آشور
آشور \āšūr\، عنوان سرزمین و شهری باستانی در دو کرانۀ دجله، از زاب کوچک تا مرکز سوریه و عراق امروزی. این شهر از نظر تاریخی از حدود 2400 تا 612 قم نقش بسیار مهمی در کشورهای دارای فرهنگ بینالنهرینی و فلسطین داشت. هـرگاه در کتیبـههای شـاهان نخستین، مـانند شمشی ـ ادد (Šamaši-Adad)، به شکلهای گوناگون، به نـام اَ ـ شـور (a-šur) برمیخوریم، منظور همان شهر آشور است. نخست در زمان اشّور ـ اوبلّیـط (Aššur-uballiŧ) اول است کـه سخـن از مات ـ اش ـ شور (Mât-Aš-Šur) (سرزمین آشور) به میان میآید (اونگر، 172؛ ابلینگ، 195).
مهمترین شهرهای سرزمین اصلی آشور اینها ست: الش (Alše) (= شِمامُخ)، اربئیلو (Arbaºilu) (= اربل)، اَشّور (قلعت شِرقـات)، بلاطـو (Balâŧu) (= اسکـی مـوصل)، دور ـ شرّوکیـن (Dûr-Šarrukîn) (= خُرسآباد)، ایمگـور ـ اِنلیل (= بَلاوات)، کلخو (کـالـح، نمـرود)، کلـزو (= قـسـیـر = سَـدَوه؟)، کـار ـ نینـلـیـل (Kâr-Ninlil) (= کَـرَمـلـس)، کار ـ تـوکـولـتـی ـ نـیـنـورتَ (Kâr-Tukulti-Ninurta) (= تـولول ـ آکر)، نینوا (= نبی یونس)، تَربیصی (= شریف خان) و سرانجام تقریتئین (Taqritain) (= تکریت) (همو، 196).
منابع
منابع آشورشناسی شامل کتیبهها (ح 200 هزار قطعه) و نگارههای فراوان فرمانروایان آشور، و بهندرت نوشتههای مصری به خط هیروگلیف (بهویژه کتیبههای العمارنه) و یافتههای باستانشناختی مربوط به پس از نیمۀ هزارۀ 2 قم است. البته در عهد عتیق نیز (دوم شاهان، اشعیاء نبی، ناحوم نبی، ارمیاء نبی و حزقیال نبی) گهگاه به اشارههایی برمیخوریم که در کنار مفاد کتیبهها و مقایسۀ آنها با یکدیگر، خالی از فایده نیست. افزونبر اینها، قطعاتی ناچیز نیز از بروسوس کلدانی و قطعاتی که از ابیدِنوس در کتابهای ازبیوس و موسیٰ خورنی بر جای مانده است. گفتنی است که هرودت (کتاب I، بند 104) میگوید: تاریخ آشور را در کتاب دیگری بررسی خواهد کرد، اما ظاهراً یا او چنین نکرده، یا کتاب او دربارۀ آشور از میان رفته است (نیز نک : همان، بند 184). ازاینرو، آگاهی ما دربارۀ آغاز و ادامۀ حضور پرصلابت و دوهزارسالۀ آشور، در یکی از مناطق بسیار مهم مدنیت عصر باستان، رضایتبخش نیست و گاهی حتیٰ در میان آشورشناسان بزرگ در تعیین مواد تاریخی اتفاق نظر وجود ندارد و پردازنده به تاریخ آشور ناگزیر با آشفتگی در مواد تاریخی روبهرو میشود. بااینهمه، نقش آشور در همآمیزی فرهنگهای منطقه و نیز در تجارت اقوام سامی با مردم آسیای صغیر و از طریق فلسطین با بازرگانی دریایی از چنان جذابیت ویژهای برخوردار است که آشورشناسان را به کوششی خستگیناپذیر در بازیابی و بازخوانی منابع وا داشته است. بدون تـردید از کتـابخانۀ آشور بانیپال (نک : دنبـالـۀ مقـاله) میتوان بهعنوان یکی از گرانبهاترین میراثهای بشری نام برد. روز 14 سپتامبر 1802، گروتفند، از اهالی گوتینگن آلمان، نخستین مرحلۀ بازخوانی خط میخی فارسی باستان را اعلام کرد و دیری نگذشت که به سبب سهزبانه بودن بیشتر سنگنبشتههای هخـامنشیان، متنهـای بابلـی ـ آشوری نیـز یکـی پس از دیگری بازخوانی شد. از آن میان، البته کمی دیرتر، میتوان به الواح کتابخانۀ آشور بانیپال اشاره کرد. ذخیرۀ موجود گنجینۀ متنهای آشوری متجاوز از 160 هزار قطعه است (نک : پاولی، II(2) / 1754). بابلی و آشوری نیز درواقع گویشهایی از یک زبان واحدند. ذخیرۀ لغویِ تاکنون بازیافته بسیار غنی است و به آسانی میتوان دریافت که خویشاوندی این زبان با سامی شمالی بیشتر است تا سامی جنوبی. بااینهمه، هنوز با قاطعیت نمیتوان گفت که این زبان به شاخۀ آرامی سامی نزدیکتر است، یا بـه شاخۀ عبری ـ کنعانی (همان، II(2) / 1755).
نام و موقعیت جغرافیایی سرزمین آشور
سرزمین آشور که در حقیقت قلمرو فرمانروایی حکمرانان شهر آشور بود و از هزارۀ 2 قم تبدیل به یکی از قدرتهای بزرگ آسیای مقدم شد، از شمال و شرق به درههای دامنۀ کوههای ارمنستان بزرگ و کردستان، از جنوب به جبل حمرون، حـدود سرزمین بابل، و از غرب به بیابان بینالنهرین مرکزی محدود میشد. در حالی که منطقۀ شرق دجله حتیٰ بدون آبیاری نیز حاصلخیز بود، بقیۀ قلمرو آشور خشک و بیابانی بود. به نظر پلینی، تمام بینالنهرین سرزمین آشور بود و استرابن حتیٰ کردستان و سوریۀ امروزی را نیز جزو قلمرو آشور میدانست. شهر آشور که واحهای بیش نبود، حفاظ طبیعی نداشت و در حقیقت جز قبیلۀ آشور، که در نزدیکی شهر میزیست، پشتیبان دیگری نداشت. از همینرو، در سنگنبشتهها، مات ـ اش ـ شور هرگز نام یک کشور نبود، بلکه همواره نام قبیلهای کوچک و نیز عنوان سیاسی قلمرو حکومتی بود که برگرفته از شهر و قبیلۀ کوچک آشور بود. ازاینرو، بار معنایی اصطلاح «سرزمین آشور» هماهنگ با قلمروی بود که هریک از شاهان این سرزمین در اختیار داشت. تازه پساز فروپاشی فرمانروایی آشور، و در زمانی که حتیٰ نام شهر آشور نیز نامی ناشناس بود، آرامیها با تکیه بر گزارشهای سنتی محلی ــ که نینوا را پایتخت فرمانروایی آشورِ پیش از اضمحلال میشناخت ــ قبیلۀ ساکن زاویۀ زاب و دجله را آشور (آرامی: اثور Athōr؛ یونانی: اتوریا Aturia) نامیدند. ازاینرو، در زمان اشکانیان، نام آشور برای تمام ایالتی که در میان بابل، بینالنهرین، ارمنستان، ماد و شوش قرار داشت، به کار رفت (وایسباخ، «آشور»، 228).
سرزمین آشور بیشتر از این، چند شهر بزرگ نداشت: آشور، کالح (کلخو)، نینوا و اربل. از تبار مردم این سرزمین آگاهی موثقی در دست نیست. چنین به نظر میرسد که نخست، آمیختهای از مردم آسیـای صغیر ـ ارمنستان، و سپس اقوام گوناگون سامی، جمعیت اصلی آشور را تشکیل میداده است. نام این باشندگانِ نخستین با نام خدایشان، آشور، یکی است. در زمانی کهنتر این نام به صورت اَسیر (اَشیر) نوشته میشد، که به مرور به آشور بدل شده است. ظاهراً این نام نیز، مانند خود ساکنان نخستین، ریشهای سامی ندارد. بااینهمه، این نام میتواند پیوندی با نام سرزمین «اَشِر» (Ašer) در فلسطین و «اَشِرَ» (Ašera) (اشرت Ašrat)، الٰهۀ آموریان، داشته باشد. آموریان با دیگر قبایل سامی بینالنهرین خویشاوندان همان قبایلیاند که ساکنان بومی و کهن اور را در خـود مستحیـل کـردنـد (مـایـر، I(2) / 608). از حدود 2400 قم، اکثریت بـا اقوام سامی ـ اکدی بـود، که در دورههای بعدی همواره نقش مهمی در تاریخ آشور داشتند. از 2000 قم، هوریها نیز به آنها افزوده شدند. به نظر میرسد با پیوستن هوریها، بافت اجتماعی آشوری ـ بابلی متنوعتر شده باشد. منابع موجود از حضور روزافزون جمعیت آرامی در آشور از 1000 قم حکایت میکند.
طبیعت سرزمین آشور زمینۀ مساعدی برای تأسیس حکومتی بزرگ داشت. شمال و شرق سرزمین اصلی آشور کوهستانی، و بخش جنوبی آن هموار، پرآب و حاصلخیز بود و مرزهای غربی نیز به دشتهایی با تپههای پست منتهی میشد. فلسطین، با اینکه تقریباً همواره تحت نفوذ مستقیم و غیرمستقیم دولتهای آشور بود، هرگز جزو قلمرو اصلی کشور نشد. هوا نیز مناسب بود و از بروز سرمای شدید در این سرزمین بهندرت گزارشی در دست است. در چراگاههای کوهستانی، گاو، اسب، بز، گوسفند و انواع جانوران شکاری، مانند قوچ کوهی و گوزن، تغذیه میکردند. نیشکرزارهای آشورِ باستان کُنام شیران بسیار بود و شکار شیر، به گواهی نگارههای فراوانی که در دست است، یکی از سرگرمیهای معمول شاهان آشور بود. از محصولات کشاورزی آشور خرما، بادام، غلات، کنف، پنبه و بهویژه انگور را در مناطق پست و گرم میتوان نام برد. وجود انار، انجیر، زیتون، گردو و جنگلهای چنار و بلوط نیز حکایت از حاصلخیزی ویژۀ این سرزمین داشت.
آشور پیشاز تأسیس حکومت
در دوران نوسنگی در حسونه، سامره، تل حلف و بهویژه در نینوا به نشانههایی از اجتماعات برمیخوریم (رو، 58-65). نخستینبار از حدود 2400 قم با ورود جمعیتی اکدی به منطقه، امیرنشینی مستقل، اما تحت نفوذ سومر پدید آمد. تردیدی نیست که فرمانروایان نخستین سرزمین آشور، که اغلب آموری بودند، دستنشاندگان شاهان سومر و اکد بودهاند (مایر، I(2) / 609). در فصل مشترک هزارۀ سوم به هزارۀ دوم قم، با فروپاشی سلسلۀ سوم اور ــ که بهرغم اختلافات قومی، عامل یکپارچگی بینالنهرین بود ــ و با تحولات عمیقی که در منطقه به وجود آمد، فصل تازهای از اوضاع اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در آسیای مقدم آغاز شد. در آغاز هزارۀ دوم در بینالنهرین شمالی، در شهر آشور کـه یکـی از مـراکز فـرهنگی ـ بازرگانی مهم منطقه بود، چند خانوادۀ بلندپایه در کَنِش (کولتپه) و در دیگر مناطق آسیای صغیر مراکز تجاری چندی را در اختیار داشتند. الواح گلی بهدستآمده از کنش از نقش مهم آشور در تجارت قلع و منسوجات در سدههای متمادی حکایت میکند. پارچههای بافت بابل نیز از طریق آشور به آسیای صغیر میرفت و از آنجا نقره به آشور سرازیر میشد (اپنهایم، 91-92). ازاینرو، در زمان سقوط سلسلۀ سوم اور، آشور که تبدیل به یک دولتشهر شده بود، در وضعی بود که بتواند با بهرهگیری از اوضاع آشفتۀ بینالنهرین، به طور جدی قدم به عرصۀ سیاست بگذارد و در جهان باستان نقش مهمی را برعهده بگیرد.