زمان تقریبی مطالعه: 6 دقیقه

آزادسرو

آزادْسَرْو [āzād-sarv] (سـدۀ 4ق/ 10م)، از نـخـسـتـیـن گردآورندگان روایات ملی ایران، به‌ویژه روایات مربوط به رستم که اثر او یکی از منابع شاهنامۀ فردوسی بوده است.
آزادسرو نام ناشناخته‌ای نیست و دست کم از یک آزادسرو دیگر، از دانایان عهد خسرو انوشیروان (نک‍ : فردوسی، 8/ 111) آگاهی داریم. به‌نظر می‌رسد کلمۀ«آزاد» از اجزاء این نام نیست، بلکه معمولاً به عنوان صفت برای «سرو» ذکر می‌شده است، چنان‌که فردوسی در بیتی دیگر نام او را «سرو» آورده است (6/ 323). بنداری نیز در ترجمۀ این بخش از شاهنامه به عربی، از او با نام «سرو» یاد می‌کند (1/ 365؛ نیز نک‍ : بارتولد، 57؛ صفا، حماسه‌سرایی...، 81). فردوسی نسب آزاد سرو را به سام نریمان می‌رساند (6/ 322). از آنجا که انتساب افراد به قهرمانان روایات ملی ایران، در آن روزگار بسیار رایج بوده است (مثلاً نک‍ : بیرونی، 37- 38) بنابراین، می‌توان گمان برد که آزادسرو اصلاً اهل سیستان بوده است، جایی که باید سرچشمۀ روایات اسطوره‌ای در باب خاندان رستم را از آنجا جست (نک‍ : نولدکه، 43؛ صفا، «نظری...»، 51).
به گفتۀ فردوسی آزادسرو از یاران و همراهان احمدبن سهل در مرو بوده است (همانجا). احمدبن سهل که در ذیحجۀ 307/ مۀ 920 درگذشت، از سرداران شناخته شدۀ عهد سامانی است که نسب خویش را به ساسانیان می‌رسانید، و از دوبار حضور او در سیستان آگاهی داریم (نک‍ : ه‍ د، احمدبن سهل) و چنان‌که برخی از محققان به درستی حدس زده‌اند، چندان بعید نیست که در یکی از سفرهایش به سیستان، آزادسرو را با خود به مرو آورده باشد (تقی‌زاده، 86). 
از آزادسرو در آغاز داستان شبرنگ با عنوان «چراغ صف صدر ماهان به مرو» یاد می‌شود (صفا، حماسه‌سرایی، 323) و فردوسی نیز از او به عنوان «فروزندۀ سهل ماهان به مرو» یاد می‌کند (6/ 323). به احتمال بسیار، مقصود از ماهان در اینجا «میرماهان» یکی از روستاهای مرو است که برخی از جغرافی‌نگاران از آن یاد کرده‌اند (مقدسی، 331؛ یاقوت، 4/ 714؛ قس: بنداری، همانجا، که «ماهان» را احتمالاً به اشتباه، نام نیای احمدبن سهل شمرده است).
بی‌گمان آزادسرو تا هنگام مرگ احمدبن سهل (307ق) در خدمت او بوده است، اما برخی از محققان ادامۀ زندگی او را تا زمانی که فردوسی شاهنامۀ خویش را می‌سرود، یعنی حدوداً 70 سال بعد محتمل دانسته‌اند که البته بسیار بعید به نظر می‌رسد (صفا، همان، 81؛ مینوی، 77؛ قس: تقی‌زاده، همانجا). بنابراین تاریخ درگذشت آزادسرو بر ما پوشیده است. اگر فرض کنیم فردوسی آزادسرو را ندیده بوده، باید نتیجه گرفت که در نقل داستان مرگ رستم، یک «دفتر»، مأخذ بوده است (صفا، همانجا). فردوسی (6/ 322) در وصف آزادسرو آورده است:
دلی پر ز دانش سری پر سخن        زبـان پـر ز گفتـارهـای کهن
کجـا نـامـۀ خسـروان داشتـی        تـن و پیکـر پهلـوان داشـتـی
بنابراین، می‌توان چنین حدس زد که فردوسی چنین اوصافی را همچنان از «دفتر»ی نقل کرده که در دست داشته است. در واقع، این مأخذ شاید نه تصنیف خود آزادسرو، بلکه از قول او بوده، و راوی پیش از آغاز اثر، به ویژگیهای آزادسرو اشاره کرده، یا آنکه آزادسرو در ناحیۀ خراسان به چنین اوصافی شهره بوده است. 
اهمیت آزادسرو در این است که او را می‌توان یکی از نخستین گردآورندگان روایات ملی ایران، سالها پیش از فردوسی دانست (صفا، «نظری»، 52). آنچه فردوسی در بخش مربوط به مرگ رستم از اثر آزاد سرو نقل می‌کند، به احتمال بسیار، بخشی از اثر بزرگ‌تر آزادسرو بوده، چنان‌که از یک داستان دیگر او به نام «داستان شبرنگ» نیز نسخه‌ای در موزۀ بریتانیا محفوظ است (همو، حماسه‌سرایی،323، «رزم‌نامه...»، 73؛ عثمانف، 324؛ قس: صفا، حماسه‌سرایی، 294-295). همچنین، روایتی از فرامرزنامه در دست است که سرایندۀ آن شناخته نیست و چنان‌که خود تصریح می‌کند، مبنای شعر او در این روایت اثری از آزادسرو بوده است (خالقی، 31-33).
اثر آزادسرو یا به گفتۀ برخی از محققان «اخبار رستم» (صفا، همان، 206) از آنجا که یکی از کهن‌ترین روایات در باب خاندان رستم است، در بررسی روایتهای بازماندۀ حماسۀ ملی ایران، سخت جالب توجه به نظر می‌رسد. روایتهای مربوط به رستم و خاندان او موضوع کتابی بوده است که به گفتۀ مسعودی، ابن مقفع آن را به عربی گردانیده بود (1/ 267، دربارۀ نام کتاب، نک‍ : صفا، همان، 45 بب‍‌ ). کریستن سن به درستی ارتباط میان این کتاب و اثر آزادسرو را نمی‌پذیرد (ص 206-207). شاید این کهن‌ترین روایت مکتوب از داستانهای مربوط به رستم بوده است، اما چنان‌که می‌دانیم، این روایات در طول سده‌های نخستین هجری، به گونه‌های مختلف و بیشتر تحت عنوان خدای‌نامه در دست مؤلفان آن روزگار بوده است، و هریک به گونه‌ای از این نسخه‌ها نقل کرده‌اند و میان آنچه از این مآخذ به‌ویژه در باب رستم و مرگ او آمده است، دست کم در جزئیات توافق وجود ندارد. 
برخی روایتهای مربوط به رستم را به چند دسته تقسیم کرده‌اند: یکی خدای‌نامهها و دیگر کتابی که ابن مقفع به عربی گردانید و دستۀ دیگر شامل شاهنامههای ابومنصوری و فردوسی و آثار ثعالبی مرغنی، ابوالمؤید بلخی و بلعمی که سرچشمۀ همگی اثر آزادسرو بوده است (عثمانف، 324-325). اما این تقسیم‌بندی چندان دقیق نیست، نخست آنکه فردوسی بی‌گمان شاهنامۀ ابومنصوری را در دست داشته، و بخش اعظم شاهنامۀ خود را باتوجه به آن سروده است، و اگر روایتهای مربوط به رستم در این شاهنامه با اثر آزادسرو یکی بود، استفاده از اثر آزادسرو و تصریح به آن، دلیلی نداشت و دیگر آنکه ثعالبی مرغنی گرچه به مأخذ خود اشاره نمی‌کند و آغاز مطلب او در بخش مربوط به مرگ رستم، به گفتار فردوسی بسیار نزدیک است، روایت او از این داستان (مرگ رستم)، با شاهنامۀ فردوسی، دست کم از نظر جزئیات قابل مقایسه نیست (نک‍ : ص 379 بب‍‌ ). نولدکه اگرچه به‌طور کلی پذیرفته است که «ثعالبی و فردوسی از الگوهای مشابه، ولی مختلف استفاده کرده‌اند» (نک‍ : هانزن، 5)، به نظر می رسد در روایت مرگ رستم به استفادۀ ثعالبی از اثر آزادسرو عقیده داشته است (همانجا). به هر حال فردوسی تاکنون تنها کسی است که به استفاده از اثر آزادسرو تصریح کرده است، و باید به دور از حدس و گمان، روایت او دربارۀ رستم و خاندان او بررسی و تدقیق شود.

