آرایش
آرایِش، آراستن، پیراستن و زینتکردن چهره و موی و اندام با رنگها و زیورهای گوناگون. واژۀ آرایش مأخوذ از آرایِشْنِ پهلوی و اسم مصدر از مادۀ مضارع ārāy-، از ایرانی باستان ārāda-* است (نک : هرن، 4 ؛ حسندوست، 1 / 13).
I.دورۀ باستان
پیش از ورود آریاییان به ایران، اقوامی در این سرزمین میزیستند که دربارۀ آنها آگاهی چندانی در دست نیست. تنها اطلاعات موجود از این دوران که مجموعۀ تاریخ روایی ایران را تشکیل میدهد، برگرفته از آثاری بیشتر به فارسی یا عربی است که در دوران اسلامی، و به نقل از منابعی که اکنون جز نام ــ آن هم فقط در پـارهای از موارد ــ اثری از آنها بر جای نمانده است، تألیف شدهاند. در بیشتر اینگونه منابع، سرآغاز آشنایی مردم با مواد پوششی و آرایشی به عصر نخستین سلسله، یعنی پیشدادیان میرسد، بهویژه دوران پادشاهی جمشید که بسیاری از تحولات زندگی اجتماعی، از جمله رشتن ابریشم و کتان و پنبه، و رنگ کردن آنها، و تهیۀ جامههای رنگارنگ به وی منتسب است (نک : ثعالبی، 11-13؛ فردوسی، 1 / 39-40؛ ابناثیر، 1 / 61، 64). تاریخ روایی استفاده از زر، سیم، لعل و یاقوت و نظایر آنها را در آرایش و پیرایش، همچنین بهکارگیری بسیاری از عطریـات و خوشبـوکنندهها را بـه جمشید نسبت میدهد (نک : فردوسی، 1 / 41؛ میرخواند، 1 / 517)؛ با این همه، از این دوره هیچگونه شاهد باستانشناختی در دست نیست.
شواهد موجود نشان میدهند که ساکنان فلات ایران در پیش از تاریخ، دستکم از هزارۀ 4 قم، از زیب و زیورهای استخوانی و سنگی و بعدها، فلزی، و همچنین مواد آرایشی استفاده میکردند. ازجملۀ این زیب و زیورها که نمونههایی از آنها به دست آمده است، میتوان گردنبند، دستبند، انگشتر و سنجاق سر را نام برد (نک : پرزوُرسکی، I / 224-253).
کهنترین منابع مربوط به شناخت دورۀ مادها، سالنامهها و نقشبرجستههای آشوری است. نقشبرجستههای متعلق به دورۀ سارگن (ح 700 قم)، مادها را مردمانی با قامتی متوسط و موهای کوتاه تصویر کردهاند که شنلی از پوست پلنگ یا پوست گاو به تن، و پاپوشهای ساقبلند و بنددار به پا دارند. اینان کلاه نوکتیز بر سر، و یا نواری پهن در جلو پیشانی نیز دارند (کالیکان، 43).
ظاهراً تا زمان آشنایی مادها با فرهنگ آشوری، زندگی مادی، و ازجمله پوشش آنان، فاقد تجمل بوده است. اما با برافتادن نینوا (612 قم)، شیوۀ زندگی تجملی آشوریان در میان مادها نیز رواج یافت و آداب و رسوم دربار آشور متداول گشت (گوتس، V / 2228). آثار این تغییر را ازجمله در گزارش گزنفن میتوان دید. بهگفتۀ وی مادها عادت داشتند لباس ارغوانی بپوشند، ردایی بلند به تن کنند و خود را با گردنبند و دستبندهای گوناگون بیارایند. وی در توصیف صحنۀ دیدار کورش با پدربزرگش، آستیاگس مینویسد که چون کورش آستیاگس را با موهای عاریه و چشمانی آرایش شده و صورتی بزک کرده و غرق در جواهر دید، از زیبایی پدربزرگ شگفتزده شد، چه این موضوع با شیوۀ زندگی پارسیها (نک : دنبالۀ مقاله) که ساده و بدون تجمل بود، تفاوت بسیار داشت (I / 27-29).
مردان مادی ریش و سبیل کامل داشتند. ریش معمولاً زیر چانه بلند میشد و آن را بهشکل مربع اصلاح، و با دقت مجعد میکردند. موی سر هم که از پشت آویزان بود، حالت مجعد داشت و یا آن را با نواری میبستند یا با نیمتاجی (کیداریس) بالا میآوردند که بعدها (نک : دنبالۀ مقاله) باشلق جایگزین آن شد (گوتس، همانجا). استفاده از کلاهگیس و مواد آرایشی، و به کار گرفتن جواهرات بسیار نیز، دستکم میان شاهان، مرسوم بوده است (نک : راولینسن، II / 317؛ گزنفن، همانجا). چنین بهنظر میرسد که زنان مادی هم، مانند مردان آرایش میکردند و خود را به زیور میآراستند (گوتس، همانجا). تاج و دستبند و گردنبند زرین ازجملۀ این زیورهای زنانه بود (نک : گزنفن، II / 403).
با توجه به نقشبرجستههای موجود، انبوه اشیاء بهدستآمده از گورهای کاوششده و نیز بنا بر اشارههای مستقیم نویسندگان دوران باستان، میتوان گفت که استفاده از گوهرها و زیورآلات، بهویژه دستبند و بازوبند زرین، در میان بزرگان پارسی رواج بسیار داشته است (رایس، I / 377؛ دالتن، مقدمه، 33؛ گزنفن، II / 192). شاه بر تاج یا کلاهش گوهری گرانبها میزد و اعضای خاندان سلطنت نیز هر یک زینتی بر پیکر خود داشتند که علامت مشخصۀ خاندان آنها بود (همو، II / 355).
از گوری در شوش که درواقع نخستین گور کشفشدۀ دوران هخامنشی است، زیورآلات بسیاری همچون گردنبند و دستبندهای تزیینیافته با سر حیوان، و گوشوارههای بادبزنی که بر روی آنها با مینای آبی و سفید کار شده، به دست آمده است (رایس، I / 379؛ کالیکان، 136). به این مجموعه شماری گردنبند گرانبها، آویزههای فلزی، مهرههای شیشهای، و بهویژه گوشوارهها را هم باید افزود (گیرشمن، هنر ایران ... ، دوران ماد، 264) که بیشتر دارای سبک هخامنشی، ولی گاه متأثر از هنر اقوام دیگر، همچون سکاها هستند (رایس، همانجا؛ کالیکان، 135-137). ازجملۀ این زیورها قطعات تزیینی و نقشدار طلا بوده است که سوراخهای موجود بر روی آنها نشان میدهد که برای دوخته شدن به لباس تهیه شدهاند. فراوانی این اشیاء از گستردگی کاربرد و رواج آنها در دورۀ هخامنشیان خبر میدهد. پیشینۀ این نوع زیورها را در بینالنهرین هزارۀ 2 قم میتوان جست. گواینکه در آنجا معمولاً برای تزیین پوشش تندیسهای خدایان یا جامۀ رسمی پادشاه به کار میرفت (گیرشمن، همان، 263).
بازوبند نیز برای تزیین بهکار میرفته است و ظاهراً هم مردان و هم زنان از آن استفاده میکردند. بهکار بردن زیورهای طلا و نقره، و نیز لوحههای تزیینی و مدالهایی با نقش جانوران را هم باید به فهرست مشترکات زنان و مردان افزود (کالیکان، 135، 137).
در نقشهای باقیمانده از دوران هخامنشی میتوان دید که زنـان ــ دستکم درباریان و بزرگان ــ موی مجعد یـا بافتهشدۀ خود را پشتسر جمع میکردند و سر را با تاج و توری میآراستند (دالتـن، 104، تصویـر 15؛ نیـز نک : بروسیوس، 116، حاشیههای 2، 117). از بررسی آنها میتوان پی برد که نزد هخامنشیان، برخلاف مادها، استفاده از لوازم آرایشی، کلاهگیس، و رنگ معمول نبوده است، اما کورش پس از پذیرفتن جامۀ مادی، سرمهکشیدن به چشم و آرایش پوست را هم مجاز ساخت و از این زمان است که به وجود آرایشگرانی نزد بزرگان پارسی اشاره میشود که کارشان آراستن سر و تن آنان بوده است. آرایش ریش و سبیل و استفاده از نوع مصنوعی آنها هم از اشارات نویسندگان باستانی تأیید شده است (نک : بریان، 1 / 347).
هرودت (II / 503) دربارۀ سوارهنظام پارسی مینویسد که هر یک از آنها زیوری از طلا بر جامۀ خود داشت که همواره میدرخشید. آنـان اسبـانشان را نیـز ــ ظاهراً بیشتر در مراسم و تشـریفـات ــ بـا افسـار زریـن و پـارچـههای زربفـت نفیـس و گوهرنشان میآراستند (گزنفن، II / 355). هنگام لشکرکشی نیز سر اسبانِ مجهز به زین و یراق را با منگولههایی از پشم ارغوانیرنگ زینت میدادند و بر گردۀ اسبان ارابهها زره محکمی میبستند و در همان حال، سر و سینۀ اسبان سواره را هم با زره میپوشاندند (همو، II / 191-193).
پیکرۀ ملکه موزا، زن فرهاد چهارم اشکانی، همان تاج کنگرهدار هخامنشی را بر سر دارد و پیکرۀ مفرغی کوچکی هم که از آنِ اُرُد، یا دستکم متعلق به زمان او ست، نیمتاجی بر سر دارد که کلاهی در زیر آن است (گیرشمن، هنر ایران ... ، دوران پارتی، 96).
در مجموعۀ تصاویر شاهان اشکانی بر روی سکههایشان، گونههای مختلف آرایش مو، از موهای کوتاه نسبتاً صاف یا مجعد، تا بلند و آویخته یا پفکرده را میتوان مشاهده کرد (گیرشمن، همان، 114-115، تصویرهای 135-155؛ گدار، 221) در بسیاری از موارد سر دارای تاج است و یا با نواری بسته شده است (نک : همو، 219).
از هنر جواهرسازی دورۀ اشکانی اطلاع چندانی در دست نیست و اندک شواهد موجود در این زمینه هم از تداوم سنت پیشین خبر میدهد (گیرشمن، همان، 100). با این همه، گفتنی است که مختصر اشیاء به دست آمده، ازجمله یک قلاب کمری از طلای کندهکاری شده و گوشوارۀ طلا، بیانگر آن است که این زیورها بیشتر کاربرد شخصی داشتهاند تا مجلسی (فریه، 190). بازوبند، گردنبند و النگو هم ــ که نمونههایی از آنها به دست آمده ــ از دیگر اشیائی است که زنان دورۀ اشکانی از آنها استفاده میکردند (نک : گدار، همانجا).
همچنان که در نقشهای کهنترین سکهها و نیز پیکرۀ بهدست آمده از معبد شَمی در کوههای بختیاری میتوان دید، گذاشتن ریش بلند چندان متداول نبوده، یا دستکم کمتر از سبیل رواج داشته است (پرادا، 269؛ گیرشمن، همان، 88، تصویر 99). اما در نقشهای دورههای بعد ریش بلند از مشخصههای شاهان اشکانی است (پرادا، 270؛ گیرشمن، همان، 69، تصویرهای 82، 114، 115، 135، 155).
در نقشهای مربوط به دورۀ اردشیر اول تا اردشیر دوم ساسانی موارد استفادۀ بسیاری از گردنبند دیده میشود و از دورۀ شـاپور اول استفـاده از سنگهای قیمتی ــ ازجمله الماس ــ رواج مییابد و درواقع، بهعنوان نشان خانوادۀ سلطنتی بهکار میرود و در کنار آن، استفاده از گردنبندهای مهرهای هم پیوسته ادامه مییابد ( ایرانیکا، V / 746). فهرست و تعریفهایی از انواع گوهرها و آرایش با آنها را در شرح هدایای ارسالی خسروپرویز برای امپراتور روم میتوان دید (اینوسترانتسف، 84 بب ).
در باب استفادۀ شاهان ساسانی از زیورها و مواد آرایشی در منابع دورۀ اسلامی نیز اشارههای بسیار آمده، و گفته شده است که هر یک از آنان را در استفاده از عطرهای گوناگون در روزهای مختلف، رسمی و قراری بوده است ( التاج، 213؛ سامی، 2 / 18). رسالۀ پهلوی «خسرو قبادان و ریدکی» هم فهرستی از انواع گلهای خوشبو بهدست میدهد که گویا برای تهیۀ عطر بهکار میرفتهاند (جاماسبآسانا، 33-34).
در برخی از نقشها، موی سر اشخاص زیر کلاه یا تاج پنهان است، ولی در موارد دیگر آنان با موهای مجعد نسبتاً بلند یا حتى گیسوان بافته تصویر شدهاند (لوکونین، 264، 272، 280، 296-297 بب ). بیشتر شاهان ساسانی (از شاپور اول به بعد) با ریشی بلند تصویر شدهاند که با نوار آراسته شده است (همو، 306- 308). با این همه، مواردی هم از ریش گرد کوتاه یا مجعد دیده میشود (همو، 280، 284، 296، 298، 301). در برابر موی آراستۀ شاهان و شخصیتهای مینوی و درباری، تصویر اهریمن با مویی به شکل مارهای چنبره زده و ژولیده ــ یادآور وصف متنهای زردشتی از دیوان (مثلاً نک : زند ... ، 2) ــ شایان توجه است (لوکونین، 307).
مآخذ
ابناثیر، الکامل؛ اینوسترانتسف، ک.، مطالعاتی دربارۀ ساسانیان، ترجمۀ کاظم کاظمزاده، تهران، 1348ش؛ بروسیوس، م.، زنان هخامنشی، ترجمۀ هایده مشایخ، تهران، 1381ش؛ بریان، پ.، امپراتوری هخامنشی، ترجمۀ ناهید فروغان، تهران، 1381ش؛ پرادا، ا.، هنر ایران باستان، ترجمۀ یوسف مجیدزاده، تهران، 1383ش؛ التـاج، منسـوب بـه جـاحظ، تـرجمۀ محمدعلی خلیلـی، تهران، 1343ش؛ ثعالبی مرغنی، حسین، غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم، بهکوشش زُتنبرگ، پاریس، 1900م؛ جاماسبآسانا، کیخسرو، متنهای پهلوی، تهران، بنیاد فرهنگ ایران؛ حسندوست، محمد، فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی، تهران، 1383ش؛ زند بهمن یسن، ترجمۀ محمدتقی راشدمحصل، تهران، 1370ش؛ سامی، علی، تمدن ساسانی، شیراز، 1342ش؛ فردوسی، شاهنامه، بهکوشش ی. ا. برتلس، مسکو، 1966م؛ فریه، ر. و.، هنرهای ایران، ترجمۀ پرویز مرزبان، تهران، 1374ش؛ کالیکان، و.، مادیها و پارسیها، ترجمۀ گودرز اسعد بختیار، تهران، 1350ش؛ گدار، آ.، هنر ایران، ترجمۀ بهروز حبیبی، تهران، 1345ش؛ گیرشمن، ر.، هنر ایران، در دوران پارتی و ساسانی، ترجمۀ بهرام فرهوشی، تهران، 1350ش؛ همو، هنر ایران، در دوران ماد و هخامنشی، ترجمۀ عیسى بهنام، تهران، 1346ش؛ لوکونین، و. گ.، تمدن ایران ساسانی، ترجمۀ عنایتالله رضا، تهران، 1350ش؛ میرخواند، محمد، روضةالصفا، تهران، 1338ش؛ نیز:
Dalton , O. M., The Treasure of the Oxus, London , 1964; Goetz, H., «The History of Persian Costume», A Survey of Persian Art, ed. A. U. Pope, Tehran, vol. V; Herodotus, The History, tr. J. E. Powell, Oxford, 1949; Horn, P., Grundriss der neupersischen Etymologie, Strasbourg, 1893; Iranica ; Przeworskı, S., «Personal Ornaments in Pre-Achaemenid Īrān», A Survey of Persian Art, ed. A. U. Pope, Tehran, vol. I; Rawlinson, G., The Five Great Monarchies of the Ancient Eastern World, New York , 1881; Rice, D. T., «Achaemenid Jewelery», A Survey of Persian Art, ed. A. U. Pope, Tehran , vol. I; Xenophon, Cyropaedia, tr. W. Miller, London , 1968 .
(تل : دانا)
II. دورۀ اسلامی
در فرهنگهای فارسی واژۀ آرایش و آراستن در معنا و صورتهای مختلفی آمده است: زیب و زینت کردن، زیور به خود گرفتن، خویشتن را ساختن، طرازیدن، جمالگرفتن، آذینکردن، خود را خوشنما ساختن و جز آنها ( آنندراج، 1 / 55-57؛ داعیالاسلام، 3 / 54؛ هدایت، 89 ؛ برهان .. ، 1 / 30). برخی واژۀ آرایش را در معنای آراستگی با افزودنِ زیورها، در برابر پیرایش که زدودن و کاستن اضافات است آوردهاند (غیاث ... ، 10؛ آنندراج، 1 / 57؛ معین 1 / 39).
آرایش را به هر هفت کردن یا هفت در هفت کردن (هفت قلم آرایش کردن)، هفت نه، یا هفت و نه کردن (هر هفت و نه) نیز معنا کردهاند (برای هر هفت کردن در متون و ادب فـارسی، مثلاً نک : خاقانی، 90، 124؛ نظامی، 422). هر هفت کردن، منظور از آرایش زنان است که شامل حنا، وسمه، سرخی (سرخاب)، سفیدی (سفیداب)، سرمه و زرک میشود؛ هفتمین قلم آرایش را نیز غالیه (بوی خوش) یا نهادن خال بر چهره عنوان کردهاند ( آنندراج، همانجا؛ لغتنامه ... ، ذیل واژه). هفت نه کردن نیز به معنای آرایش و زیور و اسباب عروس معنا شده است (همان، ذیل واژه). واژههای ترکی بَزَک و بَزا ک، بهمعنای نقش و نگار در فارسی مترادف آرایش و آراستن به کار میرود (کاشغری، 1 / 322؛ لغتنامه، ذیل واژه).
زیبایی امری اعتباری است و آراستگی و کیفیت زیبایی در هر عصر و دورهای ممکن است که موردپسند دورههای پسین نباشد. شناخت عناصر زیبایی و چگونگی آرایش و آراستگی هر جامعهای، به عقاید و آرمانهای قومیـ مذهبی و نظامهای عقیدتی، بـاورها و اعمال جـادوییـ تابویی و شأن و منزلت اجتماعی طبقات گروههای مختلف آن جامعه وابسته است. همچنین محیط اجتماع بستر مناسبی برای تحول و زایش زیبایی است. از اینرو، بسیاری از زیباییشناسان زیبایی را امری اجتماعی دانستهاند تا طبیعی. دایاگی مندلز معتقد است که پیشینۀ آرایش چهره به دورانهای کهن تمدن بشر میرسد و منشأ آرایش، آیینهای مذهبی و جادوگری است. بهنظر وی بشر در دورانهای کهن پیکرهها و صورت بتوارههای خود را میآراست و روغن فراوان بر آنها میمالید تا ظاهری زنده و شاداب به آنها ببخشد. بعدها رسم آرایش مجسمههای خدایان وارد زندگی انسانها نیز شد (نک : سودآور، شم 4، ص 52).
انسانهای جامعههای نخستین زیورها و اسباب آرایش، مانند گردنبند، گوشواره، بینیآویز، خلخال و جز آنها را دارای خاصیت جادویی و سحرزدایی میپنداشتند و آنها را به بدن خود، حیوانها یا ابزارهای کار و اسبابخانه، و یا درختان میوه میآویختند (اسمیث، 453؛ نیز III / 393 ERE,؛ جودائیکا، II / 906). حتى بابلیها برای حفاظت مردگان از حملۀ دیوان و ارواح خبیث، زیورهایی به تن آنها میآویختند و یا چهرۀ آنان را با رنگهای مختلف میآراستند (مکنزی، 206, 211).
مردمان همۀ اعصار دربارۀ زیبایی توافقنظر ندارند و هر جامعهای نیز در برخورد با اشیاء و کیفیتهای گوناگون زیبایی به اشکال مختلف رفتار میکنند: گاه اشیاء و گونههای مختلف زیبایی پیشینیان را برمیگزینند و برخی از جنبهها و جزئیات آن را تحسین میکنند، و گاهی نیز به آفرینش زیباییهای تازه دست میزنند و یا با حفظ کیفیت زیبایی پیشین در تحول و غنا و درک روشنتری از شناخت آن میکوشند (کادول، 42-44). حضور اسلام در جامعۀ ایرانی نیز سبب شد که ایرانیان با پاسداشت آداب و سنتهای دیرین خود، و درآمیختن آن با دستورها و موازین اسلامی، ویژگیهای تازهای در سبکهای مختلف فرهنگ مادی و عناصر زیباییشناختی خود بیافرینند.
در برخی از آیات قرآن کریم به آراستگی و زینت کردن مسلمانان، و توجه به پاکیزگی و خودآرایی اشاراتی آمده است (مثلاً نک : اعراف / 7 / 26، 32). روایتهای متعددی دربارۀ سفارش پیامبر(ص) بر آراستگی، خوشبویی و توجه به ظاهر زیبندۀ مسلمان به هنگام حضور در اجتماعات وجود دارد (برای نمونه، نک : کلینی، 5 / 496؛ حرعاملی، 1 / 280؛ مجلسی، 76 / 141-142). کوتاه کردن موی سر، شانهکردن و معطر نمودن موها به روغن و عطرهای خوشبو، بر تن کردن جامۀ سپید برای زیبایی و پاکیزگی، خضاب کردن ریش و مو، و آراستن چهره و زیور بستن زنان برای شوهرانشان، و جز آنها ازجملۀ سفارشهایی است که سزاوار است مسلمانان در جوامع اسلامی از آنها پیروی کنند.