زمان تقریبی مطالعه: 10 دقیقه

اتابک

اَتابَك، لقب با عنوانی كه پادشاهان سلجوقی به برخی از امری خود كه تربیت و سرپرستی شاهزادگان را برعهده داشتند، می‌داده‌اند. اتابك كلمه‌ای است تركی، مركب از «اتا = آتا» به معنی پدر و «بك» یا «بیك» به معنی امیر و یا عنوانی مهم در میان قبایل ترك. معنی این كلمه «پدرْ امیر» یا «امیرْپدر» است و «اتا» در این تركیب در معنی مجازی آن است، نه معنی حقیقی. اینكه ابوالفدا (1 / 189) اصل اتابك را «اطابك» دانسته است، درست نمی‌نماید، زیرا حرف «ط» مخصوص زبان عربی است و در تركی چنین حرفی وجود ندارد، ولی می‌توان آن را چنین توجیه كرد كه این حرف در بعضی لهجه‌های ترك میان «د» و« ط» ادا می‌شده و چون چنین حرفی در عربی نبوده است،آن را به صورت «ط» می‌شنیده‌اند. 
برگزیدن مربی برای فرزندان، ظاهراً در میان تركان سلجوقی و غز سابقۀ قدیم‌تری داشته و رسمی بوده است كه به موجب آن امرا فرزندان خود را برای تربیت، مخصوصاً در ا مور جنگی و سیاسی، به یكی از بزرگان كاردیده می‌سپرده و به او لقب «اتابك» می‌داده‌اند كه هم به معنی پدر مجازی و هم به معنی امیر و بزرگ بوده است. این رسم گرچه ظاهراً سابقه‌ای كهن داشته و نظایر آن در تاریخ ملل و اقوام دیگر نیز دیده شده است، اما برای لقب مخصوص «اتابك» سابقه‌ای قدیم‌تر از زمان سلجوقیان وجود ندارد وگرنه این رسم در میان ایرانیان هم بوده، زیرا به روایت شاهنامه، كیكاووس پادشاه افسانه‌ای وكیانی، سیاوش فرزند خود را برای تربیت نزد رستم پهلوان معروف ایرانی به سیستان فرستاده بوده است. در دورۀ سامانیان نیز یزدگرد اول پسر خود بهرام را نزد منذر، پسر نعمان پادشاه حیره، فرستاد تا او را تربیت كند.
در اینجا از ظهور و تاریخ تحول این رسم سخن به میان نخواهد آمد و تنها به سابقۀ این لقب در زمان سلجوقیان و ادوار بعدی تاریخ ایران و اسلام اشاره خواهد شد. در تاریخ سلجوقیان از امیری به نام اتابك، قطب‌الدین گلسارغ، سخن می‌رود كه در 444 ق در جنگی كه میان سلطان فرخ‌زاد غزنوی و سلجوقیان واقع شد، گرفتار سپاه غزنویان گردید (ابن اثیر، 9 / 582-585؛ حسینی، 28). به درستی معلوم نیست كه او اتابك كدام یك از شاهزادگان سلجوقی بوده است، اما می‌توان حدس زد كه اتابك الب ارسلان پسر داوود سلجوقی بوده است. پس از آن به روایت میرخواند (4 / 270، 271)، الب ارسلان پس از جنگ ملازگرد و غلبه بر امپراتور بیزانس (463 ق)، نظام‌الملك را به لقب «اتابك» و «اتاخواجه» كه در آن زمان امثال این القاب تعلق به امر (امرای سلجوقی و غز) داشت، ملقب ساخت، اما در دستور الوزراء خواندمیر كه این مطلب از روضة الصفا نقل شده، به اشتباه به جای «اتابك»، «ایلك» آمده است (نک‍ : ص 156). این اشتباه چاپی، فؤاد كوپرولو نویسندۀ مقالۀ ‌اتابك در «دائرةالمعارف اسلام» را هم به اشتباه انداخته و پنداشته كه الب ارسلان به نظام‌الملك لقب «ایلك» (ایلگ» داده است (IA, I / 712). علاوه بر اینكه مطالب دستور الوزراء از روضة الصفا نقل شده و در كتاب اخیر كلمۀ «ایلك» نیامده و همان «اتابك» ذكر شده است، باید گفت كه لقب ایلك در میان خانان تركستان رواج داشته ودر زمان سلجوقیان از آن اثری نیست.
ابن اثیر در حوادث سال 465 ق می‌گویدكه ملكشاه به نظام‌الملك اختیار تام داد و او را «والد» خواند و به او القابی داد كه از جمله «اتابك» بود (10 / 79-80). ابن‌اثیر از القاب دیگر او سخنی نمی‌گوید و شاید یكی هم همان «اتاخواجه» باشد که در روضة الصفا آمده است. نیز محتمل است که عنوان «خواجه» که برای نظام‌الملک گفته می‌شود، تخفیف همان «اتاخوابه» باشد. ابن اثیر می‌گوید كه ملكشاه، نظام‌الملك را «اقطاعات» دیگری داد، افزون بر آنچه سابقاً داشت (همانجا)، و از اینجا معلوم می‌شود كه به اتابكان، ولایاتی به عنوان اقطاع نیز اعطا می‌شده است. از گفتۀ میرخواند معلوم نمی‌شود كه هنگامی كه الب ارسلان در 463 ق (جنگ ملازگرد) ‌به نظام‌الملك لقب اتابكی داد، او را مربی و اتابك ملكشاه پسر شانزده سالۀ خود نیز كرد. ظاهراً لقب اتابكی برای نظام‌الملك، عنوانی افتخاری ــ نه منصبی خاص ــ بوده است، زیرا نظام‌الملك در آن زمان وزارت الب ارسلان را داشته و این منصب خطیر مانع از پرداختن او به تربیت شاهزاده بوده است، علاوه بر این وقتی ملكشاه به سلطنت رسید، نیز به او لقب اتابكی داد و بنابراین اتابك برای نظام‌الملك صرفاً عنوان و لقبی افتخاری بوده است. چنانكه میرخواند (همانجا) گفته است، لقب اتابك، خاص امرای سلجوقی یا غز بوده و پس ازنظام‌الملك هم این عنوان به كسی غیر از امرای ترك داده نشده است. اینكه لمتن (ص 47)، علی بن ابی علی قمی را اتابك بركیارق دانسته است، ناشی از اشتباهی است كه در فهم عبارت عربی بنداری در تاریخ دولة آل سلجوق (ص 82) به او دست داده است. در آنجا آمده است: «و كان الاستاذ علی بن ابی علی القمی وزیر گمشتگین الذی كان قدیماً مربیاً لبركیارق و اتابكه» و ترجمۀ درست آن چنین است: استاذ علی بن ابی علی قمی وزیر گمشتگین بوده است كه این گمشتگین در قدیم مربی و اتابك بركیارق بوه است (نیز نک‍ : راوندی، 140؛ حسینی، 75). بنابراین چنانكه گذشت، نظام‌الملك تنها ایرانیی بوده كه لقب اتابكی به او داده شده است. 
رسم اتابكی چنانكه گفتیم با دادن اقطاعی به صاحب این منصب همراه بوده است تا بتواند با عایدات اقطاع وظیفۀ خود را به وجه احسن به انجام رساند. تا زمانی‌كه دولت مركزی سلجوقی نیرومند بود، اتابك شاهزاده به همان منصب و اقطاع قانع بود، ولی پس از مرگ ملكشاه و آغاز ضعف دولت و بالا گرفتن اختلاف میان فرزندان و نوادگان او، صاحبان این منصب كه از امرای بزرگ یا از غلامان كارآزموده و باتجربه‌ای بودند كه به مقام امارت رسیده بودند، در پی آن شدند كه در حوزۀ اقطاع خود استقلال یا نیمه استقلالی یابند و منصب خود را موروثی كنند. سلاطین سلجوقی كه در پی جنگهای پیوسته با یكدیگر، خود ضعیف می‌شدند و به علاوه بیشتر آنها درسالهای جوانی درمی‌گذشتند، نمی‌توانستند از استقلال یافتن این اتابكان جلوگیری كنند و در بیشتر اوقات از ایشان استمداد می‌كردند، از این روی بعضی از این اتابكان و فرزندان ایشان مدتها در حوزۀ اقتدار خود به استقلال فرمان می‌راندند و شاهزادگان سلجوقی در دست آنان به مثابۀ آلت و بهانه‌ای برای حفظ اقتدارشان بودند. چنانكه سلسلۀ فرمانروایانی چون اتابكان شام، اتابكان موصل، اتابكان آذربایجان و اتابكان فارس و یزد (ه‍ م م) در محدودۀ اقطاع خود قدرت یافته و حكومت را در خاندان خود موروثی كرده بودند. در این میان اتابكان لرستان به گفتۀ میرخواند (4 / 624)، اتابكان جعلی بودند، نه واقعی، زیرا ابوطاهر محمد مؤسس این خاندان بر لرستان مستولی شد و حكم كرد كه مردم او را اتابك خوانند و اولادش كه حاكم بر لرستان شدند، نیز خود را اتابك خواندند. 
رسم اتابكی در میان خوارزمشاهیان نیز معمول بوده است، چنانكه تكش ری را به پسر خویش یونس خان مقرر كرد و امیر میانجق (با میاجق و میاجوق) را اتابك او گردانید (جوینی، 2 / 33-34) و نیز بیغو سپهسالار اتابك نوۀ خود اَربُزخان كرد (همو، 2 / 39) و منگلی بیك اتابك سنجر شاه پسر طغانشاه بود.
رسم اتابكی در میان سلجوقیان روم نیز معمول بود، چنانكه سلطان علاءالدین كیقباد اول، امیر مبارزالدین اُرُنقُش (یا ارتقش، و ظاهراً اُرُنْقُش درست است كه با كلمۀ یُرُنْ‌قُش كه نیز از اعلام تركی است، یكی است به معنی باز سفید (آق‌سنقر) است نه سنگ سفید، چنانكه برخی پنداشته‌اند) را به اتابكی ملك غیاث‌الدین كیخسرو فرزند خود تعیین كرد (ابن بی بی، 363).
لقب و رسم اتابكی در میان ممالك مصر نیز رواج داشت، ولی نه به آن معنی كه در حكومت سجلوقیان بزرگ بود. نخستین سلطان از ممالیك مصر، عزالدین آبیك تركمانی، از غلامان ملك صالح نجم‌الدین ایوب بود. او پس از كشته شدن تورانشاه پسر ملك صالح، به حكومت مصر رسید و با شجرة الدرّ بیوۀ ملك صالح ازدواج كرد (648 ق)، ولی ممالیك بحری كه به خاندان ایوبی وفادار بودند، به سلطنت او تن ندادند و كودكی را از خاندان ایوبی به سلطنت برداشتند، و این عزالدین آبیك را «اتابك» او كردند (نک‍ : ه‍ د، آیبك، عزالدین بن عبدالله). از این روی رسم اتابكی كه به موجب آن سلطان یكی را مربی فرزند خود می‌كرد، تغییر یافت و به صورت نوعی نیابت سلطنت درآمد. پس از كشته شدن آیبك پسر او منصور را كه 15 سال بیش نداشت، به سلطنت برداشتند و امیر علم‌الدین سنجر حلبی را «اتابك» او كردند كه باز در حكم نایب السلطنه بود (ابن تعزی بردی، 7 / 41، 42). بعدها در مصر لقب «اتابك العساكر» و «اتابك الجیوش» در معنی دیگری به كار برده شد كه مقصود از آن سرپرستی سپاه بود (ابن شاهین، 111 به بعد؛ قلقشندی، 3 / 262، 317، 4 / 174، 184، 6 / 133، 9 / 254).
كلمۀ اتابك به دولتهای غیرمسلمان مجاور سلجوقیان نیز راه یافت و تامارا ملكۀ‌ گرجستان در 1212 م منصب پنجمی به نام منصب اتابكی بر مناصب عالیۀ دولتی افزود. این منصب اداری و نظامی بود، ولی جنبۀ نظامی آن مهم‌تر بود (IA, I / 712). نام برخی از این اتابكان در «تاریخ گرجستان» (II / 207) آمده است، از جمله اتابك آق بوق و اتابك گوارگواره.
سلطان محمد اولجایتو فرزند خود سلطان ابوسعید را به عنوان ولایت‌عهد به خراسان فرستاد و امیر سَوِنج را اتابك او كرد (خواندمیر، حبیب السیر، 3 / 198).
به رغم بعضی شواهد، این رسم پس از سلجوقیان بزرگ و خوارزمشاهیان به تدریج متروك شد و لقب اتابكی در میان سلسله‌های بعدی در ایران به ندرت دیده می‌شود، ولی رسم سپردن پسران شاهزاده به یكی از امرای بزرگ در زمان صفویه مرسوم بود و به این شخص لَلَه می‌گفتند. مؤلف تكملة الاخبار كه در زمان شاه طهماسب اول بوده است، در معنی اتابك می‌گوید: شخصی كه مربی پادشاه زاده باشد و در این زمان لله می‌گویند (نویدی، گ 123 الف، 123 ب). شاه اسماعیل اول در 921 ق فرمانروایی خراسان را از سرحد سمنان تا كنار آب آمویه به پسر خود طهماسب داد و امیرخان موصلو را للۀ آن شاهزاده ساخت (روملو، 202)‌. در زمان شاه طهماسب، بوداق خان قاجار، للۀ پسرش سلطان مراد میرزا بود (اسكندر بیك، 1 / 99) و نیز بوداق خان چنگی، للۀ سلطان حسن میرزا بود (همو، 1 / 402). داستان رقابت علی قلیخان شاملو و مرشد قلیخان بر سر للگی و اتابكی عباس میرزا پسر كوچك سلطان محمد میرزا معروف است كه به پیروزی مرشد قلیخان انجامید و او خود را لله و اتابك عباس میرزا خواند (همو، 1 / 304-305). هنگامی‌كه امرای تكلّو و تركمان در قزوین با طایفۀ استاجلو و شاملو به مخالفت برخاستند و در برابر حمزه میزرا، طهماسب میرزا را علم كردند، محمد خان تركمان خود را لله و اتابك شاهزاده طهماسب میرزا خواند (همو، 1 / 333-334). 
اتابك در زمان سلطنت ناصرالدین شاه لقب افتخاری گردید 
و همچنانكه الب ارسلان و ملكشاه خواجه نظام‌الملك را لقب اتابكی دادند، ناصرالدین شاه هم كه در پرتو كفایت میراز تقی خان فراهانی به سلطنت رسیده و او را مقام وزارت عظمی داده بود، لقب اتابك اعظم و امیركبیر به او اعطا كرد. همچنین ناصرالدین شاه به یكی دیگر از صدراعظمهای خود لقب اتابك داد كه همان میرزا علی اصغر خان اتابك، صدراعظم اواخر سلطنت وی و اوایل سلطنت مظفرالدین شاه است.

مآخذ

 ابن اثیر، الكامل؛ ابن بی بی، حسین، الاوامر العلائیة، چ تصویری، به كوشش عدنان صادق ارزی، آنكارا، 1956 م؛ ابن تغری بردی، النجوم الزاهرة، قاهره، 1357 ق؛ ابن شاهین ظاهری، خلیل، زبدة كشف الممالك، به كوشش پل راوس، پاریس، 1894 م؛ ابوالفدا، المختصر فی اخبار البشر، بیروت، دارالمعرفه؛ اسكندربیك منشی، تاریخ عالم آرای عباسی، تهران، 1350 ش؛ بنداری اصفهانی، فتح، زبدة النصرة، مختصر تاریخ دولة آل سلجوق عمادالدین كاتب، بیروت، 1400 ق / 1980 م؛ جوینی، عطاملك، تاریخ جهانگشای، به كوشش محمد قزوینی، لیدن، 1334 ق / 1916 م؛ حسینی، علی، اخبارالدولة السلجوقیة، به كوشش محمد اقبال، لاهور، 1933 م؛ خواندمیر، غیاث‌الدین، حبیب السیر، به كوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1362 ش؛ همو، دستورالوزراء، به كوشش سعید نفیسی، تهران، 1317 ش؛ راوندی، محمد، راحة الصدور، به كوشش محمد اقبال، تهران، 1333 ش؛روملو، حسن، احسن التواریخ، به كوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1357 ش؛ قلقشندی، احمد، صبح الاعشی، قاهره، وزارة الثقافة والارشاد؛ لمتن، آن. ك. س.، سیری در تاریخ ایران بعد از اسلام، ترجمۀ یعقوب آژند، تهران، 1363 ش؛ میرخواند، محمد، روضة الصفا، تهران، 1339 ش؛ نویدی، زین‌العابدین، تكملة الاخبار، نسخۀ عكسی موجود در كتابخانۀ مركز؛ نیز: 

Histoire de la Géorgie, tr. M. Brosset, Petersbourg, 1856; IA. 

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.