چوگان
چوگان، چوبی که با آن گوی زنند. این واژه بعدها بر بازی چوگان نیز اطلاق گردید.
واژهشناسی
خوشبختانه این کلمه در متنهای کهن پهلوی نیز آمده است و همین امر، هم ریشۀ کلمه را نسبتاً روشن میسازد و هم مقایسۀ آن با شکلهای گوناگونی را که در زبانهای دیگر پدید آمدهاند، ممکن میگرداند. اما خط پهلوی را آسان نمیتوان خواند؛ به همین سبب، دانشمندانی که به قرائت این واژه یا جملههای پیرامون آن همت گماشتهاند، هریک برحسب اطلاعات ریشهشناسی خود، شکلی را پیشنهاد کردهاند.
نخستین یا یکی از نخستین کسانی که به آن پرداخته، دانشمند آلمانی هُرن (در 1893م) است که کلمۀ فارسی چوگان را مشتق از شکل پهلوی čwpg’n / čōpagān، و با کلمۀ چوب (čōp) احتمالاً همریشه میداند (1 / 572، حاشیۀ 1، نیز 573، حاشیۀ 1)؛ مترجم کتاب، خالقی مطلق، با استناد به رسالۀ خسرو و ریدک، شکلهای [čōwagān] čōpakān را پیشنهاد میکند. هرن به شکل سریانی کلمه، ’tšwlgºn و عربی آن صولجان نیز اشاره کرده است (ص 100، شم 449، نیز 1 / 573، حاشیۀ 3).
فرهوشی که در کار قرائت، ترجمه و آوانویسی کتاب کارنامۀ اردشیر بابکان به کار سنجانا (1896م) و گرشاسپ جی آنتیا (1900م) استناد کرده، همهجا (5 بار) کلمه را به صورت čopīgān خوانده است (نک : کارنامه ... ، 15، 19، 129، 131).
مکنزی با اندکی تردید کلمه را در متنهای پهلوی به صورت čaw[la]gān عرضه کرده است (نک : ص 22). پالیارو نیز که موضوع چوگان را در دو متن کارنامه و خسرو قبادان و ریدک بازنویسی و ترجمه کرده، همهجا چوگان پهلوی را به صورت čōpakān آوانویسیکرده است (برای نمونه، نک : ص 522) و میافزاید که شکل فارسی چوگان (čōgān) مستقیماً و بلافاصله، از ریخت چُووِگان (čōwəgān) مشتق شده است، هرچند که شکل نگارشی آن، کلمۀ کهنتر čopakān را باز میتاباند.
کسانی که دربارۀ این کلمه اظهارنظر کردهاند، هنوز فراواناند؛ ما از این نظرات چشم میپوشیم وتنها به یک قرائت که با قرائتهای یادشده اندک تفاوتی دارد، اشاره میکنیم: دریایی در قرائت دو متن کارنامۀ اردشیر بابکان و خسرو قبادان و ریدک، واج b را بر p، و مصوت ē را بر a یا ī در کلمۀ چوگان ترجیح داده و آن را چوبِگان (čobēgān) خوانده است (ص 283-284).
این نکته نیز شایستۀ ذکر است که شکل عربی این واژه، صولجان که حرف لام را در میان دارد، خاطر برخی از پژوهشگران را نگران کرده است، و حتى دیدیم که مکنزی آن را میان کروشه در درون کلمه نهاده است: čaw[la]gān. خاستگاه این قرائت کتاب بهار عجم است و در اواخر سدۀ 13ق / 19م، یول و برنل، به تقلید از این کتاب، چنین اظهار میدارند که کلمۀ صولجان از چول (čūl) مشتق شده که خود به معنی چوبِ سرخمیده است (ص 154-156). به عبارت دیگر، مسیر تحول کلمه چنین بوده است: چول ← چولگان ← صولجان؛ اما این ریشهپردازی، همانطور که پالیارو (همانجا) توضیح داده است، پذیرفته نیست (نیز نک : اینوسترانتسف، 169، حاشیۀ 136).
چوگان در بیشتر سرزمینهایی که درنوردیده، نام خود را نیز همراه خویش برده است. ظاهراً نخستین کشوری که آن را از ایرانیان آموخت، کشور بیزانس بود. در زمان تئودُسیوس دوم (د 450م) چوگان به آن سرزمین پا نهاد و نامش به زبان یونانی، دزوکانیون شد که آشکارا، شکل یونانی چوگان ساسانی است؛ سپس، زمینی را که برای بازی تدارک دیدند، دزوکانیستریون خواندند. بنا بر گزارشهای بیزانسی، در آخرین امپراتوری بیزانسیها ــ که در شهر طرابوزان تشکیل شده بود (سدۀ 7ق / 13م) ــ چوگان همچنان با همان نام کهن بهکار میرفته است (نک : کاترمر، I / 122؛ اینوسترانتسف، همانجا؛ پالیارو، 522-532؛ واتسن، 22؛ لاوفر، 43؛ «فرهنگ ... »، 1939؛ دیل، 15؛ شهابی، 390).
در قرن 19م / 13ق، دانشمندی به نام دوکانژ ــ که بسیاری از روایتهای مربوط به چوگان بیزانسی را گردآورده بود ــ ادعا کرد که مردم بیزانس، این بازی و نیز نام آن را از فرانسویان گرفتهاند؛ به عبارت دیگر، کلمۀ دزوکانیون، شکل یونانیشدۀ chicane فرانسوی است که خود نوعی بازی گویزنی در حال سواری و گاه پیاده است. کاترمر که سخنان و نیز دلایل او را نقل کرده، به شدت با آن مخالفت ورزیده، و خود شرح داده است که بازی «شیکان» که در چندین کشور اروپایی دیگر نیز رواج دارد، برعکس، از بیزانسیها تقلید شده، و ناچار لفظ آن نیز همان کلمۀ یونانی است که اینک قالبی فرانسوی گرفته است. دلایل کاترمر در رد نظر دوکانژ قاطع است، زیرا وامگیری این کلمه از فرانسوی، نه از نظر زمان میسر است و نه از نظر مکان معقول (کاترمر، I / 122-123).
در همین قرن و آغاز قرن 20م، دانشمندان دیگری نیز به همین نتیجه رسیدهاند. برای مثال لوکوچ ضمن اشاره به پژوهشهای هرن و یادکرد این نکته که اکنون بازی چوگان تنها در برخی از سرزمینهای کوهستانی شمال هند باقی مانده، به انتقال «دزوکانیون» به «شوکان» فرانسوی اشاره کرده است (ص 35، شم 434).
دانشمندان به وجود این کلمه در چندین زبان دیگر نیز اشاره کردهاند، از آن جمله: پرتغالی choca، آلمانی schaggün، و روسی chekan (نک : همانجا؛ اینوسترانتسف، 169، 170؛ دِویک، 93-94؛ ماسه، 16-17).
در زبان عربی
اگر روایت چوگانبازی بهرام را در شهر حیره، و یا چوگان آموزی شاعر بزرگ عرب، عدیّ بن زید را باور داشته باشیم (نک : بخش چوگان در جهان عرب)، ناچار باید بپذیریم که کلمۀ čōpagān / čōwpīgān پهلوی، در سدههای 5 و6 م معربشده، و احتمالاً به شکل صولجان تلفظ میشده است. بدینسان، نخستین خلیفههای عباسی (و شاید هم یکی از آخرین خلفای اموی)، پیش از آنکه با خودِ بازی آشنا شوند، نامش را پیشاپیش میشناختهاند.
از سدۀ 2ق / 8 م است که کلمۀ چوگان در شعر و ادب عربی آشکار میگردد و سخت رواج مییابد. نویسندگان عرب این کلمه را در ریختهای گوناگون بهکار میبردند: اللعب بالصولجان، الضرب بالصولجان (یا بالصوالجة)، و ضرب الکرة بالصولجان. اندک اندک کلمۀ کرة، جای صولجان را گرفت و اصطلاح الضرب (یا: اللعب) بالکرة رایجتر شد. گمان میرود که در سدۀ 6 ق / 12م این دو کلمه دوباره، به صورت فارسیتری معرب شد: ایوبیان کردنژاد آن را به صورت جوکان (jūkān، و شاید هم jawkān) بهکار بردند. آنگاه کلمۀ جوکان همهجا رایج شد و شکل صولجـان را از خـاطرها زدود؛ کلمۀ جوکندار ــ که از الگوی فارسی چـوگاندار تقلید شـده ــ نیـز در همان زمـان، در مقام یک لقب اشرافی حکومتی بهکارگرفته شد.
این ورزش امروزه در سراسر جهان، به نام پولو شهرت یافته است. این کلمه ظاهراً از واژۀ تبتی po-lo یا po-long گرفته شده که خود به معنی گوی چوبین است. دانسته نیست که این کلمۀ تبتی از چه روزگاری معروف بوده است، اما هرچه هست، در سدۀ 19م بود که کلمه در هندوستان رواج یافت و نخستین بـازیکنان انگلیسی ـ هندی نیز همـان را در معنیِ بـازی چوگان (ونه گوی) بهکار بردند و سپس بازی چوگان را با نام پولو به انگلستان آوردند و از آنجا در سراسر جهان منتشر شد (همۀ محققان این معنی را پذیرفتهاند، مثلاً نک : لاوفر، 13).
خاستگاه چوگان
دیرینگی تاریخ چوگان و پراکندگی آن در سرزمینهای ایرانی، از همان آغاز پژوهشگران را بر آن میداشت تا خاستگاه چوگان را در این گوشه از جهان جستوجو کنند. احتمالاً کاترمر نخستین کسی است که به این موضوع پرداخته است. وی در نخستین دهههای قرن 13ق / 19م دریافت که ورزش چوگان در غرب، نه در میان یونانیان کهن، بلکه در بیزانس پدید آمد؛ حال آنکه قرنها پیش از تأسیس قسطنطنیه، ایرانیان چوگانبازی میکردند (ص I / 123). وی حتى ملاحظه میکند که در ارمنستان و کشورهای عربی نیز چوگان نسبتاً متأخر است. کاترمر که با کوششی اعجابانگیز تاریخ چوگان را از درون انبوهی از کتابهای خطی جستوجو میکرد، گویا نه از روایتهای شاهنامه اطلاع درستی داشته، و نه از چندین سند ساسانی؛ زیرا استناد او دربارۀ چوگان عصر ساسانی، به منابع کهن عربی منحصر میشود و مثلاً چوگانبازی شاپور را از تاریخ بلعمی (ترجمهگونهای از تاریخ طبری)، و چوگانآموزی شاعر بزرگ دورۀ جاهلی، عدی بن زید را از کتاب اغانی گرفته است (همانجا).
60 سالی پس از کاترمر، آگاهی دربارۀ چوگان افزون میشود و دانشمندان به منابع فارسی بیشتری دست مییابند. دِیل در نخستین سالهای قرن 20م منابع بسیاری را برای بازنگاری تاریخ چوگان بررسی میکند و سرانجام اظهار میدارد: از دورانی که افسانه و تاریخ در هم آمیخته بودند تا سدۀ 18م، چوگان در ایران رواج داشته است (ص 2) و ناچار زادگاهی جز ایران نباید داشته باشد. دلایلی که او در تأیید نظر خود میآورد، بسیار متعدد است. نخست آنکه بـه گمان وی چوگان در ایران ــ برخلاف دیگر کشورها ــ یک «بازی ملی» بوده، و ادبیات ایران آکنده از روایتهای تاریخی و استعارههای زیبای ادبی است. از دیدگاه او شاعران این سرزمین، قهرمانان خود را به زبردستی و چالاکی در بازی چوگان ستودهاند، و این امر البته در میان قومی که اساساً سواره است و کودکانش خانۀ زین را خانۀ خود میپندارند، بعید نیست. نیز میدانیم که ایرانیان پیوسته در سواری و تیراندازی اعجاب همگان را برانگیختهاند (ص 3).
دیل در جستوجوی انواع بازی، گوی و چوب چوگان، همۀ روایتهای ایرانی را کاویده، و به نتیجههایی غالباً منطقی نیز دست یافته است. مثلاً وی باور دارد که از کهنترین دورهها، نوعی قانون نانوشته، اما سنتی بر بازیها حکمفرما بوده است. در این باره، سند او مسابقهای است که میان سیاوش و چند ایرانی، و افراسیاب و چند بازیکن ترک برپا شد. این روایت نشان میدهد که هر دو قوم، چوگانباز بودهاند؛ هر دو گروه از آیینهایی که ناگزیر از پیش معروف بوده، پیروی میکردند؛ تعداد بازیکنان در دو طرف، برابر بوده است و جز آن. او سرانجام نتیجه میگیرد که این بازی نخستین مسابقۀ بینالمللی میان دو قوم ایرانی و ترک بوده است (ص 8-12). البته وی توجه دارد که آنچه فردوسی بدین سان پرداخته، شاید هیچ شباهتی به بازی عصر سیاوش نداشته، و او آن نوع بازی را که در زمان خود میدیده، وصف کرده است (ص 20)، با اینهمه، اگر چنین باشد، باز گزارش فردوسی، کهنترین گزارشی است که از یک چوگان قانونمند به دست رسیده است (همو، 17).
از سوی دیگر، از آنجا که هیچ فرهنگی ناگهان تولد نمییابد و بالبدیهه نیست، پژوهشگران کوشیدهاند تا شکلهای ابتداییتر و یا حتى شکل وحشی بازیهایی را که چوگان زاییدۀ آنها ست، تصور کنند. برخی از کسانی که تبت را زادگاه چوگان پنداشتهاند، از اقوامی سخن میگویند که با اسب و چوبدست، در دشت و ماهور به دنبال شکار سنجاب بودند، اما در تابستان که دیگر حیوانی نمییافتند، توپی به اندازۀ سنجاب میساختند و با آن به بازی میپرداختند. لوید که این نظر را نقل کرده، میافزاید: «با اینهمه، اصل ایرانی بودن چوگان، مسلم است» (ص 3). وی پسازاین، روایت اسکندر و نامۀ دارا را نقل کرده، تأکید میکند که بازی از ایران به آسیای صغیر، هند و چین راه یافت.
لاوفر ــ که مانند بسیاری دیگر در آسیای مرکزی به دنبال ریشههای چوگان میگردد ــ نظر نسبتاً متفاوتی عرضه کرده است. وی پس از نقل نظریۀ کاترمر، به این نتیجه میرسد که در آغاز تاریخ مسیحی، چوگان در میان قبایلِ ایرانینژاد آسیای مرکزی تکوین و گسترش یافت. سپس ایشان، بازی را از یکسو به پارس بردند و از سوی دیگر به چین؛ اما مرکز حقیقی چوگان ختن است، زیرا چینیان بارها به تجارت اسب چوگان در این سرزمین اشاره کردهاند و فهرستهایی از سفارشهای ایشان برای خرید اسب در دست است. به باور او کهنترین سند، متعلق به سال 98ق / 717م است (ص 13). با این همه، وقتی که میبیند این سند چینی نزدیک 500 سال از اسناد پهلوی جوانتر است، باز به قبایل ایرانی باز میگردد: ایشان همه سوارکار و جنگاورند؛ هیچ بعید نیست که اسب، نخستینبار به دست همین قبیلههای ایرانی رامشده باشد؛ چوگان برای ایشان تنها بازی نیست، بلکه جنگآموزی است؛ بدینسان ایشان مکتب سوارکاری جنگی تازهای ایجاد کردند و در شیوۀ جنگ سواره، آیینهای تازه افکندند؛ پس دور نیست که بازی چوگان را ــ که خود جنگ کوچکی است ــ آنها اختراع کرده باشند (همانجا).
اکنون ملاحظه میشود که برای دورۀ پیشچوگانی، نظریههای گوناگونی عرضه شده است که همه بیشتر بر تخیل استوارند تا بر سند تاریخی. در زمان ما، شهابی ــ دانشمند ایرانی ــ در مقالۀ پربار خود نظر دیگری دربارۀ چوگان ابتدایی ابراز میدارد که در جای دیگر دیده نمیشود. وی بر آن است که بومیان آسیای مرکزی نخست به بازی «بزکشی» ــ که عبارت از ربودن لاشۀ گوساله از دست یکدیگر در حال سواری است ــ روی آوردند؛ سپس همین بازی اندک اندک به چوگان تبدیل شد (ص 384). اما ماهیت این دو بازی چندان متفاوت است که نمیتوان این نظر را پذیرفت. با اینهمه، وی تأکید میکند که انتشار چوگان در غرب، از ایران آغاز شد (ص 390).
از آنجا که یافتن سرآغاز نوع بازی چوگانی و شکلهای نخستین و زادگاه آن دستنایافتنی است، بهتر است مانند شارتیه (npn.) به این دیدگاه بسنده کنیم که حدود 000‘2 یا 500‘2 سال پیش، قبایل آسیای مرکزی که اسبهای فراوانی داشتند، در بازیها و سرگرمیهای سوارۀ خود از چوب و انواع گوناگون گوی نیز استفاده میکردند، اما این بازیها یکسره وحشی و بینظام بود؛ آن بازی تیمی و منظمی که از قوانین نسبتاً روشنی پیروی میکند و زاییدۀ تفکر و ارادۀ مردم یک سرزمین است، نخست در ایران پدید آمد، آنگاه به نقاط دیگر جهان راه یافت.
رسالههایی دربارۀ چوگان
با آن همه اعتبار و شهرت که ورزش چوگان در طول زندگی دو سه هزارسالۀ خود داشته، و بهخصوص از آن جهت که ورزشِ شهریاران بوده است، انتظار میرود که نویسندگان یا منشیانِ دربارها رسالههای مستقلی به آن اختصاص داده باشند. ظاهراً نیز چنین بوده، و اینک نام چندین اثر در اینباره دردست است، اما خود این آثار ــ که همه به زبان عربیاند ــ از میان رفتهاند. بهعکس، در زبان فارسی چندین کتاب با نام گوی و چوگان به جای مانده است که گاه هیچ رابطهای با چوگان ندارند.
اکنون بر اساس مجموعۀ اطلاعاتی که گرد آمده، میتوان وضعیت کلی را چنین خلاصه کرد: ظاهراً در زمان ساسانیان به این موضوع توجه میکردهاند، و شاید کتاب مستقلی نیز در این باره تألیف کرده باشند، و بسیار محتمل است که کتاب آیین الضرب بالصوالجة للفرس که ابنندیم (د 380ق / 990م) ذکر کرده (ص 376)، ترجمۀ آن باشد، زیرا هم کلمۀ فارسی و کمیاب «آیین» در عنوان کتاب جلبنظر میکند و هم تأکید ابنندیم بر ترکیب «للفرس: از آنِ فارسیان». در زمان این نویسنده، چوگان هم در سرزمینهای عربنشین رواج داشت، هم در بخشهای ایرانینشین. از این رو، شاید تأکید بر فارسیان، اشاره به آن داشته باشد که کتاب ترجمۀ اثری است که اساساً برای ساسانیان تألیف شده بوده است.
الف ـ به زبان عربی
1. کهنترین اثر دربارۀ چوگان را به جاحظ (د 255ق / 869 م؛ ه م) نسبت دادهاند و این گمان از آنجا برخاسته که روی صفحۀ اول یکی از کتابهای او کلمۀ «صوالجه» ذکر شده است. این کتاب را محمد مرسیخولی درقاهره منتشرکرده، و در مقدمه (ص «ح») عنوان کتاب را چنان که روی نسخۀ خطی آمده، نقل کرده است: کتاب البرصان و العرجان و العمیان و الحولان و ... کتاب الصوالجة.
ناشر کتاب چنین میپندارد که بخش دوم کتاب، از نسخه جدا شده، و آنچه به چاپ رسیده، تنها بخش اول کتاب است؛ اما آنچه شگفت مینماید آن است که کتاب «پیسان و شلان و نابینایان و لوچان» با ورزش چوگان قرین شده باشد، حال آنکه هیچ رابطهای میان این دو موضوع نمیتوان تصورکرد. از سوی دیگر، با توجه به بررسی نسبتاً گستردهای که نگارندۀ این مقاله در آثار جاحظ کرده، میتوان قاطعانه گفت که جاحظ در انبوه کتابهایش هیچگاه بهتفصیل به چوگان نپرداخته است (برای تفصیل دیدگاهها و موضوعات مورد بحث در کتابها و رسالات جاحظ، نک : ه د، 17 / 176-227).
