چریک
چِریک، واژهای ترکی ـ مغولی به معنای جنگجو، خاصه جنگجویان سلطنتی که بعدها به مفهوم گستردهتر لشکر و سپاه و جنگ نیز بهکار رفته است. بنابر تحقیق برخی از محققان معاصر واژۀ چریک در کهنترین سنگنبشتههای ترکی به معنای صف (رستۀ) سپاه در میدان کارزار بهکار رفته، اما بعدها معنای سپاه و لشکر و نیروی کمکی نظامی یافته است (موسوی، 3 / 2354) و چریکچی به معنیِ سپاهی، لشکری و سرباز بوده است (همانجا). صاحب برهان قاطع چریک را لشکری دانسته است که از ولایتهای دیگر به مدد لشکری بفرستند (ذیل واژه). کاترمر در شرح خود بر ترجمۀ بخشی از جامع التواریخ نمونههایی از کاربرد «چریک» و «چریکچی» را در چند مأخذ تاریخ مغول و منابعی دیگر مانند تذکرةالاولیاء و مسالک الابصار یاد کرده است (ص 380، حاشیه).
برخی از محققان این واژه را از ریشۀ مغولی tserig (رزمنده یا جنگیان) و در اصل به معنی سپاهیانی که از سوی یک فرد یا یورت (= اردو) برای خدمت در قشون سلطنتی فرستاده میشوند، شمرده، و افزوده است که ترتیب چریک، هرچند به صورتهایی اندک متفاوت، قرنها بر جای بوده است ( ایرانیکا، V / 331؛ نیز نک : پتروشفسکی، 2 / 300)؛ کلمۀ چریک و ترکیبات آن مانند چریکی / چریکچی، به چریک برنشستن، چریک راندن و ... ، در دورۀ مغولان و ایلخانان با گذشت زمان معنایی کلیتر و محدود به لشکر و رزمنده یافته است (همانجا).
در دورۀ حکومت مغولان و ایلخانان، چریک بیشتر به معنی کلیِ لشکر بود. وقتی هلاگوخان (حک ۶۵۱-۶۶۳ ق / 1253-1265م) بغداد را در محاصره داشت، ابن عمران از اهالی این شهر «در بندگی حضرت عرضه داشت که اگر حکمِ یرلیغ شود، من بنده چریک پادشاه را به تغار (= آذوقه) چندانکه باید مدد دهم» (وصاف، ۴۲). ارغـون، ایلخـان چهارم (حک ۶۸۳-۶۹۰ ق) ازجمله اموری که به بوقا سپرد، «مصالح چریک بزرگ» بود (همو ۲۳۰). هنگام یورش غازان خان (حک 694-۷۰۳ق / 1295-1304م) به شام و مصر «یاسا شد که چریک از هر 10 نفر 5 برنشیند، و هر نفری از لشکریان 5 اسب با ساز و عُدَّتِ تمام و آزوق 6 ماهه مرتب گردانند» (همو، ۳۷۳). نیز غازان مأموری به مصر فرستاد و دستور داد «که چریکِ اطراف ساختگیِ اسبابِ جنگ و عزم رکوب پیش گیرند» (همو، ۳۹۷). چون ایلخان اولجایتو (حک ۷۰۳-۷۱۶ق / 1304-1316م) فرزند و ولیعهد خود را به حکومت خراسان فرستاد، «چون عرصۀ خراسان مُخَیّمِ چریک شاهزادۀ عالَم گشت، ایلچیان یَسور (شاهزادۀ مغول که از ماوراءالنهر به ایران پناه آورده بود) به خدمت تخت تشرف جسته ... » (همو، ۶۱۴).
در جامع التواریخ هم «چریک» بارها به معنی لشکر آمده است: «چنگیزخان ساموقه بهادر [را] با یک تومان (= 10 هزار) چریک مغول به جانب [ولایت] التان خان به لشکر برنشاند» (رشیدالدین، چ روشن، 1 / ۴۵۴). در عهد قوبیلای قاآن، کار چریک به دست یکی از امرای بزرگ مرکیت بود (همان، 2 / ۹۴۳؛ برای موارد متعدد دیگر، مثلاً نک : همو، تاریخ ... ، 71، 183، 290؛ نخجوانی، 2 / 149).
از «چریکیان» و «مردم چریک» (به معنیِ لشکریان و سپاهیان) هم در تألیفهای این دوره یاد شده است. در روزگار غازانخان املاکی را به اقطاع چریک میدادند و مقرر شده بود که اگر برای زمینِ واگذارشده، مالکی پیدا شود «و این چریکیان زراعت آنجا به اسیران و غلامانِ خود کرده باشند، دَه یک از آن جمله به ما رسانند و باقی ایشان با مُزارعانِ خود به هم بردارند ... ؛ مردم چریک، رعایای دیههایی که به ایشان داده شده است ... به دیههایِ دیگر نبرند ... » (رشیدالدین، همان، ۳۰۶). لشکریان مغول در برابر این اقطاعات متعهد میشدند به چریک روند و در لشکرکشی و جنگ شرکت کنند. فرمان غازانخان «در باب اقطاع دادن به لشکر مغول» تصریح دارد که «اگر مردم چریک ... عوض خود دیگری را به چریک فرستند ... گناهکار شوند» (همان، ۳۰۹).
چریک به معنیِ جنگ هم آمده است؛ به عنوان مثال در این بیت: «بهر چریک، لشکر دی ماه برنشست / وز برف و زمهریر همی ریزدش تَغار» (شریک امین، 121).
در نظام لشکری مغول، و نیز ایلخانان، نیروی جنگی و رزمندگان به واحدهای صده، هزاره، و تومان (= ده هزاره) تقسیم میشد. ایلخان اولجایتو در ۷۱۴ق «امیرچوپان را ... با 3 تومان چریک جرارِ خون خوار» به جنگ ترکمانان آسیای صغیر فرستاد (ابوالقاسم، ۱۶۹). ابوالقاسم کاشانی نوشته است که در محرم ۷۰۷ / ژوئیۀ 1307 پس از بازگشتن اولجایتو از لشکرکشی به گیلان، و در پیِ پیروزی و شکستهای سرداران لشکر، خاطیان را تنبیه و پسر قتلغ شاه را از امارت چریک معزول کرد (ص 72).
جوینی از «چریک پیاده» یاد کرده است که احتمالاً مقصود جنگجویان گردآوری شده از مردم شهرها و آبادیهای سرزمینهای فتحشده بوده است (2 / 197- 198).
آن دسته از ولایات قلمرو مغول که میتوانست به هنگام جنگ یک تومان لشکر یا چریک آماده کند هم تومان خوانده میشد و در منـابع از تومانات متعدد یـاد شـده است (مثـلاً نک : حمدالله، 51، 58، 186). پتروشفسکی به نقل از استپانوس اربلیان نوشته است که در قلمرو هلاگوییان یا ایلخانان ایران بر روی هم ۱۵۰ تومان وجود داشته است (2 / 301). اگر این رقم درست باشد، ایلخان میتوانسته است 000‘۵۰۰‘1 مرد جنگی یا چریک از سراسر کشور فراهم کند؛ اما چنانکه پژوهندگان یادآور شدهاند، این تومانها بیشتر اسمی بوده، و شمار چریکیان یا رزمندگانی که از هر تومان گرفته میشده، بسیار کمتر از 10 هزار تن بوده است (همانجا). همچنین از «زرِ چریک و پیاده» که از جملۀ مالیاتها و عوارضی بوده است که صاحبان سیورغال (اراضیِ اعطاییِ پادشاه) از آن معاف شدهاند، یاد شده است (لمتن، 169، 207- 208).
در شماری از منابع به تجهیز و ارسال چریک به اردوی ایلخان، به جای مالیات هم اشاره شده است (جوینی، 1 / 75). رشیدالدین فضلالله در مکتوبی به فرزند خود امیرمحمود، حاکم کرمان، او را نکوهش میکند که اهالی آنجا «به سبب تفاوت و تکلیفات دیوانی و تواترِ حوالات سلطان و واسطۀ قَلان و قُبجور و چریک و اِخراجات متفرقه مستأصل شدهاند» (سوانح ... ، ۱۸). همو در نامهای دیگر به فرزند خود امیر شهابالدین حاکم تُستَر و اهواز نوشته است که در آن از صحیفهای مشتمل بر اموال و مالیات و چریک هر بلوک یاد شده است (همان، 113-114).
در تألیفهای تاریخی دورۀ حکومت مغول و ایلخانان، اصطلاحهایی مانند چریک جمع کردن یا چریک بیرون کردن (همو، جامع، چ روشن، 2 / 880، 1045، چ کاترمر، 392)، چریک طلب داشتن یعنی فراخواندن برای جنگ، به چریک رفتن، به چریک (بر)نشستن، هر دو به معنیِ به جنگ رفتن (نخجوانی، 1 / 494، 2 / 51؛ رشیدالدین، تاریخ، 324، جامع، چ روشن، 1 / 445، 2 / 177؛ وصاف، 233) و به چریک ایستادن (یعنی آراسته و آمادۀ کارزار شدنِ لشکر (رشیدالدین، همان، 1 / 640) بارها آمده است.
چریکیان که برای جنگ فراخوانده میشدند، پس از پایان یافتن کار به خانههای خود باز میگشتند. به گفتۀ رشیدالدین «نوروز با سپاه خاصه متوجه آمویه شد. بدین آوازه و بشارت شادیها کردند، و چریک را با خانهها اجازت انصراف شد» ( تاریخ، ۸۵).
در یک مورد خاص، فردی چریک با شغلی معین مییابیم، به نام چریکِ یورتچی یعنی کسی که میداند «در جمیع مواضع یایلاقی و قیشلاقی و در تمامت راههای رهگذرِ اردو، یورتهای پسندیده با آب و علفِ بسیار دور از مواضع مزروعیِ رعایا دیهها و یورتهای صحرانشینان کجا میباشد» (نخجوانی، 2 / ۶۴).
واژۀ چریک در دورههای حکومت صفویان و زندیان همچنان کاربرد داشته است. به نوشتۀ جنابدی در روضةالصفویه (ص 732)، در زمان شاه عباس اول، اللٰـهوردیخان فرماندۀ غلامان سلطنتی (قوللرآقاسی) همواره «30 هزار سوار مکمل مزین چه از غلامان خاصۀ شریفه و چه از چریک و یساق (یساقی) در اختیار داشت» (نیـز نک : رهربرن، 77، حاشیۀ 133). در تذکرةالملوک، دربارۀ شغل لشکرنویسِ دیوان اعلا آمده است که «ارقام و احکامِ سیورغالات (= مزایا) و معافیات و اجارات و وظایف و طوامیر یساقیان و چریک به مُهرِ او میرسید» (میرزا سمیعا، 40-41).
در این دوره چریک در شمار مالیاتها و حقوق دیوانی نیز بوده است. در فرمان شاه اسماعیل اول دربارۀ عوارض قریۀ کوره خیر (دزمار) آذربایجان چریک ازجمله حقوق دیوانی بهشمار آمده است (باستانی، ۱۵۵)؛ نیز در حکم معافیت سادات شیراز به تاریخ ربیعالاول ۱۰۲۰ / مۀ 1611 از این مالیاتها، از آنجمله چریک، نام برده شده است (همو، 159-160). در عصر زندیه هم کریمخان مدعی شد که در مدت 40 روز 20 هزار چریک گرد آورده است (موسوی اصفهانی، 2 / ۲۷؛ کلانتر، ۴۳؛ ایرانیکا، V / 332).
در دورۀ قاجار، کاربرد چریک به روشنی از قشون منظم متمایز مینماید، و در بیشتر موارد برای سواران عشیرهای و نیروی امدادی که از سوی دولت گرفته یا به یاری آن فرستاده میشده است، اطلاق میشود؛ و سرانجام ترتیب بُنیچه جای چریک را میگیرد. عبدالله مستوفی در شرح کارهای میرزاتقیخان امیرکبیر نوشته است: «امیرنظام سرباز بنیچه را به جای قشون چریک قدیم و داوطلب سابق برقرار کرد. بنیچه در اصطلاح مالیۀ سابق عبارت از صورت تقسیم مالیات هر ده بر آب و خاک آن ده است ... . برای اینکه قشونگیری هم مثل مالیات بر پایۀ اساسی مستقر شود، بنیچۀ مالیاتی را مأخذِ دادن سرباز هم مقرر داشتند» (1 / 69).
در تلگرامی مورخ 10 ربیعالآخر ۱۳۲۵ق / 23 مۀ 1907م از حکمران ثلاث (ملایر، نهاوند و تویسرکان) به صدراعظم اعلام شده است: « ... حسبالامر مطاع ... به جمعآوری استعداد ولایتی از سرباز و سوار و چریک مشغول است که ... دو ـ سه هزار نفر فراهم کرده، به جلوگیری روانه نماید» (قائممقامی، ۲۹۶). در آغاز سدۀ 14ق / 20م در برخی گزارشها از چریک ایلیاتی یاد شده است که در کنار لشکریان رسمی و منظم میجنگیدند (دفترروایی، 165- 168).
با تحولی که در آغاز سدۀ 14ش در وضع قشون ایران صورت گرفت، ترتیب نظام اجباری یا خدمت وظیفه اساس کار سربازگیری و بسیج نیروی لشکری شد. در تداول امروزی، چریک به معنی رزمندۀ غیرمنظم یا پارتیزان کاربرد دارد.
مآخذ
ابوالقاسم کاشانی، عبدالله، تاریخ اولجایتو، به کوشش مهین همبلی، تهران، 1348ش؛ باستانی پاریزی، محمدابراهیم، سیاست و اقتصاد عصر صفوی، تهران، ۱۳۶۲ش؛ برهان قاطع، محمدحسین بن خلف تبریزی، به کوشش محمد معین، تهران، 1361ش؛ پتروشفسکی، ا. پ.، کشاورزی و مناسبات ارضی در ایران عهد مغول، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، ۱۳۴۴ش؛ جنابدی، میرزابیگ، روضةالصفویه، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، 1378ش؛ جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، 1334ق / ۱۹۱6م؛ حمدالله مستوفی، نزهةالقلوب، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1336ش؛ دفتر روایی، ناصر، خاطرات و اسناد، به کوشش ایرج افشار و بهزاد رزاقی، تهران، 1363ش؛ رشیدالدین فضلالله، تاریخ مبارک غازانی، به کوشش کارل یان، هارتفرد، 1358ق / ۱۹۴۰م؛ همو، جامعالتواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفى موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش؛ همو، همان، ترجمه و شرح اِتیِن کاترمر، آمستردام، ۱۳۴۷ش؛ همو، سوانح الافکار، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، ۱۳۵۸ش؛ رُهربُرن، ک. م.، نظام ایالات در دورۀ صفویه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، ۱۳49ش؛ شریک امین، شمیس، فرهنگ اصطلاحات دیوانی دوران مغول، تهران، ۱۳۵۷ش؛ قائممقامی، جهانگیر، یکصد و پنجاه سند تاریخی، از جلایریان تـا پهلوی، تهـران، ۱۳۴۸ش؛ کاترمر، اتیـن، حاشیـه بـر جـامع التواریخ (نک : هم ، رشیدالدین فضلالله)؛ کلانتر، محمد، روزنامه، بهکوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، 1362ش؛ لمتن، ا. ک. س.، مالک و زارع در ایران، ترجمۀ منوچهر امیری، تهران، ۱۳45ش؛ مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، تهران، ۱۳۴۲ش؛ موسوی، مصطفى و محمد روشن، تعلیقات بر جامع التواریخ (نک : هم ، رشیدالدین فضلالله)؛ موسوی اصفهانی، محمدصادق، تاریخ گیتیگشا، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1363ش؛ میرزاسمیعا، تذکرة الملوک، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1368ش؛ نخجوانی، محمد بن هندوشاه، دستور الکاتب، به کوشش علیزاده، مسکو، ۱۳۴۳ش / 1976م؛ وصاف، تاریخ، به کوشش محمدمهدی اصفهانی، تهران، ۱۳۳۸ش؛ نیز:
Iranica.