اربعین
اَرْبَعین، چهلمین روز پس از شهادت امام حسین (ع) که نزد امامیه دارای ارزشی آیینی است و براساس اعتقادی نسبتاً کهن، سر بریدۀ آن امام در چنین روزی به بدن وی در کربلا الحاق گردید.
جایگاه و ارزش فاصلۀ زمانی چهلروزه از هنگام وفات مؤمن، یکی از معتقدات و باورهای کهن نزد مسلمانان به شمار میآید که نشانهها و بازتاب این اعتقاد را در طیف گستردهای از مفاهیم گوناگون اندیشۀ اسلامی میتوان مشاهده نمود. به نظر میرسد این جایگاه و ارزشمندی در دو سویۀ مختلف نمود و بروز یافته است: سویۀ نخست دربردارندۀ مفهومی ماورایی است که گونهای از سیر تکاملی را به ذهن متبادر میکند؛ و سویۀ دوم بیانگر نمایش اندوهی از سوی کسان برای درگذشته است. قابلتوجه آن است که با توجه به نقش تعیینکنندۀ امام حسین (ع) و واقعۀ کربلا نزد شیعیان، اندیشۀ اربعین، با هر دو سویۀ آن، در اربعین آن امام بزرگوار نمودی جدی یافته، و نهتنها بهروشنی نمایان است، بلکه خود برسازندۀ سویۀ سومینی هم شده که در میان شیعیان به «زیارت اربعین» شهرت یافته است.
با نگاهی به برخی نشانههای بازمانده از پیشینۀ اندیشۀ «40 روز» نزد مسلمانان، بررسی اربعین امام حسین (ع) و درک مفهوم آن نزد شیعیان روشنتر خواهد شد. شک نیست که عدد 40 و چهلمین روز پس از واقعهای بهعنوان روزی معین دارای پیشینهای بسیار کهن، و دارای نمونههای فراوان است، اما در اینجا آن 40 روز که به موضوع مرگ مؤمن ارتباط مییابد، مورد توجه قرار دارد. بهعنوان یکی از شاخصترین موارد ظهور و بروز سویۀ نخست این اندیشه میتوان به برخی قصص روایی، ازجمله قصۀ هابیل و قابیل اشاره کرد.
در ناآگاهی قابیل نسبت به چگونگی بهخاکسپاری هابیل، آمده است که او تا 40 روز پس از کشتن برادر، نمیدانست با جسد بیجان او چه کند، تا آنکه در چهلمین روز، با مشاهدۀ پرندگان، رسم دفنکردن را آموخت (نک : ابوالسعود، 3/ 28).
در قصص حضرت عیسى (ع) آمده است که از زمان تصلیب تا صعود آن حضرت 40 روز به طول انجامید و وی پس از 40 روز صعود کرد (نک : قلقشندی، 2/ 454). همچنین است کارنـامۀ اعمال مؤمن که برپایۀ روایات، 40 روز پس از مرگ او، ضمن گشایش دروازههای آسمان برای وی، اعمال نیک او هم از آن دروازهها گذر میکند (ابنجوزی، 1/ 487).
نشانههـایی از آنچه بهعنوان سویۀ دوم از آن یاد شد ــ و در شکل کلی آن در مفهوم «گریستن» نمـودار میگردد ــ میتـوان در برخی روایات پی جست. در روایات قصۀ هابیل، گفته شده که حضرت آدم از زمان آگاهییافتن از مرگ فرزند، به مدت 40 روز در این اندوه گریست (ابنبابویه، 214؛ مجلسی، 11/ 44، 240). در همین راستا، دستهای از روایات دیده میشوند که توجه آسمان و آسمانیان به مرگ مؤمن در آنها نمودار و بزرگنمایی، و به گریستن چهلروزۀ آسمان و زمین بر او اشاره شده است (قرطبی، 16/ 140؛ ابنکثیر، 4/ 143؛ ثعالبی، 4/ 139).
40 روز مصیبتکشی و عزاداری حضرت فاطمه (ع) بر وفات پیـامبر اسلام (ص)، بهعنوان نمونهای دیگر قابل اشاره است (نک : مجلسی، 28/ 304؛ قس: کتاب سلیم ... ، 870).
مکاشفه و دریافتی را هم که ابوالفرج اصفهانی دربارۀ چهلمین روز پس از مرگ شاعری عرب، ابوصخر کثیر بن عبدالرحمان (د 150 ق/ 767 م)، بدان اشاره میکند، میتوان به نوعی در کنار همین دست روایات جای داد (نک : 9/ 24، 47).
گریستن که در نمونهها بدان اشاره شد، به نوعی کاملاً قابلتوجه در روایات مربوط به شهادت امام حسین (ع) دیده میشود. در دستهای از روایات از امام صادق (ع) که از سوی برخی یاران آن حضرت روایت شده، این موضوع به گونههایی تقریباً یکسان آمده است که آسمان و زمین و خورشید 40 روز به سختی و تیرگی برای شهادت امام حسین (ع) خون میگریند، کوهها ناآرام میشوند، فرشتگان 40 روز بر آن شهید میگریند، و خورشید 40 روز در طلوع و غروب سرخی غیرقابلوصفی مییابد (ابنقولویه، 167، 181؛ مجلسی، 14/ 182، 45/ 206-207، 210؛ برای روایتی مشابه از سُدّی و ابنسیرین، نک : طبری، 25/ 124؛ مفید، الارشاد، 2/ 132). در این میان، ازآنجاکه گروهی از روایات مربوط به قتل یحیی بن زکریا، پیامبر بشارتدهنده به عیسی بن مریم، در برخی موارد همچون جداشدن سر از بدن، نهادهشدن سر بریده در طشت، 40 روز گریستن خورشید، و بهکارگیری اصطلاح سیدالشهداء برای وی (مثلاً نک : ثعلبی، 340-342)، مشابهتهایی را با شهادت امام حسین (ع) در بر دارد، اسباب بروز دستهای از روایات را فراهم آورده است. در این گروه روایات، با کنارهمگذاری نام امام حسین (ع) و یحیی بن زکریا، نهتنها مفاهیم یادشده در قرآن کریم (نک : مریـم/ 19/ 7) به هر دوی این بزرگواران منسوب شده، بلکه آمده است که آسمان تنها برای این دو شهید 40 روز گریست (نک : ابنقولویه، 181-183؛ مفید، همانجا؛ عمادالدین طبری، محمد، 74؛ ابنکثیر، همانجا؛ مجلسی، 13/ 104-105؛ قس: دخان/ 44/ 29).
اندیشهای که در آن، مفهوم بهکمالرسیدن و آمادهشدن برای گذر از این جهان به نوعی در روایات بازتاب یافته، در واقعۀ شهادت امام حسین (ع)، با موضوع الحاق سر آن بزرگوار به بدن وی در چهلمین روز شهادت ایشان قابلانطباق است. ابوریحان بیرونی آشکارا بیان داشته است که 20 صفر، روزی است که سر آن امام به بدن ایشان ملحق، و همراه با آن به خاک سپرده شد (ص 331). این موضوع را با توضیح بیشتری در برخی از آثار ابنطاووس میتوان بازجست. وی به موضوعی دربارۀ سفر امام چهارم به همراه دیگر افراد اهلبیت، از شام به مدینه (قس: عمادالدین طبری، حسن، 2/ 291) اشاره کرده که با کسب مجوزی، در میانۀ راه، مسیر خود را به سمت کربلا تغییر داده، و در روز 20 صفر، که مصادف با اربعین امام حسین (ع) است، بدان وادی رسیده، و سر آن بزرگوار را به بدن ایشان ملحق کردهاند (ابنطاووس، اللهوف، 86، اقبال ... ، 588). بااینهمه، در بیشتر منابع، آوردهشدن سر بریدۀ امام و الحاق آن به بدن وی، توسط نعمان بن بشیر و به دستور یزید بن معاویه اعلام شده است (مثلاً نک : ابننمـا، 106-107؛ برای خروج اسیـران از شـام، نک : کفعمی، 489، حاشیۀ 510). موضوع الحاق سر به بدن امام در چهلمین روز شهادت آن حضرت، موضوعی است که در سدههای بعد هم برخی از نویسندگان بیـان کردهاند (مثلاً نک : حمدالله، 265؛ خواندمیـر، 1/ 60؛ کاشفی، 391). اما کسانی، بهویژه میرزا حسین نوری، حضور اسیران در 20 صفر 61 بر مزار امام حسین (ع) و دیگر شهیدان کربلا، و نیز دیدار با جابر بن عبدالله را (نک : دنبالۀ مقاله) بهسختی نقد کرده، و با بیان دلایلی احتمال وقوع این امر را ناممکن دانستهاند (ص 143 بب ؛ قمی، 516 بب ؛ برای ردی بر این نقد، نک : قاضی طباطبایی، سراسر کتاب).
ابنطاووس در ادامۀ تبیین موضوع اربعین امام حسین (ع)، با بهکارگیری برشی روایی، به بیان حضور جابر بن عبدالله انصاری بر مزار آن حضرت اشاره میکند. بر این اساس، آن زمان که کاروان اسیران و در رأس آنها، امام زینالعابدین (ع) به کربلا رسیدند، با جابر روبهرو شدند که در آن روز برای زیارت قبر امام حسین (ع) بدانجا آمده بوده است؛ پس همه باهم به عزاداری و نوحهسرایی پرداختند ( اللهوف، 86؛ قس: عمادالدین طبری، محمد، 74-75؛ نیز نک : امین، 4/ 47)؛ بدین ترتیب، ابـنطاووس آنچـه را که به زیارت قبر امام مربوط میشود، با روز اربعین در هم میتند. هر دو موضوع بهکارگیری اصطلاح «زیارت اربعین»، و نیز حضور جابر، پیش از یادکرد ابنطاووس هم دارای پیشینه بوده است؛ بیرونی تصریح دارد که در زمان وی، 20 صفر را ازآنرو که 40 کس از اهلبیت آن حضرت (ع) به زیارت قبر ایشان آمدهاند، و نه مستقیماً به آن سبب که چهلمین روز شهادت ایشان بوده است، روز «زیارت اربعین» مینامند (همانجا)، و شیخ مفید بخشی از المزار خود را به فضایل زیارت اربعین اختصاص داده است (ص 53). از سوی دیگر، حضور جابر بر مزار آن حضرت با بسیاری از اسناد و مدارک پیش از ابنطاووس، همچون عمادالدین محمد طبری (ص 74) و با قدری تفاوت در بیان، توسط ابننما (ص 107) تأیید میشود. آنچه در اینجا رخ داده، این است که مؤلف چند موضوع را در کنار یکدیگر آورده است: حضور جابر برای زیارت قبر امام (ع)، تغییر مسیر اسیران به سمت کربلا و آوردن سر آن حضرت توسط اسیران بدانجا در همان روز، دیدار امام سجاد (ع) و جابر، و نیز موضوع زیارت اربعین. بدون توجه به نقدهای صورتگرفته بر این موضوعات و کنار هم آمدنها، و یا اینکه موضوعات بیانشده توسط ابنطاووس دارای سابقه بوده یا نه، واقعیت این است که این بیان و چینش، بهعنوان یک نقطۀ عطف، از سویی سبب تثبیت روز 20 صفر بهعنوان اربعین و چهلمین روز شهادت و روز زیارت قبر آن بزرگوار، و از سویی دیگر سبب جهتدهی و تدوین مفاهیمی همچون دعای زیارت اربعین گشت (مثلاً نک : کفعمی، 489-490). ابنطاووس ادعیۀ زیارت اربعین را از آغاز تا انجام، به همراه زیارت دیگر شهدا، که در آخر با وداع به پایان مـیرسد، با شرح و بسط آورده است (نک : مصباح ... ، 286 بب ).
آنچه بهعنوان زیارت اربعین از زمان بیرونی بیان شده، و در روایتی از امام حسن عسکری (ع) هم به آن بهمثابۀ یکی از 5 ویژگی مؤمن اشاره شده است (همان، 286؛ نیشابوری، همانجا)، در دورههای متأخر بهعنوان یکی از روزهای خاص عزاداری امام حسین (ع)، حتى با بهکارگیری اصطلاح جاافتادۀ «اربعین حسینی» (مثلاً نک : حسینی، 16)، با برخی آدابورسوم ازجمله قرائت دعای زیـارت اربعین همراه گشته است (نک : کفعمی، همانجـا؛ نیز اوبن، 183). بهعنوان یکی از آیینهای مذهبی در میان شیعیان از هر بومی، باید گفت که برای چنین روزی، از یکی ـ دو شب قبل، روضهخوانی آغاز میشود که بیشتر با نذورات و تشکیل مجالسی برای پـاسداشت آن روز ادامه مییـابد (نک : گزارشهـا ... ، 1/ 284 بب ؛ بلوکباشی، 21، 27). اجرای تعزیه، شبیهخوانی، برپایی دستههای عزاداری و نوحهخوانی، و بهویژه انبوهی نذورات در این روز مرسوم است (مثلاً نک : مردمنگـاری ... ، 27، 59، 90؛ امینیان، 85؛ ضمیر، 197- 198؛ پورکاظم، 202).
در این حدود زمانی، مردم برپایۀ گونۀ اعتقادات و میزان اهتمام خود، با حضور در بقاع متبرکه و «دخیلبستن» به بزرگان دین و ائمۀ اطهار، برای رفع نیازها و مشکلات خود دعا میکنند (نک : سپهر، 2/ 63، 72-73).