آس
آس [ās]، از اقوام ایرانیزبان ساکن در دو سوی کوههای قفقاز. این قوم در یونانی و لاتینی Asii در روسی قدیم Yas و در گرجی Ovs خوانده میشوند. صورت کهنتر نام این قوم *asya- است و گمان میرود که در ارتباط با صفت ایرانی باستان āsav-/ āsu- به معنای تیزرو/ چالاک باشد. شاید این نامگذاری بدین سبب بوده است که این مردم در جنگها سخت چالاک بودند، بهویژه اینکه این قوم را با سکاها مربوط میدانند و چالاکی سکاها در نبرد نکتهای است که تمام مورخان آن را تأیید کردهاند. در دورۀ باستان آسها با نام سرمت و در دورۀ میانه با نام آلان هم معروف بودهاند (ابوالقاسمی، 1، 4؛ ایرانیکا، II/ 764؛ نیز نک : بارتولمه، 338). از ادبیات شفاهی بر جامانده از این قوم با عنوان «حماسۀ نارت»، میتوان دریافت که فرهنگ آنان در بسیاری از جهات با آنچه در منابع کلاسیک از فرهنگ سکایی بیان شده است، هماهنگی دارد. نیز شباهت زبانی میان آسی و خُتَنی و تُمشُقی گواهی بر جدایی زودهنگام این اقوام از یکدیگر است (شوارتس، 648).
آسها از ساکنان آسیای مرکزی بودند که در حدود سال 130قم به فرمانروایی یونانیان در بلخ خاتمه دادند. به روایت استرابن، آسها یکی از 4 طایفهای بودند که از کشوری در ماورای سیردریا آمدند و بلخ را از یونانیان بازپس گرفتند (V/ 261). اما پمپیوس تراگوس تنها از دو قوم نام میبرد و نقل میکند که آسها پادشاهان تخاری بودند. شاید منظور او این است که قوم آس در زمان فتح بلخ از فرمانروایان یا طبقۀ حکام تخاری بودند. حتى میان سقوط بلخ یونانی و غارت پارت به دست سکاییان در حدود سال 130قم، و کشتن فرهاد دوم توسط آنان، ارتباطی آشکار یافتهاند که اینامر میتواند بر فشار قبایل سکایی ساکن ماورای سیردریا دلالت داشته باشد ( ایرانیکا، استرابن، همانجاها).
البته این اطلاعات ناقص را میتوان به کمک منابع چینی تکمیل کرد. میان سالهای 174 و 160قم هسیونگنوها (هونها) بر قبیلۀ یوئهچی غلبه کردند و آنان را از زیستگاهشان در ایالت کانسو راندند، چنانکه بخش اعظم آنان به سمت غرب، یعنی سرزمین سغد و بلخ، کوچیدند و در آنجا فرمانروای یونانی بلخ را مغلوب کردند (ح 130قم). اگرچه ایجاد هماهنگی میان منابع چینی و غربی خالی از اشکال نیست، به هر حال یکی بودن قوم یوئهچی ظا اقوام تخاری، آسی و بقیه ثابت شده است ( ایرانیکا، همانجا).
آسها ظاهراً پس از حرکت به سمت غرب با قوم آلان درهم آمیختند و در اوایل دوران مسیحیت در شرق دریای خزر ساکن شدند (نک : همانجا). با این همه، ارتباط میان آسها و آلانها مورد اختلاف است. برخی آسها را از بازماندگان آلانها و از لحاظ نژادی وابسته به جمعیت باستانی شمال قفقاز و اقوام ایرانی مانند سکاها و سرمتها میدانند (بهزادی، 191).
مارکوارت بر آن است که در سدۀ 9م نام دیگر قوم آلان، آس بوده است (نک : بارتولد، 302)، اما منابع اسلامی آسها را مردمی جدا از آلانها میدانند و زیستگاه آنها را جاییمیانآلانها و روسها معرفی میکنند (قس: حمدالله، 11). ابوریحان بیرونی نیز این قوم را ساکن شرق دریای خزر و منطقۀ خوارزم میداند و زبان آسها و آلانها را آمیختهای از خوارزمی و بجناکی ذکر میکند و میگوید که اقوام آس و آلان خوارزم در ناحیۀ مزدبست میزیسته، و پس از تغییر مسیر آمودریا به کرانۀ خزر رفتهاند (ص 21). در منابع غربی مربوط به دوران میانی قرون وسطا جهانگردان آس و آلان را بیشتر به صورت مترادف به کار میبرند و میگویند که آلانها خود را آس میخواندند ( ایرانیکا، همانجا). بارتولد (همانجا) معتقد است که این نام فقط در عهد مغول پدید آمده، و در این زمان نیز الآس نوشته میشده، و تنها در منابع شرقی ذکر شده است. مغولها از آنان به صورت As و جمع Asut و صفت Asutai یاد میکنند ( ایرانیکا، I/ 803).
نام این قوم و اقوام وابسته به آنان به شکلهای آسایوی (Asaioi)، آئورسوی (Aorsoi) و یزیگس (Iazyges) آمده است (نک : ایرانیکا، I/ 801)، اما از سوی دیگر یکی شمردن این نامها فاقد شواهد تاریخی و زبانشناختی است (نک : همان، II/ 764).
اسمیرنوف آئورسیها را از قبایل متحد سرمتها میداند و میگوید که آنان در شمال آرال یا خزر ساکن بودند و در سدۀ 2م با قبایل سرمتی به رهبری آلانها متحد شدند (دبا، 1/ 577).
جغرافیانویسان ارمنی، غربیترین آلانها را Ashtigor (آس ـ دیگور) مینامند و امروزه دیگور به آسهای غربی اطلاق میشود. در زبان آسی نیز، واژۀ «آسی» به غربیترین مردم در نزدیک کوه البرز اطلاق میشود (همان، 1/ 578؛ EI2, I/ 354).
پس از آنکه چنگیزخان در 602ق/ 1206م بر تخت سلطنت جلوس کرد، آس نیز جزو ممالک تحت سلطۀ او درآمد (اعتمادالسلطنه، 1/ 620). پس از حملۀ مغول آلانها به 3 بخش تقسیم شدند: گروهی به اروپا مهاجرت کردند و در مجارستان سکنا گزیدند و منطقهای را با نام استان «یاس» اشغال کردند و تا سدۀ 15م هویت قومی خود را حفظ نمودند، اما بهتدریج زبان مجاری را پذیرفتند و همانند آنان شدند.
گروه دیگر تحت انقیاد مغول درآمدند و بنا به رویدادنامۀ چینی یوانشی سهم مهمی در توسعۀ فرمانروایی مغول داشتند. به شهادت یک مبشر کلیسای کاتولیک 30 هزار آسی در چین میزیستند که بهتدریج در جنگها از میان رفتند و در جمعیت محلی مستحیل شدند ( ایرانیکا، I/ 802). منابع فارسی آسهای ساکن دربار مغول را مسیحی میدانند، اما ابن بطوطه در دیدار از شهر سرای، در کرانۀ رود ولگا از آسهای مسلمان نام میبرد (نک : بارتولد، 303؛ دبا، همانجا).
اما گروه سوم عقبنشینی کردند و به دامنهها و گردنههای قفقاز رانده شدند. آسهایامروزی که شمارشان به حدود400هزار نفر میرسد، بازماندگان ایشاناند. این اقوام در طی چندین سده با گرجیها و دیگر همسایگان در تماس نزدیک بوده و از زبان، فرهنگ و شیوۀ زندگی آنان تأثیر پذیرفتهاند. شماری از آنان مسیحی، گروهی مسلمان و عدهای بدون مذهباند. آسهای شاخه شرقی خود را«ایر» (Ir) و شاخۀ غربی خود را «دیگور» (Digor) مینامند(همانجا؛ ایرانیکا، همانجا). شمار دیگورها حدود 80 هزار نفر است و در نواحی غربی در شمال اُسِتیا و در شمال دریاچۀ ایراف میزیند. نام این قوم در منابع گرجی، روسی و اروپای غربی از سدۀ 17م به بعد یافت میشود (همان، VII/ 402).
امپراتوری روسیه در 1744م آسها را به تابعیت خود درآورد و آنان تا انقلاب 1917م در تابعیت حکومت تزاری به سر میبردند. پس از انقلاب، بلشویکها به آنان خودمختاری دادند، بدینسان که برای آسهای ساکن شمال کوههای قفقاز «جمهوری خودمختار اُسِتیای شمالی» در اتحادیۀ روسی، و برای آسهای ساکن جنوب کوههای قفقاز «استان خودمختار استیای جنوبی» تابع جمهوریگرجستان ایجاد شد. مساحت جمهوری استیا 8 هزار کمـ 2 و مساحت استان استیا 9/ 3 کمـ 2 است. جمعیت کل استیای شمالی و جنوبی 410 هزار نفر است که از این شمار نزدیک به 400 هزار نفر آسی، و بقیه از ملیتهای دیگر مانند روسی، اوکراینی، ارمنی و گرجیاند. آسهای جمهوری استیا خود را «ایر» مینامند و به کشورشان «ایریستون» میگویند و آسهای استان استیا خود را «دیگور» مینامند. آنان به دو گویش ایرونی و دیگوری تکلم میکنند (ابوالقاسمی، 2-4؛ نیز نک : ثوردرسن، 456؛ شوارتس، 647). ایرونیها بیشتر مسیحیاند، اما اغلب دیگوریها مسلماناند. با وجود این، عقاید و آداب دینی پیش از اسلام خود را وارد اعتقادات اسلامی کردهاند ( ایرانیکا، همانجا).
