ابومحلم
اَبوُمُحَلِّم، محمد بن هشام بن عوف (148-245 یا 248 ق / 765-859 یا 862 م)، راوی، ادیب و شاعر عصر عباسی. نام پدر او را به اختلاف، سعد، شیبان و احمد گفتهاند (ابن ندیم، 51؛ ابن حجر، 5 / 415؛ بستانی). تبار او را ایرانی و زادگاهش را اهواز نوشتهاند (ابن ندیم، همانجا؛ ابوعبید، 3 / 78؛ ابن حجر، همانجا). با اینهمه، وی به بنیسعد منتسب بود و لقب «سعدی» او از همین جاست. ظاهراً بر این انتساب اصرار هم میورزید، چه، روایت كردهاند كه وی از قبول ارثی كه از پسر عمش خلیل بن اوس به وی رسیده بود، به این سبب كه او را خویشاوند خود نمیدانست، سرباز زد (نك : ابوحیان، 2 / 352-353؛ ابن حجر، همانجا).
ابومحلم بارها به مكه، بصره، كوفه و دیگر شهرها سفر كرد و نزد مشاهیری چون ابن عینیه، وكیع، جریر بن عبدالحمید، خالد بن حارث و محمد بن فضیل دانش آموخت (همانجا؛ سیوطی، 1 / 257). یك چند نیز در بادیه اقامت گزید تا دانش لغوی و ادبی خود را نزد بدویان كمال بخشد (ابن حجر، سیوطی، همانجاها). آنگاه كه آوازهای یافت، به بارگاه خلفاء و امیران راه پیدا كرد و در زمرۀ ادیبان خاص آنان درآمد. در روایتی آوردهاند كه واثق عباسی (حك 227-232 ق) او را به داوری میان شعرهای ابوالعتاهیه و ابونواس برگزید و حتی در روایتی دیگر گفتهاند كه وی به دربار فرا خوانده شد تا خواب خلیفه را كه همگان از تعبیرش درمانده بودند، تعبیر كند (ابوالفرج، 7 / 176-177؛ یغموری، 211). سیوطی (همانجا) در روایتی از مرزبانی، از حضور ابومحلم در بارگاه منتصر (حك 247- 248 ق) نیز خبر داده كه البته در صورتی میتوان آن را پذیرفت كه تاریخ وفات شاعر 248 ق بوده باشد. نیز او خود روایت كرده كه چون عبدالله بن طاهر به خراسان میرفت، با او در یك كجاوه نشست و در ری، شعری هم برایش سرود (ابن خلكان، 3 / 86).
حافظۀ نیرومند ابومحلم، پیوسته زبانزد بزرگان بوده است و داستانهایی نیز در اینباره آوردهاند (نك : ابن ندیم، 52؛ یغموری، 211-212؛ ابن حجر، همانجا؛ سیوطی، 1 / 257- 258). همین حافظۀ نیرومند و اندوختههای گستردۀ او در شعر، لغت، ادب و ایامالعرب از او راوی و منتقدی برجسته ساخته بود. نمونههای متعددی از روایات ادبی و تاریخی او را در منابع كهن میتوان دید (مثلاً نك : مبرد، 1 / 51، 58، 191، 3 / 1127-1130؛ ابنعبدربه، 3 / 30؛ قالی، 48-56، جم ؛ ابواحمد عسكری، 42، 96- 98، 176، 198؛ شمشاطی، 2 / 44؛ ابوعلی مرزوقی، 2 / 39). در میان حكایات و نوادری كه ابومحلم نقل كرده، گاه نكتههای جالب توجهی دربارۀ برخی عقاید و رسوم اعراب بدوی دیده میشود (مثلاً نك : ابواحمد عسكری، 198؛ ابوحیان، 3 / 658؛ ابن ابی الحدید، 19 / 404).
از اشعار ابومحلم جز پارههایی پراكنده كه برخی از آنها ابیات هجوآمیز است، در دست نیست (مثلاً نك : مرزبانی، 370؛ ابنخلكان، همانجا). 3 كتاب نیز با عنوانهای الانواء خلق الانسان و الخیل به وی نسبـت داده شـده كه هیچیك به دست نیامده است (نك : ابن ندیم، همانجا؛ GAS, VII / 347-348, VIII / 42).
ابن ندیم در وصف ابومحلم گفته است كه مردی خودپسند بود و كلامی فاخر و بیانی متكلّف داشت (ص 51). نیز از قول همو و ابن سكیت او را شیعی خواندهاند (صفدی، 5 / 167؛ ابن حجر، همانجا)، اما دلیلی در تأیید یا رد این گفتهها در دست نیست.
مآخذ
ابن ابیالحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغة، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1963 م؛ ابن حجر عسقلانی، احمد، لسان المیزان، حیدرآباد دكن، 1331 ق؛ ابنخلكان، وفیات؛ ابن عبدربه، احمد، العقد الفرید، به كوشش احمد امین و دیگران، بیروت، 1402 ق / 1982 م؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابواحمد عسكری، حسن، المصون فی الادب، به كوشش عبدالاسلام محمد هارون، كویت، 1984 م؛ ابوحیان توحیدی، علی، البصائر و الدّخائر، به كوشش ابراهیم كیلانی، دمشق، 1964-1966 م؛ ابوعبید بكری، عبدالله، سمط اللّالی، به كوشش عبدالعزیز میمنی، قاهره، 1354 ق / 1936 م؛ ابوعلی مرزوقی، الازمنة و الامكنة، حیدرآباد دكن، 1332 ق؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، 1383 ق / 1963 م؛ بستانی؛ سیوطی، بغیة الوعاة، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1384 ق / 1964 م؛ شمشاطی، علی، الانوار و محاسن الاشعار، به كوشش محمد یوسف، كویت، 1399 ق / 1987 م؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، به كوشش س. ددرینگ، بیروت، 1389 ق / 1970 م؛ قالی، اسماعیل، ذیل الامامی و النوادر، بیروت، دارالكتب العلمیة؛ مبرد، محمد، الكامل، به كوشش محمد احمد دالی، بیروت، 1406 ق / 1986 م؛ مرزبانی، محمد، معجم الشعراء، به كوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره، 1379 ق / 1960 م؛ یغموری، یوسف، نورالقبس، مختصر المقتبس محمد بن عمران مرزبانی، به كوشش رودلف زلهایم، بیروت، 1384 ق / 1964 م؛ نیز:
GAS.