مآخذ

بارتولد، و. و.، «دربارۀ تاریخ حماسه ملی ایران»، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، هفتاد مقاله، به کوشش یحیى مهدوی و ایرج افشار، تهران، 1369ش؛ بنداری، فتح، الشاهنامه، به کوشش عبدالوهاب عزام، قاهره، 1922م؛ بیرونی، ابوریحان، الآثارالباقیة، به کوشش زاخاو، لایپزیگ، 1923م؛ تقی‌زاده، حسن، «شاهنامه و فردوسی»، هزارۀ فردوسی، تهران، 1313ش؛ ثعالبی مرغنی، حسین، غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم، به کوشش زُتنبرگ، پاریس، 1900م؛ خالقی مطلق، جلال، «فرامرزنامه»، ایران نامه، تهران، 1361ش، س 1، شم‍ 1؛ صفا، ذبیح‌الله، حماسه‌سرایی در ایران، تهران، 1363ش؛ همو، «رزم‌نامۀ سگاوند کوه»، هفتاد مقاله، به کوشش یحیى مهدوی و ایرج افشار، تهران، 1369ش؛ همو، «نظری به مآخذ شاهنامه و دیگر حماسه‌های ملی»، نمیرم از این پس که من زنده‌ام، به کوشش غلامرضا ستوده، تهران، 1374ش؛ عثمانف، محمدنوری، «خدای‌نامه‌ها و شاهنامه‌های مآخذ فردوسی»، جشن‌نامۀ محمد پروین گنابادی، به کوشش محسن ابوالقاسمی، تهران، 1352ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش عثمانف و دیگران، مسکو، 1967م/ 1970م؛ کریستن‌سن، آرتور، کیانیان، ترجمۀ ذبیح‌الله صفا، تهران، 1343ش؛ مسعودی، علی، مروج الذهب، به کوشش شارل پلا، بیروت، 1965م؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، به کوشش دخویه، لیدن، 1906م؛ مینوی، مجتبى، فردوسی و شعر او، تهران، 1346ش؛ نولدکه، تئودُر، حماسۀ ملی ایران، ترجمۀ بزرگ علوی، تهران، 1357ش؛ هانزن، کورت هاینریش، شاهنامۀ فردوسی: ساختار و قالب، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1374ش؛ یاقوت، بلدان

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.