در کتاب البرصان جاحظ هیچگاه به چوگان اشاره نشده، و هیچ اثری هم از بخش دوم ــ اگر بخش دومی وجود داشته ــ بهجای نمانده است. در این صورت برخلاف شهاب صراف (نک : ص 127) نمیتوان قاطعانه گفت که جاحظ نخستین مؤلف یک رسالۀ چوگانی است.
2. نسخهای خطی در کشور مغرب موجود است که متعلق به «معهد المخطوطات العربیة» وابسته به وزارت آموزش و پرورش در رباط است. نسخهنگار تنها عنوان کتاب را آورده، و محل و نام نویسنده و تاریخ تألیف یا نگارش نسخه را سفید رها کرده است. عنوان کتاب غایة الاتقان فی اعمال النشاب و الصولجان است. در نخستین برگ این کتاب، مؤلف تأکید میکند که کتاب او بر همۀ انواع ورزش جنگی، از نیزه بازی و شمشیرزنی گرفته، تا تیراندازی و نیز «العمل بالصولجان» را شامل است. متأسفانه در هیچ جای کتاب به چوگان اشاره نشده است، اما از آنجا که کتاب ناقص است، دانسته نیست چه مقدار از آن افتاده است و دور نیست که مبحث چوگان نیز در همین بخش گمشده بوده باشد.
صراف در شرح کتاب فروسیه، مؤلف این کتاب را ابن اخی حِزام میپندارد. وی نخست ادعا میکند که آیین اسبداری و سوارکاری در میان سپاهیان عباسی خراسان (الابناء) رواج داشت و ایشان نیز آن آیینها را از سنتهای ساسانی تقلید کرده بودند. یکی از سرداران بزرگ این سپاه، ابن ابیحزام (محمد بن یعقوب خُتَّلی) بود که چندی آخورسالار خلیفه (صاحب خیل الخلیفه) معتضد (279- 289ق / 892-902م) شد. این مرد نخستین کسی است که کتابی دربارۀ اسبداری و سوارکاری تألیفکرد. کتاب او بارها و بارها نقل و تقلید شد و نامهای گوناگون یافت و حتى به دو بخش تجزیه شد. بخش دوم این کتاب شامل بازیهای جنگی، ازجمله چوگان بوده است. پس از اوکسی رسالۀ چوگانی ننگاشت، حتى ممالیک ــ که سازمان اداری مستقلی به چوگان اختصاص داده بودند ــ چیزی در این باره تدوین نکردند و تنها الگوی ایشان، همان اثر ابنابیحزام بود که در کتابهای دیگر، ازجمله غایة الاتقان تکرار میشد.
نشانیای که صراف برای این کتاب داده، چنین است: «رباط، الخزانة العامة، فهرست شم 39 / 32»، اما بسیار بعید است که دو نسخه از کتاب در رباط موجود باشد و این پژوهشگران تنها بر یکی از آنها دست یافته باشند. صراف ظاهراً کتاب را ندیده است و اطلاعاتش از حد عنوان فراتر نمیرود. بهگمان در رباط بهجز نسخهای که تصویر آن در اختیار نگارنده است، نسخۀ دیگری وجود ندارد که آن هم فاقد بخش چوگان است (نک : صراف، 120-127).
3. صراف به نسخهای خطی در ترکیه اشاره میکند که در باب فنون چوگان تدوین شده است. نام نویسندۀ آن دانسته نیست، اما عنوانش چنین است: کتاب علم الضرب بالصوالجة. نشانیای که وی داده چنین است: «کتابخانۀ توپکاپیسرای، فهرست Ahmet III, 2066 / 8» (ص 127)؛ اما متأسفانه نه در نشانی یادشده و نه در فهرستهای گوناگون ترکیه این کتاب یافت نشد.
4. کتاب آیین الضرب بالصوالجة للفرس را که ابنندیم ذکر کرده، در آغاز این مبحث معرفی کردیم.
5. حمزۀ اصفهانی (270-350ق / 883-961م) در شرح خود بر دیوان ابونواس (2 / 256-257)، از قول راوی خویش گوید که او در کتاب فی آیین الصولجان، تألیف خصیب اصفهانی شعری در وصف «طَبْطاب» دیده که ابونواس یا شاعری دیگر در شهر اصفهان سروده بوده است. از این کتاب هیچ اثری به جای نمانده است.