چانه زنی
چانهزَنی، رسم گفتوگوی طولانی دو طرف معامله برای گرفتن امتیاز بیشتر از یک سو و ندادن امتیاز از سوی دیگر، که بیشتر در روابط اقتصادی و بدهوبستانها و خریدوفروش کالا صورت میگیرد.
چانهزنی کموبیش در میان همۀ خردهفرهنگهای ایرانی رواج داشته و هنوز هم تا حدی رایج است و گاهی آن را با عباراتی گوناگون به کار میبرند، چون: «چک چونه» در گلباف کرمان (اسدی، 44)، «چقوچوق» در گویش کردی کرمانشاه (درویشیان، 181)، یا «چونه زدن» در تهران و بسیاری مناطق دیگر (معین، 2 / 616، حاشیۀ 3). مردم با چانهزنی، که تبدیل به یکی از پیچیدهترین و شاید کاربردیترین شیوهها در امر مدیریت تأمین لوازم زندگی روزمره شده است، مهارتهای کلامی، رفتاری و ارتباطی خود را شکل میدهند و حتى بسیاری نیز به مهارت خود در چانهزنی میبالند (فاضلی، بش ).
چانهزنی، بهجز برای قیمت کالاهایی که نرخ ثابت و دولتی، مثل نان و قند و جز اینها داشتند، برای هر چیز دیگری معمول و متداول بوده، و یکی از سیاحان نیز اشارهای به این امر کرده است (نک : رایس، 190-191). حتى به نوشتۀ سیاحی که در سالهای 1299-1304 ق / 1881-1886 م در ایران بودهاست، در پرداخت حقالقدم طبیب برای آوردن او به سر بیمار نیز چانه میزدند و تا 50٪ تخفیف میگرفتند (نک : دیولافوا، 436).
میتوان گفت که چانهزنی نهتنها برای خرید کالا و نظایر آن به کار میرفته، که در امر همسرگزینی (نک : ادامۀ مقاله) و بر سر کرایۀ اسب و قاطر نیز رواج داشته است. چانهزنی برای کرایۀ حمل و نقل بهقدری رایج بوده که مثلاً در سنندج، برای بستن راه چانهزدن در آخر کار، با چانهزدن قبلی با مکاریها و خرکچیها و قاطرچیها کرایۀ حملونقل بار به وسیلۀ چهارپایان باربر را تعیین و تثبیت میکردند و با پیکی به اطلاع گیرندۀ کالا میرساندند (ایازی، 482-483).
از مثل «میان آب، کرایۀ خر را طی میکند» (ذوالفقاری، 2 / 1734) که میان مردم نهاوند رایج است و برای هر نوع سوءاستفاده از موقعیتهای حساس بهکار میرود، معلوم میشود که تعیین نکردن نرخ بدون چانهزدن و تعیین مبلغ قطعی، مشکلاتی برای صاحب بار با خرچکی به وجود میآورده، و خرکچی درموقع حساس اقدام به تعیین کرایه میکرده، و مشتری راهی به جز پذیرفتن آن نداشتهاست. به هر حال، مردم در سفر و حضر و در هر معاملهای مجبور به چانهزنی بودند. با آنکه زائر و کاروان زائران هالهای از احترام و تقدس برگرد خود داشتند و بر مبنای باورهای مذهبی نباید کسی در حق آنها اجحاف میکرده است، آنان نیز در جریان سفرشان گرفتار پدیدۀ چانهزنی بودهاند و حتى در زمان ناصرالدینشاه، یکی از وظایف چاووش کاروان زائران چانهزدن بر سر قیمتها بوده است (سرنا، 151).
جریان طولانی چانهزنی در بازار، عبارت مصطلح «چانهبازاری» را در محاورۀ مردم بهوجود آورده که مراد از آن، چانه زدن طولانی و خستهکننده به شیوۀ بازاریها ست (انوری، ذیل واژه). این جریان طولانی همان پرگویی فروشنده و خریدار دربارۀ تعیین قیمت جنس است که مشتری برای کاهش بهای جنس اصرار میورزد و از فروشنده درخواست تخفیف میکند، در مقابل فروشنده نیز از مشتری بهای بیشتری را برای جنس میطلبد ( لغتنامه ... ). یکی از سیاحان خرید در بازارهای ایران را هنر به شمار آورده، و هنر چانهزنی را مختص خود ایرانیان دانسته و یادآوری کرده است که اساس و لازمۀ چانهزنی داشتن وقت، صبر و حوصله است (رایس، 195).
تهرانیها با باور بر روایتی با این مضمون که «مؤمن در معامله باید چندان چانه بزند که پیشانیاش عرق کند»، چانهزنی را واجب میدانند. بنیاد این گفتار را از آنجا میدانند که کاسب چون با چانه زدن آشنا ست، قیمت جنس را گرانتر و زیادتر میگوید تا اگر وقتی را بیهوده به چانه زدن تلف میکند، بهای این وقتِ تلفشده را با رسیدن به قیمت اصلی پُر کند؛ درحالیکه در روایت دیگری به مؤمن دستور داده شده است که در معامله سهلگیر باشد (شهری، قند ... ، 275). از این رو، در گذشته که چانهزنی بیشتر معمول بود، اغلب کاسبها، به سبب چانه زدن زیاد با چانهزنها، وقتی که شب به خانه برمیگشتند، خسته و کوفته بودند (همو، طهران ... ، 4 / 341). گاهی کاسبهای بیشتر شهرهای ایران برای رهایی از جریان طولانی و خستهکنندۀ چانیزنی، این عبارت را که بهصورت مَثَل هم درآمده است، به کار میبرند: «سَرَم را بشکن، نرخم را نشکن» (ذوالفقاری، 1 / 1184). گاهی نیز کاسبها برای جلوگیری از چانهزنی و اتلاف وقت، عبارت «قیمت مقطوع، چانه زدن ممنوع» را که با خطی خوش نوشته شده بود، در محل کسب خود مقابل چشم مشتری میآویختند.
عرضهکنندگان هر نوع متاع و کالا که به رواج چانهزدن واقف بودند و میدانستند که اگر قیمت مقطوع کالا را صادقانه بگویند، مشتری آن را به یکباره نخواهد پذیرفت و حتماً چانه خواهد زد، هیچگاه قیمت مقطوع کالای خود را بیان نمیکردند و میدانستند که مشتری حتماً چانه میزند تا تخفیفی از فروشنده بگیرد. ازاینرو، متاع خود را با قیمتی بیشتر از قیمت واقعی عرضه میکردند. روند چانهزنی تا جایی پیش میرفت که مشتری گاهی صدایش را بلند میکرد، گاهی گلایه و گاهی التماس میکرد، گاهی کسی را واسطه قرار میداد، گاهی نیز پول نقد را میآورد و به رخ فروشنده میکشید تا او را ترغیب به فروش کند (فاضلی، بش )؛ فروشنده نیز برای اثبات صحت گفتار خود به قسم به اولیا و انبیا و قرآن و حتى به گستردهترین سوگند، یعنی «قسم به تمام مقدسات عالم» متوسل میشد. گاهی نیز بهای کالا را «حضرت عباسی» میکرد، یعنی با حکمیت حضرت عباس (ع)، قیمت خرید کالا و میزان سود را به مشتری میگفت و مشتری بر مبنای باور مذهبی، آن را میخرید، با این اطمینان خاطر که مغبون نشدهاست (عسکریعالم، 2 / 236).
یکی از سیاحان نیز که در سدۀ 13 ق / 19 م در ایران بوده است، اشاراتی به همین امر دارد، به نظر او ایرانیها در هر معاملهای، به ندرت نخستین قیمت پیشنهادی را میپذیرند؛ مردها بهطور آشکار و زنها نه آشکارا چون مردان، هر دو چانه میزنند. فروشنده بهایی را برای کالای خود پیشنهاد میکند که بیشتر از قیمت منصفانۀ آن است. خریدار میخواهد کمترین قیمت را بپردازد. این جریان چندان ادامه مییابد تا معامله با بهایی میان نظر آن دو صورت پذیرد. فروشنده پس از فروش، همیشه مدعی است که بهای خریدش بیش از این مقدار بوده، و جنس را هدیه و تقریباً مفت دادهاست. خریدار نیز ادعا میکند که کالا بیارزش است و به مفت هم نمیارزد؛ اما وقتی راه خود را پیش میگیرد، از خریدش راضی است و به خود میبالد (رایس، 190-191).
نخستین فرستادۀ دولت ژاپن به ایران که در سالهای 1297-1298 ق / 1880-1881 م در دورۀ قاجار، در ایران بوده، نوشته است: به خرید که میرفتیم، قیمت را 10 برابر میگفتند تا جای چانهزدن باشد و وقتی که چانه میزدیم، دکاندار میگفت: «خدای من شاهد است»؛ یا میگفت: «بینی و بین الله» ... (ماساهارو، 174). دیولافوا (ه م) چانهزدن ایرانیها را مثل چانه زدن فرانسویها دانسته و در مقام مقایسه نوشته است: همان اعمال قبل از معامله، همان فریادها و همان چانهزدنها؛ فروشنده قیمت کالا را مثل فرانسویها 3 برابر ارزش واقعی آن تعیین مینماید و خریدار بهای واقعی را پیشنهاد میکند. درصورتیکه هردو تا حدودی میدانند که بهای واقعی آن چقدر است. بالأخره بعد از چانهزدنهای فراوان، معامله را با چند شاهی کموبیش انجام میدهند (ص 153).
بیشتر سفرنامهنویسان خارجی در ایران که به دنبال خرید صنایعدستی یا اشیاء عتیقه نیز بودهاند، سروکارشان بیشتر با دلالان و فروشندگان این اشیاء بوده است و به چانهزدن با آنها اشاره کردهاند. مثلاً نخستین سفیر ایالات متحدۀ آمریکا در ایران، در عصر ناصرالدین شاه (سل 1264-1313 ق / 1848-1895 م) نیز به موضوع چانهزنی با دلالان اشیاء هنری اشاره کرده و نوشته است: چانهزدن با این دلالها خستهکننده و درعینحال سرگرمکننده است. اینها معمولاً خوشاخلاق و پرحوصلهاند و اگر پس از یک ساعت چانهزدن و چند بار بستن و باز کردن کالای مورد معامله، نتوانند آن را بفروشند، رو ترش نمیکنند و اخمهایشان را در هم نمیکشند (بنجامین، 84).
ارنست هولتسر که مدت 20 سال، در زمان ناصرالدینشاه قاجار، در اصفهان بوده، نیز اشاراتی به چانهزدن با دلالان اصفهانی برای خرید اشیاء عتیقه کرده است (ص 45). ولی لرد کرزن که در حدود سالهای 1308-1312 ق / 1890-1894 م در ایران بوده است، رویکرد دیگری به چانهزنی در بازار تهران دارد و اقدام به داوری و ارزشگذاری کرده است. از نظر او فرایند چانهزدن مشتمل بر تظاهر به بیمیلی خریدار نسبت به کالا، همچنین قهر و تعرض خریدار به فروشنده، قسمهای هر دو طرف معامله، اظهار کمالِ ارادت فروشنده به خریدار و بهطورکلی دروغگویی است و همین دروغگویی بنمایۀ چانهزنی است. او همۀ این فرایند را از مشخصات بازار تهران میداند (I / 330).
سیاحی بلژیکی که در 1300 ق / 1882 م در ایران به سیروسیاحت مشغول بوده است، ضمن توصیف بازار تهران، از چانهزدن زنان در این مغازه و آن مغازه، هجوم دسته دستۀ آنها از هر قشر و طبقهای به مغازهها، قیمت کردن پارچهها، مدتی چانهزدن در هر دکان ولی خرید نکردن از آنجا، و بالأخره انتخاب و خرید پارچه سخن به میان آورده است (اُرسل، 243).
چانهزنی تنها در میان قشر پایین اجتماع متداول نبوده، بلکه در قشر بالای جامعه نیز رایج بوده است؛ مثلاً اربابان، نوکران خود را برای خرید کالا میفرستادند و به آنها سفارش میکردند که حتماً چانه بزنند. یکی از سیاحان اشارهای به این موضوع در ایران (1294 ق / 1877 م) دارد (سرنا، 58). رایس از رواج تاموتمام چکوچانه زدن حکایت میکند و نوشته است: فروشندگان دورهگرد طاقههای پارچه را در بغچۀ بزرگی روی دوش میگذاشتند و به خانهها میرفتند و بساط خود را در حیاط میگستردند و ضمن نشان دادن پارچهها، با خانمهایی که در اتاق نشسته بودند، با صدای بلند چک وچانه میزدند (ص 194). مستشرقی که در 1221-1222 ق / 1806-1807 م در زمان فتحعلی شاه قاجار در ایران بوده، چانهزنی را تا دربار و نزد خود شاه پیگیری کرده، و نوشته است: چهبسا شخص پادشاه که بر روی تخت سلطنت، به معاملۀ جواهرات و منسوجات مبادرت میورزید، در باب قیمت آنها به چانهزدن هم میپرداخته است (ژوبر، 323).
حتى چانه زدن به سیاحی چون سون هدین (ه م) که در سالهای 1303-1304 ق / 1885-1886 م به ایران آمده بود نیز سرایت کرده است و او هم اشارهای به چانهزدن خود دربارۀ فروش شترهایش میکند (ص 638).
چانهزنی در میان فروشندگان دورهگرد، که در ضمن خریدار کالای قابل فروش روستاییان نیز هستند، و نزد روستاییان و عشایر هم رواج دارد. کالای قابل فروش روستاییان همه جای ایران، ازجمله لرستان، بیشتر غلات و حبوبات و دام و محصولات دامی بود و میان آنها و خریداران دورهگرد چانهزدن رواج بیشتری داشت (عسکریعالم، همانجا). این امر تقریباً دربارۀ همۀ روستانشینان کشاورز و حتى دامداران کوچنده رایج بود؛ مثلاً مردم کوهپایۀ ساوه، با این باور که معاملهگران دورهگرد منصف نبودند و برای آنکه کالای آنها را به نازلترین قیمت خریداری کنند، هنگام خریدوفروش کالا، مدتی طولانی چانه میزدند و برای اینکه هیچیک از طرفین مغبون نشوند، خدا و رسول (ص) و ائمه (ع) را بین خودشان حَکم قرار میدادند. ازاینرو، در جریان بیشتر معاملات، معمولاً عباراتی چون «رسولمالی» (مال رسول)، «حضرتعباسی» یا «حلالواری» شنیده میشد (سالاری، 179).
سروستانیها معتقدند هنگام معامله، به فرمودۀ حضرت رسول (ص)، آدم باید آنقدر چانه بزند که غرق عرق شود (همایونی، 232). شاید مثل «تا چانه نزنی حلال نمیشود» (دهگان، 287)، از همین باور نشئت گرفته باشد. درحالیکه سنندجیها میگویند: کسی که خوب و باتقوا باشد، از چانهزدن، که مبنای آن دروغ و حقهبازی است، بدش میآید (ایازی، 511). بعضی نیز بر این باورند که چانهزدن موجب ضرر کلی میشود، که مثل «حبهبین، دبهباز میشود» یادآور همین امر است؛ یعنی کسی که برای حبهای چانه میزند و پافشاری میکند، دبه یا ظرف محتوی حبهها را میبازد و از دست میدهد؛ به تعبیری، کسی که در معامله بر روی جزئیات چانه میزند، ضرر کلی میکند (بهمنیار، 195).
پدیدۀ چانهزنی در امر همسرگزینی و موضوعات مربوط به مهریه (ه م)، لباس و زیورهای عروس، خرج مطبخ و جز اینها در همۀ شهرها و روستاهای ایران رواج کلی دارد. همۀ این موارد با چانهزنی مختصری مورد قبول طرفین واقع میشود (بهعنوان نمونه، نک : علامه، 122؛ کتیرایی، 127). دروویل، صاحبمنصب نظامی فرانسوی در زمان فتحعلی شاه قاجار (سل 1212-1250 ق / 1797-1834 م)، نیز اشاراتی به این موضوع دارد. وی نوشته است: در امور همسرگزینی، خانوادۀ دختر شرایطی را پیشنهاد میکنند و داماد یا همۀ این شرایط را میپذیرد، یا تغییراتی در آن میدهد و گاهی جنبۀ چانهبازاری به خود میگیرد و خانوادۀ عروس، به قول معروف، به مرگ میگیرد تا داماد به تب راضی شود (ص 145-146).
در چهارچوب زندگی شهری و روستایی، با توجه به نظام حاکم بر جامعه که والدین برای دختران و حتى پسران خود همسر انتخاب میکردند، فراوان اتفاق میافتاد که دختران از چهره و شخصیت خواستگاران خود بیخبر بودند و اشتیاق فراوانی برای دیدن او و درک شخصیت وی داشتند؛ گاهی جریان چانهزنی به دختر کمک میکرد تا خواستگار خود را از نزدیک ببیند و از شخصیت او مطلع شود. مثلاً اگر خواستگار پارچهفروش بود و دکان پارچهفروشی داشت، مادر و دختر چادرچاقچور میکردند و روبنده میزدند و به طور ناشناس به دکان خواستگار میرفتند. آنها به بهانۀ خرید، با بهرهگیری از پدیدۀ چانهزنی، مدتی با او چکوچانه میزدند. دختر از پشت روبنده سر تا پای مرد را ورانداز میکرد، و از رفتار او با مشتری میفهمید که آیا او گرانفروش است یا منصف، چشمچران است یا باحیا و سربهزیر، بهراحتی سخن میگوید یا لکنت زبان دارد، گوشش میشنود یا نه، و جز اینها (کتیرایی، 124).
در میان ایلهای ایران نیز چانهزنی در مراسم همسرگزینی وجود دارد. مثلاً در میان بختیاریها، تعیین خرج و مخارج برگزاری مراسم عروسی (ه م) و مقدار شیربها با چانه زدنهای فراوان همراه است، که گاه چنین مجالسی ساعتها و با مشاجرات و آری و نه برگزار میشود تا بالأخره به مصالحه میانجامد (خسروی، 137). در همه جای ایران و در میان همۀ خردهفرهنگها میدانستند و هنوز هم میدانند که وقتی پدر و مادر دختر اجازۀ بحث و چانهزنی را دادند، یعنی رضایت حاصل، و کار تمام است و مثل «کار که رسید به چانه، عروس را ببین به خانه» (ذوالفقاری، 2 / 1401) که تقریباً در همه جای ایران رواج دارد، از همینجا سرچشمه میگیرد.
مآخذ
اُرسل، ارنست، سفرنامۀ قفقاز و ایران، ترجمۀ علیاصغر سعیدی، تهران، 1382 ش؛ اسدی گوکی، محمدجواد، فرهنگ عامیانۀ گلباف، کرمان، 1379 ش؛ انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، 1382 ش؛ ایازی، برهان، آیینۀ سنندج، تهران، 1371 ش؛ بهمنیار، احمد، داستاننامۀ بهمنیاری، به کوشش فریدون بهمنیار، تهران، 1361 ش؛ خسروی، عبدالعلی، فرهنگ بختیاری، تهران، 1368 ش؛ درویشیان، علیاشرف، فرهنگ کردی کرمانشاهی، تهران، 1375 ش؛ دهگان، بهمن، فرهنگ جامع ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1383 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ ژوبر، پ. ا. ، مسافرت به ارمنستان و ایران، ترجمۀ محمود مصاحب، تبریز، 1347 ش؛ سالاری، عبدالله، فرهنگ مردم کوهپایۀ ساوه، تهران، 1379 ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ همو، قند و نمک، تهران، 1370 ش؛ عسکریعالم، علیمردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرمآباد، 1387 ش؛ علامه، صمصامالدین، یادگار فرهنگ آمل، تهران، 1338 ش؛ فاضلی، نعمتالله، «چانه زنی و زندگی روزمرۀ ایرانی»، انسانشناسی و فرهنگ (مل )؛ کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، 1348 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ ماساهارو، یوشیدا، سفرنامه، ترجمۀ هاشم رجبزاده، مشهد، 1373 ش؛ معین، محمد، حاشیه بر برهان قاطع؛ هدین، سون، کویرهای ایران، ترجمۀ پرویز رجبی، تهران، 1355 ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، مشهد، 1371 ش؛ هولتسر، ارنست، ایران در یکصد و سیزده سال پیش، بخش نخست: اصفهان، ترجمۀ محمد عاصمی، تهران، 1355 ش؛ نیز
Anthropology, www.anthropology.ir / node / 20821; Benjamin, S. G. W., Persia and the Persians, London , 1887; Curzon, G. H., Persia and the Persian Question, London, 1892; Dieulafoy, J., La Perse, la Chaldée et la Susiane, Tehran, 1989; Drouville, G., Voyage en Perse, Paris, 1828; Rice, C. C., Persian Women and Their Ways, London, 1923; Serena, C., Hommes et Choses en Perse, Paris, 1883 .
اصغر کریمی