غالیه
غالیه، عطری قدیمی، معروف، به رنگ سیاه، و مرکب از مشک و عنبر. این مادۀ خوشبو که معروف به عطر شاهانه است، با نامهای دیگری چون مشک پخته، مشک آمیخته، غمنه، مضنون و زَباد نیز شناخته میشود (زمخشری، مقدمة ... ، 1 / 307؛ صفیپوری، 3-4 / 932؛ اشتاینگاس، 608).
کاربرد عطرهای خوشبو و هدیهدادن آنها در مناسبتها، از ویژگیهای آشکار پادشاهان و بزرگان در ایران باستان بوده، و نقل است که اردشیر بابکان، قباد، انوشیروان و خسرو پرویز از جملۀ پادشاهانی بودند که تا هنگامی که بوی عطر غالیه در لباسشان بود، عطر دیگری نمیزدند ( التاج، 157- 158؛ نیز نک : مجمل ... ، 80)؛ هرچند برخی منابع فارسی و عربی، استفاده از غالیه را برای نخستینبار به جالینوس، و نامگذاری آن را به معاویه نسبت دادهاند (عقیلی، 633؛ زمخشری، ربیع ... ، 2 / 268).
این عطر گرانبها در دورۀ اسلامی کاربردی بارزتر پیدا کرد؛ چنانکه امام صادق (ع) ضمن اشاره بر دوام و ماندگاری بوی غالیه، استعمال آن را به یاران خویش توصیه کرده است (کلینی، 6 / 527؛ نیز نک : طبرسی، 386؛ مجلسی، حلیة ... ، 110). در مراسم عروسی امام جواد (ع) نیز مأمون دستور داد تا ریشهای خواص و عوام مجلس را با غالیه خوشبو کنند (همو، بحار ... ، 50 / 77). در رسالۀ قشیریه روایتی دربارۀ یکی از بزرگان صوفیه آمده است که وقتی وی نام خدا را با غالیه خوشبو نمود، هاتفی در خواب او را به بـزرگی و حـرمت بشارت داد (نک : ترجمـه ... ، 32). در میـان گزارش هزینههای دولت سیستان در زمان قطبالدین ثالث (سدۀ 9 ق) به هزینۀ خرید غالیه نیز اشاره شده است (شاهحسین، 19).
غالیه در سدههای بعد در میان مجموعۀ لوازم آرایش بانوان قرار گرفت و بهعنوان یکی از اجزاء هر هفت، هفتکرده و یا هفتقلم در ادبیات منظوم و داستانهای شفاهی از آن نام برده شد. در دورۀ صفوی، شاردن اینگونه به این عطر خوشبو اشاره کرده است: «زنان بعد از اینکه غالیه را خوب درست کردند، به گیسوان خویش میزنند» (III / 528).
در ادبیات، غالیه نماد بوی خوش و رنگ سیاه است و به همین سبب با زلف و شب مناسبت دارد. فردوسی غالیه را به آرایش مو اختصاص داده است: همه غالیهجعد و مشکینکمند / پرستنده و مادر از سَر بکند (3 / 56). غالیه در شعر فارسی در ترکیباتی مانند غالیهبار (کنایه از بوی خوش دهنده)، غالیهبوی، غالیۀ مراد (کنایه از بوی خوش آرزو)، غالیهخال، غالیهگیسو و جز آن به کار رفته است (نک : شریفی، 1052؛ لغتنامه ... ، ذیل واژهها؛ انصاری، 250، 260-261). همچنین ترکیب غالیهسای به معنی خوشبویساز و خوشبویفروش آمده است (برهان ... ، ذیل واژه). ظرف نگهداری این عطر گرانبها، غالیهدان بود. غالیه را با وسیلهای به نام غالیهاندایه بر بدن، موی سر، ریش و یا صورت میمالیدند ( لغتنامه، ذیل واژهها؛ نیز نک : شمیسا، 2 / 904؛ انصاری، 205).
این عطر ترکیبی و غلیظ، که ظاهری روغنی و یا خمیریشکل دارد ( ایرانیکا، III /gyj)، به روشهای گوناگونی تهیه میشود. ترکیب اصلی آنْ مشک، عنبر، روغن بان، حَسَنلَبه (تخم غالیه) و عرقهای خوشبو ست که بهحسب احوال، عود، رامک، لادن و جز آنها به آن اضافه میشود (نک : حکیم مؤمن، 313-314). در ترکیب دیگری، مواد خوشبویی مانند عود، صندل و کمکام (نوعی صمغ) را در گلاب و عرق بیدمشک میخیسانند، و هنگام تقطیر، گاهی مشک و عنبر نیز به آن میافزایند. بهتر است این ترکیب در معتدلترین اوقات مانند سحرگاه تابستان و بامداد بهار و یا نزدیک ظهر پاییز تهیه شود (انطاکی، 1 / 278). خواجه نصیرالدین طوسی معتقد است که غالیه باید تنها با عنبر سیاه ساخته شود (ص 252؛ برای آگاهی از روشهای دیگر، نک : بیرونی، 98- 99؛ «عطرنامه ... »، 273؛ دنیسری، 306-307؛ شهمردان، 549-550).
غالیه با دو منشأ حیوانی (عنبر و مشک) و گیاهی (انواع روغنها)، برحسب چگونگی یا مقدار مواد ترکیبی، انواع مختلفی دارد، مانند غالیۀ کافوری، ساهریه، غالیۀ محض، غالیۀ زرد (مورد استفادۀ زنان)، غالیۀ سیاه، غالیۀ لُفاح، غالیۀ منور، غالیۀ ارزان و جز آنها (نک : ابوالقاسم، 288، 292؛ حاجی زین، 352؛ تحفة ... ، 177- 178). غالیه گاهی بهعنوان دارو نیز به کار میرود (ابنسینا، 2 / 357) و طبعی گرم و خشک دارد و برای تقویت قلب و دماغ، درمان صرع و سکته، و تسکین درد زهار مفید است (عقیلی، 633- 634؛ نیز نک : جمالی، 225).
باورهای متفاوتی دربارۀ خاصیتهای غالیه وجود دارد، برای نمونه: اگر غالیۀ آمیخته با مغز هدهد را در بینی شخص آرزومند بمالند، «اندیشۀ او در دل آنکس افتد و فرمانبردار شود» (تحفة، 189، 197- 198). این نوع ترکیب، «غالیۀ دوستی» نام دارد و گفتهاند اگر آن را بر سیب یا شاهسپرم بمالند و به شخص مورد نظرشان دهند، بیدرنگ با آنها دوست شود (همان، 183). در عجایب المخلوقات آمده است که استعمال غالیه در ترکیب با خون گوش گربه سبب محبوبیت میشود (طوسی، 596).
اگر کسی بخواهد غالیهای بسازد که به هرجا گذارد، موی را ببرد، باید آن را با روغن بان، آهک و زرنیخ خالص بیامیزد و بعد از 5 شبانهروز، در دارودانی بریزد و بر سر آتش نگاه دارد تا روغن از آن جدا شود. این روغن به هرجا زده شود، موزدایی میکند (تحفة، همانجا). اگر مغز عقعق (نوعی پرنده شبیه کلاغ) را با غالیه بیامیزند و در بینی بمالند، عطسه بر آنها افتد (همان، 193). در گذشته، برخی از پادشاهان وقتی با غالیه جامهشان را خوشبو میکردند، دستور میدادند آنقدر گلاب بر سرشان بریزند تا بر تن آنها جاری شود که تا مدتی بدن و لباسشان خوشبو بماند ( التاج، 157- 158).
در خوابگزاریها، تعبیرهای گوناگونی دربارۀ غالیه نوشتهاند، برای نمونه: اگر کسی خواب ببیند که بر کسی غالیه میمالد، نشان این است که آنکس از او ادب و فرهنگ میآموزد (حبیش، 326)؛ اگر کسی ببیند که غالیه را به خودش میزند، مژدهای به او میرسد که با آن خرم میشود (خوابگزاری، 270-271)؛ دیدن غالیه در خواب را نشانۀ به حج رفتن، ثنا و آفرین، مال و خواسته، و خیر و منفعت از زن یا بازرگانی نیز دانستهاند (حبیش، همانجا)؛ بهطورکلی دیدن عطر سیاهرنگ در خواب را دلیلی بر زندگانی و سَروری دانستهاند (خوابگزاری، همانجا).
غالیه در ادبیات کتبی و شفاهی و داستانها برای بیان نهایت آراستگی فرد و نیز وصف زیبایی زنان به کار رفته است. در داستان امیر ارسلان نامدار، عاشق برای دیدار با معشوقْ خود را اینگونه میآراید: « ... و آیینۀ صورت را جلا داد و عطر و غالیه بر زلف پاشید و تن و بدن را با گلاب شستوشو کرد ... » (نک : نقیبالممالک، 197).
در داستان سمک عیار، در شرح جمال مهپری آمده است: « ... و نافی چون غالیهدانی، و دو ران چون دو هیون ... » (ارجانی، 1 / 14). در سندبادنامه نیز وصف زیبایی زنی چنین آمده است: «هر ساعتی حورا غالیه بر رویش میکشید و رضوان وَاِنْ یَکاد میخواند و بر وی میدمید» (ظهیری، 131). در ضربالمثلهای فارسی، «مِثل غالیهدان» هنوز رواج دارد (ذوالفقاری، 2 / 1626).
مآخذ
ابنسینا، قانون، ترجمۀ عبدالرحمان شرفکندی، تهران، 1370 ش؛ ابوالقاسم کاشانی، عبدالله، عرایس الجواهر، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1345 ش؛ ارجانی، فرامرز، سمک عیار، به کوشش پرویز خانلری، تهران، 1343 ش؛ انصاری، شهره، تاریخ عطر در ایران، تهران، 1381 ش؛ انطاکی، داوود، تذکرة اولی الالباب، قاهره، 1413 ق / 1992 م؛ برهان قاطع؛ بیرونی، ابوریحان، الصیدنة، به کوشش عباس زریاب، تهران، 1370 ش؛ التاج، منسوب به جاحظ، به کوشش فوزی عطوی، بیروت، 1390 ق / 1970 م؛ تحفة الغرایب، منسوب به محمد بن ایوب حاسب، به کوشش جلال متینی، تهران، 1371 ش؛ ترجمۀ رسالۀ قشیریه، به کوشش بدیعالزمان فروزانفر، تهران، 1374 ش؛ جمالی یزدی، مطهر، فرخنامه، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ حاجی زین عطار، علی، اختیارات بدیعی، لکهنو، 1296 ق؛ حبیش تفلیسی، کامل التعبیر، تهران، 1326 ش؛ حکیم مؤمن، محمد، تحفة المؤمنین، به کوشش روجا رحیمی و دیگران، تهران، 1386 ش؛ خوابگزاری، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ دنیسری، محمد، نوادر التبادر، به کوشش محمدتقی دانشپژوه و ایرج افشار، تهران، 1350 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ زمخشری، محمود، مقدمة الادب (پیشرو ادب)، به کوشش محمدکاظم امام، تهران، 1342 ش؛ همو، ربیع الابرار، به کوشش سلیم نعیمی، قم، 1410 ق؛ شاهحسین بن غیاثالدین، احیاء الملوک، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1344 ش؛ شریفی، محمد، فرهنگ ادبیات فارسی، تهران، 1387 ش؛ شمیسا، سیروس، فرهنگ اشارات ادبیات فارسی، تهران، 1387 ش؛ شهمردان بن ابیالخیر، نزهتنامۀ علایی، به کوشش فرهنگ جهانپور، تهران، 1362 ش؛ صفیپوری، عبدالرحیم، منتهی الارب، تهران، 1377 ش؛ طبرسی، حسن، مکارم الاخلاق، به کوشش محمدحسین اعلمی، بیروت، 1392 ق / 1972 م؛ طوسی، محمد، عجایب المخلوقات، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1345 ش؛ ظهیری سمرقندی، محمد، سندبادنامه، به کوشش محمدباقر کمالالدینی، تهران، 1381 ش؛ «عطرنامۀ علائی»، فرهنگ ایرانزمین، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1347 ش، ج 15؛ عقیلـی علـوی شیـرازی، محمدحسیـن، مخـزن الادویـة، تهـران، 1371 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران، 1386 ش؛ کلینی، محمد، فروع الکافی، بیروت، 1413 ق / 1992 م؛ لغتنامۀ دهخدا؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، 1403 ق / 1983 م؛ همو، حلیة المتقین، تهران، 1343 ش؛ مجمل التواریخ و القصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1318 ش؛ نصیرالدین طوسی، تنسوخنامۀ ایلخانی، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1348 ش؛ نقیبالممالک، محمدعلی، امیر ارسلان نامدار، به کوشش منوچهر کریمزاده، تهران، 1379 ش؛ نیز: