عقاب
عُقاب، پرندهای شکاری، بسیار بلندپرواز، قدرتمند و جسور، مشهور به سلطان پرندگان، با منقار و پنجهای بسیار قوی که جایگاهی ویژه در فرهنگ مردم دارد.
واژۀ عقاب دراصل عربی (نک : غیاث ... ؛ آنندراج؛ لغتنامه ... )، و نام فارسی آن «آله» است (نک : برهان ... ، نیز فرهنگ رشیدی، ذیل واژه؛ فرهنگ جهانگیری، 2 / 2193). سبب نامگذاری الموت، دژ معروف اسماعیلیان، نیز مؤید همین مطلب است؛ ابناثیر الموت را مرکب از «اَلُه» به معنی عقاب و «موت» به معنای آموزش و تعلیم دانسته است (10 / 316). قزوینی نیز دراینباره نوشته است: عقابی، پادشاهی را هنگام شکار متوجه این کوه کرد که به سرزمینهای پیرامون خود مسلط بوده است. پادشاه که آن کوه را پایگاهی فراخ و باشکوه دید، همانجا دژی ساخت و آن را الموت نامید، زیرا عقاب او را آموخته بود (ص 200-201؛ نیز نک : پورداود، 1 / 297). امروزه در گویش مردم برخی از حوزههای فرهنگی ایران «آله» و شکلهای مختلف آن تداول دارد، برای نمونه: آلِّه در مازندران، لاسگرد و سنگسر (آذرلی، 8)؛ هَلُو در زبان کردی (مکری، 127- 129)؛ آلغ در گیلان (آذرلی، 7)؛ و اُلو در نائین (همو، 30).
براساس اساطیر کهن ایرانی، تهمورث نخستین کسی است که عقـاب را رام کرد و از آن برای صید بهره جست (نک : فـردوسی، 1 / 36؛ ثعالبی، 4). همچنین در داستان کاووس، آنجا که وی تصمیم به ساخت برج بابل برای صعود به آسمانها و تسخیر آنجاها گرفت، دستور داد تا 4 بچهعقاب را بگیرند و تربیت کنند؛ هنگامی که عقابها بزرگ و قوی شدند، تخت کاووس را به آسمان بردند (نک : فردوسی، 2 / 96-97؛ ثعالبی، 74). این داستان با اندکی آمیختگی با داستان نمرود، در فارسنامۀ ابنبلخی نیز آمده است (ص 49؛ نیز نک : مجمل ... ، 189-190).
در دورۀ هخامنشیان، عقاب همواره بهعنوان نمادی از شکوه، نجابت و اقتدار به شمار رفته است. هخامنشیان فراز آمدن عقاب را به فال نیک میگرفتند (پورداود، 1 / 299؛ کریستنسن، 154-155). به گزارش گزنفن (427 یا 428-354 قم) در کورشنامه، هنگامی که کورش از فارس به جنگ آشور میرفت، پدرش در مرز فارس عقابی دید که پیشاپیش آنان در پرواز بود؛ او آن را به فال نیک گرفت و یقین کرد که پسرش از این پیکار پیروز بر خواهد گشت (کتاب II، گ 34، بند 16). همچنین هرودت نقل کرده است: پیش از اینکه داریوش و 6 تن از همراهانش به گماتا (اسمردیس غاصب یا بردیای دروغین) حمله برند، به برخی از آنها تردیدی روی داد و خواستند پیکار را به تأخیر اندازند و باهم در گفتوگو بودند که ناگاه دیدند 7 جفت عقابْ دو جفت کرکس را دنبال میکنند؛ این پیشامد را به فال نیک گرفتند و نشان رستگاری دانستند، آنگاه مصمم شدند و به شکست هماورد کامیاب گردیدند (نک : پورداود، 1 / 300). از سوی دیگر، عقاب زرین تا مدتها نشانۀ عَلَم ایرانیان بوده است. دراینباره، گزنفن در کورشنامه ضمن شرح لشکرکشی کورش به سوی بابل مینویسد: درفش پادشاهی ایرانْ شاهینی بود که از زر ساخته، و بر نیزه برافراشته بودند (کتاب VII، گ 103، بند 5). همچنین وی در کتاب دیگرش لشکرکشی (یا بازگشت دههزارنفری)، دربارۀ جنگ کورش کوچک برضد برادرش اردشیر دوم هخامنشی (404-360 قم) آورده است: درفش پادشاهی شاهینی شهپرگشوده بود، ساختهشده از زر، که بر روی نیزهای برافراشته بودند (کتاب I، گ 10، بند 12). کورتیوس روفوس (تاریخنویس سدۀ 1 م) ضمن توصیف ادوات، اجزاء و وسایل سپاه ایرانیان در جنگ با اسکندر به تندیسی از «شاهین شهپرگشودۀ زرین» نیز اشاره میکند (نک : پورداود، همانجا؛ اورنگ، 104). افزونبراینها، نقش عقاب یا شاهین در بسیاری از آثار بازمانده از هخامنشیان نمایان است (نک : سامی، 102-111؛ اورنگ، 109).
ساسانیان نیز به تبعیت از اشکانیان و هخامنشیان عقاب را تکریم، و به نشانۀ شکوه و اقتدار، ظروف و اشیاء خود را منقش به نگارۀ عقاب میکردند (نک : همو، 110-111).
در دورۀ اسلامی نیز کاربرد نقش عقاب در صنایع، بهویژه صنایع پارچهبافی، رایج بوده است (دیماند، 241)، اما نه بهعنوان نماد شکوه، اقتدار، زایندگی و حیات، بلکه به نشانۀ مرگ و نیستی؛ دمیری آورده است: اگر عقاب به خواب شخص بیاید، یعنی اینکه بهزودی خواهد مرد؛ زیرا در گذشته صورت اشخاص مرده را بهصورت عقاب نقش میکردند (2 / 135). در برخی از متون قدیمی نیز به 9 انگشتری خسرو پرویز اشاره شده که هرکدام برای مقصدی ویژه و مُهرکردن فرمانی خاص استفاده میشده است؛ انگشتری ششم او نقش عقاب داشته، و بهسبب اهمیت و ارزش نشان عقاب، فقط برای مهرکردن نامههای پادشاهان به کار میرفته است (نک : گردیزی، 37). نقشزدن نگارۀ عقاب بر کفن مردگان در دورۀ اسلامی، بهویژه در دوران آلبویه، مؤید همین مطلب است (نک : روحفر، «نقش ... »، 23-27، نیز «نقوش ... »، 12-13).
اما برخی از متون کهن خبر از شأن و احترام عقاب نزد مسلمانان، بهویژه نزد پیامبر (ص) دارند. برای نمونه، در مجمل التواریخ و القصص حکایتی کوتاه نقل شده که در آن ضمن وصف سلاحها و زرههای پیامبر (ص)، این نکته تصریح شده است که ایشان گاهی نشان عقابی را بر نیزۀ خود نصب میکردند: « ... و سه نیزه بعضی به دست داشتی، و بودی که علامت بر وی بستی، رایتی سیاه که آن را عقاب گفتندی ... » (ص 263).
براساس داستانی در تاریخ بلعمی، «شهریر»، از سرداران شکستخوردۀ ایرانی در جنگ آذربایجان، به سپاه عرب پناهنده میشود و در آنجا ماجرای نگین انگشتری خود را نقل میکند و میگوید: در میان کوهی که سد ذوالقرنین است، درهای پر از سنگهای قیمتی است که برای بهدستآوردن این سنگها، گوشتی را به دره پرتاب میکنند و پسازآنکه جواهرات به آن چسبید، به کمک عقابی گرسنه آن گوشت را بالا میآورند (ص 339).
عقاب دستآموز
از دیرباز تعلیم و پرورش مرغان شکاری بهمنظور صید جانوران دیگر با عنوان «بازداری»، به معنای اعم و نه فقط باز، رایج بوده است و در همین زمینه کتابهای بسیاری به رشتۀ تحریر درآمده که به «بازنامه» شهرت دارند (نک : دبا، 11 / 163-167؛ اذکائی، 2-13). بازیاران (تربیتکنندگان مرغان شکاری) عقاب را نیز در مجموعۀ مرغان شکاری تربیت میکردند. نسوی دو گونه عقاب را برشمرده است: نوعی که «آشیان او در کوهستان بر کمرهای استوار بُوَد؛ و نوعی باشد که در بیشهها آشیان کنند و ایشان را دارْاله (عقاب درختی) خوانند و بهقد، کهتر باشند» (ص 154). او با اشاره به عقابی که آهو شکار میکرده، صید این پرنده را بیشتر بهسبب خواص درمانی اجزاء آن و استفاده از پَر و دُمش در ساخت تیر، رایج دانسته است (ص 155).
شاردن با اشاره به قوشخانه و بازخانۀ ایرانیان که محل پرورش طیور شکاری بوده، از آداب پرورش طیور شکاری، ازجمله عقاب سخن گفته است (4 / 131-133). عقابهای تربیتشده در ردیف کالاهای گرانبهایی بودند که بهعنوان تحفه یا غنیمت از درباری به دربار دیگر پیشکش میشدند و در زمرۀ تجملات درباری به شمار میرفتند (نک : گردیزی، 188؛ بیهقی، تاریخ، 537- 538).
در طب قدیم
در متون مربوط به طب قدیم، دربارۀ خواص برخی از اجزاء عقاب مطالبی آمده، و مهمترین آن دربارۀ زَهرۀ عقاب است که آن را قویتر از زَهرۀ هر جانور دیگر دانستهاند. ابومنصور موفق هروی در بیان خواص زهرۀ انواع جانوران، زهرۀ عقاب را تیز، سوزاننده و بسیار تحلیلبرنده دانسته است (ص 327- 328؛ نیز نک : کاسانی، 2 / 652).
پزشکان قدیم زهرۀ عقاب را برای جلوگیری از ریزش اشک چشم و نیز تقویت قوۀ بینایی تجویز میکردند (نک : حاجی زین، 305؛ حکیم مؤمن، 305؛ عقیلی، 612). حاجی زین عطار نوشته است که پیه عقاب برای درمان اختناق رحم سودمند است. او همچنین استعمال فضلۀ عقاب را درمانگر و ازبینبرندۀ ککومک و غدههای زیرپوستی دانسته است (همانجا).
شهمردان بن ابیالخیر مالیدن زهرۀ عقاب را درمانگر ورم پستان زنان شیرده دانسته، و معتقد است با این کار شیر سفتشده خارج، و حجم شیر نیز زیاد میشود. وی همچنین استعمال مخلوط خون خشکشدۀ عقاب و هلیلۀ ساییدهشده را برای بیماری جرب چشم مفید دانسته است. به نوشتۀ او، اگر پیه عقاب را با روغن زیتون بگدازند، برای درمان نقرس و درد اندام سودمند است و اگر مغز عقاب را با انگبین و صبر [زرد] بیامیزند و بر جراحات سر قرار دهند، بهبود مییابد (ص 130؛ نیز نک : قزوینی، عجایب ... ، 438؛ دمیری، 2 / 134-135).
در باورها
حاسب طبری از سنگی شبیه هستۀ خرمای هندی یاد کرده، و آورده است: هر سال که عقاب جوجهاش را به پرواز درمیآورد، در پی آن، این سنگ را از آشیانه بیرون میاندازد، و بنابر باوری قدیمی، هرکس آن سنگ را بیابد و در دهان خود قرار دهد، نیرویی مییابد که اگر با هرکس سخن بگوید، حرفش مقبول خواهد بود و مورد اطاعت قرار میگیرد (ص 14-15).
جمالی یزدی نیز آورده است که عقاب ماده در موعد جفتگیری، عقاب نر را نمیپذیرد و از او دوری میجوید، اما عقاب نر با آوردن سنگی که در زبان عربی به آن «حجر المودة» و در زبان فارسی «لیف ارمنی» میگویند، عقاب ماده را رام و مطیع خویش میسازد؛ او میافزاید که این سنگ در آشیانۀ عقاب یافت میشود و هرکس آن را به دست بیاورد، قدرتی مییابد که همگان فرمانبردار اوامرش میشوند و او را عزیز و محترم میدارند؛ وی در ادامه تصریح میکند هرکس برای بهدستآوردن این سنگ به آشیانۀ عقاب نزدیک شود، عقاب به قصد کشتن به او حمله میکند. جمـالی از سنگ دیگری نیز سخن گفته که در شکم عقاب نهفته است و همچون چشم گاو، سیاه و سفید است؛ وی بهدستآوردن و همراهداشتن این سنگ را نیز سبب عزیز و محترمشدن نزد همگان دانسته است (ص 72-73؛ نیز نک : طوسی، 515).
همچنین در تحفة الغرایب از سنگی به نام «حجر مور» یاد شده است که در آشیانۀ عقاب یافت میشود و خاصیتش جلب محبت افراد است و با تکاندادنش صدایی از آن خارج میشود. براساس باوری کهن، هرکس قصد رفتن به آشیانۀ عقاب را داشته باشد، عقاب به تصور اینکه شخص قصد برداشتن جوجههایش را دارد، این سنگ را به طرف او پرتاب میکند (حاسب، 98). نیز در این اثر به چیزهایی اشاره شده که نگاهکردن به آنها دافع و رمانندۀ جانوران است؛ از آن جمله، سنگ الماس است که عقاب برای مصون نگاهداشتن جوجههایش از خطر دیگر جانوران، آن را در آشیانۀ خود قرار میدهد (همو، 38).
براساس باوری قدیمی، عقاب فقط دو جوجه را پرورش میدهد و بیش از آن را به دشت میبرد و رها میکند. در آنجا مرغی به نام «ماس» جوجۀ عقاب را پرورش میدهد تا به پرواز درآید؛ گفته شده است، هنگامیکه «ماس» پیر شود و توان شکار و تغذیه نداشته باشد، همان جوجهها به پاس قدردانی، برایش غذا میبرند و از آن نگهداری میکنند (همو، 127- 128). وفاداری و قدرشناسی جوجههای عقاب در مقابل پرورشدهندگان آنها از عجایب عقاب به شمار رفته است (نک : همانجا؛ شهمردان، 129؛ طوسی، قزوینی، همانجاها؛ فزونی، 556).
محل تخمگذاشتن عقاب نیز از جملۀ عجایب این پرنده به شمار رفته است. در عجایب المخلوقات آمده است عقاب برخلاف مرغان دیگر تخم خود را در جایی مرتفع و سنگی میگذارد و جوجۀ عقاب به حکم غریزه میداند که نباید از جایش تکان بخورد تا وقتی که قادر به پروازکردن شود (قزوینی، 438).
براساس باورها، عقاب در هنگام پیری و احساس ضعف در قوای حیاتیاش همچون بینایی، قادر است سلامت خود را بازیابد؛ به این ترتیب که در اطراف چشمۀ آب زلالی میچرخد، سپس به پرواز درمیآید و به سوی خورشید اوج میگیرد، آنچنانکه از گرما پَرش میسوزد و از شدت نور، سیاهی و ضعف بیناییاش از بین میرود؛ آنگاه به سمت چشمه سقوط میکند و هنگامیکه از آنجـا خـارج میشود، تبدیل بـه عقـابی جـوان مـیشـود (نک : شهمردان، قزوینی، طوسی، همانجاها؛ فزونی، 552). در باوری دیگر، «عقاب گاهی نر بود و گاهی ماده» (همانجا) و نیز: «در آن زمین که عقاب بُوَد، صاعقه نَبوَد» (فزونی، همانجا).
در باور مردم الیشتر لرستان، عقاب جایگاهی ویژه دارد. به زعم آنها، الیشتر مرکب از «اَلو» به معنای عقاب، و «ایشتار» همان «تیشتر»، ایزد باران در دوران باستان، است. مردم الیشتر معتقدند در گذشته ایل و تبار آنها با پرچمی که نقشی از عقاب داشته است، از دیگران متمایز میشدهاند (نک : عسکریعالم، 4 / 16). «دال» نام بومی عقاب در گویش مردم الیشتر است. در باور این مردم، دال «شاه پرندگان» است و «کورکورَه»، «قُشَ»، «واشَه» و جز اینها وزیران آناند. به باور الیشتریها، عقاب مکان مردن حیوانی را در خواب میبیند و صبح زود به همراه دیگر همنوعان خود بر بالای لاشۀ حیوان حاضر میشود. مردم الیشتر باور دارند زیردستان و وزیران عقاب آنچنان دوستش دارند که چند سالی از عمر خود را به آن میبخشند؛ ازاینرو ست که عقاب بیش از 50 سال عمر میکند. بنابر باور مردم این دیار، تیزچشمی عقاب به این سبب است که هر جانوری را که شکار میکند، اول چشمش را میخورد (همو، 1 / 222-223).
لرها باور دارند روزی حضرت علی (ع) از راهی میگذشت تا در کنار راه از شدت خستگی و گرما به خواب رفت. عقاب امام را دید و با کمک مار سایهبان حضرت شدند. امام وقتی بیدار شدند، این دعا را درحق آنها کردند: «هزار سال عمر کنی ای عقاب؛ تا سرت را له نکنند، نمیری ای مار» (نک : همو، 1 / 223؛ اسدیان، 247). مردم سروستان این روایت را دربارۀ حضرت محمد (ص) نقل کردهاند (همایونی، 366-367). مردم لرستان و ایلام عقیده دارند عقاب به آب زندگانی نوک زده، و ازاینرو حیات طولانی یافته، و مقدس است (اسدیان، 99).
خوابگزاری
مردم برخی از شهرها بهخوابدیدن عقاب را نشان شوکت و برتری بر دیگران دانستهاند؛ این باور برآمده از اقتدار و شکوه عقاب در میان دیگر پرندگان است (نک : رنجبر، 503). حبیش تفلیسی آورده است که رؤیای عقاب دلالت بر مردمی دانا و دانشمند دارد (ص 300). در بحر الفوائد، رؤیای عقابْ نشانۀ حرمت و آبرو تعبیر شده، و آمده است که اگر ببینند عقاب را میگیرند، حرمت و آبرو به دست میآورند (ص 421).
در نجوم
در علم ستارهشناسی صورت شانزدهم از صورتهای فلکی شمالی به هیئت عقاب تصویر شده است (نک : بیرونی، 92). همچنین برج دلو بر شماری از حیوانات، ازجمله عقاب دلالت دارد؛ بیرونی در التفهیم چند گونه از آنها را نام برده است: «دوپایان و کرکس و اُله و سگ آبی و موش دوپای و سنجاب و سمور و مرغ آبی و خاصه سیاه» (ص 339).
در ادبیات: در بسیاری از منظومههای حماسی، مهارت و قدرت عقاب در شکار و ربایندگی بازتاب دارد (برای نمونه، نک : فردوسی، 7 / 416؛ اسدی، 394). در گرشاسبنامه موضوعاتی همچون سرعت و شتاب شگفتانگیز و یا دستنیافتنیبودن بهسبب ارتفاع زیاد، به تیزپروازی و بلندپروازی عقاب تشبیه شده است (همو، 111، 390). عنصری به این ویژگی عقاب چنین پرداخته است: «اگرش گرگ بپوید، بریزدش چنگال / ورش عقاب بپرّد، بیفتدش شهپر» (ص 120). در منظومههای حماسی، بهزیرکشیدن عقاب نیز دلالت بر نهایت قدرت و زورمندی است؛ زیرا عقاب، خود نماد اقتدار و استقامت است (برای نمونه، نک : اسدی، 53، 273، 375، 449).
در ادبیات شفاهی
در افسانهای، این پرنده با قدرت جادویی و سحرآمیز خود برخلاف پرندگان دیگر که بیشتر یاور قهرمان داستـانهایند، بـرضد قهرمان قصه است (نک : بیهقی، حسینعلی، 43- 47؛ درویشیان، 9 / 217- 219). در افسانهای دیگر نیز عقاب در نقشی منفی ظاهر میشود. در این داستان، قهرمان بهوسیلۀ دیو طلسم شده، و به شکل عقاب درآمده است. آنچه این طلسم را باطل میکند، عشق و صبوری است (همو، 9 / 223- 228). در برخی از افسانههای مردمی که موضوع آنها کمک و یاری برخی حیوانات به قهرمان اصلی داستان است، صفات و ویژگیهای عقاب در تیزپروازی و قدرتمندی تصویر شده است (نک : خزاعی، 9 / 163-170).
در امثال
صفات و ویژگیهای عقاب دستمایۀ امثال بسیاری شده است، برای نمونه: «آنجا که عقاب پر بریزد / از پشۀ لاغری چه خیزد» (دهخدا، 1 / 47)؛ «خرچنگ را نیست پر عقاب / نپرد عقاب از بر آفتاب» (همو، 2 / 726)؛ «بال عقاب شد سبب آفت عقاب» (همو، 1 / 369؛ نیز نک : شکورزاده، 205، 301، 1028)؛ «اِ چِنگِ آلِنگ کَت اِگیر پلنگ» (از چنگال عقاب در <پنجۀ> پلنگ گیر افتاد) (لری) (عسکریعالم، 5 / 290)؛ «عقاب که کلهپا شد، کلاغ هم نوکش میزند» (ذوالفقاری، 1 / 1329).
مآخذ
آذرلی، غلامرضا، فرهنگ واژگان گویشهای ایران، تهران، 1387 ش؛ آنندراج، محمدپادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ ابناثیر، الکامل؛ ابنبلخی، فارسنامه، به کوشش علینقی بهروزی، شیراز، 1343 ش؛ ابومنصور موفق هروی، الابنیة عن حقایق الادویة، به کوشش احمد بهمنیار و حسین محبوبی اردکانی، تهران، 1346 ش؛ اذکائی، پرویز، «باز و بازنامههای فارسی»، هنر و مردم، تهران، 1356 ش، س 15، شم 176؛ اسدیان خرمآبادی، محمد و دیگران، باورها و دانستهها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ اسدی طوسی، علی، گرشاسبنامه، به کوشش حبیب یغمایی، تهران، 1354 ش؛ اورنگ، م.، فرَوَهَر یا شاهین، تهران، 1344 ش؛ بحر الفوائد، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، 1345 ش؛ برهان قاطع؛ بلعمی، تاریخ؛ بیرونی، ابوریحان، التفهیم، به کوشش جلالالدین همایی، تهران، 1362 ش؛ بیهقی، تاریخ؛ بیهقی، حسینعلی، چهل افسانۀ خراسانی، تهران، 1380 ش؛ پورداود، ابراهیم، فرهنگ ایران باستان، تهران، 1326 ش؛ ثعالبی مرغنی، حسین، شاهنامۀ کهن (غرر السیر)، ترجمۀ محمود هدایت، تهران، 1385 ش؛ جمالی یزدی، مطهر، فرخنامه، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ حاجی زین عطار، علی، اختیارات بدیعی (قسمت مفردات)، به کوشش محمدتقی میر، تهران، 1371 ش؛ حاسب طبری، محمد، تحفة الغرایب، به کوشش جلال متینی، تهران، 1371 ش؛ حبیش تفلیسی، کامل التعبیر، تهران، 1346 ش؛ حکیم مؤمن، محمد، تحفة المؤمنین، به کوشش روجا رحیمی و دیگران، تهران، 1386 ش؛ خزاعی، حمیدرضا، افسانههای خراسان، مشهد، 1385 ش؛ دبا؛ درویشیان، علیاشرف و رضا خندان، فرهنگ افسانههای مردم ایران، تهران، 1381 ش؛ دمیری، محمد، حیاة الحیوان الکبرى، قاهره، مطبعة حجازی؛ دهخدا، علیاکبر، امثال و حکم، تهران، 1352 ش؛ دیماند، موریس، راهنمای صنایع اسلامی، ترجمۀ عبداللٰه فریار، تهران، 1365 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رنجبر، حسین و دیگران، سرزمین و فرهنگ مردم ایزدخواست، اهواز، 1373 ش؛ روحفر، زهره، «نقش عقاب بر کفنهای آلبویه»، مجلۀ باستانشناسی و تاریخ، تهران، 1367 ش، س 2، شم 2؛ همو، «نقـوش اسـاطیری در پـارچههای آلبویـه»، میـراث فرهنگـی، تهـران، 1369 ش، س 1، شم 1؛ سامـی، علـی، پـایتختهـای شاهنشاهـان هخامنشی، تهران، 1389 ش؛ سورآبادی، عتیق، تفسیر (ترجمه و قصههای قرآن)، به کوشش یحیى مهدوی و مهدی بیانی، تهران، 1338 ش؛ شاردن، ژان، سیاحتنامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، 1336 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، دوازدههزار مثل فارسی و سیهزار معادل آنها، مشهد، 1380 ش؛ شهمردان بن ابیالخیر، نزهتنامۀ علایی، به کوشش فرهنگ جهانپور، تهران، 1362 ش؛ طوسی، محمد، عجایب المخلوقات، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1345 ش؛ عسکریعالم، علیمردان، فرهنگ عامۀ لرستان، خرمآباد، 1386- 1388 ش؛ عقیلی علوی شیرازی، محمدحسین، مخزن الادویة، تهران، 1371 ش؛ عنصری، حسن، دیوان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1342 ش؛ غیاث اللغات، غیاثالدین محمد رامپوری، به کوشش منصور ثروت، تهران، 1375 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران، 1386 ش؛ فرهنگ جهانگیری، حسین بن حسن انجو شیرازی، به کوشش رحیم عفیفی، تهران، 1351 ش؛ فرهنگ رشیدی، عبدالرشید تتوی، به کوشش محمد عباسی، تهران، 1337 ش؛ فزونی استرابادی، محمدهاشم، بحیره، چ سنگی، به کوشش عبدالکریم بن عباسعلی فمی تفرشی، تهران، 1328 ق؛ قزوینی، زکریا، آثار البلاد، به کوشش فردیناند ووستنفلد، گوتینگن، 1848 م؛ همو، عجایب المخلوقات، به کوشش نصرالله سبوحی، تهران، 1361 ش؛ کاسانی، ابوبکر، ترجمه [و تحریر] کهن فارسی الصیدنۀ بیرونی، به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران، 1358 ش؛ کریستنسن، آرتـور، آفرینش زیانکار در روایات ایرانی، ترجمۀ احمد طباطبایی، تبریز، 1355 ش؛ گردیزی، عبدالحی، زین الاخبار (تاریخ)، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1347 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ مجمل التواریخ و القصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1318 ش؛ مکری، محمد، فرهنگ نامهای پرندگان، تهران، 1361 ش؛ نسوی، علی، بازنامه، به کوشش علی غروی، تهران، 1354 ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، تهران، 1348- 1349 ش؛ نیز: