زمان تقریبی مطالعه: 9 دقیقه

فریدون

 فِرِیْدون، فریدون، یا افریدون از شخصیتهای اسطوره‌ای ایران. املای فارسی امروزی فریدون متناسب با املای پهلوی آن (نک‍ : مینوی خرد، 23) است، لیکن آفریدون / افریذون نیـز نامیده شده است (طبری، ۱ / ۱۵۴؛ ابن‌بلخی، 65، حاشیۀ 4)؛ این نام را پدرش بر او گذاشت (ثعالبی، 14). 
نام فریدون گاه «جم» را که از نیاکان او بود، به دنبال دارد؛ ازاین‌رو «فریدون جم» نیز خوانده شده است (دولتشاه، ۴۸۰). فاصلۀ نسلها میان او و جمشید در منابعْ متفاوت است، لیکن مشهورتر اینکه با 9 پشت به جم می‌رسد (بندهش، ۱۴۹)؛ در روایاتی دیگر، میان او و جم 10 پدر فاصله بود (طبری، 1 / ۱۵۳؛ ابن‌اثیر، 1 / 83). 
نام پدر فریدون را نیز گوناگون آورده‌اند، همچون آتپین، آبتین و یا اثفیان و جز اینها (نک‍ : مجمل ... ، 26، نیز حاشیۀ 4؛ فردوسی، 1 / 62). مادر فریدون فرانک نام داشت (همو، 1 / 63). دربارۀ مادرش چنین آمده است: «مادرش فری‌رنک، دختر طهور، مالک جزیرۀ بسلاماجین اندرونی، و او را سه پسر بود» (مجمل، 27). دو برادر فریدون به نامهای کیانوش / کتایون، و بُرمایه / پرمایه، هردو از او کوچک‌تر بودند (فردوسی، 1 / 70، حاشیه‌های 34-35).
فریدون بنابر فرگرد اول وندیداد در «ورنۀ چهارگوشه» زاده شد و اهریمن در برابر زایش او بیگانگان را به این سرزمین گسیل داشت (1 / 178). ابن‌اسفندیار او را متولد قصبه‌ای به نام «ور» از حدود لارجان در طبرستان شناسانده است که کوهی بی‌کشت بود (ص 209). زادگاه او را دماوند هم نوشته‌اند (طبری، 1 / ۱۳۹). 
آمده است که کسی تولد فریدون و پایان دوران پادشاهی ضحاک به دست او را برای ضحاک پیشگویی نمود. ضحاک به جست‌وجوی نوزاد برخاست و مادر فریدون از بیم اینکه ضحاک به فرزندش آسیبی برساند، او را پنهان کرد و گاوی بَرمایه‌نام را به دایگی او گماشت (فردوسی، 1 / 62-66). به روایتی دیگر، پدر فریدون او را به گاوی به نام پرمایه (برمایون) سپرد تا او را شیر دهد و پیرزنی را بر ایشان گمارد تا دورادور از کودک مراقبت کند. فریدون پس از مدتی از شیر گرفته شد، لیکن ضحاک که هنوز جای او را نیافته بود، هم پدر فریدون را گردن زد و هم گاو را کشت (ثعالبی، 15).
فریدون را در شب شانزدهم یعنی مهرروز از دی‌ماه از شیر گرفتند و در همین روز بود که او بر گاو سوار شد و در همین روز بود که او گاوهای اثفیان را از دست ضحاک رهانید (بیرونی، 346). فریدونْ سوار بر گاو، تمثالی از طلوع آفتاب در صورت فلکی ثور بر زمین بود (ابن‌اسفندیار، همانجا).

پادشاهی فریدون

فریدون نخستین کسی بود که به طب و نجوم پرداخت (طبری، 1 / ۱۵۴)، دارو را نخستین‌بار از گیاه گرفت و افسونهایی را که بر بهبود بیماریها می‌خوانند، بنیان نهاد (ابن‌بلخی، 116). همچنین برای نخستین‌بار فیل را اهلی کرد، استر پرورد، مرغابی و کبوتر نگه داشت و با کاربرد تریاک آشنایی داشت (همو، نیز طبری، همانجاها). افسون و جادو نیز با فریدون نسبت دارد. او به نیروی افسونگری، جانوران زیان‌کار را از بین می‌برد؛ در شاهنامه نیز گاه صفت افسونگر به نام او پیوسته است (نک‍ : میرفخرایی، ۱۸۶).
تختگاه او در تمّیشه به ولایت طبرستان بود (نک‍ : مجمل، ۳۵۷؛ فردوسی، 1 / 92). شهر آمل را به روایتی فریدون بنا کرده، و گفته شده که مقبرۀ او و فرزندانش نیز در همان شهر بوده است (دولتشاه، 297، ۲۹۸). 
فریدون نخستین کسی در جهان بود که کشورها را تقسیم کرد (بیرونی، 145-146). وی قلمرو ترک و خزر و چین را به پسرش طوج (تور) داد، روم و سقلاب و برجان را به پسر دوم خود سلم، و «قسمت آباد زمین» (یعنی بابل) را همراه با هند و سند و حجاز به پسر کوچک‌تر خود، ایرج که او را بیشتر دوست می‌داشت، بخشید (طبری، همانجا؛ نیز نک‍ : فردوسی، 1 / 106-116). 
درخشان‌ترین بخش کارنامۀ فریدون، پیروزی او بر ضحاک (ه‍ م) است. ریشۀ تقابل ضحاک و فریدون، برابر با افسانه، به تعرض ضحاک بر جم (جد فریدون) باز می‌گردد (طبری، همانجا). 
پیروزی فریدون بر ضحاک در روز مهرگان تحقق یافت. در این روز، فرشتگان به یاری فریدون آمدند (بیرونی، 338). در همین روز بود که فریدون ضحاک را به بند کشید. این روز را جشن گرفتند و همین روز بود که فریدون پوشاکی نو و نیایشی تازه برپایۀ دین برای مردمان پسندید و ایشان را آموخت که در هنگام خوردنْ سخن نگویند و سپاسگزار خداوند باشند، که پادشاهی را پس از هزار سال از بیگانگان گرفت و به ایشان بازگرداند (همو، ۳۳۹؛ نیز نک‍ : ه‍ د، مهرگان). 

فریدون در فرهنگ مردم

روایات شفاهی متأخر راجع به فریدون عمدتاً بازتابانندۀ آن چیزهایی است که در منابع مکتوب به‌ویژه تاریخ طبری و شاهنامۀ فردوسی دربارۀ او آمده است. گزارش ابن‌فقیه همدانی پیرامون فریدون، آهنگ بازگویی روایات شفاهی عصر وی، یعنی سدۀ 3 ق / 9 م را دارد و رونویسی از کتابهای متقدم و مرسوم نیست. بنا بر گزارش وی، فریدونْ ضحاک را از مغرب به مشرق برد تا در بند کشد. چون به اصفهان رسید، خواست تا چاشت خورَد؛ پس از مردم خواست تا برای لحظاتی بند ضحاک را نگه دارند، لیکن کسی را یارای آن نبود. پس بند و زنجیر ضحاک را به کوهی بست و خود به چاشت نشست. ضحاک همان بندها را برکشید و با کوه به آسمان پرواز کرد. فریدون در ری به او رسید و چندان با پتک به سرش کوبید که بر زمین افتاد. کوهی که از اصفهان کنده شده بود نیز بر کنارۀ ری نشست. فریدون کوه را لعنت کرد که گیاهی بر آن نروید. او سپس ضحاک را به دماوند آورد و در دهکدۀ آهنگران در غاری به بند کشید و پاسداری‌اش را به اَرمایل‌نامی سپرد. ارمایل برای برجای نگاه‌داشتن ضحاک، تصویر فریدون را بر کوه مقابل کشید و طلسمی ساخت، چنان‌که آهنگران را در نزدیکی زندان او جای داد تا شب و روز بر سندان بکوبند. ارمایل همچنین کسانی را که در اردوگاه ضحاک اسیر بودند و انتظار مرگ خود را می‌کشیدند، رهایی بخشید و به دیلم فرستاد. فریدون از این کار او بسیار خرسند شد و [به زبان پهلوی] او را گفت: «وس مانا کته آزاد کردی»، یعنی چه بس خانواده‌ها که تو آزاد کردی [؟] و او را «مسمغان» نامید. باری ضحاک زنجیرهای خود را می‌لیسید، بلکه نازک شوند و او از بند خلاصی یابد، ولیکن در کوبیدن مستمر آهنگرانی که حجره‌هایشان در نزدیکی زندان ضحاک بود، طلسمی بود که چون هر بار به پتک می‌کوبیدند، زنجیر دوباره به حالت اول خود بازمی‌گشت (ص 274-277). 
در ادامۀ متن ابن‌فقیه، هردوی این روایات درج شده است که به قولی، ضحاک همچنان در آن غار و تا زمان ابن‌فقیه زنده بود و از خوراکی که در درونش طلسم شده بود، نشخوار می‌کرد؛ و به قولی دیگر، فریدون 6 ماه پس از حبس، او را کشت و ایرانیان این روز را «نوروز» نامیدند و آن را جشن گرفتند (ص 278). 
جزئیاتی که در روایات شفاهی در دهه‌های گذشته به ثبت رسیده است نیز در نوع خود دارای اهمیت‌اند: 
کاوه که از ظلم و فساد ضحاک به تنگ آمده بود، به جست‌وجوی فریدون، نوۀ جمشید، برآمد تا به یاری او ضحاک را از میان بردارد. عابدی فریدون جوان و مادرش را در غار خود پناه داده بود تا از گزند ضحاک در امان باشد. فریدون سوار بر گاوی هل‌رنگ از شکار برمی‌گشت که کاوه را در حضور عابد دید و سپس با او برای رویارویی با ضحاک همراه شد. فریدون در پی نبردی، ضحاک را از تخت شاهی به پایین کشید و کاوه او را به کوه دماوند در نزدیکی تهران ‌برد و واژگونه در چاهی آویخت. می‌گویند ضحاک چون سرنگون در چاه پایین می‌رفت، هوای داغ چاه او را می‌سوزاند و به‌ناله فریاد برمی‌آورد که مرا بکِش بالا که سوختم. هنوز اگر کسی بر دهانۀ چاه رود، صدا را می‌شنود (انجوی، ۳۱۳). 
در روایتی دیگر، مادر فریدون که از تباهی اندیشۀ ضحاک بر جان فرزند خود بیمناک بود، او را از خود دور کرد و به چوپانی سپرد و چوپان، فریدون را به شیر گاو پرورد. ضحاک که سالها او را می‌جست، بر نیافتن او خشمگین شد و گاوی که فریدون را دایگی می‌کرد، کشت. از سوی دیگر، بر اثر ظلم فراوان ضحاک کاوه علیه او شورش کرد. فریدون نیز چون خروج کاوۀ آهنگر را دانست، لشکـری جمع کـرد و بـه کارزار ضحـاک رفت. فریدون ضحاک را اسیر کرده، در کوه دماوند بست و خود بر تخت شاهی نشست. او پادشاهی عادل و هوشمند بود و قلمروش را میان 3 پسر خود سلم، تور و ایرج قسمت کرد (همو، ۳۱۴).
پیوند فریدون با دماوند داستانی کهن را دربارۀ نام این کوهستان رقم زده است. یاقوت در معجم البلدان چنین آورده است که فریدون خواست تا ارمایل آشپز را که در دنباوند (دماوند) بود، به سبب همدستی با ضحاک به کیفر برساند، لیکن ارمایل رهایی خواست و فریدون پاسخ داد مگر خوراکی برایم بپزی که نه سبزی‌ای در آن باشد و نه گوشتی؛ ارمایل خوراکی از دنبه پخت و چون آن را آورد، فریدون گفت: «دنباوندی»، که به زبان مردم محل یعنی دنبه را یافتی! پس همین نام دنباوند (دماوند) را بر آن کوهستان نهادند (2 / 607).
جشن بیسِّ ششِ نورزِما (ه‍ م)، که در مازندران برگزار می‌شود، نیز به مناسبت پیروزی فریدون بر ضحاک است. مردم روستای تینۀ لاریجان آمل خود را از تبار فریدون می‌دانند و می‌گویند نام روستایشان برگرفته از آتبین (آبتین) است و آبتین و خویشاوندانش این روستا را آباد کرده‌اند. براساس این افسانه، فریدون در همین روستا با شیر گاو بزرگ می‌شود و سپس با یاری کاوه به جنگ ضحاک می‌رود. جوانان این روستا پیمان می‌بندند که با پیروزی فریدون، به قلۀ کوه بروند و به نشانۀ پیروزی، گون را به ریسمان بسته، آتش بزنند و دور سر بگردانند و مردم ایران را از این پیروزی آگاه نمایند (فلاح، 67-72؛ پهلوان، 102). 
نام فریدون در فرهنگ عامه در پیوند با ادعیه و اوراد موسوم به رقعۀ کژدم و نیز در دفع جانوران زیان‌کار آمده است (هدایت، ۱۲۲). ترسیم تصویر او همراه با دیگر شخصیتهای داستانی شاهنامه در حمامهای برخوردار از نقش و نگار، مرسوم بود (شهری، 1 / ۴۷۳). 


مآخذ

ابن‌اثیر، الکامل؛ ابن‌اسفندیار، محمد، تاریخ تبرستان، به کوشش عبدالله سیار، تهران، 1393 ش؛ ابن‌بلخی، فارس‌نامه، به کوشش لسترینج و نیکلسن، تهران، ۱۳۸۵ ش؛ ابن‌فقیه، احمد، البلدان، لیدن، 1967 م؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، مردم و شاهنامه، تهران، ۱۳۵۴ ش؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1390 ش؛ بیرونی، ابوریحان، آثار الباقیه، ترجمۀ اکبر داناسرشت، تهران، 1389 ش؛ پهلوان، کیوان، فرهنگ عامۀ الاشت، تهران، 1385 ش؛ ثعالبی، شاهنامه، ترجمۀ محمود هدایت، تهران، چاپخانۀ مجلس؛ دولتشاه سمرقندی، تذکرة الشعراء، به کوشش ادوارد براون، لیدن، ۱۹۰۰ م؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، ۱۳۷۱ ش؛ طبری، تاریخ، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، تهران، 1375 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران، 1386 ش؛ فلاح، نادعلی، «نِرزِما بیسِ شِش»، فرهنگ مردم، تهران، 1387 ش، س 7، شم‍ 24-25؛ مجمل التواریخ و القصص، به کوشش محمدتقی بهار، اصفهان، 1318 ش؛ میرفخرایی، مهشید، یادداشتها بر روایت پهلوی، ترجمۀ همو، تهران، 1367 ش؛ مینوی خرد، ترجمۀ احمد تفضلی، تهران، 1364 ش؛ وندیداد، ترجمه و به کوشش هاشم رضی، تهران، 1385 ش؛ هدایت، صادق، فرهنگ عامیانۀ مردم ایران، تهران، ۱۳۷۸ ش؛ یاقوت، بلدان.  

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.