پولاک
پولاک، یاکوب ادوارد (۱۳ محرم ۱307-۱234ق / ۱۲ نوامبر ۱818-1890م)، پزشک و ایران پژوه یهودی تبعۀ اتریش، نخستین آموزگار رسمی پزشکی نوین در ایران و پزشک شخصی ناصرالدین شاه. وی در بوهمیای چکسلواکی (در آن روزگار بخشی از امپراتوری اتریش ـ مجارستان) زاده شد، در پراگ و پس از آن در وین به تحصیل پرداخت و در ۱۸۴۶م فارغالتحصیل شد (اُبرمایر ـ مارناخ، 170؛ قس: فیشل، 708، که تولد و مرگ او را 1820-189۱م آورده است).
پولاک پس از ۳ سال کار به عنوان پزشک بیمارستان عمومی ـ سلطنتی وین و کارخانۀ قند کلوباک، در وین به جراحی و پژوهش در علوم طبیعی مشغول شد (ابرمایرـ مارناخ، همانجا؛ وورتسباخ، 73)، تا آنکه در ۱۲۶۶ق / ۱۸۵۰م، میرزا تقیخان امیرکبیر، صدراعظم نامی ایران، بر آن شد تا با تأسیس دارالفنون، ایرانیان را از دانش اروپاییان، از جمله پزشکی نوین بهرهمند سازد. در این سال امیرکبیر به میرزا داوودخان (جان داود) ارمنی، «مترجم اول دولت علیۀ ایران»، دستور داد به وین برود و ۶ نفر معلم ماهر اتریشی یا پروسی و از آن جمله معلمی برای تدریس «حکمت و جراحی و تشریح» در مکتبخانۀ پادشاهی (که بعدها دارالفنون نامیده شد) به استخدام دولت ایران درآورد ( نامهها...، 229-230؛ آدمیت، 356-360).
پولاک چنان که خود گوید: به توصیۀ دومرایشر و دیتل، دو تن از استادان دانشگاه وین، برای تدریس داروسازی به استخدام دولت ایران درآمد؛ اما در نامۀ امیرکبیر به داروسازی اشاره نشده است. از سوی دیگر تدریس داروسازی در دارالفنون از همان نخستین روزها برعهدۀ یک ایتالیایی به نام فوکتّی بود که پولاک هرگز از وی یاد نکرده است. پولاک و ۵ تن همراهانش که بیشتر افسران ارتش اتریش بودند، در اوت ۱۸۵۱ به استانبول و سپس به طرابوزان رسیدند و از آنجا از راه ارمنستان به راه خود ادامه دادند، در حالی که با دردسرهایی چون ابتلا به بیماری بر اثر تغییرات اقلیمی و نداشتن مترجم دست به گریبان بودند. وی گرچه همراهانش را درمان کرد، اما در تشخیص بیماری خود درماند و بیماری او چندان شدت یافت که امیدوار نبود به تهران برسد. سرانجام در ۲۷ محرم 24 / 1268 نوامبر ۱۸۵۱م، تنها دو روز پس از برکناری امیرکبیر به تهران رسید. میرزا آقاخان نوری، صدراعظم جدید، میخواست هر طور شده است معلمان اتریشی را به دریافت خسارت و بازگشت به میهن راضی کند و کلنل جاستین شیل سفیر مختار انگلیس نیز حتى با شمار بیشتری ایتالیاییهای مهاجر وارد مذاکره شده بود تا مشاغل اتریشیها را به آنها بسپارد (پولاک، I / 297-301). گویا وی سرانجام موفق شد که فوکتی ایتالیایی را به جمع ۶ نفرۀ معلمان بیفزاید؛ چه، در شمارههای ۴۲ (ص 1-2) و ۴۳ (ص ۱) وقایع اتفاقیه (۲۶ محرم و ۳ صفر 1268ق / ۲۰ و ۲۷ نوامبر ۱۸۵۱م) که اولی ۴ روز قبل، و دیگری ۳ روز پس از ورود اتریشیها به تهران به چاپ رسیده، از پولاک و فوکتی به ترتیب به عنوان «معلم اطبا و جراحان» و «معلم دواساز» یاد شده است.
با بازگشایی دارالفنون و شعبۀطب آن در ۵ ربیعالاول ۱۲۶۸ق / ۲۹ دسامبر ۱۸۵۱، پولاک نخستین کسی بود که رسماً به تدریس پزشکی نوین در ایران پرداخت. البته چندی پیش از آن، لوئی آندره ارنست کلوکه (۱۸۱۸-1855م) که از 1846م پزشک مخصوص محمد شاه و سپس (از 1848م) پزشک ناصرالدین شاه شده بود، با آموزش خصوصی جراحی به 5 یا 6 شاگرد (همان ، شم 52،ص1، ربیع الثانی 1268 / ژانویۀ 1852) به طور غیر رسمی نخستین حوزۀ تدریس پزشکی نوین در ایران را تأسیس کرده بود (کرامتی، 149).
پولاک در آغاز زیر نظر کلوکه کار میکرد، زیرا سرپرستی شعب طب و داروسازی دارالفنون همواره بر عهدۀ طبیب فرنگی مخصوص شاه بود (همانجا). شمار شاگردان وی نخست 14 نفر بود که با پیوستن شاگردان خصوصی کلوکه به 20 تن رسید (پولاک، I / 303؛ وقایع، شم 98، ص 3). پولاک در آغاز با کمک مترجم تدریس میکرد، اما به زودی دریافت که این مترجم (که باید محمد حسین خان قاجار باشد، نک : همانجا؛ روزنامه...، شم 502، ص3) به جای ترجمۀ سخنان او معلومات نادقیق پزشکی خود را به شاگردان تقریر میکرد؛ پس کوشید تا زبان فارسی را یاد بگیرد (پولاک، I / 303-306). موفقیت وی در این کار از یک سو و آشنایی برخی از شاگردان مدرسه با پزشکی کهن ایرانی موجب شد که او بتواند با همکاری شاگردان خود چند اثر در پزشکی به زبان فارسی از خود به یادگار بگذارد که در آن معادلهای فارسی یا عربی اصطلاحات فرانسه نسبتاً دقیق انتخاب شده بود. این آثار نخستین کتب درسی پزشکی دارالفنون بود و نگارش آنها از جملۀ تعهدات پولاک در دارالفنون به شمار میآمد. وی افزون بر این، باید برای کار عملی دانشجویانش بیمارستانی تعیین (تأسیس) میکرد (وقایع، شم 271، ص4؛ هدایت، 10 / 635-636). نخستین خبر دربارۀ این بیمارستان که مخصوص ارتش بود، در 23رجب 1268ق / 13مۀ1852م چاپ شده است (وقایع، شم 67، ص1، نیز شم 98، ص 3، شم 99، ص2، دربارۀ آغاز کار آن)، اما بنا بر دلایلی (نک : پولاک،I / 307-309) کار عملی دانشجویان در آنجا در حدود سال 1271ق / 1855م آغاز شد.
پولاک درمانگاهی نیز برای مراجعۀ افراد عادی در محل دارالفنون تأسیس کرد که شاگردان زیر نظر او نسخه مینوشتند و داروهای لازم را فوکتی میساخت(وقایع، شم 271، ص4، شم140، ص 2؛ پولاک،I / 305). وی در تمامیجراحیها یا معالجات دشوار چند تن از شاگردان را همراه خود میبرد و گهگاه کار را به آنان میسپرد و حتى یکی از شاگردانش به نام میرزا عبد العلی به زودی جراحی زبر دست شد. بیشتر این جراحیها موفقیتآمیز، و درصد مرگ بیماران بسیار اندک بود و پولاک تمیزی هوای ایران را علت اصلی این امر میدانست (نک : همو، I / 306؛ وقایع، شم 98، ص 3، شم 140، ص 2).
پولاک را باید بنیان گذار بسیاری از اقدامات و فعالیتهای طب نوین در ایران دانست، از جمله، انجام دادن نخستین جراحی ثبت شده در ربیع الاول 1269 / دسامبر1852 که در آن فوکتی برای نخستین بار در ایران از اتر برای بیهوشی استفاده کرد (همان، شم 99، ص 2؛ قس: پولاک، II / 243، که دربارۀ این جراحی و بدون نام بردن از فوکتی گوید: هنگامی که در 1852م برای نخستینبار از اتر و کلروفورم هنرنمایی کردم، ایرانیها شگفت زده نشدند) و نیز تشریح جسد یکی از معلمان اتریشی دار الفنون در ربیعالآخر 1270 / ژانویۀ 1854 برای بررسی احتمال قتل وی که نخستین کالبد شکافی رسمی جسد انسان و البته نخستین نمونه از بررسیهای معمول در پزشکی قانونی در تاریخ ایران به شمار میرود (همو، I / 313، نیز II / 403، که به نبود پزشکی قانونی اشاره میکند؛ وقایع، شم 138، ص2).
پولاک پس از مرگ کلوکه در 1855م، پزشک شخصی ناصرالدین شاه شد و چون باید در سفرها شاه را همراهی میکرد (پولاک، I / 310، نیز نک : .:II / 192 ff اشاره به سفرهایش)، به پیشنهاد وی در رجب 1272 / مارس1856 یوهان لویس شلیمر، پزشک هلندی ــ که دست کم از 1267ق در استخدام دولت ایران بود ــ «نایب» پولاک در امر تدریس گردید؛ اما از ذیقعدۀ 1272 او را «معلم» نامیدهاند (وقایع، شم 21، ص3، شم 271، ص 4، شم 287، ص3، شم 395، ص 6؛ کرامتی، 149-150). در همان زمان(مارس 1856) ۴ تن از شاگردان برجستۀ پولاک توانستند دورۀ آموزش طب را به پایان برسانند که 3 تن از آنان به نامهای میرزا حسین (محمد حسین) افشار، میرزا رضا و میرزا علینقی به پیشنهاد پولاک برای تکمیل اندوختههای خود به پاریس رفتند و پس از نزدیک به 5 سال تحصیل با فاصلۀ اندکی از یکدیگر (در سالهای 1277- 1278ق / 1860-1861م) به کسب دانشنامۀ دکتری نایل شدند. اولی که پایاننامۀ خود را به پولاک اهدا کرده بود (پولاک، I / 310-311)، پس از بازگشت در 1861م جانشین شلیمر، و دومی در حدود سال 1283ق / 1866م جانشین اولی شد (روزنامه، شم 502، ص 4، شم 535، ص 8، شم 600، ص3). پولاک سرانجام پس از دیدار با ناصر الدین شاه در 25 آوریل 1860، به اتریش بازگشت (پولاک، I / 316-318) و به جای او، پزشک نظامی ژوزف دزیره تولوزان (حکیم طولوزان)، پزشک شخصی شاه و سرپرست شعبۀ طب شد (کرامتی، همانجا).
پولاک پس از بازگشت به اتریش ازدواج کرد و مدتی را نیز در مصر گذراند (ناصرالدین شاه، سفرنامه، 191). از برخی اشارات پولاک در کتاب ایران، مردم و سرزمین آن میتوان حدس زد که این مسافرت پیش از تألیف این کتاب (1865م) صورت گرفته است (مثلاً نک : I / 218, 293، نیز جم).
وی در 1882م بار دیگر با هزینۀ شخصی، و چنانکه اعتمادالسلطنه گوید: «به جهت بعضی اکتشافات تاریخی»به ایران آمد (ص 198 ) و دو پژوهشگر هموطن خود، پیشلر و وِهنر را نیز به همراه آورد. پولاک در سفرهای ناصر الدین شاه به فرنگ به دیدنش میرفت. از جمله در سفر نخست شاه در 5 جمادیالآخر 1290 با او دیدار کرد و دو روز بعد در جریان بازدید شاه از غرفۀ ایران در نمایشگاه بین المللی وین، مترجم میان وی و فرانتس یوزف امپراتور اتریش بود (ناصر الدین شاه، همانجا؛ پوهانکا، 70)؛ در سفر سوم ناصر الدین شاه نیز برای دیدن وی از وین به برلین رفت (ناصرالدین شاه، روزنامه...، 230؛ اعتماد السلطنه، 740).
پولاک در 1302ق / 1885م هزینۀ تجهیز هیئتی اکتشافی به رهبری گیاهشناسی به نام اشتاپف و نیز هزینههای سفر دو زمین- شناس به نامهای رودلر و ناپ را شخصاً پرداخت. اشتاپف نیز نام گونۀ جدید از گل لبلاب (نیلوفر صحرایی) را که خود یافته بود، پولاکیا نامید. ماحصل پژوهشهای اشتاپف بعدها به موزۀ تاریخ طبیعی وین سپرده شد. پژوهشهای تیتسه در نواحی البرز شرقـی و مرکزی ــ که پژوهشگـران بعدی از آنها بهـرۀ بسیـار بـردهاند ــ نتیجۀ تشویقهـای پولاک بوده است (گـابریل، «مسافری...»، 46، «تحقیقات...»، 194-195, 202, 203, 215-217, 233-236, 257-258).
سرانجام باید گفت که پولاک یکی از صادقترین و خوشنام ترین مستشاران خارجی تاریخ ایران بوده است. وی در مدت نخستین حضور خود در ایران افزون بر تلاش بسیار در راه رشد شعبـۀ طب دارالفنـون ــ که بـه مراتب فراتر از تعهد وی بود ــ منشأ خدماتمهم دیگری نیز بود. وی در 1274ق / ۱۸۵۸م برای نخستین بار تخم چغندر قند را به ایران آورد و ضمن معرفی این گیاه در صفحۀ اعلان شمارۀ 374 روزنامۀ وقایع اتفاقیه (ص8، به تاریخ 16 شعبان 1274) تأکید کرد که به همۀ کسانی که طالب بذر این گیاه باشند «به قدر کفایت، بی قیمت و بدون مضایقه» داده میشود. پولاک همچنین در 1858م شماری از ثروتمندان را به ساخت بیمارستانی در تهران واداشت، اما به دلایلی که خود توضیح میدهد، این کار سرانجام نیافت (پولاک، I / 312-313). در همین سال پولاک که مدارس داخل ایران را فاقد کارایی لازم میدانست، فرخخان وزیر علوم وقت را واداشت که شماری از جوانان ایرانی را برای فراگیری علوم و صنایع مختلف به فرانسه بفرستد (I / 319).
آثـار
بیشتر آثار پولاک در چاپخانۀ دار الفنون به چاپ رسیدهاند. متن فارسی این آثار را در آغاز شاگردانش مینوشتند و او تصحیح میکرد، اما پس از آنکه بر فارسی مسلط شد، آنها را مستقیماً به فارسی نوشت. این آثار منشأ بسیاری از اصطلاحات فارسی کنونی علم پزشکی به شمار میروند:
1. ایران، مردم و سرزمین آن، کتابی بسیار مهم که از دیدگاه زبانشناسی و مردمشناسی، دینپژوهی و تاریخ علوم، به ویژه به سبب معرفی بسیاری از گیاهان شفا بخش حائز اهمیت است. کیکاووس جهانداری آن را با عنوان سفرنامۀ پولاک به فارسی ترجمه کرده که در 1361ش در تهران به چاپ رسیده است. احمد اشرف ضمن بررسی این ترجمه، بندهایی از نکات مهم این کتاب را نقل کرده است( ص 779-783). پولاک چنان که خود گوید: در نگارش کتاب از یادداشتهای همکار آلمانی خود، دکتر هنچه، پزشک مقیم رشت، نیز بهرۀ بسیار گرفته است (مقدمه،I / 8). بخش آخر این کتاب مطالب مهمی دربارۀ وضعیت پزشکی ایران در عصر قاجار و نیز گیاهان دارویی رایج در ایران و پراکندگی جغرافیایی آنها در بر دارد (پولاک، .II / 192 ff).
2. رسالۀ تشریح الابدان به انضمام رسالۀ جلاء العیون یا رسالۀ کحالی که نخستین آثار تألیفی دربارۀ کالبدشکافی و چشمپزشکی به سبک نوین در ایران است (همو، I / 307).
مآخذ
آدمیت، فریدون، امیرکبیر و ایران، تهران، 1354ش؛ اشرف، احمد، «نقد و بررسی کتاب: سفرنامۀ پولاک»، ایران شناسی، 1368ش، س ۱، شم ۴؛ اعتماد السلطنه، محمد حسن، روزنامۀ خاطرات، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1345ش؛ روزنامۀ دولت علیۀ ایران (= روزنامۀ دولتی، دنبالۀ وقایع اتفاقیه)؛ ناصر الدین شاه، روزنامۀ خاطرات در سفر سوم فرنگستان، به کوشش محمد اسماعیل رضوانی و فاطمه قاضیها، تهران، 1369ش؛ همو، سفرنامه، تهران، 1362ش؛ نامههای امیرکبیر به انضمام رسالۀ نوادر الامیر، به کوشش علی آل داود، تهران، ۱۳۷۱ش؛ وقایع اتفاقیه؛ هدایت، رضاقلی، ملحقات روضة الصفا، قم، 1339ش؛ نیز:
Fischel, E. J., “Polak”, Judaica, vol. XIII; Gabriel, A., Die Erforschung Persiens, Vienna; id, Vergessene Persienreisende, Vienna, 1969; Karamati, Y., “Faculties of the University of Tehran , part V: Faculty of Medicine”, Iranica, vol. IX; Obermayer-Marnach, Eva, Österreichisches biographisches Lexikon (1815-1950), Vienna, 1983, vol. VIII; Pohanka, R. and Ingrid Thurner, Der Khan aus Tirol, Vienna, 1988; Polak, J. E. , Persien, das Land und seine Bewohner, 1865; Wurzbach, C. von, Biographisches Lexikon des Kaiserthums Oesterreich, Vienna, 1872.
یونس کرامتی