چلبی
چَلَبی، اصطلاحی در میان ترکان آسیای صغیر، که به طورکلی به افراد طبقۀ تحصیلکرده و فرهیختۀ جامعه اطلاق میشد و بهتدریج به صورت لقبی خاص در آمد.
اصطلاح چلبی را به معنای فرد باسواد و درسخوانده دانستهاند (بخاری، 1 / 152). استرابادی برای چلبی معادلهای فارسی چون باسواد، نویسنده، شاعر، دانا و ظریف طبع را میآورد (ص 138). این واژه همچنین به صورت تعبیری احترامآمیز، و معادل آقامنش، شخص مؤدب، مکرم و نجیب نیز معنی شده است و در میان ترکان تعبیر افندی نیز به همین معنا به کار میرود. صورت جمع چلبی، چلبیان است که با افزودن پسوند «ان» همچون جمع فارسی ساخته میشود و از همین خانواده، واژۀ چلبیلیک هم میتواند به صورت مجازی به معنی ظرافت و ادب باشد (وافقپاشا، 1 / 482).
دربارۀ اینکه واژۀ چلبی ریشهای ترکی دارد یا اینکه از زبانهای دیگر آمده، و در میان ترکان رواج یافته است، اختلافنظر وجود دارد. ابن بطوطه مینویسد: چلبی «به لسان روم» معادل عبارت سیدی در عربی است (1 / 318). از میان محققان جدیدتر نیز برخی چلبی را از لفظ چلب، یعنی نام باری تعالى به ترکی، دانستهاند که با افزودن پسوند نسبت فارسی و عربی «ی» به آن پدید آمده است (پاکالین، I / 343). وافقپاشا نیز بر این باور است که ترکان آسیای میانه در زمان چنگیزخان و از طریق ارتباط با مسیحیان، واژۀ چلب را به عنوان نام خداوند وضع کردند (همانجا). بنابراین نظر، چلب میتواند با واژۀ فارسی چلیپا همریشه باشد (پاکالین، همانجا). نظریهای دیگر، چلبی را از ریشۀ کُردی ضِلِب، به معنی خدا میداند (EI2, II / 19).
در سدۀ 7ق / 13م، پیش از آنکه عنوان چلبی در میان شاهزادگان عثمانی رواج پیدا کند، امیران خاندان محلی گرمانیه عنوان چلبی داشتند. ازجملۀ آنها میتوان یعقوببیک، مشهور به چلبی اعظم (اوزونچارشیلی، 1 / 70)، و سلیمانشاه، مشهور به شاه چلبی (همو، 1 / 71) را نام برد. در سدۀ 8 ق / 14م همزمان با قدرت گرفتن امپراتوری عثمانی، اصطلاح چلبی در مورد شاهزادگان این سلسله ــ که مقیم آناتولی بودند و پیش از آن شهزاده نامیده میشدند ــ بهکار رفت (همو، 1 / 560). فرزندان پسر ایلدرم بایزید، همچون سلیمان چلبی (همو، 1 / 341) و چلبی محمد که توانست برادر خود عیسى چلبی را کنار بزند و با عنوان سلطان محمد اول (سل 816-824 ق / 1413-1421م) بر تخت سلطنت بنشیند (همو، 1 / 374-376، ﺟﻤ )، چلبی نامیده میشدند. اصطلاح «چلبی سلطان» نیز به شاهزادگانی که فرمانروایی بر بخشی از کشور را برعهده داشتند، اطلاق میشد (همو، 1 / 561).
با گذشت زمان تداول عنوان چلبی در مورد فرزندان ذکور پادشاهان کمتر شد و این واژه جای خود را به عنوانهای دیگر داد، چنانکه در اواخر دورۀ عثمانی فرزندان ذکور این خاندان با عنوان افندی خوانده میشدند (پاکالین، I / 342).
واژۀ چلبی درمیان صوفیان و گروههای فتوت منطقۀ آسیای صغیر نیز کاربرد داشت (نک : ابن بطوطه، 1 / 325-326). در اشعار قاسم انوار (د 835 ق / 1432م)، شاعر آذربایجانی، این واژه به مفهوم محبوب عرفانی، و حتى معادل الله به کار رفته است (نک : ص 80، 245، 408). کسانی که خود را از سلالۀ حاجی بکتاش ولی میدانستند، نیز چلبی نامیده میشدند، گرچه مهمترین نمود عنوان چلبی در طریقۀ مولویه پدید آمد (هاشمپور، 515-516؛ لویس، 539).
پس از مرگ جلالالدین مولوی (672 ق / 1273م)، حسامالدین چلبی (د 683 ق / 1284م)، یار و مرید مولانا جانشین او شد و پس از حسامالدین، سلطان ولد (د 691 ق / 1292م)، پسر مهتر مولوی به این مقام معنوی رسید و مقدمات شکلگیری طریقۀ مولویه را فراهم ساخت. آرامگاه مولانا در زمان حسامالدین چلبی و به کوشش سلطان ولد ساخته شد و از آن زمان به بعد موقوفاتی از سوی امیران و دوستداران مولوی به آنجا اختصاص یافت (گولپینارلی، 24-25, 62-64). اولو عارف چلبی و دو برادرش که فرزندان سلطان ولد بودند، به جای پدر نشستند و رفته رفته نفوذ طریقۀ مولویه در آناتولی رو به فزونی نهاد (فروزانفر، 177- 178؛ لویس، 308-310). به این ترتیب، در میان مولویان نخستینبار حسامالدین، با لقب چلبی خوانده شد و پس از او، این لقب برای فرزندان و نوادگان پسر سلطان ولد نیز به کار رفت. شیخ خانقاه مولانا در قونیه همواره یکی از نوادگان سلطان ولد بود و چلبی خوانده میشد (گولپینارلی، 229؛ لویس، 539). چلبیان در دورۀ شکلگیری طریقۀ مولویه وارثان مادی و معنوی مولانا بهشمار میآمدند. چلبیِ خانقاه قونیه، افزون بر نظارت بر امور موقوفات خانقاه قونیه، با تعیین خلفا در سایر شهرها و نیز تعیین جانشین خود، مانع از درگیری بر سر مقام در میان مولویان میشد (گولپینارلی، 151-152).
پس از مرگ پیر عادل چلبی (د 865 ق / 1461م)، دهمین جانشین مولانا، دورۀ ادارۀ همهجانبۀ طریقۀ مولویه به دست چلبیها به انجام رسید و از آن پس با به ظهور رسیدن مشایخ قدرتمند و دارای نفوذ در مناطق دیگر، بهتدریج از قدرت چلبیان کاسته شد و آنان با ایفای نقشی تشریفاتی و مادی، ادارۀ امور معنوی طریقه را به مشایخ دیگر سپردند و خود رسیدگی به موقوفات را برعهده گرفتند (همو، 99-100).
با به قدرت رسیدن عثمانیان در آسیای صغیر، و تصرف قونیه توسط حکومت عثمانی در 870 ق / 1466م، مشایخ سلسلۀ مولویه توانستند حمایت و توجه سلاطین عثمانی را به خود جلب کنند. در این دوره فرمان پوستنشینی چلبیان در خانقاه قونیه از سوی سلاطین عثمانی به امضا میرسید (مشکور، 157). همچنین چلبی خانقاه قونیه مشایخ خانقاهها و تِکِههای (تکیههای) مولویه را انتخاب میکرد و انتصاب او به تصویب شیخالاسلام و سلطان عثمانی میرسید (لویس، 527). توجه سلاطین عثمانی به مولویان باعث میشد که هدایا و موقوفات آرامگاه مولوی در هر دوره افزایش یابد، چنانکه سلطان سلیم (سل 918-926ق / 1512-1520م) در زمان پوستنشینی خسرو چلبی (د 969ق / 1562م) موقوفات بسیاری را در اختیار مولویان قرار داد (همو، 558). پس از عزل عبدالحمید و به سلطنت رسیدن محمد پنجم (سل 1327-1337ق / 1909- 1919م)، نیز عبدالحلیم چلبی، بیست و نهمین جانشین مولانا این نقش را برعهده داشت که در مراسم تاجگذاری سلطان عثمانی شمشیر بر کمر او ببندد (دولتآبادی، 3 / 97؛ گولپینارلی، 276).
انتقال دائمی مقام چلبی از پدر به پسر گاه باعث بروز اختلاف میان مشایخ مولویه و چلبیها میشد (همو، 152). برای نمونه، در زمان پوستنشینی فرخ چلبی (د 1000ق / 1592م)، بر سر چگونگی استفاده از موقوفات خانقاه مولانا اختلافی میان چلبیان ظهور کرد که موجب شد دولت عثمانی برای نخستینبار در امور خانقاه مولویه دخالت کند و فرخ چلبی به مدت 18 سال از مقام خود خلع گردد (ثاقب دده، 1 / 151-153؛ گولپینارلی، 155-156).
از درگذشت مولانا تا نیمۀ دوم سدۀ 14ق / نیمۀ سدۀ 20م، 34 تن بر منصب جانشینی وی نشستهاند که به استثنای سلطانولد، همگی عنوان چلبی داشتند. در میان چلبیان، تنها چلبی هفدهم، یعنی عارف چلبی سوم، فرزند ولد چلبی (د 1052ق / 1642م) از جانب مادر به خاندان مولوی منسوب بود و بقیۀ چلبیها از طریق پدر به مولانا نسب میبردند (همو، 152-153, 177).
مآخذ
ابن بطوطه، رحلة، به کوشش علی منتصر کتانی، بیروت، 1405ق؛ استرابادی، محمد مهدی، سنگلاخ، به کوشش روشن خیاوی، تهران، 1374ش؛ اوزون چارشیلی، اسماعیل حقی، تاریخ عثمانی، ترجمۀ ایرج نوبخت، تهران، 1368ش؛ بخاری، سلیمان، لغت چغتای و ترکی عثمانی، استانبول، 1298ق؛ ثاقب دده، سفینۀ نفیسۀ مولویان، قاهره، 1238ق؛ دولتآبادی، یحیى، حیات یحیى، تهران، 1361ش؛ فروزانفر، بدیع الزمان، رساله در تحقیق احوال و زندگانی مولانا جلالالدین محمد، تهران، 1361ش؛ قاسم انوار، علی، کلیات، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1337ق؛ گولپینارلی، عبدالباقی، مولانا جلالالدین، ترجمۀ توفیق هاشمپور سبحانی، تهران، 1363ش؛ لویس، ف. د.، مولانا، دیروز تا امروز، شرق تا غرب، ترجمۀ حسن لاهوتی، تهران، 1384ش؛ مشکور، محمدجواد، تعلیقات بر اخبار سلاجقۀ روم ابن بیبی، تهران، 1350ش؛ وافق پاشا، احمد، لهجۀ عثمانی، استانبول، مطبعۀ امیر؛ هاشمپور سبحانی، توفیق و قاسم انصاری، «حاجی بکتاشولی و طریقت بکتاشیه»، نشریۀ دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز، 1355ش، س 28، شم 120؛ نیز:
EI2; Gölpınarlı, A., Mevlânâ'dan sonra Mevlevîlik, Istanbul, 1953; Pakalın, M. Z., Osmanlı tarih deyimleri ve terimleri sözlüğü, Istanbul, 1946.