زمان تقریبی مطالعه: 22 دقیقه

آریاییان

آرْیاییان، تیرۀ آریایی بزرگ‎ترین شاخه از خانوادۀ نژاد سفید است که احتمالاً از اواخر هزارۀ 3 و اوایل هزارۀ 2 ق‌م. از سرزمینهای شمالی آسیای مرکزی و آسیای شمال غربی و دشتهای اوراسی به سمت جنوب مهاجرت کردند و در سرزمینهایی که در دوره‎های بعد، ایران، هند و اروپا خوانده شد، مسکن گرفتند. کلمۀ «آریا» (سنسکریت: آریه؛ اوستائی، آئیریه؛ فارسی باستان: اریّه و آریّه) در اصل به معنای نجیب، شریف یا آزاده است که ریشۀ آن در نام «ایران» و «ایرلند» دیده می‎شود (کنت، 170)، چنانکه «ایرلند» هم به معنی سرزمین مردم «ایر» یا آریاست. در اوستا، سرزمین اصلی قوم ایرانی «ائیرانه و وئجه» خوانده شده و در وداها «آریا ورته» نام محل اول آریاییانی است که در هند سکونت گزیدند. در سنگ‌نبشته‎های دورۀ هخامنشی این شاهدان خود را آریایی خوانده‎اند (همو، 138 و 137). 
بعضی دانشمندان ترجیح می‎دهند که به جای این نام، اصطلاح «هند و اروپایی» را به کار برند و این تعبیر، بیشتر دلالت بر زبانهای این خانواده دارد. اصطلاح «هند و اروپایی» نارساست. ولی کاربرد نام آریا برای یک «نژاد» معین نیز غیرعلمی و نارواست (دایرةالمعارف شوروی، ذیل نژاد آریایی؛ گوش، 201-202). همۀ اقوام آریایی احتمالاً خاستگاه مشترکی داشته و زمانی به لهجه‎های مختلف یک زبان سخن می‎گفته‎اند و نمی‎توان پنداشت که کاربرد واژۀ آریا، فقط برای برخی از آنان معتبر است و دیگران را شامل نمی‎شود (نک‍ : دیاکونوف، 142، 143)، زیرا از تُخاریان در شرق تا ایرلندیان در غرب، همگی شاخه‎های مختلف یک خانواده را تشکیل می‎داده‎اند. 
شواهد علمی نشان می‎دهد که آریاییان در دورۀ نوسنگی یا در هزارۀ 5 ق‌م با هم می‎زیستند (مالوری، 72). اما در کجا؟ نظریات دربارۀ خاستگاه این اقوام پیش از گسترش و مهاجرتهایشان به نقاط مختلف آسیا و اروپا، بسیار متفاوت و غیردقیق است. از جاهای گوناگونی نام برده می‎شود، ولی بیشتر محققین برآنند که این مکان بایستی استپهای جنوب روسیه و شمال دریای خزر و دریای سیاه بوده باشد. این جایگاه اولیه را به نام دشتهای اوراسی (اروپا ـ آسیا) نیز خوانده‎اند که از یک سوی سر در آسیا و از سوی دیگر سر در اروپا دارد (گرانتفسکی، 54؛ گیرشمن، 49؛ بارو، 10، گوش، 212). پس به بیان دقیق‎تر این مسکن اولیه می‎تواند از قسمتهای شمال شرقی دریاچۀ آرال ــ که در آنجا تمدن آندرونوو کشف شده (گیمپرا، 79) ــ آغاز شود و تا شمال دریای سیاه را دربر گیرد که آثار تمدن تریپولیه در ناحیۀ کورگانهای اوکرائین (مالوری، 174؛ گوش، 209) نیز در این قسمت یافت شده است. 
کشف تمدن تریپولیه، به روشن شدن مسألۀ منشاء آریاییان کمک بسیار کرده است. در کاوشهای باستان‎شناسی در تپه‎هایی با نام روسی «کورگان»، گورهای فراوانی کشف شده که در آنها کسانی را به خاک سپرده بودند. بقایای این مردم که در دوران نوسنگی زندگی می‎کردند با آثار نخستین مهاجرانی که به یونان و ایتالیا رفتند، مردم سلتی‌زبان، بالتی‌زبان و اسلاوی‌زبان، آناتولیاییها، هندیان و ایرانیان، کاملاً شباهت دارند و سکاییها و کیمریها نیز منتسب به آنان هستند (آمریکانا، ذیل زبانهای هند و اروپایی؛ مالوری، 72). بسیاری از باستان‎شناسان شوروی چنین فرض کرده‎اند که هندیان و ایرانیان از ناحیۀ مرسوم به آندرونوو، در حوالی دریاچۀ آرال، بوده و مردم آنجا نیز فرهنگ آریایی داشته‎اند (گیمپرا، 79). 
از ریگ‎ودا و اوستا معلوم می‎شود که نیاکان اقوام هندی و ایرانی روزگاری با یکدیگر در سرزمینی واحد می‎زیسته‎اند. این جایگاه که در اوستایی با نام آئیریانم ـ وَئجو نیز خوانده شده (اورانسکی، 37، 55) به معنای «سرزمین آریاییان» است، ولی از آنجا که در متون کهن هندی از آن سخنی به میان نیامده (گوش، 219) و «آریاورتۀ» ودایی تنها نام نخستین جایگاه آریاییان در سرزمین هند است، شاید بتوان آئیریانم ـ وئجو (ایرانویچ) را فقط قرارگاه اولیۀ ایرانیان دانست. 
کهن‌ترین اطلاع از محل ایرانویج به زمان اشکانیان برمی‎گردد که آنجا را بر ناحیۀ خوارزم منطبق می‎کردند (کریستن‎سن، 18، 19). کشفیات باستان‎شناسی در «آنائو»ی خوارزم هم نشان می‎دهد که از حدود 2000ق‌م قبایل آریایی در آن حوالی ساکن بوده‎اند (اورانسکی، 36). لیکن پیش از آمدن آریاییان، در آنجا تمدن و فرهنگ خاص شکل گرفته بوده و فرهنگ آریایی بعداً به آنجا رسیده است (گیمپرا، 82). پس، آریاییان از ناحیۀ دیگری و به احتمال از شمال به آن سرزمین مهاجرت کرده بودند. شاید این سرزمین اولیه، همان محدودۀ بزرگی باشد که پیشتر نام بردیم. طبق نظریۀ دیگری، خاستگاه اقوام آریایی را باید در نواحی شمالی روسیه (بخشهای جنوبی سیبری) جست (مالوری، 74). اگر چنین باشد، آریاییان به‌تدریج ــ بین هزارۀ 5 و 2 ق‌م ــ به منطقۀ سابق‎الذکر کوچ کرده و از آنجا به پایین و نواحی دیگر سرازیر شده‎اند. 
پیش از بررسی جهات و چگونگی مهاجرتهای آریاییان، بهتر است که پراکندگی آنان و جایگاه هر قوم را در سرزمین وسیع اولیه بررسی کنیم. از شواهد متکی بر بررسیهای زبان‎شناسی برمی‎آید که در منتهى‎الیه غربی این سرزمین مادری، سلتها، در جنوب و جنوب شرقی آنان قوم لاتین زبان، در نواحی شرقیِ سلتها، ژرمنها و در مشرق اراضی قوم لاتین‌زبان، یونانیان سکنى داشتند. مردمی که بعدها امپراتوری هیتی را تشکیل دادند و به زبان هیتی، که آن را جزو زبانهای آناتولیایی طبقه‎بندی می‎کنند، سخن می‎گفتند، در میانۀ ژرمنها و یونانیان و احیاناً به تمایل به سوی شرق ساکن بودند، و در مجاورت آنان ارمنیها بوده‎اند. در شرق یونانیان و جنوب شرقی ارمنیان، ایرانیان قرار داشتند، و در همسایگی (شمالی) ایرانیان، اسلاوها. نواحی شرق سرزمین ایرانیان، جایگاه هندیان بود، و در شرق یا شمال شرقیِ هندیان و ایرانیان، تخارها ساکن بودند (آمریکانا، ذیل زبانهای هند و اروپایی؛ بارو، 14, 15, 23). با در دست داشتن قلمرو هندیان و ایرانیان می‎توان جایگاه تقریبی بقیۀ اقوام را نیز تعیین کرد: بنابر بعضی دلایل مبتنی بر زبان‎شناسی، ایرانیان و هندیان در سرزمینی میان شمال غربی استپ قرقیز کنونی و جنوب کوههای اورال، یعنی در نواحی شمالی دریاچۀ خزر، می‎زیستند (گوش، 210-211). 
جهت مهاجرت آریاییان نیز متناسب با قلمروشان بوده و علت آن نیز شاید کمبود زمین برای احشام و یا سردی جایگاه اولیۀ آنها بوده باشد (گیرشمن، 70). آغاز حرکتهای ایشان را نیز می‎توان بیش از پایان هزارۀ 3 و یا اوایل هزارۀ 2 ق‌م (آمریکانا، ذیل ایران و باستان‎شناسی) و یا حدود 2400 ق‌م (گوش، 209) دانست. 
در حدود 3000 ق‌م گروه غربی (موسوم به هند و ژرمنی) از گروه شرقی (موسوم به هند و ایرانی) جدا شدند (آمریکانا؛ ذیل ایران و زبانهای هند و اروپایی)، و جدایی قبایل هندی از ایرانی هم به احتمال قوی در همین زمان انجام گرفته است (اورانسکی، 44؛ گرانتفسکی، 59؛ گوش، 206). آریاییان هندی پس از جدایی از ایرانیان، از هندوکش گذشته، از طرف شمال غربی هند به درۀ سند و پنجاب رسیدند و از آنجا به‌تدریج پیش رفتند (دوشن گیمن، 326؛ اورانسکی، 43) و سرانجام تا نواحی جنوبی هند رسیدند. آریاییان ایران نیز در همان دوران رو به سوی جنوب نهادند و احتمالاً از دو سوی قفقاز و ماوراءالنهر، به داخل ایران روان شدند (آمریکانا، ذیل ایران؛ گیرشمن، 52، 66). ایرانیان شرقی از ماوراءالنهر یا ایرانویچ و ایرانیان غربی از کوههای قفقاز رو به جنوب نهادند. پارتیان که یکی از طوایف سکایی بودند، اطراف دربند خزر (گیرشمن، 88، 286) و بعداً سراسر خراسان بزرگ را در اختیار گرفتند. دو قوم پارس و ماد هم از جانب غرب دریاچۀ خزر وارد شدند: مادها اطراف دریاچۀ ارومیه اقامت گزیدند (گیرشمن، 87)، و پارسها که ابتدا در حوالی دریاچۀ ارومیه بودند به جنوب کوچ کردند و تا خوزستان پیش رفتند (همو، 87، 89). حضور مادها و پارسها در ایران از قرن 9 ق‌م مسلّم است (بارو، 31). 
سکاییها، برادران دیگر ایرانیان، در جای خود باقی ماندند، تا در حدود 750-700 ق‌م به سوی غرب (اروپا) و جنوب روان شدند. اینان حملات گستردۀ فراوان به داخل اروپا داشتند و قلمرو خود را تا سواحل دانوب گسترش دادند (همو، 23). تخاریان، به عکس طوایف و اقوام دیگر آریایی که با یکدیگر ارتباط نزدیک و مبادلات فرهنگی داشتند، بالنسبه منزوی ماندند و شواهد زبان‎شناسی نشان می‎دهد که زبانشان نیز پیوستگی با دیگر زبانها پیدا نکرد (همو، 16, 17). تخاریها در زمانی نامعلوم به سوی شرق رفتند و در ناحیۀ ترکستان چین اقامت گزیدند، و تا دورانی میان سده‎های 6 و 9 یا 10م در آنجا بودند (آمریکانا، ذیل زبانهای هندواروپایی؛ بارو، 8)، ولی پس از آن دیگر نشانی از تخاریان در دست نیست، و ظاهراً در اقوام قومی مستحیل شده‎اند. 
در غرب ایران و در آسیای صغیر، امپراتوری هیتی در 1900 یا 1950 ق‌م تشکیل شد (آمریکانا، ذیل باستان‎شناسی؛ گیرشمن، 49، 50؛ گوش، 206). بنابر شواهد زبان‎شناسی احتمالاً مهاجرت هیتیها پیش از دیگران شروع شده بود (بارو، 17, 18). آخائیان در حدود 1900ق‌م وارد یونان شدند. سِلتها در حوالی قرن 12 تا 8 ق‌م به حوالی آلپ رسیده بودند و نخستین اقامتگاههایشان در فرانسه و جنوب آلمان بود (بریتانیکا، ذیل سلتها) و در حوالی 500 ق‌م فرانسه و جزایر انگلیس را اشغال کرده بودند (بارو، 11). اقوام جنگجوی ژرمنی یا توتنی در حدود 500-400 ق‌م در شمال آلمان و جنوب سوئد بودند (بریتانیکا، ذیل مردم ژرمنی)، اما اسلاوها دیرتر از دیگر آریاییان به اروپا رسیدند. آنها در قرون اول و 2م در حوزۀ رودهای «دِنیپر»، «دنیستر» و شرق رود ویستولا بودند و تا قرن 5 م اروپای شرقی و قسمتهایی از شمال غربی آسیا را تسخیر کردند (آمریکانا، ذیل مردم اسلام و زبانهای اسلاوی). 
مهاجرتهای آریاییان معمولاً با قهر و غلبه همراه بود. اینان اقوامی خانه‌به‌دوش بودند. بر مرکبهای بادپای خود به این سوی و آن سوی هجوم می‎بردند (گیرشمن، 70) و سرانجام پهنۀ بزرگی از جهان آن روز را زیر سم ستوران و چرخهای گردونه‎های خویش گرفتند. آریاییان که چرخ ساخته و اسب را رام کرده بودند، موفق به ساختن ارابه‎های اسبی شدند که چه در جنگ و چه در حمل و ‎نقل از آنها بهره می‎گرفتند (اومستد، 15؛ گیرشمن، 68). آنان اشتیاق فراوان به حادثه‎جویی داشتند. خوشی و شادیشان در جنگ بود، و بزرگترین خوشبختی را مرگ در جنگ می‎دانستند (گیرشمن، 97، 286). 
فرمانده جنگی هر گروه از این مردم، فرمانروایشان نیز بود. ولی قدرت و اختیارات وی به‌وسیلۀ گروهی از سالخورده‎ترین اشخاص و یا سرداران جنگی محدود می‎شد (یونسکو، 2 / 278، 280). بعدها به‌تدریج این قدرت افزایش یافت و آنان تبدیل به شاهان و سلاطین مطلق‎العنان گردیدند. آریاییان به‎طورکلی به 3 طبقه تقسیم می‎شدند: جنگجویان، روحانیان و مردم عادی، ولی تقسیمات اجتماعی دیگری نیز وجود داشت. مثلاً شاه، اشرافِ جنگجو، کشاورزانِ آزاد (بریتانیکا، ذیل سلتها). به هر حال، نزد بیشتر طوایف آریایی، شاه عالی‎ترین مقام روحانی بود و حتى گاهی فرزند ایزدان شمرده می‎شد (اومستد، 14؛ یونسکو، 277). 
زندگی آریاییان اولیه بر پایۀ دامداری و چادرنشینی بود، ولی پس از مهاجرت به نواحی دیگر به‌تدریج در دهکده‎ها اقامت گزیدند و با طریقۀ زندگی کشاورزی آشنا شدند (آمریکانا، ذیل زبانهای هند و اروپائی؛ گیرشمن، 68؛ اومستد، 14). آنان زمین را با خیش شخم می‎زدند (گرانتفسکی، 63) و برخی از حیوانات را اهلی کرده بودند (آمریکانا، ذیل زبانهای هندواروپائی). ابزارهایشان در آغاز سنگی بود، اما به‌تدریج با فلز ازجمله طلا، نقره و مس آشنا شدند، و سپس آهن و فولاد را نیز به کار گرفتند و در پیشه‎وری، ذوب فلزات و ساخت ابزار (گرانتفسکی، 64) به خصوص جنگ‎افزار، مهارت تمام یافتند. 
تا جایی که اطلاع داریم نظام خانوادگی آریاییان اساس پدرسالاری داشت، اما روابط خانوادگی میان افراد صمیمانه بود. زن، بانوی خانه و شایستۀ احترام شمرده می‎شد. تعدد زوجات چندان معمول نبود و تک‎همسری غلبه داشت (یونسکو، 329). 
مردم آریایی بیشتر به امور جاری زندگی و به آنچه آسایش و امنیت ایشان را تأمین می‎کرد توجه داشتند و از این روی دین آنان در آغاز بسیار ساده بود. عناصر طبیعت، و عواملی را که در زندگی و معیشت ایشان مؤثر بود، مقدس می‌شمردند و کهن‌ترین خدایانشان، نیروها و عناصر موجود و مؤثر در طبیعت بودند (گوش، 219؛ یونسکو، 393). 
آریاییان در آغاز برای مفهوم الوهیت نامی نداشتند و هریک از قوا و عناصر طبیعت را به نامی که داشت ستایش و نیایش می‎کردند. در آغاز، آسمان، اجرام سماوی و پدیده‎هایی چون ماه، ستارگان، رعد و برق و باد را می‎پرستیدند. و چون بالاترین خدایان، خدای آسمان بود، کلمۀ عام برای مفهوم «خدا» در اغلب زبانهای آریایی از کلمۀ دیه‎ئوس (ایرلندی، دیا توتُنی باستان، زیو3، سنسکریت، دِوَه، لاتین، دِئوس، لیتوانیایی، دیه‎وَس ...) اخذ شده است، چنانکه «زئوس» در یونانی یو(پیتر) در لاتین، دیائوس در سنسکریت، خدای آسمان است (از ریشۀ دیو = تابیدن، نور افشاندن) (هیستینگز، ذیل دین آریاییان). 
نام دیگر خدای آسمان نزد آریاییان کهن، وَرونه (نزد یونانیان، اورانوس) بود. این نام بیشتر به پهنۀ آسمان و گستردگی و فراگیری آن نظر داشت (از ریشۀ var = پوشاندن)؛ بعدها در ایران «آهوره» جای «ورونه» را گرفت (دوشمن گیمن، 334؛ گوش، 221, 222). نزد ایرانیان و هندیان، ورونه یا «میتره» (در سنسكریت، یا میثره در اوستا) ارتباط بسیار نزدیک داشت و غالباً نام هر دو با هم می‎آمد (همانجا؛ کریستن‎سن، 38). در اوستا، میثره که رابطه‎ای نزدیک با خورشید داشت، بر چراگاههای پهناور آریایی فرمانروایی می‎کرد. سرچشمۀ دادگری بود و پاسدار پیمان و نگهبان خانه و خانواده (اومستد، 34). او خدای حافظ قانون و نگهبان پیمان بود (موله، 39). 
آریاییان قدیم معتقد بودند که در سراسر عالم هستی، در تمام کیهان و در درون موجودات جهان، قانون و نظامی استوار و تغییرناپذیر برقرار است، به این قانون در وداها ریته در اوستا اَشَه، و در پارسی باستان اَرْتَه گفته می‎شود، و آتش و نور، تجلی و تجسم این اصل جاویدان و زوال‎ناپذیر است و نگهبانی و حراست آن بر عهدۀ «میتره» و «ورونه» قرار دارد (مجتبائی، 30-32). 
زمین نیز نزد این مردم مقدس بود، و غالباً آن را با آسمان به صورت یک زوج تصور می‎کردند و آدمیان و سایر موجودات را فرزندان آن دو می‎دانستند. در وداها، زمین (پرتهیوی) و آسمان، غالباً با هم و به عنوان مادر و پدر موجودات عالم یاد می‎شوند. در بین اقوام ایرانی نیز زمین (زَم)، که در اوستا ارمیتی نیز نامیده می‎شود. چنین بوده است و به گفتۀ هرودوت (4 / 59) سکاییان که از اقوام ایرانی بوده‎اند، زمین و آسمان را زن و شوهر می‎گفتند (هیستینگز، ذیل بین آریاییان و خدا، نزد ایرانیان). در یونان باستان نیز زمین (گه و گیه)، و آسمان (زئوس و اورانوس)، زن و شوهر و پدر و مادر موجودات تصور می‎شدند (همانجا). کلمۀ «ارمئیتی» که به معنی وفاداری و پرهیزگاری است، از اهمیت اخلاقی پرستش این ایزد در ایران باستان حکایت دارد (دوشن گیمن، 336). 
پرستش خورشید یکی از ارکان مهم دینی آریاییان محسوب می‎شد. خورشید در سنسکریت سوریه و سوور، در اوستائی هور، در لاتین سول و نزد یونانیان باستان هلیوس نامیده می‎شد (هیستینگز، ذیل دین آریایی؛ نک‍ آفتاب‎پرستی). 
ایندره، ایزدِ تندر هندوان و ایرانیان کهن بود که خدای جنگ نیز شمرده می‎شد و شکست‎ناپذیر بود. جنگ او با ورتره، دیو خشکی و خشکسالی، که آبها را در آسمان نگهداشته بود، در وداها و ادبیات ودایی معروف است. ایندره در این جنگ ورتره را شکست می‎دهد و آبها را آزاد می‎کند و باران از آسمان فرو می‎ریزد. در کناره ایندره، ایزد باد (در سنسکریت واته و وایو، در اوستائی وایو و در پروسی قدیم ویوپتیس) قرار داشت (همانجا). در ادبیات دینی ایرانیان به زبان پهلوی، «وای» خداوند زندگی و مرگ بود و حاکم بر فضا (موله، 41؛ دوشن گیمن، 334؛ بار، 78). 
پرستش آتش یکی از کهن‎ترین آیینهای آریاییان بوده است (گوش، 219). هندیان باستان آن را اَگنی و اسلاوهای قدیم اُگنی می‎نامیدند، در زبان لاتین ایگنیس و در لیتوانیایی اوگنیس خوانده می‎شد. نزد ایرانیان آتر شعلۀ مقدسی بود که قربانی یا پیشکشی را به آسمان می‎برد و به خدایان می‎رساند (هیستینگز، ذیل دین آریاییان؛ یونسکو، 2 / 416). آتش نیز چون خورشید و اجرام نورانی آسمان، از آن روی که منشأ نور بود، و ظلمت و نیروهای ظلمانی را برطرف می‎کرد، در آراءِ دینی و آیینهای این مردم اهمیت خاص داشت. همچنین برخی از گیاهان، رودها و کوهها نیز مقدس بودند، و گیاه هئومه در ایران و سومه در هند تقدس خاص داشت و عصارۀ آن در مراسم و آیینهای دینی نوشیده می‎شد. یوناییان باستان جنگلها، و پروسیها مراتع را مقدس می‎انگاشتند، اما اشیاء مقدس تنوع بیشتری داشتند: یونانیان اولیه آتشفشانها و غارها را، هندیان باستان شیار کشتزار، طلوع فجر و باران را نیایش می‎کردند؛ رومیان کهن برای چشمه‎ها، برای سنگِ مزار و حتى برای درِ خانه ایزدانی داشتند (هیستینگز، ذیل دین آریاییان؛ یونسکو، 2 / 402). 
آریاییان به قوای نامرئی نیز اعتقاد داشتند و آنان را در امور جهان و در زندگانی خود مؤثر می‎دانستند. رومیان این قوا را نومینا می‎نامیدند و یونانیان نیز برای برخی اشیاءِ عجیب قائل به روح بودند (همو، 2 / 403، 415، 416). ایرانیان و هندیان نیز به ترتیب به اینگونه نیروهای نامرئی به نامهای «پَری» (اوستائی، پئیریکه) و راکشس (سنسکریت)، اعتقاد داشتند. 
در نزد آریاییان ارواح گذشتگان مورد احترام و تا حدودی شایستۀ پرستش بودند. یونانیان کهن، ارواح مردگان را قادر به اعمال نیک و بد می‎دانستند، و برای جلب رضایتشان دعا می‎خواندند، آداب معینی را به جای می‎آوردند و یا برای آنان قربانی می‎کردند. آریاییان اعتقاد داشتند که روح باید پس از مرگ به دیگر نیاکان سزاوارِ پرستش بپیوندد، و برای آن آداب و رسوم معینی به جای می‎آوردند (هیستینگز، ذیل دین آریاییان). 
بعضی از اقوام آریایی، قلمرو مردگان را در آسمان می‎پنداشتند (چون آریاییان هند) و برخی دیگر در زیرزمین (چون یونانیان)، و به هر حال، جایگاه مردگان را در فاصله‎ای دور تصور می‎کردند (همانجا). اندیشۀ این اقوام دربارۀ چگونگی رسیدن به این جایگاه نیز تا حدود زیادی یکسان بود. ایرانیان و هندیان به پلی که روح باید از آن عبور کند معتقد بودند، و در اساطیر هر دو قوم، و نیز سلتها، دوشیزه‎ای جوان به پیشواز روح می‎آید. در اوستا، پس از مرگ آدمی، روح او باید به داوری گذاشته شود و نزد یونانیان نیز این اعتقاد وجود داشته است (بریتانیکا، ذیل سلتها؛ دوشن‎گیمن، 366). 
بدین‎سان، لازم بود که آدمیان به طرقی اسباب رضایت و خشنودی ایزدان خود را فراهم آورند و این مقصود با تقدیم قربانی و پیشکش انواع خوراکی و نوشابه به خدایانشان برآورده می‎شد. انجام قربانی، علاوه بر اینکه موجب خشنودی خدایان می‎شد. دارای نوعی نیرو و خاصیت جادویی نیز بود که قربانی‎کننده از آن بهره‎ور می‎شد. جادو نیز در کنار قربانی وجود داشت و اصولاً این دو، معنایی پیوسته به هم داشتند. این مردمان، چه با جادو چه با قربانی، می‎کوشیدند که به نیروهای ماوراء طبیعی نزدیکی جویند (هیستینگز، ذیل دین آریاییان). 
بهترین راه برای اطلاع از چگونگی گسترش اقوام آریایی در جهان، تحقیق در تاریخ زبانهای این اقوام و بررسی انشعابات و تحولات آنهاست. این مردم در طی قرون و مهاجرتهای پی‎درپی به نقاط دوردست، به شعبه‎های مختلف تقسیم شدند. از طریق تحقیقات تطبیقی در کهن‎ترین آثار باقیمانده از بعضی از شاخه‎های زبان آریاییان (چون وداها، اوستا، سنگ‌نبشته‎های هیتی و هخامنشی، آثار نویسندگان یونان و روم قدیم) و مقایسۀ زبانهای این خانواده با یکدیگر و با متون کهن، می‎توان تا حدودی به خصوصیات زبان اولیۀ هند و اروپایی که خود لهجه‎های مختلف داشته پی برد و آن را به گونه‎ای بازسازی کرد، و شاخه‎های مختلف را شناخت (میّه، فصل I). 
چنانکه ملاحظه شد، اقوام آریایی به 2 گروه بزرگ شرقی و غربی تقسیم شدند، و طبعاً زبانهای آنها نیز به 2 گروه بزرگ شرقی و غربی تقسیم می‎شود: گروه شرقی را امروزه گروه ستم و گروه غربی را گروه کنتوم می‎نامند (آمریکانا، ذیل ایران؛ بارو، 13) این نامگذاری بر چگونگی تلفظ و اختلاف واجها در این 2 گروه مبتنی است و تلفظ واج k اصلی را، که در زبانهای شرقی «س» و «ش» (صفیری) و در زبانهای غربی «ک» (نرمکامی) تلفظ می‎شود نمونۀ این تفاوت کلی گرفته و کلمۀ «صد» را که در اوستایی (از زبانهای شرقی) سِتَم و در لاتین (از زبانهای غربی) کِنتوم تلفظ می‎شود نمودار و مبنای نامگذاری این 2 گروه قرار داده‌اند. 

زبانها

زبانهای آریایی را به صورتهای مختلف تقسیم و طبقه‎بندی کرده‎اند، لیکن آنچه در زیر می‎آید بر پایۀ تشخیص دو گونۀ مذکور در بالاست (آمریکانا؛ ذیل زبانهای هندواروپایی؛ بریتانیکا، ذیل زبانهای هند و اروپایی، دایرةالمعارف شوروی، ذیل زبان‎شناسی هندواروپایی؛ اورانسکی، 42). این تقسیم‎بندی، گرچه دیگر قطعیت و کلیتی را که قبلاً تصور می‎شد دارا نیست (بارو، 13)، لیکن هنوز عملاً روشن‎ترین نوع طبقه‎بندی این زبانهاست. در گروه غربی (کنتوم) زبانهای زیر قرار می‎گیرند: 

1. زبانهای ایتالی

زبانهای لاتین یا رومیانی یعنی زبانهای ایتالیایی، اسپانیایی، پرتغالی و فرانسوی. از این گروهند که زبان لاتین (قدیم، کلاسیک و قرون وسطایی) امروز در جایی تکلم نمی‎شود، ولی زبانهای دیگر این گروه امروز در ایتالیا، اسپانیا، پرتغال، فرانسه، بلژیک، سویس، رومانی، کانادا و کشورهای امریکای جنوبی و مرکزی رواج دارند. 

2. زبانهای ژرمنی

زبانهای آلمانی، انگلیسی و اغلب زبانهای اروپای شمالی از این گروهند، و در آلمان، اتریش، بلژیک، دانمارک، هلند، سوئد، نروژ، سویس، انگلستان، ایرلند، کانادا، ایالات متحده، ایسلند، زلاندنو، استرالیا و افریقای جنوبی به زبانهای این گروه سخن می‎گویند. این شعبه کلاً 3 شاخۀ شرقی، شمالی و غربی دارد و قدیمی‎ترین صورت آن گوتی است که از بین رفته است. 

3. زبانهای سلتی

در ایرلند، اسکاتلند، ویلز و برتانی (در فرانسه) رایج است. یکی از شاخه‎های قدیم آن یعنی گلی چند قرن پیش از میلاد در اروپا، از بریتانیا تا بالکان، متداول بود. 

4. زبانهای یونانی یا هِلِنی

زبان یونانی از حدود 1600ق‌م در ناحیۀ اژه رواج داشت. کهن‎ترین زبانهای شناخته شدۀ این گروه زبانهای موکنه‎ای (میسه‎نه‎ایمینویی و آخایی است، و یونانی قدیم (هُمِری)، آتیک، دوریایی، کورینتی، یونانی کلاسیک و بیزانسی در این گروهند. امروز کسی به این زبانها سخن نمی‎گوید، و تنها یونانی جدید از این گروه باقی است که مردم یونان و بخشی از قبرس بدان تکلم می‎کنند. 
زبانهای زیر از گروه شرقی (ستم) به‌شمار می‎روند: 

5. آلبانیایی

که در آلبانی و برخی قسمتهای ایتالیا و یوگسلاوی بدان سخن می‎گویند و از قرن 15م شناخته شده است. 

6. آناتولیایی

در هزارۀ 2 و اول ق‌م در قسمت آسیایی ترکیه و شمال سوریه رواج داشته و از بین رفته است. شناخته‎شده‎ترین زبان در این شعبه، زبان هیتی است و کهن‌ترین متن موجود هیتی از قرن 17ق‌م است. 

7. ارمنی

در ارمنستان شوروی و در میان ارمنیان نقاط دیگر رایج است. این زبان دارای 2 مرحله است، ارمنی کهن (کلاسیک) و ارمنی کنونی. قدیم‎ترین متن موجود از ارمنی کهن به قرن 5 م می‎رسد. 

8. زبانهای بالتی ـ اسلاوی

اکنون در بلغارستان، چکسلواکی، لهستان، روسیه و یوگسلاوی رواج دارند. برخی از زبان‎شناسان، بالتی و اسلاوی را جدا از هم می‎دانند. در این صورت زبانهای بالتی مشتمل است بر پروسی قدیم، لیتوانیایی، لتونیایی، ... و زبانهای اسلاوی شامل روسی، اوکرائینی، لهستانی، چکی، اسلواکی، بلغاری و... است. قدیم‎ترین متن موجود از این گروه «اسلاوی کهن کلیسایی» است که به قرن 9م تعلق دارد (بارو 7). 

9. تُخاری

که آن نیز اکنون از میان رفته است، ولی در هزارۀ اول م در ترکستان چین به آن تکلم می‎شده، و اسنادی از قرن 7م به این زبان در دست است. زبان تخاری دارای 2 شاخه است: تورفانی و کوچی یا کچایی بعضی دانشمندان 2 دسته زبانهای تخاری و آناتولیایی را در گروه کنتوم قرار داده‎اند (بارو، 8, 13؛ گوش، 207). وجود این 2 زبان در شرق، تقسیم کلی زبانها به شرقی و غربی را نامطمئن می‎سازد، ولی شاید بتوان این 2 زبان (و به‌خصوص زبان تخاری) را بازماندۀ دوران پیش از جدایی ستم و کنتوم دانست (همانجا). 

10. زبانهای هندی و ایرانی

گروه بزرگی از زبانهای شرقی است که هم شامل زبانهای هندی (رایج در هندوستان، سیلان، نپال و پاکستان) و هم به زبانهای ایرانی (در ایران، افغانستان، بخشهایی از عراق، ترکیه، پاکستان و اتحاد جماهیر شوروی) می‎شود. 
زبانهای هندی را اصطلاحاً هندوآریایی می‎نامند و آن را به 3 دوره تقسیم می‎کنند: 
1. سنسکریت، که شامل سنسکریت ودایی و سنسکریت کلاسیک است. سنسکریت ودایی زبان وداها و متون کهن وابسته به آنهاست، و سنسکریت کلاسیک زبان متون دینی و فلسفی جدیدتر، حماسه‎ها، پورانه‎ها، نمایشنامه‎ها و نوشته‎های دیگر است که هنوز در میان طبقۀ برهمنان و دانشمندان هندومذهب هند رواج دارد و در نوشتن مطالب دینی و فلسفی و شرح و تفسیر متون قدیمی‎تر به کار می‎رود. 
2. هند و آریایی میانه، شامل زبان پالی (که متون قدیمی بودایی به آن است)، زبان سنگ‎نبشته‎های آشوکا (فرمانروای هند در سدۀ 3ق‌م)، پراکریتها كه در متون دینی فرقۀ جاینی و نیز در نمایشنامه‎ها به کار می‎رفته است. 
3. زبانهای هند و آریایی جدیدی، که امروز در نواحی مختلف شبه‎قارۀ هند و پاکستان رواج دارند، چون هندی، بنگالی، گجراتی، کشمیری، سندی، پنجابی... این زبانها عموماً از تحول زبانهای هند و آریایی میانه به وجود آمده‎اند و سابقۀ آنها به اواخر هزارۀ اول م می‎رسد (نک‍ بارو، 2-3). 
زبانهای ایرانی نیز به 3 دوره تقسیم می‎شوند: 

1. ایرانی کهن

شامل اوستایی (گاهانی که سرودهای منسوب به زرتشت به آن زبان است، و اوستایی جدید که زبان بخشهای جدیدتر اوستاست)، فارسی باستان (زبان کتیبه‎های هخامنشی)، و مادی (که تنها چند واژه و چند نام از آن در دست است). 

2. ایرانی میانه

شامل فارسی میانه یا پهلوی (که برخی کتب دینی زرتشتی و بسیاری از نوشته‎های مانی و چندین سنگ‎نبشته به آن است)، پارتی (یا پهلوی اشکانی)، سغدی، سکایی، و خوارزمی که از آنها آثاری برجای مانده است. 

3. ایرانی جدید

شامل زبانها و لهجه‎های رایج در مناطق مختلف ایران، چون فارسی، کردی، بلوچی، تاتی، طالشی، گیلکی، مازندرانی... و برخی زبانهای رایج در مناطق دیگر چون پَشتو (در پاکستان و افغانستان)، آسی (در قفقاز) و چندین زبان و لهجۀ دیگر (میه فصل II؛ بارو، 6-11؛ اورانسکی، 18-22). 

مآخذ

آمریکانا؛ اورانسکی، ای، م، مقدمۀ فقه‎اللغۀ ایرانی، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، پیام، 1358ش؛ اومستد، ا، ت، تاریخ شاهنشاهی هخامنشی، ترجمۀ محمد مقدم، تهران، ابن‎سینا، 1340ش؛ بار، کای، دیانت زرتشتی، ترجمۀ فریدون وهمن، بنیاد فرهنگ ایران، تهران، 1348ش؛ بریتانیکا، دایرةالمعارف بزرگ شوروی؛ دیاکونوف، ا، م، تاریخ ماد، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، پیام، 1357ش؛ کریستن‎سن، آرتور، مزداپرستی در ایران قدیم، ترجمۀ ذبیح‎الله صفا، دانشگاه تهران، 1336ش؛ گرانتفسکی، آ، تاریخ ایران، ترجمۀ سیروس ایزدی و حسین تحویلی، تهران، دنیا، فروردین 1359ش؛ گیرشمن، ر، ایران از آغاز تا اسلام، ترجمۀ محمد معین، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، 1364ش؛ گیمیرا، بوش، «سیر مهاجرت هند و آریاییان»، سه گفتار دربارۀ آریاییان، ترجمۀ مسعود رجب‎نیا، انجمن فرهنگ ایران باستان، 1353ش؛ مالوری، ج، «تاریخچۀ تحقیقات در مسألۀ هند و اروپایی»، همان کتاب؛ مجتبایی، فتح‎الله، شهر زیبای افلاطون و شاهی آرمانی در ایران باستان، ترجمۀ ژالۀ آموزگار، تهران، توس، 1363ش؛ هیستینگز؛ یونسکو، تاریخ پیشرفت، ج 2؛ نیز: 

Burrow, T., The Sanskrit Language, London, 1973; Duchesne-Guillemin, J., »The Religion of Ancient Iran«, Historia Religionum, Edited by C.J. Bleeker & Geo Widengren, Vol. 1, Leiden, 1971; Ghosh, B. K., »The Aryan problem« and »Indo-Iranian Relations«, in The History and Culture of the Indian people-the Vedic Age, Edited by R. C. majumdar, London, 1951; Kent, Ronald G., Old Persian, Grammar, Texts & lexicon, American Oriental Society, 1961; Meillet, A., Introduction à l’étude Comparative des Langues indo-européennes, University of Alabama, 1964. 

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.