زمان تقریبی مطالعه: 16 دقیقه

پدر

پِـدَر، سرپرست، رئیس، برنامه‌ریز و حامی در سازمان خانواده و نظام خویشاوندی.
پدر (پاتی) در زبان آریاییان کهن مفهومی فراگیر داشته، و به مفهوم رئیس، سرپرست، ولی و حمایت‌کننده بوده است. همچنین پدر در باورهای آنها جایگاه ویژه‌ای داشت و با نیروهای آسمانی، روشنایی و خورشید در ارتباط بود (لاهیجی، 255). در آیین زردشت، اگر پسری پدر را چنان‌که سزاوار شأن او ست، حرمت نمی‌گذاشت، قسمتی از ارث پدری او به مادر می‌رسید؛ مشروط بر اینکه مادر بیش از فرزند شایستگی و اهلیت داشته باشد (کریستن‌سن، 327).
در نظام سنتی خانواده برای شناخت افراد، پی بردن به اصل و نسب پدر و اجداد او اهمیت ویژه دارد، و اخلاق، صفات، روحیات و مراتب اجتماعی هرکس بستگی فراوانی به پدر و مادر و اجداد وی پیدا می‌کند. خوبی و بدی هر شخصی در ارتباط با طایفه و شهرت پدر او سنجیده می‌شود (انصاری، 184). مادر خانواده معمولاً پیرو و مجری دستورات پدر، و برحسب اعتقادات و باورها و مقررات عرفیِ ساری در جامعه، در خانواده حقوقی محدود دارد (همانجا). در جوامع ایلی نیز به نسب پدری برتری داده می‌شود و برای انتقال عضویت در گروههای رسمی توارث، نسب انتخابی همیشه نسب پدر است. اهمیت نسب پدری مؤید طرز فکر ناشی از تمکین به پدر، جد و برادر پدر و هدف وحدت منافع است که از جهت جانبی تا عموزاده‌های جانبی پدری و دورتر توسعه می‌یابد (بارث، 52-53)؛ به همین دلیل گفته‌اند: خرمی پدران به پسران است (بحر ... ، 57).
در سازمان خانواده، پدر همواره پسر را پشتیبان خود می‌داند و پسر بلاگردان او ست. برخی از پدران برای تثبیت و ارتقای موقعیت اجتماعی خود، پسر خویش را وسیله قرار می‌دادند؛ مثلاً به‌عنوان نمونه، امین‌الدوله به نیت دوام صدارت و به طمع تصرف املاک خالصه، پسرش را وادار کرد تا همسر خود را طلاق دهد و با دختر مظفرالدین شاه ازدواج کند (احتشام‌السلطنه، 284). پادشاهان قدرتمند نیز هرگاه می‌خواستند از جانب زیردستان قدرتمند خود آسوده‌خاطر باشند، پسران آنان را نزد خود به گروگان نگه می‌داشتند. به‌عنوان مثال، تیمور امر کرد سادات که ولات این ولایت‌اند، هر یک از فرزندان خود را با مال ولایت پیش او فرستند تا ملازم باشند و پدران ایشان را تسکین خاطر حاصل شده، ایمن گردند (شرف‌الدین، 228). همین پیام را برای قیصر روم فرستاد با این مضمون که یکی از فرزندان را به جانب ما فرست تا او را به منزلۀ فرزند خود شمرده، از انواع تربیت و عنایت آن بیند که از تو که پدر مهربانی هرگز ندیده باشد (واله، 317).

حقوق پدر

در زمان ساسانیان هدایا و درآمدی که در اثر کارِ زن و کودکان حاصل می‌شد، متعلق به‌رئیس خانواده، یعنی پدر بود. او می‌توانست کودکان خود را از خویش براند و حتى آنان را به‌عنوان برده بفروشد (مشکور، 72). این سنت تا دورۀ معاصر دست‌کم بین عشایر رواج داشت؛ مثلاً در 1314 ش در ایل پاپی پول همیشه یک دارایی مشترک بود و وقتی یکی از پسرهای خانواده پولی به دست می‌آورد، باید به پدر خود می‌داد (فیلبرگ، 251). حتى پدر ناتنی نیز می‌توانست در این مورد حقوقی برای خود قائل باشد (همانجا). پدر حتى بر جان فرزندان خود حکم می‌راند. در اساطیر ایران اورمزد فرزند خود کیومرث را می‌کشد و مشی و مشیانه نیز صاحب دو فرزند می‌شوند که یکی را پدر و دیگری را مادر می‌خورد (ذبیح‌نیا، 99-100).
در شاهنامه، فریدون به انتقام خون ایرج، دستور کشتن پسران خود تور و سلم را می‌دهد. سام پسرش زال را که فرزند اهریمن، و نگه داشتن او را مایۀ ننگ می‌دانست، در کوهستان رها کرد و رستم نیز ناآگاهانه و به تفسیری آگاهانه، سهراب را به این سبب کشت که می‌خواست با سنت درافتد و پدرش رستم را که می‌دانست زیر سلطۀ شاه است، به تخت شاهی نشاند (رضی، 199)؛ پدر اسفندیار، گشتاسب، با قصد قبلی اسفندیار را به دنبال سرنوشت فرستاد و این کار را در پوشش نیک‌خواهی برای پسر کرد (کویاجی، 199).
در شاهنامه جز یک مورد که مستقیماً پدر و پسر با هم روبه‌رو می‌شوند و در جدال پدر پسر را می‌کشد، در سایر موارد این دو با هم مقابله نمی‌کنند، بلکه پدر موقعیتی را می‌آفریند که پسر قربانی شود. در دورۀ بعدی، تجاوز به مال و جان فرزند شکل عوض می‌کند و این بار این پسر است که به حقوق پدر تجاوز می‌کند و یک دورۀ پدرکشی آغاز می‌شود. اسطوره‌ها و حوادث تاریخی نشان می‌دهد که پسرکشی بر پدرکشی غلبه داشته است. در ادبیات حماسی ایران به نظر می‌رسد که پدران به دلایل مختلف ازجمله حفظ سنتها، ترس از زوال قدرت، میل به جاودانگی و جز اینها، پسران خود را می‌کشند (رضی، 195-197). در منابع تاریخی نیز روایات زیادی از رقابتهای بین پدر و پسر وجود دارد که گاه منجر به پدرکشی یا پسرکشی می‌شده است. بین پادشاهان، مرسوم بود که شاهان با کوچک‌ترین سوءظن از پسر در اقدام علیه پدر دستور به نابینا کردن یا حتى کشتن پسرشان می‌دادند. شاهان صفویه به‌خصوص شاه عباس حتى یک فرزند سالم برای جانشینی خود باقی نگذاشت. نادر نیز بعد از بدگمان شدن به پسرش رضاقلی، که ولیعهدش نیز بود، تصمیم گرفت با کورکردن، او را تنبیه کند (لاکهارت، 511).
گاه کشتن زن و فرزند مصلحتی و برای نجات از ننگ اسارت و حفظ حرمت آنها بود. جلال‌الدین خوارزم‌شاه وقتی در محاصرۀ لشکر چنگیز قرار گرفت و پسر هفت‌ساله‌اش اسیر شد، وقتی به نزد خانواده‌اش آمد، آنها درخواست کردند ما را بکش که اسیر تاتار نشویم و او به یارانش گفت آنان را در آب غرق کنند (نسوی، 111). شهاب‌الدین یکی از ستیزه‌جویان با تیمور، وقتی خطر اسارت زن و فرزند خود را به دست دشمن حس کرد، آنان را از کشتی به آب انداخت و خود را به ساحل نجات کشانید (واله، 240). کریم‌خان نیز در گرماگرم نبرد با آزادخان افغان وقتی بر اثر شکست، از برابر نیروهای تعقیب‌کننده با خانوادۀ خود از راههای کوهستانی سخت و رودخانۀ پرآب چمن‌گندمان پیش می‌راند و با دشمنان می‌جنگید و با دشواری زنان و کودکانش را از آب می‌گذرانید، یکی از زنانش را دید که قنداقۀ طفل شیرخوار را در یک دست و عنان اسب را در دست دیگر داشت و از بیم فروافتادن ناچار با کندی پیش می‌راند؛ او با نوک نیزه قنداقۀ طفل را از آغوش مادر ربود و در دل امواج رودخانه رها کرد (احمدپناهی، کریم خان ... ، 163).
گاه مرگ‌طلبی برای فرزند انگیزۀ معنوی داشت. در متون عرفانی آمده است که ابراهیم ادهم دعا می‌کند که خدا جانِ پسرش را بگیرد تا او از سیر معنوی‌اش باز نماند (عطار، 1 / 93). در برخی موارد پسرانی که خود را در مخاطرۀ کینه‌ورزی پدر می‌دیدند، برای نجات خود و آسودگی خاطر پدر، مثل هرمزد پسر شاپور ساسانی، دست به ناقص‌العضو کردن خود می‌زدند. او که حاکم خراسان بود، وقتی شنید پدرش نسبت به قیام علیه او مشکوک است، دست خود را برید و برای پدر فرستاد و گفت من عیبناک شدم و لایق پادشاهی نیستم؛ چون رسم بر این بود که شخص عیبناک را ولیعهد نمی‌کردند (مجمل‌ ... ، 64 - 65).
برای پدر، هم در عرف و هم در دستورهای دینی نسبت به فرزند وظایفی تعیین شده است. در آیین زردشت هنگام تولد طفل، پدر باید شکر خدای را با انجام مراسم دینی خاص و دادن صدقات به جای آورد (کریستن‌سن، 329). ارداویراف از شکنجۀ روح کسانی خبر می‌دهد که فرزند خود را چون زاده شدند، نپذیرفتند ( ارداویراف‌نامه، فرگرد 42، بند 1، 3، فردگرد 43، بند 3). حق شوهر دادن دختر، به پدر اختصاص داشت و پدر مکلف بود به مجرد رسیدن به سن بلوغ، او را به شوهر دهد (کریستن‌سن، 327).
برجسته‌ترین نمودهای نقش پدر در تعیین سرنوشت فرزند به‌ویژه دختر، زمان ازدواج آنها آشکار می‌شود. در میناب پدر دختر اختیار تام داشت دخترش را به هر کس که خود می‌خواهد، شوهر بدهد و دختر هیچ نقشی در انتخاب شوهر نداشت (سعیدی، 212)؛ با این حال، سخت مدافع حقوق دختر خود بود و تا سند ازدواج از داماد تحویل نمی‌گرفت، اجازۀ ورود او را به حجله نمی‌داد (همو، 243). در قشم نیز پدر اختیار کامل داشت که دختر خود را به هر کس که دلش می‌خواست، شوهر بدهد (نوربخش، 431). در جوامع سنتی تصمیم‌گیری در مورد ازدواج پسر هم از وظایف پدر است. در میان بومیان جزیرۀ کیش پدران ازدواج پسر جوانشان را وظیفۀ خود می‌دانند و می‌کوشند هر چه زودتر آن را به جا بیاورند و عروس را هم خودشان انتخاب می‌کنند (مختارپور، 528). در بعضی جاها گاه گسترۀ این دخالت تا جزئی‌ترین امر ازدواج هم می‌کشد؛ مثلاً در سیرجان برای عروس‌کِشی، داماد در خانه می‌نشیند و پدر داماد برای آوردن عروس می‌رود (مؤیدمحسنی، 89). در اِلاشت پدر داماد تا رسیدن موعد شیرینی‌خوری به شهر می‌رود که زیورها و جامه‌های عروسی و شیرینی و آجیل بخرد (پورکریم، 106).
در جوامع ایلی و عشایری، پدر نه‌تنها برای تأمین آیندۀ پسر نقش سازنده‌ای دارد، بلکه وسواسِ اجرای چنین نقشی را در مورد دختران هم دارد. در ایل باصری مخارج ازدواج پسر برعهدۀ پدر است (بارث، 34) و هنگام ازدواج، بخشی از گلۀ پدر با محاسبۀ سهم‌الارث در اختیار او قرار می‌گیرد (همو، 35). عشایر بهمئی و بلوچ، مسکن و هزینۀ زندگی دختر و شوهرش را حداقل برای چند سال اول زندگی و گاه تا زمان حیات خود برآورده می‌سازند (تحقیقات ... ).

باورها

به باور مردم لرستان اگر پس از به دنیا آمدن بچه پدر بمیرد، بچه بدقدم است. بچه اگر بی‌دلیل گریه کند، شگون ندارد و ممکن است پدرش بمیرد (اسدیان، 305). به باور مردم شیراز آدم خسته نباید به دیدن نوزاد بیاید و گرنه خستگی او نوزاد را بی‌رمق و بی‌حال می‌کند که برای درمان باید گیوه یا مَلِکی پدرِ نوزاد را بردارند و بالای سر نوزاد به هم بکوبند تا گرد و غبار آن روی او بریزد و از بی‌حالی به درآید (خدیش، 296).
اگر زن بختیاری برای زایمان دچار مشکل شود، پدر یا پدربزرگ برایش دعا می‌کند و نشانه‌ای به مچ دست یا پای زائو می‌بندد، یا به لباس وی آویزان می‌کند تا زایمان به وضع عادی خود برگردد (قنبری، 94). در میان عشایر بیران‌وند در هر خانه‌ای اجاقی روشن بود که پدر و پسر بزرگ خانواده مسئول روشن نگه‌داشتن آن بودند؛ به همین دلیل پسر را اجاق خانواده می‌دانستند (حنیف، 114). در تهران پدر و برادرهای عروس شب عروسی و روز پاتختی در شهر نمی‌ماندند، زیرا بر خود ننگ می‌دانستند که دختر یا خواهرشان را به شوهر داده‌اند (کتیرایی، 213، حاشیه).
مردم سیرجان در مورد کودکی که خیلی لاغر، رنجور و مریض باشد، بر این باورند که پدرش بچه‌ای از اجنه را سوزانیده و آنها بچۀ خود را با این کودک عوض کرده‌اند (بختیاری، 283). بچه اگر روی شکم بخوابد و پاهایش را از پشت سر بلند کند، پدرش می‌میرد. بچه اگر دستهایش را دور هم بچرخاند، نکبت دارد و پدرش فقیر می‌شود (همو، 286). برخی از مردم ایران بر این باورند که روز قیامت چشمها به کاسۀ سر فرومی‌روند و پدر فرزند خود را نمی‌شناسد (هدایت، 95).

عاق والدین

یکی از الگوهای تربیتی فرزند در فرهنگ عامه تهدید او به عاق کردن یعنی راندن از خود است. بارزترین و غم‌انگیزترین نمونۀ برخوردهای تاریخی بین پدر و پسر در سرگذشت سلطان حسین میرزای بایقرا و پسرش بدیع‌الزمان ثبت شده است. سلطان حسین بنابه عللی نوۀ خود، پسر بدیع‌الزمان، را کشت. بدیع‌الزمان درصدد انتقام برآمد و علیه پدر قیام کرد. پسر دیگر به نام حسین میرزا فریدون، برادر را از طغیان علیه پدر منع کرد و گفت عاق والدین شدن خدا را بد می‌آید (شکری، 218). اما بدیع‌الزمان به مخالفت خود ادامه داد و چون زن او پسری زایید و پسر را نزد سلطان حسین میرزا بردند، گفت ما بدیع‌الزمان را از فرزندی خود عزل کردیم و نام او را به این گذاشتیم. بدیع‌الزمان هم وقتی این قضیه را شنید برای خود پدر دیگری انتخاب کرد و به ذوالنون یکی از مشاوران خود گفت چون پدر مرا از فرزندی عزل کرد، پدر من تویی (همو، 216-217).

نفرین پدر

در باور مردم، نفرین پدر گیرا ست و حتماً آسیب می‌رساند. مردم میبد بر این باورند که هرگاه پدری نفرین کند، تمام موهای ریش او آمین می‌گویند (تحقیقات). سلطان حسین بایقرا چون خبر طغیان پسران را شنید، نفرین به فرزندان کرد؛ گویا تیر دعای پدر به هدف خورد و بعد از مرگ پدر روز خوش ندیدند و همه به خواری و زاری در اول عمر کشته شدند (شکری، 221).

مثلها

مردم لرستان در ضرب‌المثلی به این مضمون: «آب در اجاق پدرش ریخته است»، اشاره به فرزند بی‌عرضه‌ای دارند که لیاقت و شایستگی جانشینی پدر را ندارد (عسکری‌عالم، 3 / 46)؛ نیز «پشت پشت پدره، مادر رهگذره»، که برگردان آن به فارسی چنین است: نسبت به پدر برمی‌گردد، مادر رهگذری است (همو، 3 / 109).
بختیاریها مثلی دارند به این مضمون: پدرش خوب است که خودش خوب است (خسروی، 184). سمنانیها برای آدمهای طماع مثلی دارند با این مضمون: «اگر بر سر قبر پدر خودش برود، یک دانه ریگ دزدانه در جیب می‌گذارد» (احمدپناهی، آداب ... ، 122). برای آدمهای شر به تعریض می‌گویند: برای پدرش آب‌انبار ساخته؛ یا سر سفرۀ پدر چیزی نخورده (همان، 295).

نام‌گذاری

در اردبیل رسم بود که پدر برای نوزاد دو اسم انتخاب می‌کرد. اگر پدر این مرد فوت شده بود، یک اسم اصلی نوزاد را از نام پدر خود می‌گرفت که با اذان و اقامه به گوش او می‌خواند، ولی بلافاصله اضافه می‌کرد که تو را با فلان نام خواهند خواند. این مورد بیشتر شامل بچه‌هایی می‌شد که اولین بچه بعد از فوت جد پدری بودند. نام دومی که برای پسرها انتخاب می‌شد، «بابا» بود با این تصور که برای رعایت احترام جد نباید نام او را با بی‌احترامی بر زبان آورد و مثلاً موقعی که آن طفل در آینده مورد طعن و لعن قرار گیرد، حرمت صاحب اولیۀ نام از بین برود. از این‌رو، او را به اسم «بابا» می‌خواندند؛ اگر جد حاجی بود، او را حاجی بابا، و اگر میرزا یا خان بود، میرزا بابا یا خـان بابا و در غیر ایـن صورت آقا بابا می‌خواندند (صفری، 2 / 150). یکی از سنتهای رایج این بود که پدران گاه برای حرمت گذاشتن و نشان دادن مراتب خلوص به دوست صمیمی خود، نام او را برای پسر خود انتخاب می‌کردند؛ چنان‌که امین‌الدوله برای اثبات یگانگی خود با مشیرالدوله فرزند خود را به نام او نام‌گذاری کرد (احتشام‌السلطنه، 283).

دوپدری

در ایل پاپی پدرانی که وضعیت مالی خوبی دارند، فرزندشان را از 6 ماهگی به بعد به دایه می‌سپارند و شوهر دایه نیز پدرکودک نامیده می‌شود. پدر واقعی را «پدر حلال»، و شوهر دایه را «پدر حرام» می‌نامند (فیلبرگ، 249). در اِلاشت یکی از دوستان سالمندتر داماد از اول تا آخر عروسی به‌عنوان «دامادِپر»، یعنی پدر داماد با او همراه است که در همۀ مراحل دستیار داماد است و به او مشورت می‌دهد (پورکریم، 111- 115).

پایگاه قدسی پدر

پدر در فرهنگ مردم قدسیت دارد و موضوع قسم است؛ اگر زنده باشد به جان او، و اگر مرده باشد به خاک یا روح او سوگند می‌خورند (ثواقب، 442)؛ حتى به موی سبیل پدر قسم یاد می‌کنند (پهلوان‌، 118). به همین دلیل اگر بخواهند به کسی توهین کنند، پدرش را نفرین می‌کنند یا القاب و نسبتهای ناروا به او می‌دهند؛ مثل پدرت با سگ بخوابد، یا پدرت به موال (مستراح) بیفتد، یا سگ‌پدر؛ و اگر بخواهند دعا و تحسین کنند، می‌گویند جای پدرت بهشت باشد (سالاری، 390-391)، یا روحش شاد و رحمت به خاکش باد. جایگاه خاص پدر در نغمه‌های مادرانه و لالاییها جلوه‌های زیبایی دارد. سفرهای طولانی‌مدت پدران برای کار یا سربازی، یکی از مهم‌ترین خمیرمایه‌های این ترانه‌ها ست (به‌عنوان نمونه، نک‍ : آزاد، 100-101؛ قنبری، 166).
در مراسم آیینی هم نام و یاد پدر نقل مجلس و مقدم بر نامها ست. در شاهرود موقع عروسیها و حنابندان، زنها با خواندن شعری به پدر دختر می‌فهمانند که این دختر تا از مال پدر کف‌دستی نگیرد، حنا نمی‌بندد و پدر عروس مبلغی پول، کف دست عروس می‌گذارد (شریعت‌‌زاده، 263)، یا موقع به خانه بردن عروس، زنهای خانوادۀ عروس از قول عروس با اشعاری می‌فهمانند که عروس خانۀ پدر را به خانۀ شوهر ترجیح می‌دهد، چون در خانۀ پدر نان و پسته است و در خانۀ شوهر غم و غصه (همو، 271-272). در تهران خدمتکار خانه هدایای داماد را که به خانۀ عروس می‌برد، می‌گفت اینها را پدر داماد فرستاده است، و نام داماد را نمی‌برد، چون پسر تا پدر داشت، حق اظهار وجود نداشت (کتیرایی، 187). حتى برای مادرزن‌سلام هم که می‌رفت، اول به نزد پدرزن می‌رفت و بعد به دیدن مادرزن می‌رفت که در اتاق جداگانه منتظرش نشسته بود (همو، 238).

مآخذ

آزاد، حسین، باورهای مردم شمال فارس، شیراز، 1390 ش؛ احتشام‌السلطنه، محمود، خاطرات، به کوشش محمدمهدی موسوی، تهران، 1366 ش؛ احمدپناهی سمنانی، محمد، آداب و رسوم مردم سمنان، تهران، 1374 ش؛ همو، کریم‌خان زند، تهران، 1375 ش؛ ارداویراف‌نامه، به کوشش رحیم عفیفی، مشهد، 1342 ش؛ اسدیان خرم‌آبادی، محمد و دیگران، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ انصاری، هرمز، مقدمه‌ای بر جامعه‌شناسی اصفهان، به کوشش احمد جواهری، تهران، 1379 ش؛ بارث، فردریک، ایل باصری، ترجمۀ کاظم ودیعی، تهران، 1343 ش؛ بحرالفوائد، به کوشش محمدتقی دانش‌‌پژوه، تهران، 1345 ش؛ بختیاری، علی‌اکبر، سیرجان در آیینۀ زمان، کرمان، 1378 ش؛ پورکریم، هوشنگ، اِلاشت، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و هنر؛ پهلوان، کیوان، فرهنگ عامۀ الاشت، تهران، 1385 ش؛ تحقیقات میدانی مؤلف؛ ثواقب، جهانبخش، دریاچۀ پریشان و فرهنگ منطقۀ فامور، شیراز، 1386 ش؛ حنیف، محمد، شناخت ایل بیران‌وند، خرم‌آباد، 1377 ش؛ خدیش، حسین، فرهنگ مردم شیراز، شیراز، 1385 ش؛ خسروی، عبدالعلی، فرهنگ بختیاری، تهران، 1368 ش؛ ذبیح‌نیا عمران، آسیه، «تراژدی فرزندکشی در اساطیر ایران و پدرکشی در اساطیر یونان»، نامۀ پارسی، 1387 ش، س 13، شم‍ 1-2؛ رضی، احمد و مجتبى محمدنیا، «پسرکشی در شاهنامۀ فردوسی»، فردوسی‌پژوهی، به‌ کوشش منوچهر اکبری، تهران، 1390 ش، دفتر اول؛ سالاری، عبدالله، فرهنگ مردم کوهپایۀ ساوه، تهران، 1379 ش؛ سعیدی، سهراب، فرهنگ مردم میناب، تهران، 1386 ش؛ شرف‌الدین علی یزدی، ظفرنامه، به کوشش عصام‌الدین اوروبنایف، تاشکند، 1972 م؛ شریعت‌زاده، علی‌اصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، 1371 ش؛ شکری، یدالله، عالم‌آرای صفوی، تهران، 1363 ش؛ صفری، بابا، اردبیل در گذرگاه تاریخ، تهران، 1353 ش؛ عسکری‌عالم، علی‌مردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرم‌آباد، 1387 ش؛ عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکرة‌الاولیاء، به کوشش محمد قزوینی، تهران، 1336 ش؛ فیلبرگ، ک. گ.، ایل پاپی، ترجمۀ اصغر کریمی، تهران، 1369 ش؛ قنبری عدیوی، عباس، جستاری در فرهنگ و هنر بختیاری، شهرکرد، 1390 ش؛ کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، 1378 ش؛ کویاجی، جهانگیر کورجی، پژوهشهایی در شاهنامه، به کوشش جلیل دوستخواه، تهران، 1371 ش؛ لاکهارت، لارنس و دیگران، نادر شاه آخرین کشورگشای آسیا، تهران، 1379 ش؛ لاهیجی، شهلا و مهرانگیز کار، شناخت هویت زن ایرانی، تهران، 1371 ش؛ مجمل التواریخ و القصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1318 ش؛ مختارپور، رجبعلی، دو سال با بومیان جزیرۀ کیش، تهران، 1387 ش؛ مشکور، محمدجواد، تاریخ اجتماعی ایران در عهد باستان، تهران، 1347 ش؛ مؤیدمحسنی، مهری، فرهنگ عامیانۀ کرمان، کرمان، 1381 ش؛ نسوی، محمد، سیرت جلال‌الدین مینکبرنی، ترجمۀ کهن، به کوشش مجتبى مینوی، تهران، 1365 ش؛ نوربخش، حسین، جزیرۀ قشم و خلیج‌فارس، تهران، 1369 ش؛ واله اصفهانی، محمدیوسف، خلدبرین، به کوشش هاشم محدث، 1379 ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1342 ش؛ نیز:

Christensen, A., L’Iran sous les Sassanides, Copenhagen, 1944.

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.