عروسک
عَروسَک، پیکرهای بیجان و روان، دستساز انسان با کارکردهای فرهنگی گوناگون.
فرهنگنامهها عروسک، لعبت یا لهفت را تندیسهای خردی تعریف کردهاند که از پارچه، موم، پلاستیک یا دیگر چیزها برای بازی کودکان سازند و آن را دُمیه، آدمک و بازیچه نیز نامند. همچنین آن را ساختۀ دختران و آنچه دختران بدان بازی کنند نیز تعریف کردهاند (نفیسی؛ لغتنامه ... ؛ نیز برهان ... ، ذیل لعبتان؛ غیاث ... ، ذیل لعبت).
عروسک و عروسکبازی را در گیلان گِیْشه و گیشهبازی، در کهگیلویه لَیْلی و لیلیبازی، در میناب دُحتُوْلوک و دحتولوکا، و در ماهشهر و مناطق بختیارینشین بیگ و بیگبازی مینامند ( نمایشها ... ، 132؛ امیریان، 33؛ سعیدی، سهراب، 193؛ جعفری). در گویش محلی گناوه، عروسک مرد را بیگ، عروسک زن را بیگک، و عروسک بچهسال را اتولک میگویند. آنان در ساخت عروسک افزونبر مواد مرسوم در دیگر نقاط، فضولات گاو، پنبه، زاج و استخوان حیوانات نیز به کار میبردند (زارعی، 114-115). در بعضی مناطق ترکزبان نیز نوعی از عروسک در بازیهای کودکان به کار میرود که قُلچاق نام دارد. این عروسک نوعی عروسک دستکشی است؛ بهاینترتیب که معمولاً جوراب یا پارچهای به دست میکشند و بسته به ذوق افراد، میتوانند آن را در هیئت یک شخصیت ظاهر سازند (نصری، 1 / 532، نیز حاشیۀ 2).
عروسک همواره از اسباببازیهای اصلی کودکان، و از دیرباز مورد توجه آنان بوده است. پیکرهها و مجسمههای گلی، سنگی و مفرغی یافتشده در کاوشهای باستانشناسی را میتوان نیای عروسکهای امروزی به شمار آورد. از اسباببازیها و لعبتهای هزارۀ 2 قم میتوان به پیکرۀ سنگی شیری سوار بر مرکبی چرخدار ــ مانند ارابه ــ از قیر طبیعی اشاره کرد، که از گوری در نزدیکی معبد اینشوشیناک در ارگ شوش به دست آمده است. در چشمهای این مجسمه سنگ لاجورد نشانده شده است و بر شانهاش نیز نقش ستاره وجود دارد (آمیه، تصویر 107؛ مجیدزاده، 89).
در کاوشهای مارلیک در گیلان نیز مجسمههای مفرغی کوچکی از انسان و نیز جانورانی مانند گاو، بز کوهی، قوچ، اسب، پلنگ، گراز و سگ یافت شدهاند (نگهبان، مروری ... ، 445-447). همچنین در این منطقه مجسمههای مفرغی گوزن گزارش شده که در بدن برخی از آنها سوراخی برای آویزانکردن وجود دارد (همو، گزارش ... ، 62). از دیگر یافتههای قابل اشاره، سردیسهای کوچک گلین از دورۀ ایلام میانی با ساختی خشن و ناشیانه و کاریکاتورمانند است که گویی بهعمد مضحک و مسخره طراحی شدهاند (مجیدزاده، همانجا). در شاهنامه نیز آمده است پس از تولد رستم، پیکرکی شبیه وی از حریر دوختند و درون آن را با موی سمور پر کردند و گرزی در دستش گذاشتند و برای سام فرستادند (نک : فردوسی، 1 / 268).
در دورانی از حکومت عباسیان، در شب نوروز، کودکان عروسکی در هیئت دختران (به نام دوبارکه) میساختند و بر بام خانهای میبردند و با نوای طبل و دهل و برافروختن آتش در پای آن، جشن میگرفتند (احسن، 324؛ طرابلسی، 379؛ متز، 2 / 449). در دورۀ صفویه و یا پیش از آن، ساختن عروسک و اَشکالی از خمیر، به نام «تِنی»، برای کودکان معمول بود. بنابر مشاهدات ملکوم، مُبلّغی که سالهای بسیاری را در ایران گذرانده بود، ساخت و فروش اسباببازی در همه جای ایران رایج بوده است. به گفتۀ وی، دختربچههای ایرانی با عروسکهایی پارچهای که در خانه و بدون شکل و طرحی خـاص، با دوخت ضربدری ظریف ــ مشابه لباس ایرانیان ــ ساخته میشد، بازی میکردند (نک : فلور، xviii). کولیور رایس نیز در سفرنامۀ خود عروسکبازی را از سرگرمیهای رایج دختران دانسته، و به عروسکهای پارچهای اشاره میکند (ص 130).
در پی ایجاد ارتباطات با کشورهای غربی و نیز سفرهای شاهان و سران مملکتی به اروپا، عروسکهای اروپایی به خانههای ایرانی راه یافتند. شیوۀ آرایش و نوع پوشاک این عروسکها بر عروسکهای دستساز ایرانی تأثیر گذارد و هیئتی تازه و اروپاییمآب به آنان بخشید. در میان سوغات و اشیاء خریداریشده توسط ناصرالدین شاه در طی سفرهای اروپایی، برخی اسباببازیها، ازجمله عروسک، نیز گزارش شده است (حاج سیاح، 506). در تهران بیشتر سرچپقسازان، عروسکهایی به شکل انسان و حیوانات میساختند و فروشندگان حجرههای اطراف اماکن زیارتی پس از پوشاندن لباس به تن آنها، به زائرین میفروختند (شهری، تاریخ ... ، 4 / 678، 680).
از گذشته، عروسک را همواره ابزاری برای سرگرمی و بازی دختران در نظر گرفتهاند. عروسک را دختران یا مادران آنها از دورریختنیترین چیزهایی که در هر خانه یافت میشد، میساختند: تکه پارچههای کهنه، قطعه چوبهای کوتاه و نازک، کرک و الیاف قالی؛ از دکمه و نخهای رنگی یا رنگ نیز برای تزیین لباس و صورت عروسک استفاده میکردند. گاه دو قطعه چوب را بهشکل چلیپا روی هم میگذاشتند و پارچهای بر آن میکشیدند و با زغال، صورت را طراحی میکردند. گاه نیز طرح بدن عروسک را بر پارچه پیاده میکردند و درون آن را با پشم یا پنبه میانباشتند. تنپوش عروسک بازتاب پوشاک مرسوم مردم جامعه است؛ ازاینرو مورد پذیرش کودکان آن جامعه واقع میشود (قزلایاغ، «بازیها ... »، 51-52). عروسکبازی را میتوان در هر دو گروهِ بازیهای انفرادی و گروهی قرار داد که تابع مقررات خاصی نیستند و عروسکها جانشین اشخاص واقعی میشوند (همو، راهنما ... ، 414).
عروسک تا پیش از پیدایش ادیان، در مراسم و آیینهای مختلف کاربردهای فراوان داشت و پس از تکوین ادیان نیز با کارکردی دیگر به حیات خویش ادامه داد. در این مسیر، گاه نیز حضور عروسک بهمثابـۀ عنصری فرهنگی ـ اعتقادی، و حتى ابزار بـازی کودکان با مخالفت شدید رهبران دینی مواجه شده است؛ بهویژه در دین اسلام باتوجهبه ممنوعیت تصویرسازی و همانندسازی از موجودی ذیروح، پیوسته وجود عروسک، عروسکسازی و عروسکبازی به چالش کشیده شده است. در برخی متون، همۀ لعبها و بازیها بهجز تیراندازی، اسبسواری و مزاح با حلال خویشتن، حرام است (نک : بحر ... ، 199، 206). اسباببازیهایی شبیه جانوران و یا بتها که قصد معصیت در آن نباشد و بهنیت تربیت فرزندان توسط مادران و دایگان استفاده شود، گناه نیست، امـا خریدوفروش مجسمههای گلی ــ که بهویژه در اعیادی چـون سده و نـوروز بـه فـروش میرسیدند ــ حـرام، و شکستـن ایـن مجسمهها شرعاً واجب و از منکرات بازارها شمرده میشد (ابناخوه، 32، 48). غزالی این ممنوعیت را نه در ذات این اشیاء، بلکه در یادآوری شعایر زردشتیان میداند (ص 407).
در گذشته، گاهی خانوادۀ خواستگارْ دستمالی از سبزی همراه خود میبردند و از دختر مورد نظر میخواستند تا سبزیها را پاک کند. در حین سبزی پاک کردن، کدبانوگری و سفرهآرایی عروس را زیر نظر میگرفتند تا بهشیوۀ روز از تربچه و پیازچهها سر عروسک بسازد و سبزی را تزیین کند (کتیرایی، 117).
در قروه زنان در نخستین روز بهار، نان خاصی به نام پَهپیک یا پَهپکه میپزند. آنها هنگام پختن این نان، نخستین چونۀ خمیر را دو قسمت میکنند و دو عروسک زن و مرد از آن میسازند و به تنور میزنند؛ پس از آنکه پخته شدند، آنها را به دست کوچکترین فرزندان خانواده میدهند و از آنها میخواهند که عروسکها را تا لحظۀ تحویل سال نگه دارند. مردم معتقدند اگر این عروسکها خوب پخته شوند، آن سال پربرکت خواهد بود. کودکان نیز با این عروسکها بازی میکنند و برای آنها جشن عروسی میگیرند و سپس در لحظۀ تحویل سال آنها را میخورند (نک : عظیمپور، 84). در میبد و سیستان، این کار جنبۀ آیینی ندارد. در این مناطق زنان، هر زمان که نان میپزند، از خمیر پیکرکهایی میسازند و در تنور میپزند و به بچهها میدهند. در میبد به پیکرکهایی که به شکل شتر و پرنده میسازند، «عاروسگ» (جانباللٰهی، 56)، و در سیستان به عروسکهایی که میسازند، لوبتک میگویند (رئیسالذاکرین، 99).
نقش اُسُملدوک یا عروسک از نقشهایی است که بهوفور در قالیهای ترکمنی مشاهده میشود (معطوفی، 3 / 2183). در هرسین کرمانشاه، گلیمبافی سابقهای طولانی دارد و کار زنان و دختران است. مادران هرسینی برای تشویق دختران خود به این هنر و صنعت، عروسکی از جنس گلیم برای آنها میسازند. به این عروسک بوئیگلمکُر یا عروسک گلیمباف میگویند. این عروسک شبیه انسان است که در حقیقت فاصلۀ میان بزرگی و کودکی شخص، بهویژه دختران نوجوان و جوان را پر میکند. مادران بر این عقیده بودند که دخترانشان چنانچه با این عروسک بازی کنند، به گلیمبافی علاقهمند، و گلیمباف میشوند؛ ازاینرو، میتوانند در آینده بهراحتی به خانۀ بخت بروند (عظیمپور، 540).
عروسک از جملۀ اقلام سیسمونی بود که مادر عروس در ماه هفتم بارداری به خانۀ دختر خود میفرستاد (همایونی، 34-35؛ مونسالدوله، 76؛ نیز نک : ه د، سیسمونی).
خوابگزاری
ابنسیرین دیدن عروسک و تندیس در خواب و رؤیا را نشانۀ غم و اندوه تعبیر میکند و آن را سبب نقصان جاه و مقام و بیامانتی در امور میداند (نک : حبیش، 146).
کارکردهای آیینی عروسک
از جملۀ کارکردهای آیینی عروسک، برای شفای بیماران لاعلاج است: به هنگام اوجگرفتن بیماری و وخامت حال بیمار، اطرافیان او آش ابودردا میپزند تا از این طریق، شفای بیمار را جویا شوند. ساختن و انداختن عروسکهایی از مادۀ خمیر رشته در این آش از جملۀ آداب این آیین است (نک : ه د، ابودردا، آش).
عروسک در آیینهای بلاگردانی نیز کاربرد دارد. در لرستان بنابه باوری دیرین، نوزادْ همزادی دارد که در پی مرگ او ست. ازاینرو، در غروب هفتمین روز تولد، نوزاد را در قنداق میپیچند و چشمها و ابروانش را با دوده سیاه میکنند. پارچهای نیز بالای سر طفل میگیرند و روی آن آدمکی پنبهای را آتش میزنند؛ با این کار، همزاد نوزاد میپندارد که نوزاد سوخته است و رهایش میکند (اسدیان، 24- 25). همچنین از شیوههای جادویی مبتنیبر مشابهت (تقلیدی)، ساختن تمثیل یا عروسک، و انجام عملی خصمانه بر آن است؛ با این اعتقاد که همان عمل خصومتآمیز ممکن است بر فرد موردنظر رخ دهد. بدینمنظور، عروسکی مومی یا خمیری از دشمن خود میسازند و در کفن میپیچند و در قبرستان بهنیت نابودی او دفن میکنند (همو و دیگران، 174). در بیجار، زنان در شب چهارشنبهسوری (ه م)، خاکستر آتش مراسم این شب را به همراه عروسکی که از قبل آماده کردهاند، به بیرون از خانه برده و میاندازند، با این باور که این عمل، بلاگردان اعضای خانواده خواهد بود (بلوکباشی، 58).
آرزوی مادرشدن، زنان را به ساختن گهواره و نهادن عروسک در آن، و ترنم لالایی و مراقبت از آن، سوق میدهد. زنی که 7 شب چهارشنبه یا 40 شب پیدرپی ــ که از شب چهارشنبه آغـاز شود ــ پای گهواره برای عروسک خود لالایی بخواند و گهواره را به دیوار زیارتگاهی بیاویزد، اگر شبهنگام، ازمابهتران، گهواره را بدزدند، طلسم میشکند و چله بریده، و زن بچهدار میشود (حاتمی، 49؛ نیز نک : شمیسا، 2 / 874). همچنین در روستای طالبآباد شهرری، زنان برای زنده و سالم ماندن شیرخوارگان خود همهساله در شب عاشورا، از چند متر پارچه عروسکهایی به قامت نوزاد میسازند و در پای عَلَم میخوابانند (صفینژاد، 446).
در برخی از آبادیهای زنجان مراسم شب شش از مراسم نامگذاری (ه مم) جدا ست و در نخستین سالروز تولد نوزاد برگزار میشود. چنانچه در خانوادهای پسری متولد شود، پیش از مراسم نامگذاری، 7 عروسک از چوب، پارچه و پنبه، درست میکنند و در روز نامگذاری به توصیۀ مادر نوزاد، آنها را به نام 7 دختر زیبا و خوشبخت از دختران اقوام و بستگان نامگذاری میکنند. این دختران در جشن نامگذاری شرکت میکنند و میدانند که باید در جشن شب شش نیز حاضر باشند. به این دختران «شادچی» میگویند، یعنی اهل شادی. پس از مراسم نامگذاری، مادر نوزاد عروسکها را در جای امن نگهداری میکند. در شب شش این عروسکها را به دست شادچیها میدهند و دخترها هم آنها را به نوزاد پسر میدهند تا او در دوران کودکی با آنها بازی کند. آنها چنین کاری را برای نوزاد شگون میدانند (عظیمپور، 498- 499).
در جشن عقدکنان نیز زنان دو عروسک از موم به شکل زن و مرد ــ نماد عروس و داماد ــ میسازند و با موی دم اسب بـه هم میبندند و در حین جاریشدن خطبه، آنها را در سفرۀ عقد میگذارند (ماسه، I / 67).
در نیمور از توابع محلات، عروسکی خاص به نام عروسکبانو میسازند که نماد زنی کامله، عاقل، باهوش و زیبا ست. این عروسک را به همراه جهیزیۀ نوعروسان به خانۀ داماد میفرستند، با این نیت که نوعروس برای آن خانه عطوفت، مهرورزی و عقل همراه خود ببرد. بسیاری از زنانی که به عروسکبانو معتقدند، بر این باورند که اگر در سختیها و مشکلات زندگی مشترک به این عروسک نگاه کنند، صبر و تحمل آنها در مقابل این مشکلات بیشتر میشود. مردم برای این عروسک و باورهای پیرامون آن داستانی نیز نقل میکنند که برگرفته از زندگی واقعی یکی از زنان نیمور در گذشتههای دور است (نک : عظیمپور، 515).
در مراسم خواهرخواندگی نیز فرستادن عروسک از سوی زنی که قصد خواهرخواندهشدن با زنی دیگر را داشت، رایج بود (نک : ه د، خواهرخواندگی).
زائدۀ کوچک یا غضروفیشکل بلامصرف میان گوشت را نیز اصطلاحاً عروسک میگویند که قصابان آن را دور میاندازند. بنابر باوری، درصورتیکه عروسک میان گوشت را بزک کنند و در پارچه بپیچند و بر پشتبام خانۀ شخص مورد نفرت بیندازند، در آن خانه جنجال بهپا میشود (زیانی، 94؛ هدایت، 117؛ شهری، طهران ... ، 4 / 521).
عروس یا عروسکهای بارانخواهی در ایران و کشورهای دیگر با نامهایی چون چُمچهگلین (عروس ملاقه)، چمچهخاتون، چمچهکلون، خالهچمچه، کوسهگلین، کتراگیشه، کتراگلین، کوکولیلی، تُرکلیلی، بوکهباران / بوکهبارانه / ههوله بارانی / وَهویه بارانی، گشنیز، گشنیزو، گلگشنیزو، کسبره، کُزْبُرت، کسبرت، چولیقزک و کولیقیزک معروف است (عاشورپور، 46؛ نصری، 1 / 530- 531؛ توکلی، 68؛ مسعودی، 144؛ سعیدی، محمدصالح، 93؛ بشرا، 75- 79؛ میرشکرایی، 46؛ میرنیا، 215؛ نیز نک : ه د، بارانخواهی). در گناوه عروسک را در نقطۀ مقابل بارانخواهی، یعنی آفتابخواهی به کار میبرند. هنگام جاریشدن سیل، عروسکی ساده از چوب و پارچه میسازند و شخصی دیگر بدون اطلاع دیگران، عروسک را در تپهای از فضولات حیوانی مدفون میکند (زارعی، 117- 118).
در گذشته در همدان، هنگام مراسم سمنوپزان (نک : ه د، سمنو)، تعدادی از زنان عروسکی به نام «گلن سمنو» یا عروسک سمنو میساختند و همراه با هدایایی دیگر به خانۀ زنی که سمنو میپخت، میرفتند. ضمن پختن سمنو، زنها عروسک را میرقصاندند و هدیههای خود را به او میدادند. عروسک با نیت تبرکجویی و خیرطلبی در خانۀ کسی که سمنو را میپخت، میماند (عظیمپور، 67).
عروسک در ادبیات شفاهی
عروسک در برخی افسانهها نیز بازتاب دارد. ازجمله میتوان به تیپ 459، «شاهزاده عاشق عروسک میشود»، اشاره کرد (مارتسلف، 107). در قصۀ «عروسک بلور»، بازرگانی بیفرزند در سفری، برای همسر خود عروسک زیبایی هدیه میآورد تا مونس اوقات تنهایی او باشد. زنْ عروسک را کنار پنجرهای میگذارد. رهگذران گمان میکنند که عروسک دختر زیبای بازرگان است و آوازۀ زیبایی این دختر به گوش پسر پادشاه میرسد و برای اقناع حس کنجکاوی به دیدن عروسک میآید و عاشق عروسک میشود. خواستگارانی نزد بازرگان میآیند و او داشتن دختر را انکار میکند. سرانجام متوجه اشتباه پسر پادشاه شده و خواهرزادۀ (یا خواهر) همسرش را بهجای دختر خود معرفی میکند و عروسی سر میگیرد (الولساتن، 90-93؛ برای روایتی دیگرگونه از این افسانه، نک : فقیری، 122-123). در افسانۀ «عروسک سنگ صبور» یا «سنگ صبور» نیز عروسک کارکردی راهگشایانه دارد (نک : ه د، سنگ صبور).
«زیبایی» وجه شبه عروسک با افراد و کودکان زیبارویی است که مردم بدان تشبیه میکنند (ستوده، 119). در میان ایل قشقایی ضربالمثلی جاری است که: خاشاک سیلآمد، هیزم نمیشود و عروسک هم عروس (ذوالفقاری، 1 / 848). عروسک خیمهشببازی یا عروسک پهلوانکچل بودن نیز کنایه از افرادی است که از خود فکر و ارادهای ندارند (امینی، 405؛ لغتنامه).
عروسک در بازیهای نمایشی: از جملۀ کارکردهای فرهنگی عروسک میتوان به بازیها اشاره کرد. افزونبر بازی کودکان و عروسکبازی دختران، در برخی بازیهای نمایشی نیز عروسک حضور داشته است. از جملۀ این بازیها در ایران اسب چوبی است. در این بازی که در مجالس عروسی و سور به اجرا درمیآید، با استفاده از چوب و پارچههای رنگی، سر عروسکیِ اسب را میسازند و یک یا دو نفر بهصورت خمیده، پشت سر هم قرار میگیرند و نفری که در جلو قرار دارد، سر عروسک را به دست میگیرد. پارچۀ بزرگ و رنگارنگ دیگری نیز روی سر هر دو نفر میاندازند و بدن اسب شکل میگیرد. اسب چوبی ترکیبی از بازیها، آدابورسوم و ورزشهای بومی در قالب نمایشی پرتحرک و بیکلام است که در آن، حماسۀ سربهداران باشتین (منطقهای نزدیک سبزوار) مطرح میشود که به قیام در برابر ایلخانان مغول برخاستند. در این نمایش، سوارهنظامان مغول به شکل اسب چوبین نمایان میشوند که سربهداران به آنان یورش میبرند (کارگری، 267- 275؛ نصری، 1 / 531-532). در چند سال اخیر نیز نمایش اسب چوبی بهعنوان یکی از بازیهای نمایشی سبزوار به ثبت ملی رسیده است.
عروسک از دیرباز در تاریخ نمایش ایران نیز حضوری فعال داشته و تا به امروز در اجرای نمایشهای گوناگون مورد استفاده قرار گرفته است (بیضایی، 85). از رایجترین و محبوبترین نمایشهای عروسکی که در ایران به اجرا درآمدهاند، از خیمهشببازی، سایهبازی (ه مم)، و نیز نمایشهای آیینی پیشبهاری چون تکمگردانی و رابرچره (ه مم) میتوان نام برد؛ هرچند گسترۀ نمایشهای عروسکی ایران، از معرکۀ قیننه تا نمایش عروسکی دستکشیِ جیجیویجی (پهلوانکچل) و نمایش عروسکی انگشتیِ بیبیجان را شامل میشود (غریبپور، 25). نمایش عروسکی قیننه نوعی نمایش خیابانی است که یک نفر بهتنهایی کار مرشد و عروسکگردان را انجام میدهد. این نمایش را مربوط به نواحی شرق ایران دانستهاند (آقاعباسی، 201).
مینا نیز نام عروسکی است در قامت دختربچهای 5- 6ساله که لباسی زیبا به تن دارد. عروسکگردان که خود ضرب مینوازد، عروسک را بر پایهای استوار ساخته و همزمان با ساززدن، عروسک نیز بالا و پایین میرود و میچرخد (همانجا؛ نیز نک : علامه، 35). مشابه این نمایش را «عروسکی» مینامند که از دستۀ نمایشهای عروسکگردانی دورهگرد است که عروسکگردان با گذراندن ریسمان از تنۀ عروسک، و بستن یک سر آن به انگشت خود و سر دیگر به دست یا پای عروسک، آن را به تحرک وامیداشت (بیضایی، 105).
محققان قدیمترین سند موجود دربارۀ نمایش در ایران و نیز نمایش عروسکی را داستانی مربوط به شیخ ابوسعید ابوالخیر میدانند که با مشاهدۀ خیالبازان، خواستار دعوت آنان به خانقاه میشود (شفیعی، 64).
مآخذ
آقاعباسی، یدالله، دانشنامۀ نمایش ایرانی، تهران، 1391 ش؛ آمیه، پیر، تاریخ عیلام، ترجمۀ شیرین بیانی، تهران، 1349 ش؛ ابناخوه، محمد، آیین شهرداری، ترجمۀ جعفر شعار، تهران، 1347 ش؛ احسن، محمد مناظر، زندگی اجتماعی در حکومت عباسیان، ترجمۀ مسعود رجبنیا، تهران، 1369 ش؛ اسدیان خرمآبادی، محمد، آیینهای گذر در ایران، تهران، 1384 ش؛ همو و دیگران، باورها و دانستهها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ الولساتن، ل. پ.، قصههای مشدی گلینخانم، به کوشش ا. مارتسلف و دیگران، تهران، 1374 ش؛ امیریان، فریدون، بازیهای محلی استان کهگیلویه و بویراحمد، تهران، 1370 ش؛ امینی، امیرقلی، فرهنگ عوام، تهران، 1371 ش؛ بحر الفوائد، بهکوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، 1345 ش؛ برهان قاطع؛ بشرا، محمد و طاهر طاهری، جشنها و آیینهای مردم گیلان، رشت، 1387 ش؛ بلوکباشی، علی، نوروز جشن نوزایی آفرینش، تهران، 1381 ش؛ بیضایی، بهرام، نمایش در ایران، تهران، 1390 ش؛ توکلی، محمدرئوف، جغرافیا و تاریخ بانۀ کردستان، بیجا، 1363 ش؛ جانباللٰهی، محمدسعید، چهل گفتار در مردمشناسی میبد، تهران، 1385 ش، دفتر دوم و سوم؛ جعفری (قنواتی)، محمد، تحقیقات میدانی؛ حاتمی، حسن، باورها و رفتارها، گذشته در کازرون، بیجا، 1385 ش؛ حاج سیاح، محمدعلی، خاطرات، به کوشش حمید سیاح و سیفالله گلکار، تهران، 1356 ش؛ حبیش تفلیسی، کامل التعبیر، تهران، 1326 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رئیسالذاکرین، غلامعلی، کندو، فرهنگ مردم سیستان، زاهدان، 1391 ش؛ زارعی، حسین، «عروسک در فرهنگ عامۀ گناوه»، نامۀ گناوه، بندر گناوه، 1382 ش؛ زیانی، جمال، دلنوشتههایی از فرهنگ، آداب، رسوم و باورهای مردم شیراز، شیراز، 1390 ش؛ ستوده، منوچهر، فرهنگ کرمانی، تهران، 1335 ش؛ سعیدی، سهراب، فرهنگ مردم میناب، تهران، 1386 ش؛ سعیدی، محمدصالح، اویهنگ و آدابورسوم مردم ژاورود و اورامان، سنندج، 1384 ش؛ شفیعی کدکنی، محمدرضا، «پیشینۀ هنر تئاتر در ایران»، بخارا، تهران، 1384 ش، شم 41؛ شمیسا، سیروس، فرهنگ اشارات ادبیات فارسی، تهران، 1387 ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، 1378 ش؛ همو، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ صفینژاد، جواد، مونوگرافی ده طالبآباد، تهران، 1355 ش؛ طرابلسی، ن.، صناجة الطرب فی تقدمات العرب، بیروت، 1402 ق / 1982 م؛ عاشورپور، صادق، «نگاهی به مراسم بارانخواهی چمچه خاتون»، فصلنامۀ تئاتر، تهران، 1387 ش، شم 42- 43؛ عظیمپور، پوپک، فرهنگ عروسکها و نمایشهای عروسکی آیینی و سنتی ایران، تهران، 1389 ش؛ علامۀ دهر، احمد، «تخت حوضی از تهران به شیراز رفت»، گفتوگو، نمایش، تهران، 1380 ش، شم 41؛ غریبپور، بهروز، تئاتر در ایران، تهران، 1384 ش؛ غزالی، محمد، کیمیای سعادت، تهران، 1333 ش؛ غیاث اللغات، غیاثالدین محمد رامپوری، به کوشش منصور ثروت، تهران، 1363 ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران، 1386 ش؛ فقیری، ابوالقاسم، قصههای مردم فارس، تهران، 1349 ش؛ قزلایاغ، ثریا، «بازیهای سنتی و قومی جهان در چالش با روند جهانیشدن»، پل فیروزه، تهران، 1382 ش، س 3، شم 9؛ همو، راهنمای بازیهای ایران، به کوشش شهلا افتخاری و دیگران، تهـران، 1379 ش؛ کارگری، حسین، «دربارۀ اسب چوبی»، فصلنامۀ تئـاتر، تهران، 1369 ش، شم 9-10؛ کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، 1348 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ مارتسلف، ا.، طبقهبندی قصههای ایرانی، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1371 ش؛ متز، آدام، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ترجمۀ علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران، 1364 ش؛ مجیدزاده، یوسف، تاریخ و تمدن ایلام، تهران، 1370 ش؛ مسعودی، شیوا، «جستوجوی ریشههای دینی پیدایش عروسک»، فصلنامۀ تئاتر، تهران، 1387 ش، شم 41؛ معطوفی، اسدالله، تاریخ، فرهنگ و هنر ترکمان، تهران، 1383 ش؛ مونسالدوله، خاطرات، به کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، 1380 ش؛ میرشکرایی، محمد، «مردمشناسی و فرهنگ عامه»، کتاب گیلان، تهران، 1374 ش، ج 3؛ میرنیا، علی، فرهنگ مردم، تهران، 1369 ش؛ نصری اشرفی، جهانگیر و عباس شیرزادی آهودشتی، از آیین تا نمایش، تهران، 1391 ش؛ نفیسی، علیاکبر، فرهنگ، تهران، 1343 ش؛ نگهبان، عزتالله، گزارش مقدماتی حفریات مارلیک، تهران، 1343 ش؛ همو، مروری بر پنجاه سال باستانشناسی ایران، تهران، 1376 ش؛ نمایشها و بازیهای سنتی گیلان، به کوشش هاشم موسوی و دیگران، رشت، 1386 ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1342 ش؛ همایونی، صادق، گوشههایی از آدابورسوم مردم شیراز، شیراز، 1353 ش؛ نیز:
Floor, W., Games, Persians Play, Washington, 2011; Massé, H., Croyances et coutumes persanes, Paris, 1938; Rice, C. C., Persian Women and Their Ways, London, 1923.
مهشید شیرمحمدلو