از جمله ابوریحان بیرونی به نقل از حنین بن اسحاق آورده است که «نشستن زیر سایۀ یکی از اصناف آن برای انسان زیانبار است و چه بسا او را بکشد، پس باید از آن دوری گزید»؛ و از کتاب السموم نیز نقل میکند که سه درهم از شیرابۀ آن دو روزه انسان را میکشد، زیرا شُش را سوراخ میکند (بیرونی، 426؛ نیز کاسانی، 481-482؛ قس: ابنسینا، همانجا، که از منابع خود یاد نمیکند و در مورد شیرابه، از بین رفتن کبد را نیز افزوده است؛ نیز نک : حکیم مؤمن، 494؛ عقیلی، 607). شیرابۀ این گیاه، که شبهنگام از آن بیرون میآید، در مجاورت هوا منجمد میشود و بهصورت مادهای جامد و سفید یا خاکستری درمیآید که به آن «سُکرالعشر» یا «شکر عشر» میگویند، زیرا در آغاز، طعم آن شیرین است، اما سپس گس میشود (ابنوحشیه، 172-173؛ بیرونی، 427؛ کاسانی، 482؛ نیز ابنبیطار، 123). دربارۀ کاربردهای دارویی استبرق نیز به این موارد اشاره شده است: سودمندی در درمان استسقا و همۀ علتهای (بیماریهای) سرد، بهویژه بیماریهای مغزی و عصبی، سل، فالج و استرخای عصب (ابومنصور، 235). سکر العشر را نیز پزشکان شرق جهان اسلام در داروهای چشم (کحل)، برای از میان بردن آثار برجایمانده از زخم کرۀ چشم بهکار میبردند (ابوالخیر، 447). همچنین آن را برای معده، اسهال بطن و تحلیلبردن رطوبات بلغمی مفید میدانستند (ابنوحشیه، 173).
مآخذ
ابنبیطار، احمد، الجامع لمفردات الأدویة و الأغذیة، بولاق، 1291ق، ج 3؛ ابنسینا، القانون فی الطب، مطبعة العامرة، بولاق، 1294ق/ 1877م، ج 1، ابنوحشیه، احمد، الفلاحة النبطیه، دمشق، 1993م؛ ابوالخیر اشبیلی، عمدة الطبیب فی معرفة النبات، بهکوشش محمد عربی خطابی، بیروت، 1995م، ج 2؛ ابومنصور موفق هروی، الابنیة عن حقایق الادویة ، بهکوشش احمد بهمنیار و حسین محبوبی اردکانی، تهران، 1346ش؛ بیرونی، ابوریحان، الصیدنة فی الطب، بهکوشش عباس زریاب، تهران، 1370ش؛ ثابتی، حبیبالله، درختان و درختچههای ایران، تهران، 1344ش؛ حاجی زین عطار، علی، اختیارات بدیعی (قسمت مفردات)، بهکوشش محمدتقی میر، تهران، 1372ش؛ حکیم مؤمن، محمد، تحفه، بهکوشش احمد روضاتی، تهران، 1402ق؛ عقیلی خراسانی، محمدحسین، مخزن الادویه، کلکته، 1259ق/ 1844م؛ کاسانی، ابوبکر، ترجمه [و تحریر] کهن فارسی، الصیدنۀ بیرونی، بهکوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران، 1358ش، ج 1؛ گلگلاب، حسین، گیا، تهران، 1356ش؛ مظفریان، ولیالله، درختان و درختچههای ایران، تهران، 1383ش؛ میرحیدر، حسین، معارف گیاهی، تهران، 1375ش، ج 3؛ نیز: