زمان تقریبی مطالعه: 11 دقیقه

آسمان

آسْمان، سپهر و فلک، گنبدی ظاهری که بالای زمین دیده می‌شود و زمینۀ ابرها، خورشید، ماه و ستارگان است. از دیرباز دربارۀ پیدایش، شکل، حرکت، اجرام و پدیده‌های درون آن در فرهنگ و فولکلور مردم جهان به‌ویژه ایرانیان مباحثی مطرح بوده است. 
واژۀ آسمان در اوستا، به شکل اَسَن و اَسمَن (بارتولمه، 207-208)، در فارسی باستان به‌صورت اَسمَن (براندنشتاین، 107)، در فارسی میانه به شکل اَسمان (مکنزی، 12) و در پازند به‌صورت آسمان (تفضلی، 32) آمده است. آسمان در اوستا به معنای سنگ نیز به‌کار رفته (بارتولمه، همانجا) و با واژه‌های اَسَن در فارسی باستان و سگ و سنگ در فارسی میانه (مکنزی، 73-74) هم‌ریشه است. بیرونی در التفهیم سبب نام‌گذاری آسمان را توسط پارسیان، حرکت و ساختار آن دانسته که به آس شبیه است (ص 58؛ نیز نک‍ : غیاث‌اللغات، ذیل واژه). 

مآخذ

بیرونی، ابوریحان، التفهیم، به کوشش جلال‌الدین همایی، تهران، 1316-1318ش؛ تفضلی، احمد، واژه‌نامۀ مینوی خرد، تهران، 1348ش؛ غیاث اللغات، غیاث‌الدین محمد رامپوری، به کوشش منصور ثروت، تهران، 1375ش؛ نیز: 

Bartholomae, Ch., Altiranisches Wörterbuch, Berlin, 1961; Brandenstein, W. and M. Mayrhofer, Handbuch des Altpersischen, Wiesbaden, 1964; MacKenzie, D. N., A Concise Pahlavi Dictionary, London, 1971.

(تل‍ : دانا)

در عقاید زردشتیان

در عقاید کهن ایرانیان آسمان مانند زمین، مقدس به‌شمار می‌آمده و در حکم ایزدی بوده و روز بیست و هفتم هر ماه بدو اختصاص داشته است. در اسطورۀ آفرینش زردشتی آسمان، نخستین مخلوق گیتی (یعنی آفریدۀ مرئی و محسوس) اورمزد است (بندهشن، 33؛ دینکرد، 124؛ روایات ... ، 128). در کتاب روایات پهلوی (همانجا) آمده است که اورمزد آفریدگان خویش را از روشنی بی‌پایان آفرید و آنها را در تن خویش به مدت 000‘ 3 سال نگاهداری کرد و رشد داد و سرانجام آنها را متجلی ساخت: آسمان را از سر خویش آفرید. شهرستانی (ص 603) مانند همین مطلب را از گفتۀ زردشتیان آورده است. بلندی و پهنای آسمان مساوی دانسته شده است (روایات، همانجا). فْرَوَشیها یا فْرَوَهْرها (ارواح مقدس درگذشتگان) اورمزد را در جهان «مینویی» (جهان غیرمادی و غیرمحسوس) یاری می‌دهند تا آسمانها را از هم جدا نگاه دارد و نگذارد که فرو افتند، اما در جهان «گیتی» چیزی آسمان را نگاه نمی‌دارد (فروردین‌یشت، بند 2؛ روایات، همانجا)، و ازاین‌رو، گاهی آن را با صفت «بی‌ستون» توصیف کرده‌اند ( گزیده‌ها ... ، فصل 34، بند 20).
جنس آسمان را اصولاً از سنگ می‌دانستند و کلمۀ آسمان نیز از نظر اشتقاق، همین معنی را دارد؛ اما شفافی و درخشندگی آسمان این تصور را ایجاد کرده بوده است که گاهی جنس آن را از فلزی درخشان بدانند و این فلز را نیز برخی از نویسندگان کتابهای پهلوی، فولاد یا آبگینه تعیین کرده‌اند (بندهشن، 18، 173؛ روایات، همانجا؛ مینوی خرد، پرسش 8، بند 7). شکل آسمان گرد و سفید دانسته شده و به تخم‌مرغ تشبیه گردیده است (بندهشن، 11؛ مینوی خرد، پرسش 43؛ گزیده‌ها، فصل 34).
کهن‌ترین تصوری که ایرانیان از طبقات آسمان داشته‌اند، این بوده است که آن را متشکل از 4 طبقه می‌دانسته‌اند که به‌ترتیب نزدیکی آنها به زمین عبارت بوده‌اند از طبقۀ ستارگان، طبقۀ ماه، طبقۀ خورشید و طبقۀ «روشنی بی‌پایان» (متون ... ، 72)، و تصور می‌کردند که بهشت در این طبقۀ اخیر است. گاهی به طبقه‌ای پایین‌تر از طبقۀ ستارگان به‌نام «طبقۀ ابر» قائل بوده‌اند. بعدها آسمان را 6 طبقه و تحت تأثیر افکار بابلی، گاهی آن را 7 طبقه به‌شمار آورده‌اند، بدین‌گونه که طبقۀ ستارگان را به دو طبقۀ ستارگان ثابت و اختلاط‌پذیر تقسیم کرده‌اند (بندهشن، فصل 28، س 1، فصل 32، س 12، فصل 33، س 2). طبقات ستارگان و ماه و خورشید را به‌گونۀ نمادین به‌ترتیب «اندیشۀ نیک»، «گفتار نیک» و «کردار نیک» که شعار دینی زردشتیان است، نیز نامیده‌اند (زردشت بهرام‌پژدو، فصلهای 7- 9؛ مینوی خرد، پرسش 1، بند 145-146). فاصلۀ میان زمین تا طبقۀ ستارگان و فاصلۀ هریک از طبقات از یکدیگر 000‘34 فرسنگ محسوب شده است (روایات ... ، 129، بند 7).

در عقاید مانویان

بنابر اساطیر مانوی 10 آسمان وجود دارد و آفرینش آنها به‌دست یکی از خدایان مانوی به‌نام «روان زنده» (یا مِهریَزد یا «بادزنده») صورت گرفته است. وی آسمانها را از پوست دیوان جهان ظلمت (یا جهان ماده) که اسیر کرده و کشته بود، ساخته است (بویس، 60؛ مردان فرخ، فصل 16، بندهای 10-14). یکی از خدایان به‌نام «پیرایۀ تجلی» بر افلاک، خصوصاً بر 3 فلک زبرین، نظارت دارد و نمی‌گذارد که آسمانها فرو افتند، و «پادشاه شرافت» که در فلک هفتم بر گردونه‌‌ای سوار است، این وظیفه را برعهده دارد که نگذارد دیوان در افلاک زیان رسانند. در پایان جهان «پیرایۀ تجلی» آسمانها را رها می‌کند تا بر هم فرو افتند (بویس، 77).


مآخذ

بندهشن، به کوشش انکلساریا، بمبئی، 1908م؛ دینکرد، به کوشش مدن، بمبئی، 1911م؛ روایات پهلوی، به کوشش دابار، بمبئی، 1913م؛ زردشتِ بهرامِ پژدو، ارداویراف‌نامۀ منظوم، به کوشش رحیم عفیفی، مشهد، 1343ش؛ شهرستانی، محمد، الملل و النحل، به کوشش محمد بدران، قاهره، 1370ق / 1950م؛ گزیده‌های زادسپرم، به کوشش انکلساریا، بمبئی، 1964م؛ متون پهلوی، به کوشش جاماسب آسانا، بمبئی، 1913م؛ مردان فرخ، شکندگمانی ویچار (گزارش گمان‌شکنی)، ترجمۀ صادق هدایت، تهران، 1943م؛ مینوی خرد، ترجمۀ احمد تفضلی، تهران، 1354ش؛ یشتها، ترجمۀ ابراهیم پورداود، تهران، 1377ش؛ نیز: 

Boyce, M., «A Reader in Manichaean Middle Persian and Parthian», Acta Iranica, Leiden, 1975, vol. IX. 
احمد تفضلی (دبا)

در فرهنگ مردم

باورها و شناخت و تعاریف عامه از آسمان و پدیده‌های طبیعی موجود در آن، ریشه در بینشهای دینی و اساطیری ایرانیان دارد. در اینجا به اختصار به برخی از مهم‌ترین باورهای مردم مناطق مختلف ایران دربارۀ آسمان پرداخته می‌شود: 
مردم دماوند زمین را سفت و سخت، و آسمان را همچون مس نرم می‌دانند. به باور آنها آسمان 7 طبقه دارد: طبقۀ اول آن جای انسان، طبقۀ دوم مخصوص جن، طبقۀ سوم به بالا جایگاه ملائکه و پیامبران، و طبقۀ آخر عرش خدا ست. 
در سادات‌محلۀ دماوند آسمان همچون پرده‌ای میان انسان و خدا دانسته می‌شود. به باور مردم این منطقه خدا در 6 روز آسمانها را خلق کرد، ولی آسمان در لرزش بود و آرام نمی‌یافت تا اینکه خدا اسم 5 تن را نقش کرد و سپس در آسمان هفتم قرار داد تا آسمان برجای خود قرارگرفت. در پندار ایشان فرشته‌ها در طبقۀ هفتم، خورشید در طبقۀ چهارم و ماه در طبقۀ اول آسمان جای دارند. 
به باور مردم لرستان آسمان 7 طبقه دارد و هر طبقه را ستونی از کوهها به پا داشته است. نخستین طبقه از برف پوشیده است؛ دومین را دریا فرا گرفته؛ سومین آسمان پوشیده از درخت سدر است که شاخ و برگ آن به شمار ستارگان است و درختی از آن بزرگ‌تر نیست؛ چهارمین جایگاه خورشید و مخلوقاتی است که دندانهایی چون پیل و تنی ستبر دارند، و در برابر انوار خورشید می‌توانند زندگی کنند؛ پنجمین آسمان قلعه‌ای بزرگ و پولادین است که سلیمان(ع) دیری است در آنجا به خواب رفته است و این خواب تا رستاخیز ادامه دارد؛ ششمین آسمان جایگاه موجوداتی چون زمینیان؛ و آسمان هفتم بی‌انتها و جایگاه خدا ست (اسدیان، 119). 
به باور مردم ایلام در ازل، نه شب بود و نه روز و نه مهر و ماه بود و نه آسمان. آفریننده در گوهر بود و گوهر به دریا. گوهر درخشیدن گرفت و رخشان، جاری شد و 7 طبقۀ آسمان را پدید آورد. آسمان اول سبز و بی‌غش، به‌سان زمرد و چون کوه قاف؛ آسمان دوم دری سفید؛ آسمان سوم آبی فام؛ آسمان ششم از در ثمین؛ هفتمین آسمان از زر ناب، و هر آسمان را از آسمان دیگر 500 سال راه است (همو، 121). 
در باور عامۀ مردم آسمانها از جنس فلزات و گوهرهای گران‌بها ساخته شده‌اند. به باور آنها آسمان اول از سنگ خارا، آسمان دوم از پولاد، سوم از مس، چهارم از نقره، پنجم از طلا، ششم از زمرد و آسمان هفتم از یاقوت است (ماسه، 1 / 298). 
مردم کُنگ اعتقاد دارند که در شب 26 رجب که حضرت محمد(ص) به عرش عروج کرد، 7 آسمان در مقابل ایشان گشوده شد. به‌همین‌ترتیب مردم عقیده دارند که در شبهای «خیر» معراج نیز آسمان از هم گشوده می‌شود و اگر شخص، مؤمن و پارسا باشد، ممکن است در این شب با نظاره به آسمان شاهد گشوده شدن آسمانها از هم باشد و پی به عظمت و بزرگی خداوند ببرد (نوربخش، 216). نیز معتقدند که در شب نیمۀ شعبان درختی را که هر برگ آن مربوط به یک نفر است، در آسمان تکان می‌دهند و هرکس که عمرش تمام می‌شود، نامش بیرون می‌آید و برگ زندگی‌اش از درخت می‌افتد؛ به‌همین‌سبب این مراسم به «خیرنومه» موسوم است (همو، 217). 
در دیگر باورهای عامه در آسمان فرشته‌ای است که 000‘1 دست دارد و در هر دست هزاران انگشت. این فرشته مأموریت دارد که قطره‌های باران را بشمارد. هر قطرۀ باران و هر دانۀ برف روی بال فرشته‌ای به زمین می‌آید، فرشته آن را روی زمین می‌گذارد و خود به آسمان اوج می‌گیرد (ماسه، 1 / 307؛ قس: هدایت، 173). 
در باور مردم لرستان در آغاز پیدایش آسمان و زمین، این دو به هم نزدیک بودند، ولی به یکی از این 3 دلیل آسمان از زمین فاصله گرفت:
1. پیرزنی که مشغول نان پختن بود، به ماه دست زد و ماه را نوازش کرد. جای پنجۀ پیرزن بر چهرۀ ماه نشست و آسمان آزرده از زمین فاصله گرفت.
2. در روایت دیگر پیرزن که مشغول نان پختن بود، صدای گریۀ کودکش را که بستر را آلوده بود، شنید. به سراغ کودک رفت و او را با تکه نانی پاک کرد. بدین‌سبب آسمان، خشمگین و از زمین دور شد.
3. در روایت سوم پیرزن به شوخی پنجۀ خاکسترآلود خود را به روی ماه کشید. ماه خشمگین شد و به آسمان عقب نشست و از دسترس دور شد (اسدیان، 124). 
به باور مردم ایلام کهکشان ستون آسمان است و آن را نگه می‌دارد. در سبب پیدایش آن، عقیده بر این است که: وقتی خدا گوسفند را برای ابراهیم(ع) فرستاد تا به جای اسماعیل(ع) قربانی کند، فرشته‌ای که آن را از آسمان به زمین می‌آورد، برای به دنبال کشیدنش کاه به‌دست، به‌سوی مکه می‌رفت؛ مقداری از کاه بر آسمان ریخت و کهکشان به جای ماند. به روایت دیگر کهکشان راهی است که خدا از آن برای شتران پیامبر(ص) کاه فرستاد و ریزه‌های کاه بر آسمان، کهکشان را به‌وجود آورد (همو، 122). 
در باور مردم لرستان برف از آسمان اول به زمین جاری می‌شود و ذره ذره می‌بارد، زیرا اگر به یک باره فرو ریزد، همۀ زمین را در خود غرق می‌کند (همو، 119).
مردم میبد و دماوند بر این عقیده‌اند که روز عاشورا هنگام شهادت علی‌اصغر(ع)، امام حسین(ع) خون او را در مشت کرد و بر آسمان پراکند؛ زیرا اگر خون علی‌اصغر به زمین می‌ریخت، هیچ گیاهی سبز نمی‌شد. سرخی شفق از خون علی‌اصغر(ع) است. در اصفهان نیز مردم باور دارند که آسمان در روز عاشورا غبارآلود می‌شود. 
از دیگر باورهای مردم در ارتباط با آسمان می‌توان به چند نمونه که در کتاب کوچه ثبت شده است، اشاره کرد: خداوند آسمان را در روز پنجشنبه که پنجمین روز خلقت بود، آفرید؛ هرکسی در آسمان ستاره‌ای دارد که موقع مرگش خاموش می‌شود و می‌افتد. مَثَلِ «در 7 آسمان یک ستاره ندارد» از همین باور مأخوذ است؛ آسمان به خواب دیدن نشانۀ فراخی روزی است؛ آسمان به خواب دیدن نشانۀ یافتن قدرت و پیروزی بر دشمنان است؛ آن‌که به خواب بیند که آسمان به زیر می‌آید، از قدرش کاسته شود (شاملو، 1 (2) / 451-452).

امثال و کنایات

برخی امثال و حکم معروف مربوط به آسمان از اشعار شاعران وارد فرهنگ مردم شده است. مثلاً: آسمان از کجا و ریسمان از کجا= در برابر سخن معقول حرف ناحساب زدن؛ مولوی (ص 838) گوید: اشتباهی هست لفظی در بیان / لیک خود کو آسمان تا ریسمان. برخی اصطلاحات و کنایات مربوط به آسمان که در فرهنگ شفاهی مردم کاربرد فراوان دارد، اینها ست: آسمان سوراخ نخواهد شد= هیچ واقعۀ عظیمی رخ نخواهد داد. آسمان جل= لات و ندار و بی‌چیز (امینی، 22؛ جمال‌زاده، 3؛ شاملو، 1(2) / 454- 468).
آسمان با زمین دوختن = کمال قدرت و اقتدار در تیراندازی. آسمان را به ابر پوشیدن= کنایه از پنهان ساختن امری کاملاً بدیهی و روشن. آسمان را به زمین آوردن= کنایه از کاری غریب کردن ( آنندراج، ذیل واژه). 
ازجمله امثال رایج دیگر در فرهنگ مردم می‌توان به این موارد اشاره کرد: آهسته که آسمان نداند؛ زر نباریده از آسمان به سرش / یا خودش دزد بوده یا پدرش؛ به هر کجا که روی آسمان همین‌رنگ است؛ میان ماه من تا ماه گردون / تفاوت از زمین تا آسمان است؛ نه در آسمان تخت نه در زمین بخت؛ آسمان جل و قاتمه رکاب؛ آسمان روانداز و زمین زیرانداز، یا آسمان لحاف و تشک‌زمین = کنایه از فرد فقیر و ناچیز (برای اطلاع بیشتر، نک‍ : شاملو، 1(2) / 450 بب‍ ؛ امینی، همانجا). 

مآخذ

آنندراج، محمد پادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363ش؛ اسدیان خرم‌آبادی، محمد و دیگران، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، تهران، 1358ش؛ امینی، امیرقلی، فرهنگ عوام، تهران، 1371ش؛ جمال‌زاده، محمدعلی، فرهنگ لغات عامیانه، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، 1341ش؛ شاملو، احمد، کتاب کوچه، تهران، 1361ش؛ ماسه، هانری، معتقدات و آداب ایرانی، ترجمۀ مهدی روشن‌ضمیر، تبریز، 1355ش؛ مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش قوام‌الدین خرمشاهی، تهران، 1375ش؛ نوربخش، حسین، بندر کُنگ شهر دریانوردان و کشتی‌سازان، تهران، 1374ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1342ش.  

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.