پس از حملۀ تاتارها آلانهایی که به دین مسیحی درآمده بودند، از حیث ظاهر اسلام را پذیرفتند. طی سدۀ گذشته روسها به جلوگیری از گسترش اسلام پرداختند؛ از این رو، برخی از آسها که مسلمان بودند، به ترکیۀ عثمانی مهاجرت کردند و شماری مسیحی شدند، اما گفته میشود که تنها مراسم این مذهب را به جای میآورند (بهزادی، 192).
زندگی آسها با جشنها و مراسم بسیاری همراه است که اغلب آنها اصل و منشأ مسیحی دارند؛ این مراسم به دو بخش تقسیم میشوند:مراسمیمخصوصمردگان و مراسمقربانی(نک : همو،193).
پیشۀ اصلی ایشان در اراضی هموار کشاورزی، و در کوهستان دامداری بوده است، ولی اکنون کشاورزی آنان ماشینی و متنوع شده است و مردم به امور صنعتی و جز آن نیز اشتغال دارند (دبا، همانجا؛ بهزادی، 198).
دولت آسی در اواخر سدۀ 10م تشکیل شد و در ارتباط میان اقوام ساکن در حاشیۀ خزر و دولت روم شرقی یا بیزانس نقشی بهعهده گرفت. تکامل تجارت باعث ایجاد شهرهایی شد. آثار بر جا مانده از خانهها و گوردخمهها در شمال رود دُن و شمال قفقاز حاکیاز ثروت آسهاست. آنان در اطراف زیستگاههای خود دیواری از تختهسنگهای نازک میکشیدند و بر روی آن طرحهای هندسی حکاکی میکردند.
آثار هنری آسها در سدههای 4 و 5 م شامل زیورآلات زرین و سیمین است که با سنگهای قیمتی یا شیشه ساخته میشدند و نیز بعدها اشیاء زینتی که با سرهای پرندگان تزیین میشدهاند. در سدههای 7 تا 9م مجسمههایی از انسان و اسب و پلاکهای مفرغی با شکل گیاهان و طرحهای هندسی رواج یافت. در شمال سرزمین آسها پلاکهای زراندود، طلسمها و غلاف شمشیر و یک لگام بینظیر زرین،مجسمهایاز یک زن، پارچهای برودریدوزی شده به دست آمده است که همگی نشان از تکامل هنر آسها در سدههای 10 تا 11م دارد. کهنترین نوع هنر آسها کندهکاری بر روی چوب و سنگ و خلق آثار فلزی هنرمندانه و ملیلهدوزی است (همو، 197- 198).
مهمترین میراث فرهنگی آسها«حماسۀ نارت» است. بهعلاوه، آثار آلانها تا کرانههای گنگ در هند نیز دیده شده است و از اینرو شاید وجود قلعۀ آسی در هند قابل توجیه باشد (دبا، همانجا؛ نیز نک : ابن اثیر، 9/ 267).
آسهای مسیحیمذهب که سرزمین آنان مانند جزیرهای در میان اقوام مسلمان محصور شده است، از سدۀ 16م هماهنگی بیشتری با روسیه نشان دادهاند و در امور اقتصادی و فرهنگی از همسایگان خود پیشی گرفتهاند.
در1944م/ 1323ش بسیاری از مسلمانان قفقاز شمالی به اتهام ظاهراً بیاساسِ همکاری با نیروهای آلمان، به آسیای مرکزی و سیبری تبعید شدند. آسهای دیگوری نیز در زمرۀ تبعیدیان بودند. اجازۀ بازگشت به وطن در 1957م همراه با اعادۀ حیثیت از اقوام مذکور و احیای نواحی اداری منحل شده، باعث رفع کامل آزردگی این اقوام کوهستانی نشد، زیرا تبعیدیان در بازگشت املاک خود را در تملک دیگران یافتند و از اینرو استقرار مجدد آنان از برخوردهای خشونتآمیز خالی نبود (برجیان، 106- 108).
مآخذ
ابن اثیر، الکامل؛ ابوالقاسمی، محسن، دربارۀ زبان آسی، تهران، 1348ش؛ اعتمادالسلطنه، محمدحسن، مرآةالبلدان، بهکوشش عبدالحسین نوایی و هاشم محدث، تهران، 1367ش؛ بارتولد، و. و.، گزیدۀ مقالات تحقیقی، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، 1358ش؛ برجیان، حبیب، «ریشههای تاریخی جنگهای کنونی در قفقاز»، مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، تهران، 1379ش، شم 30؛ بهزادی، رقیه، قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، تهران، 1373ش؛ بیرونی، ابوریحان، تحدید نهایات الاماکن، ترجمۀ احمد آرام، تهران، 1352ش؛ حمدالله مستوفی، نزهةالقلوب، به کوشش لسترنج، تهران، 1362ش؛ دبا؛ نیز: