زمان تقریبی مطالعه: 4 دقیقه

استالینیسم

اِستالینیسم \ [e]stālinism\ ، شیوۀ حکومت، یا سیاستهای یوسیف استالین (ه‍ م)، رهبر حزب کمونیست و دولت اتحاد شوروی از 1929م/ 1308ش تا هنگام درگذشتش در 1953م/ 1331ش. استالینیسم تداعی‌کنندۀ حکومت ترس و وحشت، و نظام تمام‌خواه (توتالیتِر) است. 
استالین در آستانۀ انقلاب اکتبر 1917، کسانی را که به میراث ایدئولوژیکِ نامداران سوسیالیسم روسی پایبند بودند، به باد انتقاد گرفت. در حزبی که اکثریت اعضایش را روشن‌فکران و سخنوران تشکیل می‌دادند، استالین نمایندۀ رویکردی عملی و عاری از احساسات ایدئولوژیک به انقلاب بود. هنگامی‌که قدرت به دست بلشویکها افتاد، رهبری حزب با طیب خاطر جزئیات کسالت‌آور ادارۀ حزب و دولت را به استالین واگذاشت. 
در جنگ قدرتی که در پی مرگ لنین در 1924م بر سر قدرت سیاسی و خط‌مشی در کمیتۀ مرکزی و دفتر سیاسی رخ‌داد، رقیبان استالین، مانند تروتسکی، زینُویِف و بوخارین، با اندیشه‌های عالمانه و خواسته‌های پرطمطراقشان، یارای مقابله با قدرت بالفعلی را نداشتند که او به‌کمک موقعیت خود در کنترل کردن مستقیم تشکیلات حزب به دست آورده بود. تا 1929م مخالفان عمدۀ او شکست خوردند و سیاستهای استالینیستی ــ که طی جنگ قدرت چندین‌بار تغییر کرده بود ــ تثبیت شد. آموزۀ «حزب یکپارچۀ» استالین طی همین جنگ قدرت پدید آمد. او «لیبرالیسم پوسیدۀ» کسانی را که بحث دربارۀ سیاستهای حزب یا مخالفت با آن را برمی‌تافتند، محکوم می‌شمرد. سخنان لنین، جز آنهایی که برای استالین ناخوشایند بودند، به عنوان اصول بی‌چون و چرا مدون شدند. کسانی که با اصول جزمی جدید مخالفت می‌کردند، به خیانت به حزب متهم می‌شدند. آنچه بعدها به «فردپرستی» یا «کیش شخصیت» معروف شد، زمانی پدید آمد که استالین خود را وارث لنین معرفی کرد و به عنوان تنها مفسر خطاناپذیر ایدئولوژی حزب شناخته شد. استالین دستگاه حزبی را در خدمت مقاصد خود به کار گرفت و پشتیبانانش را در مناصب حساس به کار گماشت. 
اساس استالینیسم آموزۀ «سوسیالیسم در یک کشور» بود که بنابر آن، ایجاد جامعۀ بی‌طبقۀ کارآمدی درون مرزهای اتحاد جماهیر شوروی، به‌رغم محاصرۀ این کشور از سوی جهان سرمایه‌داری، ممکن بود؛ بی‌آنکه انقلاب پرولتاریایی جهانی که هدف سوسیالیستها بود، به فراموشی سپرده شود. 
استالین در اواخر دهۀ 1920م با تکیه بر شور انقلابی سوسیالیستی و ملی‌گرایی روسی، برنامه‌ای را برای توسعۀ صنعتی و کشاورزی و اشتراکی کردن آغاز کرد که از نظر گستردگی بی‌سابقه بود. «جنگ طبقاتی» به نام کشاورزان فقیر بر ضد کشاورزان مرفه اعلام شد و کشاورزی روسیه، به‌رغم مقاومتی چشمگیر، به‌سرعت اشتراکی شد تا نیازهای صنعت شهری را برآورده سازد. نیاز به تخصص و کارایی در صنعت، تحقق یافتن آرمانهای برابری‌خواهانۀ انقلاب را به تعویق انداخت. استالین «برابری‌خواهان» را طرد کرد، با ایجاد نظام پاداش برای تشویق متخصصـانِ فنـی، قشـربندی اجتمـاعی ـ اقتصـادی جدیدی پدید آورد و برای تضمین استقلال اقتصادی آتی روسیه از همسایگان سرمایه‌دارش، بر صنایع سنگین تأکید ورزید. به دستور او برای تولید ابزارهای ماشینی، صدها کارخانه ساخته شد و صنایع شیمیایی، آهن و فولاد، زغال‌سنگ، نفت و صنایع نظامی تقویت شد. 
اگرچه در ایدئولوژی سوسیالیستی پیش‌بینی شده بود که با تحقق یافتن جامعۀ بی‌طبقه، حکومت به‌تدریج از میان خواهد رفت، استالین معتقد بود که پیش از کنارگذاشتن حکومت، باید آن را قوی‌تر کرد. به اعتقاد او، دشمنان سوسیالیسم در بیرون و درون روسیه می‌کوشیدند تا انقلاب را از مسیر پیروزی نهایی‌اش منحرف کنند. بنابراین، برای رویارویی با این تلاشها و حراست از آرمان انقلاب، دولت باید قوی باشد. بدین‌سان، قدرت به گونه‌ای فزاینده در شخص استالین متمرکز شد و او در اواخر دهۀ 1930م همۀ کسانی را که تصور می‌کرد حتى بالقوه برای حکومت شوروی خطرناک‌اند، مشمول تصفیه‌ای خونین قرار داد. تا فوریۀ 1939، بیشترِ «کهنه بلشویکها»، یعنی انقلابیهایی که در 1917م انقلاب روسیه را به راه انداخته بودند، نابود شدند. تروتسکی در 1940م در تبعید به قتل رسید. میلیونهـا تن، که شمار آنها از 7 تا 15 میلیون تن بـرآورد شده است، به اردوگاههـای کار اجبـاری روانه شدند کـه با نظر استالین به‌صورت بخشی اساسی از اقتصاد شوروی درآمده بود. بنابر برآوردها، در دورۀ استالین، 10 میلیون تن یا بیشتر از سوی پلیس دستگیر، و حدود یک‌میلیون تن اعدام شدند. شمار عظیمی در برابر پاداش، بر ضد هم‌قطاران خود خبرچینی می‌کردند. هنرمندان، نویسندگان و روشن‌فکران تحت مراقبت شدید بودند و هزاران روشن‌فکر در موجهای قتل و کشتار نابود شدند. 
در دهه‌های 1930 و 1940م کیش شخصیت استالین چنان ابعادی یافت که کم‌وبیش به دین ملی شوروی تبدیل شد. تبلیغات رسمی، استالین را هم‌تراز با ایوان و پِتر، تزارهای روسیه، در زمرۀ قهرمانان تاریخ این کشور قرار می‌داد. هیچ حوزه‌ای از زندگی مردم شوروی از آثار استالینیسم به دور نماند. در زمینۀ هنر، علوم، آموزش و پرورش، در همۀ تخصصها و حتى در تاریخ‌نگاری، کلام استالین وحی منزل بود و مخالفت با آن ارتداد دانسته می‌شد. استالین در مبارزه با کسانی که آنها را رقیبان سیاسی خویش می‌شمرد، مخالفت سیاسی را خیانت به کشور قلمداد می‌کرد و این حربه را در مبارزه با تروتسکی و بوخارین و طرف‌داران آنها به کار برد. 
3 سال پس از مرگ استالین در 1953م، رهبران شوروی به سرکردگی نیکیتا خروشچِف، کیش شخصیت و حکومت وحشت استالین را محکوم کردند و استالینیسم را انحرافی موقتی از مسیر توسعۀ سوسیالیستیِ شوروی دانستند. به گمان برخی دیگر، استالینیسم مرحله‌ای خشونت‌بار، اما ضروری و گریزناپذیر در توسعۀ شوروی بود؛ و برخی معتقد بودند که شوروی به سبب استالینیسم به گونه‌ای جبران‌ناپذیر از آرمانهای انقلاب جدا افتاد. 

مآخذ

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.